wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: شنبه 13 اردیبهشت 1399 16:49
تاریخ عضویت: 1399/01/11
تولد نقش: 1399/01/23
آخرین ورود: دوشنبه 18 مرداد 1400 21:45
از: وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
پست‌ها: 349
آفلاین
وقتی که وارد اتاق لرد سیاه شدند،فنریز گری بک و لرد ولدمورت را دیدند که هر دو با حالتی عصبانی به دیگر مرگخواران نگاه میکردند.ناگهان لرد سیاه بلند شد و با لحنی که تاکنون سابقه نداشت گفت:
-شما داشتید در آن اتاق چه غلطی میکردید؟ چرا موجبات عصبانی شدن من و فنریز را فراهم کردید؟ دلتان کروشیو میخواهد یا منتظری غذای نجینی شوید؟

بلاتریکس جلوی ارباب زانو زد و گفت:
-ارباب.لطفا مارو ببخشید خدمتگزار شما رودولف دفترچه کیس های مناسب را برداشته بود و آن را به ما نمیداد

لرد سیاه از جا برخاست و به رودولف گفت:
-بیا اینجا پسرم. می خواهم تو را نصیحتی کنم.

رودولف با آرامش به سمت اربابش رفت اما ناگهان چوبدستی لرد بالا رفت و کروشیو های فراوان نصیب رودولف کرد:
-ای فلان فلانِ فلان فلان شده، چطور جرئت کردی خاطر ما و خدمتگزارمان را مکدر سازی؟

بعد از کتک های بسیار سر انجام لرد از کروشیو های بسیار خسته شد و گفت:
-حالا آلبوم را بیاورید

سپس بلاتریکس رو به گابریل کرد و گفت:
-آلبوم رو تقدیم ارباب کن

گابریل دست در جیب ردای خود کرد.اما ناگهان صورتش سفید شد و گفت:
-ارباب.آلبوم گم شده

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: شنبه 13 اردیبهشت 1399 01:15
تاریخ عضویت: 1396/06/25
تولد نقش: 1396/06/26
آخرین ورود: دیروز ساعت 17:54
از: باغ خانه ریدل
پست‌ها: 197
آفلاین
وضعیت اصلا جالب نبود. ملت از طرفی می‌ترسیدند که مورد غضب لرد قرار بگیرن و از طرفی هم از رودولف عصبانی بودن که همه رو علاف خودش کرده.

- اینجوری که نمیشه. همه فکرهاتون رو بریزید وسط. باید یه راه حل برای پایین آوردن رودولف پیدا کنیم.

ولی مرگخوارها خیلیخوش خیال بودن که فکر می‌کردن وقت برای مشورت دارن.

- ببینم پس چی شد این دفترچه‌ی عکس؟ ارباب منتظره.
- کارمون دراومد... اممم یعنی چیزه... دفترچه همینجاس فقط مشکل اینه که دست رودولفه.
- شما بی عرضه‌ها نمی‌تونید یه دفترچه رو از اون بگیرین؟
- رفته بالای کمد. پایین نمیاد.
- رودولف؟ بیا پایین.

موقعیت سختی بود. بزرگترین تصمیمی که رودولف باید می‌گرفت. باید به حرف بلاتریکس گوش می‌کرد و پایین می‌رفت یا دفترچه رو گروگان می‌گرفت و به تصاویر همسران آینده ‌اش نگاه می‌کرد؟ هرچند گزینة دوم خیلی لذت بخش بود، ولی لبخند بلاتریکس و چوبدستی توی دستش نشون می‌داد که اگه رودولف مخالفت کنه انقد زنده نمی‌مونه که بخواد عکس‌های توی دفترچه رو ببینه. پس تصمیم گرفت دفترچه رو آزاد کنه تا بتونه زنده بمونه و در آینده با خیال راحت عکس‌ها رو ببینه.

- بیایین ظالما. این دفترچه مقدس رو از من مظلوم بگیرید.
- خودتم بیا پایین.
- نه. زودتر برین. ارباب منتظره.
- گفتم بیا پایین.

رودولف می‌ترسید. ولی رودولف می‌خواست زنده بمونه. در نتیجه از کمد پایین اومد و با ترس و رعایت فاصله از بلاتریکس، به مرگخوارها که در حال خروج از اتاق بودن پیوست.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تصویر تغییر اندازه داده شده
تصویر تغییر اندازه داده شده

نهی از معروف و امر به منکر.
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: جمعه 25 بهمن 1398 23:47
تاریخ عضویت: 1386/08/08
تولد نقش: 1387/08/11
آخرین ورود: یکشنبه 18 آبان 1404 15:18
از: ما گفتن...
پست‌ها: 6961
آفلاین
دفترچه به عقب رفت و کمی خیز برداشت که با یک دنیا عشق و اشتیاق به سمت دفترچه صورتی به پرواز درآید...ولی نتوانست!

چرا که پا نداشت!

-آقاهه...آقاهه؟

مخاطب، رودولف بود. رودولف زیاد هم آقا محسوب نمی شد...ولی جواب داد.
-فرمایش؟

دفترچه مودبانه درخواست کرد:
-می شه منو پرت کنی پایین؟ آخه پایی برای پریدن ندارم. همین چند دقیقه پیش بین قیافه نحس شما و چهره ظریف و زیبای راپونزل، به راحتی یکی رو برگزیدم! می شه؟

رودولف که نحس نامیده شده بود، وسوسه شد که دفترچه را پاره کند...ولی دفترچه گنجینه ای پر از اسامی همسران آینده اش بود. برای همین مقاومت کرد و آن را به خود فشرد.
-عمرا!

از پایین کمد، صدای پیشنهاد های جدید به گوش می رسید.

-آپ بپاشیم روش؟
-اونجوری که دفترچه از بین می ره آی کیو!
-بریم از ارباب خواهش کنیم علامت شومش رو فشار بده. اونقدر بسوزه که مجبور بشه بپره پایین!
-این رودولف از چی می ترسه؟ تهدیدش کنیم؟
- زمین لرزه ای با ریشتر بالا ایجاد کنیم؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: جمعه 4 بهمن 1398 12:10
تاریخ عضویت: 1396/07/18
تولد نقش: 1396/07/19
آخرین ورود: پنجشنبه 10 آبان 1403 15:26
از: زير سايه لرد سياه
پست‌ها: 828
آفلاین
فکر بعدی خیلی زود به سر مرگخواران زد و گابریل دوان دوان از اتاق خارج شد.
رودولف خیلی سعی کرد این خروج گابریل را به فال نیک بگیرد. اما این یک حقیقت بود که نیک ترین فال دنیا هم در خانه ریدل ها تبدیل به شرارت می‌شد. حتی روزی را به خاطر آورد که یک جادوگر بی‌نام و نشانِ بی خانمان را در کوچه پیدا کردند و به خانه ریدل آوردند. گابریل او را در تشت عسل و وایتکس شست، بانو مروپ برایش خوراک آلو جعفری درست کرد و بانز یکی از رداهایش را به او بخشید.
و در نهایت بلاتریکس او را که تمیز و سیر شده بود، به طویله تسترال ها انداخت. توجيه‌اش هم این بود که تسترال‌ها نیز موجودات خداوند هستند و باید سیر شوند. پس رودولف هیچوقت به خیر اعتقاد پیدا نکرد.

دقایق به کندی می‌گذشتند. مرگخواران با لبخند‌های چندش‌آوری به او زل زده بودند و او هر لحظه دفترچه را محکم تر به آغوش می‌کشید. تا بالاخره انتظار به سر آمد و گابریل نفس نفس زنان به اتاق بازگشت.
-آوردمش!
-حالا که تو نمیای پایین رودولف، دفترچه‌ رو میاریم پایین.

و گابریل دفترچه صورتی رنگی با عکس راپونزل را بالا گرفت. راپونزل روی دفترچه مژه‌هایش را تند تند به هم می‌زد و موهایش را از سویی به سوی دیگر می‌انداخت.
دفترچه در دست رودولف کمی خود را بالا کشید تا دید بهتری داشته باشد.
رودولف که احساس خطر می‌کرد، سعی کرد چشمان دفترچه را درویش کند، لاکن هیچکس نمی‌دانست چشم‌های دفترچه‌ها دقیقا کجایشان است!

-جناب دفترچه... برات همسر مناسبی پیدا کردیم. از روی کمد بپر پایین تا این دفترچه خوشگل رو به همسریت در بیاریم و بری باهاش سال‌های سال به خیر و خوشی زندگی کنی و دفترچه‌های کوچولو کوچولو به دنیا بیارید!

دفترچه ابتدا نگاهی به ریش و سبیل رودولف، بازوهای بزرگ و قیافه نحسش و سپس به راپونزل ظریف و زیبا انداخت. انتخاب بین این دو به نظر تصمیم سختی نمی‌آمد!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: جمعه 27 دی 1398 17:27
تاریخ عضویت: 1398/07/24
تولد نقش: 1398/07/25
آخرین ورود: شنبه 4 شهریور 1402 13:31
از: از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
پست‌ها: 326
آفلاین
خلاصه:

لرد و مرگخوارا تصمیم گرفتن برای فنریر زن بگیرن. ولی رودولف دفتری رو که اسامی کاندیداهای مناسب توش نوشته شده برداشته و رفته بالای یه کمد و حاضر نیست پایین بیاد.
*...*...*...*


رودولف دفترچه را ورق زد و به همه ساحره ها نیم نگاهی انداخت. بعد به مرگخواران متفکر نگاه کرد.
-الان میخوایین منو بیارین پایین؟
-نه خیر داریم به یه ساحره پری چهره فکر میکنیم!
-چی؟
-چی؟ ولی ما داریم به...

ربکا میخواست حرفی بزند، اما دروئلا با کتابش محکم بر سر اوکوبید. بعد گوش بزرگ خفاشی اش را کشید و او را به خودش نزدیک تر کرد.
-حرف نزن!
-ولی ما داریـ... آی!

این بار گابریل بود که با طی بزرگش بر سر ربکا میکوبد! او آن یکی گوش ربکا را کشید و نزدیک خودش آورد.
-حرف بزنی میندازمت تو وایتکس سفید شی!
-ولی...

بنگ!

مروپ ماهیتابه اش را تکانی داد و نگاهی پیروزمندانه به ربکایی که پخش زمین شده بود انداخت.
-عزیر مامان دستور داده بودن که ساکت باشی.

دروئلا و گابریل، گوش های کنده شده ی ربکا را زیر سرش گذاشتند و او را گوشه پنهان کردند.
-ارباب گفته بودن یه گوشه وایسته و حرف نزنه...
-نفسم کم بکشه که... الان... نفس نمیکشه.
-آفرین. همیشه مرگخوار خوبی برای عزیز مامان باش.

اما، رودولف ناظر همه آن اتفاقات بود. اخمی کرد و دست به سینه بالای کمد نشست.
-فکر کردین من گول شما رو میخورم؟ من این همه ساحره رو با یه ساحره عوض نمیکنم. اونم ساحره ای که قراره زن فنر شه!
-وای.
-فکر بعدی؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: چهارشنبه 30 مرداد 1398 01:23
تاریخ عضویت: 1393/07/12
تولد نقش: 1393/07/13
آخرین ورود: یکشنبه 20 تیر 1400 01:24
از: مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
پست‌ها: 1272
آفلاین
کمد همایونی خانه ریدل‌ها از ارزش بالایی برخوردار بود...جدا از بلندای آن، ویژگی جادویی آن این بود که معمولا طلسم‌ها را به طرف فرستنده‌ی طلسم کمانه میکرد...پس مرگخواران مجبور بودند ابتدا از روش‌های غیر خشونت آمیز استفاده کنند...کاری که زیاد بلد نبودند...
_رودولف...بیا پایین، قول میدم بهت یه دفترچه خوشکل‌تر بدیم!
_نمیخوام...دروغ میگین...میخوایین بزنین!
_رودولف...رودولف...به فنریر نگاه کن...دلت میاد همچین موجود معصومی رو اذیت کنی؟ اون دفترچه رو لرد داده به فنریر تا از توش یک ساحره مناسب پیدا کنه جهت ازدواج...الان با این کارت فنریر مجبور میشه تا آخر عمر عذب بمونه..دلت میاد؟!
_چی؟ یعنی تو دفترچه گزینه‌های مناسب هم هست؟ من فکر کردم فقط گزینه‌های نامناسب هستن!

انگار که رودولف به هیچ صراطی مستقیم نبود...رودولف نه به این سادگی گول میخورد و نه به این سادگی و یا غیر سادگی، دلش به حال فنریر میسوخت...
پس مرگخواران بین خود جلسه‌ای ترتیب دادند...
_اینجوری نمیشه...باید یه کاری کرد!
_من نمیفهمم چرا باید برای زن گرفتن فنریر اینهمه خودمون رو به آب و آتیش بزنیم!
_حقیقتا کسی برای فنریر هیچ ارزشی قائل نیست...ولی یادمون نره که گرفتن دفترچه از رودولف و دادنش به فنریر دستور ارباب هست...و اگر برای دستور ارباب خودمون رو به آب و آتیش نزنیم، ارباب ما رو تو آب میکنه و آتیش میزنه!
_راست میگه...خب...چیکار کنیم پس؟
_میتونیم رودولف اغفال کنیم...بهش وعده‌های واهی بدیم، یه چشمه هایی هم نشونش بدیم تا تسترال شه و دفترچه رو بده!
_ایده خوبیه!
_شاید ولی بهتر باشه صرفا بلاتریکس رو بیاریم بندازیم به جونش!
_خب...این میتونه همیشه جزو گزینه‌ها باشه!
_میتونیم یک ریش سفید رو بیاریم که رودولف حرفش رو قبول داشته باشه و اون به رودولف بگه که از کمد بیاد پایین!
_چقدر هم رودولف به حرف کسی اهمیت میده!
_ساحره ها!
_خب....به اونها اهمیت میده!

رودولف اما در این بین هنوز بالای کمد نشسته بود و به پچ پچ مرگخواران نگاه می‌کرد...کمی نگران بود، مخصوصا وقتی هر لحظه مرگخواری بعد از پچ پچ رویش را به رودولف میکرد و لبخند شیطانی به لب داشت...ولی رودولف به هیچ عنوان از این دفترچه که به عنوان بزرگترین گنج دنیا به آن نگاه میکرد، قصد نداشت دست بکشد!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: جمعه 4 مرداد 1398 14:49
تاریخ عضویت: 1396/07/18
تولد نقش: 1396/07/19
آخرین ورود: پنجشنبه 10 آبان 1403 15:26
از: زير سايه لرد سياه
پست‌ها: 828
آفلاین
لردسیاه دستور پایین آوردن رودولف را داده بودند.
مرگخواران هم که برای تحقق خواسته اربابشان، جان می‌دادند.

‏-

یوان بود. جانش بازگشته بود و باز یک چیز‌هایی می‌گفت. لاکن صدایی شنیده نمی‌شد.

-چی میگه این زبون بسته؟

یوان باز چیزهایی گفت. این‌بار استثنا قائل شدیم، صدایش را پخش می‌کنیم.
-برای پایین آوردنش باید نقشه کشید و تیم تشکیل داد. من می‌تونم مسئولیتش رو قبول کنم. نظر من اینه که...

مرگخواران باقی صحبت‌های یوان را نشنیدند. چرا که غرق تفکر بودند. نهایتا به نتیجه رسیده، یوان را از لب پنجره به دوردست‌ها پرتاب کردند. از دوردست‌ها صدای جوزفین که به چیزی که کسی نمی‌دانست چیست اعتراض کرده و غر می‌زد می‌آمد. یوان گناه داشت. در نتیجه مرگخواران قلاب انداخته، او را برگردانده و در جهت دیگر پرتاب کردند. باشد که در آرامش بماند.

-حل شد. خب... برگردیم سر سوژه خودمون... رودولف رو از روی کمد همایونی ما بیارین پایین.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: پنجشنبه 3 مرداد 1398 19:24
تاریخ عضویت: 1397/01/03
تولد نقش: 1397/01/03
آخرین ورود: جمعه 25 مهر 1404 10:06
از: می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
پست‌ها: 279
مدیر فنی دیوان جادوگران
آفلاین
فنریر با نگرانی دست دراز کرد تا دفترچه را از اربابش بگیرد و موارد را بررسی کند ...

ویــــژژژ .... هــــوشــت!

موجود نیمه عریانی که پوششش شباهت خاصی به تارزان داشت، از رفتار او نیز الگوبرداری کرد و آویزان به ریسمانی که مشخص نبود به کجا متصل است، تاب خورد و ضمن عبور از کنار لرد، دفترچه را از میان دست او و فنریر قاپید. موجود نیمه عریان که مدت‌ها بود آن حوالی رویت نشده بود، بالای کمد لرد فرود آمد و شروع به تورّق دفترچه کرد.

- رودولف! معلوم نیست این همه مدت کدوم گوری بودی و حالا در بدو ورود، گستاخانه دفترچه ما رو می‌قاپی؟

- به خواب زمستونی رفته بودم ارباب! می‌بخشین ارباب؟

- خواب زمستونی؟ از پارسال تا الان؟

- ما لسترنج‌ها خواب زمستونی طولانی داریم ارباب. تازه جد بزرگم خواب زمستونیش 5 سال طول می‌کشید ... من که دسته‌ی قمه‌ی اون بزرگوار هم نیستم.

لرد در این مدت افسانه‌های آبا و اجدادی رودولف را به دست فراموشی سپرده بود. ترجیح داد مجددا مغزش را با رکوردهایی که جد بزرگ رودولف جا به جا کرده بود اشغال نکند. نگاه غضبناکش را از چهره رودولف تا دستی که دفترچه در آن بود پایین ... در میانه راه متوقف شد!

- این‌ها چیه رودولف؟

در اطراف لرد، مرگخواران مشغول گریبان دریدن بودند و بلاتریکس برای پیش گیری از کشته شدن رودولف، در این صحنه حضور نداشت. علاوه بر مرگخواران، یوآن که از پنجره اتاق لرد در حال سرک کشیدن بود نیز جملاتی در رسای اخلاق و در مذمت مسمومیت سر داد که از پشت پنجره به گوش کسی نرسید و سپس از شدت فشار جان به جان آفرین تسلیم کرد. رودولف اما بی‌تفاوت به واکنش‌های عوام، با بی خیالی مطلق گفت:

- کدوما؟

- همین خالکوبیای بی‌ناموسی جدیدت!

هوریس برای جلو گیری از کف و خون بالا آوردن مرگخواران، به آباژور تغییر شکل داد و مقابل رودولف ایستاد. رودولف نیز طوری که گویا اصلا متوجه سوال لرد نشده باشد گفت:

- آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم ارباب! لیست ساحره‌های مجرد تمام مدت دست شما بود؟

- بهت دستور می‌دیم اون دفترچه رو تقدیم ما کنی رودولف.

- ببخشین ولی نمی‌دم ارباب. می‌بخشین ارباب؟

- یاران ما! بیارینش پایین این موجود بدوی رو تا خودمون به خشونت متوسل نشدیم.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: پنجشنبه 3 مرداد 1398 01:40
تاریخ عضویت: 1398/04/09
تولد نقش: 1398/04/09
آخرین ورود: جمعه 30 آذر 1403 17:31
پست‌ها: 407
آفلاین
- من نمی‌خوام داماد بشم! دست از سر ِ من بردارین!

فنریر هیچوقت تا به این اندازه لوس نبود. مدام لب ورچیده به اشلی و لینی غر می‌زد و انگار که دارند شکنجه‌اش می‌کنند، بغض کرده‌بود.

- من دیگه نمی‌تونم تمیزش کنم! این بستهء دوم صابونه!
- با این‌وجود اصلا تمیز به‌نظر نمیاد!
- پات رو بکش کنار!

نگاه اشلی و لینی ابتدا به کنارشان افتاد؛ جایی‌که گابریل با تمام قوا مشغول تی کشیدن ِ زمین بود، و سپس بالا آمد و با لبخندی حجیم به فنریر رسید.

***

- مطمئنی درش نیاریم گبی؟

گابریل دستی به چانه‌اش کشید و با نارضایتی گفت:
- چقدر عجولین شما! باید تا عمق وجودش رسوخ کنه خب! الان مطمئنین نم کشیده قشنگ؟

اشلی به فنریر که کاملا در عمق ِ وان ِ پر شده از تیرک و وایتکس بیهوش شده‌بود نگاهی انداخت.
- فکر کنم!
- خب پس بیارینش بیرون! حالا به مرحله دوم می‌رسیم که ایجاد تقارن در ظاهرشه!

گابریل با وحشت متوجه شد که مرحله دوم بسیار وقت‌گیر است؛ چرا که فنریر اصلا متقارن نبود.
- خجالت نمی‌کشی به یه گوشِت گوشواره می‌ندازی؟ ... خدای من! چرا هر کدوم از چشمات یه سمت‌و نگاه می‌کنن؟ رو ابروی راستت جای زخم ِ پنجه تسترال داری رو اون‌یکی نه؟ چطور ممکنه؟ پاشو بریم چیش تسترالا، پاشو!

فنریر اما جواب نمی‌داد؛ در واقع، آن‌قدر از محتویات وان خورده‌بود که تارهای صوتیش نتوانند مثل قبل عمل کنند. پس بی‌هیچ اعتراضی به دنبال گابریل کشیده می‌شد.

یک ساعت بعد، فنریر تر و تمیز و متقارن جلوی لرد سیاه ایستاده‌بود و لرد سیاه هم دنبال کیس‌های ممکن برای او می‌گشت. اهالی خانه ریدل تقریا مطمئن بودند کسی حاضر به ازدواج با فنریر نمی‌شود، اما گویا لرد همیشه می‌توانست کیس‌های مناسبی را پیدا کند‌. چرا که دفترچه‌اش را رو به فنریر گرفت و با ذوقی که نشات گرفته از احساس رهایی از دست فنریر بود گفت:
- همه اینا مناسبن! ما اربابی هستیم بسیار هوشمند!
- چ... چی؟ اینا مورد مناسبن؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
گب دراکولا!
پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
ارسال شده در: سه‌شنبه 20 فروردین 1398 19:06
تاریخ عضویت: 1386/08/08
تولد نقش: 1387/08/11
آخرین ورود: یکشنبه 18 آبان 1404 15:18
از: ما گفتن...
پست‌ها: 6961
آفلاین
بعد از مدتی فنریر به هوش آمد...ولی هر گونه نگاه به آینه را شدیدا رد می کرد و بسیار هم خشمگین بود.
-بریم دیگه...بریم تموم بشه. این چه زندگییه برای من درست کردین؟

لحن بی حوصله و کلافه فنریر روی اشلی تاثیری نمی گذاشت. چون هر چه تاثیر بود، لحن لرد قبلا گذاشته بود.

-کجا بریم؟ مگه به همین سادگیاس؟ کلی مو ریخته روت...اگه نریخته بود هم یه وجب چربی نشسته روت. باید ترو تمیز بشی.

فنریر اصلا از این دو کلمه خوشش نیامد.
-تر؟ تمیز؟ ...نمی شه نشم؟ من معتقدم کسی که منو می خواد، باید همینجوری که هستم قبولم...

حرف فنریر با خالی شدن سطل آب یخ روی سرش قطع شد.

-چالش بود؟

لینی نفس نفس زنان تی بزرگی را روی زمین کشید تا به فنریر رسید و سرگرم تی کشی او شد.
-خیر! بهداشته...دهنتم باز کن...توشم باید تمیز شه.

اشلی به نوع تمیزکاری لینی معترض شد.
-چربیای این با یه سطل آب سرد که از بین نمی ره. با دو سطل آب گرم هم از بین نمی ره حتی. به نظرم باید مستقیما بجوشونیمش.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟