در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه.
هنوز امبریچ نیامده بود و همه داشتند بازی میکردند یا سربه سر هم میگذاشتند هری رون و هرمیون هم در ردیف های اخر نشسته بودند و با هم صحبت میکردند .
رون: واقعا معلم مزخرفی رو گذاشتن باسه این درس. هیچی بهمون یاد نمیده.
هرمیون: واقعا ما چجوری باید یه درس به این مهمی رو یاد بگیریم؟
من در ردیف پایین ان ها نشسته بودم و به حرف هایشان گوش میدادم .
هری: باید اعضای بیشتری پیدا کنیم . اینطوری بهتره.
هرمیون: تا حالا که تو لیست من 12 نفرهستن.هری میخوای این جلسه چی درس بدی؟
_ طلسم اکسپکتوپاترونام.فکر کنم خیلیا تو این طلسم اشکال دارن.
امبریچ با ان هیکل چاقش وارد کلاس شد و سلامی کرد و به قول خودش مثلا رفت سراغ درس.بعد از کلاس در سالون گریفندور نشسته بودم و تکالیفم را انجام میدادم که یاد حرف های ان سه دوست افتادم نگاهی به دور و بر انداختم و بالاخره دیدمشان به طرفشان رفتم و گفتم: سلام بچه ها من امروز تو کلاس امبریچ حرف هاتون رو اتفاقی شنیدم میشه منم عضو این گروهتون بشم ؟
هرمیون گفت: مگه تو میدونی این گروه چی کار میکنه ؟
_ خب نه نمیدونم اما فکر میکنم هری قراره به جای امبریچ درس بده به صورت مخفیانه من میخوام این درسا رو خوب یاد بگیرم.تازه منم اکسپکتوپاترونام رو خوب یاد نگرفتم.
هرمیون با لبخندی گفت: دیدی هری حالا شدن13 تا دیگه چی میخوای.
هری گفت: باشه تو هم میتونی بیای امشب دومین جلسمونه توی اتاق ضروریات
هرمیون یک سکه جادویی بهم داد و گفت: با این بهت خبر میدیم ساعت چند.
گفتم: مرسی حتما امشب میام .
و بعد از ان جا دور شدم.
*****************
در اتاق ضروریات
_ خب بچه ها امروز میخوام طلسم خلع صلاح رو بهتون یاد بدم . خوب نگاه کنین تا تو تمرینا اشکالی نداشته باشین.
بعد چوبدستی اش را در اورد و فریاد زد( اکسپکتوپاترونام) از نوک چوبدستی هری گوزنی نوقره ای رنگ خارج شد و بعد از چند دقیقه چرخش دور اتاق محو شد .همه با حیرت به گوزن نگاه کردند . بعد هری گفت: حالا نوبت شماست بریدو تمرین کنید مطمینم که همتون یاد میگیرین.
سالن پر پر بود از حیوانات در حال دویدن . از نوک چوبدستی هرمیون سگی خارج شد و دور اتاق چرخید . من که کنار او داشتم تمرین میکردم گفتم: وای چقدر خوشگله . من که هر کار میکنم فقط یه هاله ای میاد و زود محو میشه .
_تو باید تمرکز داشته باشی . به هیچی فکر نکن مغزتو خالی کن و فقط به این فکر کن که میخوای کسی رو خلع صلاح کنی . حالا دوباره امتحان کن.
من به توصیه های هرمیون عمل کردم و گفتم: اکسپکتوپاترونام.
ایندفعه هالهای پر رنگتر به شکل یک اسب پدیدار شد هرمیون با خوشحالی گفت : یه اسبه بازم تلاش کن یه باره دیگه زود باش
_ اکسپکتوپاترونام.
_ وای کامل شد من تونستم بالاخره موفق شدم هورااااااااا.
***********
امیدوارم ایندفعه قبول بشم. اگه قبول نشدم بازم تلاش میکنم ولی اگه امکان داره اینو لطفا فبولش کنین.