هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

نوربرتاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷
از رومانی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
سارا خب تو بگو من در مورد چه موضوعی بنویسم منم می نویسم. آخه خودت تو پست قبلیت گفتی در مورد نحوه ی عضویت در الف.دال بگیم و در مورد یکی از کلاسا نگیم. می شه یکم بیشتر توضیح بدی تا ما خنگولیا هم یه چیزی بفهمیم؟

به پیتر: پیتر برای عضویت در الف.دال تنها نوشتن یک پست خوب حله. اگه پست خوبی بزنی عضو الف.دال می شی. بعدش آرم الف.دال که اسمت روشه رو زیر امضات می ذاری. بقیه رو دیگه من نمی دونم.


دوباره به سارا: ببخشید که من جواب پیترو دادم.

با تشکر نوربرتا


ویرایش شده توسط نوربرتا در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۰ ۱۸:۵۳:۴۹


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه.

هنوز امبریچ نیامده بود و همه داشتند بازی میکردند یا سربه سر هم میگذاشتند هری رون و هرمیون هم در ردیف های اخر نشسته بودند و با هم صحبت میکردند .

رون: واقعا معلم مزخرفی رو گذاشتن باسه این درس. هیچی بهمون یاد نمیده.

هرمیون: واقعا ما چجوری باید یه درس به این مهمی رو یاد بگیریم؟

من در ردیف پایین ان ها نشسته بودم و به حرف هایشان گوش میدادم .

هری: باید اعضای بیشتری پیدا کنیم . اینطوری بهتره.

هرمیون: تا حالا که تو لیست من 12 نفرهستن.هری میخوای این جلسه چی درس بدی؟

_ طلسم اکسپکتوپاترونام.فکر کنم خیلیا تو این طلسم اشکال دارن.

امبریچ با ان هیکل چاقش وارد کلاس شد و سلامی کرد و به قول خودش مثلا رفت سراغ درس.بعد از کلاس در سالون گریفندور نشسته بودم و تکالیفم را انجام میدادم که یاد حرف های ان سه دوست افتادم نگاهی به دور و بر انداختم و بالاخره دیدمشان به طرفشان رفتم و گفتم: سلام بچه ها من امروز تو کلاس امبریچ حرف هاتون رو اتفاقی شنیدم میشه منم عضو این گروهتون بشم ؟

هرمیون گفت: مگه تو میدونی این گروه چی کار میکنه ؟

_ خب نه نمیدونم اما فکر میکنم هری قراره به جای امبریچ درس بده به صورت مخفیانه من میخوام این درسا رو خوب یاد بگیرم.تازه منم اکسپکتوپاترونام رو خوب یاد نگرفتم.

هرمیون با لبخندی گفت: دیدی هری حالا شدن13 تا دیگه چی میخوای.

هری گفت: باشه تو هم میتونی بیای امشب دومین جلسمونه توی اتاق ضروریات

هرمیون یک سکه جادویی بهم داد و گفت: با این بهت خبر میدیم ساعت چند.

گفتم: مرسی حتما امشب میام .

و بعد از ان جا دور شدم.

*****************

در اتاق ضروریات

_ خب بچه ها امروز میخوام طلسم خلع صلاح رو بهتون یاد بدم . خوب نگاه کنین تا تو تمرینا اشکالی نداشته باشین.
بعد چوبدستی اش را در اورد و فریاد زد( اکسپکتوپاترونام) از نوک چوبدستی هری گوزنی نوقره ای رنگ خارج شد و بعد از چند دقیقه چرخش دور اتاق محو شد .همه با حیرت به گوزن نگاه کردند . بعد هری گفت: حالا نوبت شماست بریدو تمرین کنید مطمینم که همتون یاد میگیرین.

سالن پر پر بود از حیوانات در حال دویدن . از نوک چوبدستی هرمیون سگی خارج شد و دور اتاق چرخید . من که کنار او داشتم تمرین میکردم گفتم: وای چقدر خوشگله . من که هر کار میکنم فقط یه هاله ای میاد و زود محو میشه .

_تو باید تمرکز داشته باشی . به هیچی فکر نکن مغزتو خالی کن و فقط به این فکر کن که میخوای کسی رو خلع صلاح کنی . حالا دوباره امتحان کن.

من به توصیه های هرمیون عمل کردم و گفتم: اکسپکتوپاترونام.

ایندفعه هالهای پر رنگتر به شکل یک اسب پدیدار شد هرمیون با خوشحالی گفت : یه اسبه بازم تلاش کن یه باره دیگه زود باش

_ اکسپکتوپاترونام.

_ وای کامل شد من تونستم بالاخره موفق شدم هورااااااااا.

***********

امیدوارم ایندفعه قبول بشم. اگه قبول نشدم بازم تلاش میکنم ولی اگه امکان داره اینو لطفا فبولش کنین.




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
سلام ببخشين پست بي رب مي زنم.من واسه اين كه عضو الف.دال شم بايد چيكار كنم؟


[b]تن�


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
با سلام..


به نوربرتا :

دوست عزيز شما مي تونستي يه موضوعي خارج از موضوع كتاب رو به تصوير بكشي... سعي كن از قوه تخيلت استفاده كني و ماجراي جالب تري رو مطرح كني...

يك داستان ديگه بنويس... سعي كن در اون هيچ وقت از توصيف حالات شخصيت ها و موقعيتي كه درش هستن غافل نباشي...

نبايد كل پست به صورت ديالوگ باشه!

غلط املايي هم داشتي كه سعي كن با يك بار افزون براي خوندن برطرفش كني!

موفق باشي.... تأييد نشد.


به جيمي پيكس :


جيمي عزيز ... هنوز اون اشكالاتي كه در پست قبلي ازت گرفتم داشتي...

اولا اينكه پستات باز به صورت محاوره اي نبود و رسمي نوشته شده بود...نمونه نوشتن محاوره رو در پست قبلي برات نوشتم!

براي غايب حاضر كردن هم نبايد انقدر از پست رو مي گرفتي... مثلا مي گفتي :

_ جيني ويزلي ؟
_ بله هستم!
_نويل لانگ باتم؟
_ بله هستم.

و هريمون تا آخر اسم ها را خواند همگي از جمله هدويگ ، نوربرتا ، سارا اوانز ، جيمي پيكس ، زاخارياس اسميت و تعدادي ديگر حضور داشتند.

همچنين باز سوژه جالبي رو انتخاب نكرده بودي... مثلا مي توني بنويسي تو يه اتفاقي تو به عضويت ارتش در مي آيي يا اينكه مثلا يه حادثه اي رخ مي ده!

سعي كن يه داستان جذاب و هيجان انگيز بنويسي... بنويس و قدرت نويسندگيتو نشون بده!

موفق باشي.... تأييد نشد.



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
در اتاق ضروریات:

هری در اتاق ضروریات بود و داسشت برای اعضا توضیح میداد


_ همه شما میدانید برای چه جمع شده اید ما در این جا جمع شده ایم تامن به شما طلسم هایی را بیاموزم که امریچ ان ها را در کلاس هایش نمی اموزد .ما این گروه را به نام الف . دال تشکیل که به معنی ارتش دامبلدور است . حالا می خواهیم از یک طلسم ساده استفاده کنیم . طلسمی را که میخواهم به شما یاد بدم طلسم خلع صلاح است حالا قبل از این که شروع کنیم از هرمیون میخوام لیست اعضا رو بخونه تا بدونیم کی در این جلسه حضور نداره . هرمیون شروع کن.

_ جینی ویزلی؟

_ هستم

_ نویل لانگ باتم؟

_ هستم

_ هدویگ؟

_ هستم.

_ نوربرتا؟

_ هستم.

_ چو چانگ؟

_ هستم

_زاخاریاس اسمیت؟

_ هستم

جیمی پیکس؟

_ هستم.

سارا اونز؟

_ هستم.

_هری میتونی شروع کنی همه هستن.

هری به رون اشاره ای کرد و رون به طرفش امد هری گفت:

_حالا من با رون این طلسم را تمرین می کنم تا شما هم یاد بگیرید.

رون با هری فاصله ای گرفت و چوبدستی اش را در دست گرفت و طلسمی را زیر لب زمزمه کرد اما هری بلا فاصله گفت ( اکسپلیارموس) و رون را خلع صلاح کرد هری گفت:

_ حالا نوبت شماست ازتون میخوام که دوتادوتا یار شید و این طلسم را تمرین کنین. هر مشکلی هم که داشتید بهم بگید.

بچه ها شروع کردند به یار شدن و فریاد های اکسپلیارموس در فضا پیچید هری خوشحال بود که در اولین جلسه توانسته اعتماد بچه ها را جلب کند وقتی همه توانستند این طلسم را به خوبی انجام دهند هری اعلام کرد:
_ خب بچه ها برای امروز کافی خیلی خوب بودید .

نویل گفت: هری جلسه دیگه کیه؟

_ فعلا نمیتونم بگم هر وقت شرایت مناسب بود میتونیم جلسه دیگه رو شروع کنیم به هر حال شما میتوانید با استفاده از سکه هاتون با خبر شید حالا به افتخار اولین جلسه نوشیدنی کره ای می خوریم.




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶

نوربرتاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷
از رومانی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
نوربرتا و هدویگ در حال قدم زدن در حیاط هاگوارتز بودن.
هدویگ: یعنی چی؟ این چه کلاس دفاع در برابر جادوی سیاهه. کاش می شد یه جوری از شر این کلاس راحت بشیم.
نوربرتا: اصلا هیچ دفاع کردنی در کار نیست. اسمش هیچ ربطی به نوع درس دادنش نیست. همش تقصیر آمبریجه.
تمام جملات آن ها را هری رون و هرمیون که می خواستند به دیدن هاگرید بروند شنیدند. وقتی هدویگ و نوربرتا از آن ها دور شدند هرمیون به هری گفت: دیدی هری. خیلیا هستن که از رفتن به این کلاسا رنج می برن. پس صد در صد با دامبلدورنو از آمبریجو وزارتش خوششون نمیاد.
هری: آره ولی از کجا معلوم دوست داشته باشن تو این کلاس ما شرکت کنن؟
هرمیون: می تونیم ازشون سوال کنیم.
رون: خب اگه نخوان می رنو ما رو لو می دن.
هرمیون: هرگز کسی چیزی از طرفدارانشو به دشمناش نمی گه.
هری: آخه من چه طور می تونم به اونا چیز یادم بدم. تو که از من باهوش تری.
هرمیون: من چیزایی رو بلدم که بهم آموزش می دن یا می خونم. در ضمن من تا حالا با ولدمورت نجنگیدم. مهارت تو رو هم در دفاع در برابر جادوی سیاه ندارم.
بالاخره هری حاضر شد معلم کلاسای محرمانه شون بشه. در روز بعد هرمیون در سرسرای ورودی به نوربرتا و هدویگ برخورد کرد. اونا بازم از نارضایتیشون در مورد کلاسا صحبت می کردن.
هرمیون: هدویگ ... نوربرتا ... وایسین کارتون دارم.
هدویگ و نوربرتا: سلام.
نوربرتا: چیه کاریمون داشتی؟
هرمیون: شما از کلاسای آمبریج خوشتون نمی یاد درسته؟
آن دو با حرکت سرشان حرف اونو تایید کردن.
هرمیون: دوست دارین دفاع در برابر جادوی سیاهو اون طور که باید درس داده بشه یاد بگیرین؟
باز هم حرف اونو تایید کردن.
هرمیون نفس عمیقی کشید و گفت: دوست دارین تو کلاسایی شرکت کنین که هری اونو تدریس می کنه. به شما در مورد مقابله با دشمنا کار می کنه و آموزش های لازمو می ده. موافقین.
آن دو لحظه ای سکوت کردن.
هدویگ: معلومه که می خوایم.
نوربرتا: حالا واقعا قراره چنین کلاسای تشکیل بشه؟
هرمیون: بله. پس شما هم به لیستمون اضافه شدین. قرارمون تو هاگزمیده. بعدا بتون می گم که کجا قرار می ذاریم. اسم گروهو بقیه ی چیزارو همون روز مشخص می کنیم. هیچ کس نباید این چیزایی رو که الان بهتون گفتم بفهمه. یادتون باشه ما به شما اعتماد کردیم.
نوربرتا: خیالت تخت تخت. ما دهنمون قفله قفله. مگه دیوونه ایم چنین کلاسایی رو رها کنیم.

***
جلسه تشکیل شد و هرکس نظری داد. اما در آخر اسم این گروه ارتش دامبلدور» الف دال نام گرفت. هرمیون به همه سکه های جادویی داد و طرز استفاده از اونا رو بهشون یاد داد.

اولین جلسه تمرین ورد های ساده بود. مثل اکسپلیارموس و ... همه به خوبی این کارو بعد از تعدادی تمرین به خوبی اجرا می کردن. فقط در این میان نویل کمی دیرتر از بقیه موفق به اجرای افسون می شد. اما در آخر او نیز مثل بقیه در اجرای این ورد ماهر شده بود...



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
با سلام...

به جيمي پيكس :

جيمي عزيز پس ساده اي نوشتي... اشكالاتي هم داشتي!
بهتر بود پستي با موضوع ارتشي كه الان هست مي نوشتي... يعني يه جور نحوه عضويت در اين ارتشي كه تأسيس شده!

براي زيبايي پست و راحت تر شدن كار خواننده بهتره كه ديالوگ ها رو از متن جدا كني و از ( _ ) براي نشون دادنشون استفاده كني! اينكه گذاشتي توي پرانتز جالب نيست!

همچنين ديالوگ ها بايد محاوره اي نوشته بشن مثلا :

_ ما مي خوايم يه گروه راه بندازيم به نام الف دال! مديرشم هريه!

اين خيلي به بالا بردن حس داستان كمك مي كنه!

اگر زمان و مكان و حالات شخصيت ها رو دقيق تر توضيح مي دادي خيلي به زيبايي داستان كمك مي كرد.


بهرحال به نظرم يه پست ديگه بزني بهتره... يه پست با سوژه جالب تر و داستان قوي تر بزن!

موفق باشي.... تأييد نشد!



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
من و دوستم مری در سالن ناهار خوری بودیم که دیدیم هرمیون گرنجر دارد به طرفمان می اید وقتی به ما رسید گفت:

_ سلام بچه ها خوبین می خواستم یک پیشنهادی به شما ها بدم.

من گفتم( چه پیشنهادی؟) او به دورو بر نگاهی انداخت و گفت این جا نمیشه بهتره شب تو خواب گاه با هم حرف بزنیم و)و بعد از این حرف از ان جا دور شد مری گفت: به نظرت چی میخواست بگه؟ شانه ای بالا انداختم و گفتم( چه میدونم شب معلوم میشه)

شب در خواب گاه دختران:

کسی در اتاق را زد در را باز کردم هرمیون سریع وارد شد و پشت سرش در را بست گفتم( چه چیز مهمی می خواستی بگی؟) او روی صندلی نشست و گفت( همان طور که گفتم می خواستم یک پیشنهاد بدم که اگر خواستید قبول کنید .

من گفتم( حالا این پیشنهاد چی هست)او با صدایی اهسته که نمی شد صدایش را شنید گفت( ما می خواهیم یک گروه راه بیندازیم به نام گروه الف.دال که مدیر ان هری است)

مری گفت( اه چه جالب حالا این گروه چه کاری میکنه جلوی افراد بد رو می گیره؟)

هرمیون سری تکان داد و گفت ( تقریبا . توی این گروه هری به شما طلسم هایی را یاد میدهد تا از خودتان در هنگام خطر محافظت کنید یادتان باشد که این گروه به صورت مخفیانه و بیشتر شب ها برگذار میشود حالا نظرتان چیست)

من که مشتاق شده بودم گفتم ( عالی من ستم . تو چی مری؟ )

-خب معلومه منم هستم.

ان گاه هرمیون از جیبش دو سکه در اورد و به ما داد. گفتم( این چیه؟ )

گفت: ( هر گاه خواستیم اولین جلسه را شروع کنیم بهتون با این اطلاع میدیم یادتان باشد به هیچ کس نگویید)و بعد از ان جا رفت

*************

ببخشید بد شد امید وارم قبول بشم .لطفا اشتباهاتم را بگویید ممنون.






















9




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۹:۰۴ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
با سلام...

به هدويگ:


هدويگ عزيز پست خوبي نوشته بودي ولي مي تونستي سوژه جالب تر و تازه تري انتخاب كني.

مثلا يه پست در مورد نحوه عضويت خودت در ارتش!
زياد هم به اين توجه نكن كه يه جغدي!

هميشه سعي كن قبل از گفتن ديالوگ حالا گوينده رو توصيف كني.
نوشته نبايد به اين صورت باشه :
_
_
_


يه اشتباهي هم كه داشتي " فيليچ " سرايدار مدرسست نه " ماندانگاس فلچر!! "

خب دلم مي خواست كه يك پست با سوژه جالب تر بزني ولي باز دلم هم نمي آد تأييدت نكنم.

تأييد شد.

ولي سعي كن يه پست ديگه هم بزني!

موفق باشي



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۶

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
ببخشيد. من نمي دونستم دقيقا بايد درباره ي چي مينوشتم. براي همين راجع به يكي از تمرينات ارتش در اتاف ضروريات نوشتم. اميدوارم اشكالي نداشته باشه.
*****
هري پاتر با گام هايي ارام به سمت راهرويي پيچيد. قلبش به شدت مي تپيد. هرشب همين طور بود. زمان برايش به كندي ميگذشت.به نقشه ي غارتگر نگاه كرد. هيچ نقطه اي در نقشه به چشم نمي خورد. اب دهانش را به ارامي قورت داد و بالاخره به اتاق ضروريات رسيد.
*****
در اتاق ضروريات:

_ هري! امروز ديگه چته؟
_ هيچي. خيلي خسته ام.
_ ميخواي امشب تمرينات رو كنار بذاريم؟ به هرحال تو بايد يه كمي به خودت استراحت..
_ نه! فراموشش كن!
هري اين جمله را درحالي به هرميون گفت كه داشت براي اخرين بار به نقشه نگاه ميكرد.
هرميون كه روي مبلي نشسته بود و مشغول ور رفتن با موهايش بود به ارامي گفت: اونا پيداشون ميشه. نگران نباش.
هري با حالتي عصبي ولي ارام گفت: خب مگه نميبيني؟( نقشه را جلوي صورت هرميون تكان داد.) هيچ نقطه اي رو نقشه به چشم نميخوره.چرا! خانم موريس از كجا پيداش شد؟ شايد مشكلي براشون پيش اومده.
هرميون چيزي نگفت و فقط به زمين نگاه كرد.

نيم ساعت بعد:

_ شماها كجا بودين؟ داشتيم از نگراني ميمرديم.
رون ويزلي : اون ما رو به اتاقش برده بود. ما اونجا گير افتاده بوديم. ماندانگاس فيلچر بود. با اون گربه ي لعنتيش.
هري : خيله خب. پس به من بگو چه طوري..
_ فرار كرديم.
اين صداي جيني بود كه به ارامي در اتاق پيچيد. لحظه اي سكوت.
_ كارو شروع ميكنيم. امروز ميخوايم با هم اكسپكتوپاترونوم رو تمرين كنيم.
همه دور هري جمع شدند. هري به ارامي چوبش را طرف ديوار روبه رويش گرفت و زمزمه وار گفت: اكسپكتوپاترونوم! گوزن نقره اي در جلوي چشم همه پديد امد و شروع به دويدن كرد. در اتاق دوري زد و ناپديد شد.
_ خيلي جالب بود.
نويل اين جمله را با در حالي كه از تعجب و شگفتي سرجايش ميخكوب شده بود بيان كرد.
هري : حالا نوبت تمرينه. نويل؟
نويل چوبش را محكم در دستش فشار داد و: اكسپكتو ... اكسپكتوپاترونوم. و سپر مدافعي به شكل شير به وجود امد كه غرش كنان مي دويد.
_ عالي بود نويل. فوق العاده بود. همه تمرين كنين.
_ اكسپكتوپاترونوم.
همه اين ورد را به زبان اوردند و ... هرميون موفق شد سپر مدافعي به شكل گربه بسازد. جيني و نويل و ساير بچه ها از عهده ي اين كار برامدند ولي.. رون! خب. اون به كمي تمرين نياز داره. ولي موفق ميشه.
چند تا از بچه ها نتوانسند براي بار اول سپر مدافع رو به وجود بيارن ولي براي بار دوم بد نبودند.
البته رون پنج بار تلاش كرد وبالاخره توانست شكلي نامفهوم به وجود بياره.
_ تمركز كن رون!
و...بالاخره رون توانست سپر مدافع بسازه.

ببخشيد كه بد شد. به هرحال اشكالاتم رو به من بگيد. سعي مي كنم برطرفشون كنم.


عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.