" جلوی ساختمان کاراگاهان "
- برو تو ببینم مسخره ... آدمت میکنم !
بلیز در حالی که از پشت ، دستان مردی بلندقد رو بسته بود ، اون رو به درون دفتر کاراگاهان هل میداد .
وزير هم پشت سر اونها وارد ساختمون شد .
دفتر کاراگاهان به شدت سوت و کور بود ... تارهای عنکبوت روی دستگیره اتاقها نشسته بود ... صدای چکه کردن شیر آب خوری که باز مونده بود تنها صدایی بود که شنیده میشد .
- آهای کسی اینجا نیست ؟؟
مردی که وزير دستگیر کرده بود چهره عجیبی داشت .
کمتر جادوگری پیدا میشد که تیلـیـپش شبیه اون یارو باشه !
لباسهای تنگ و کوتاه و موهای ژولیده و نامرتب با خطهای وحشتناکی روی صورت ، اون رو مردی خطرناک نشون میداد ... آدامسی هم در دهنش بود که با خنده های شیطانی اون رو میجویيد .
وزير : انگار صد ساله کسی اینجا نبوده پسر !
این بار دراکو جلوتر از اونها حرکت کرد و در حالی که مراقب بود تا کت و شلوار جدیدش کثیف نشه از پله های خاک گرفته بالا رفت .
- بلیز نمیدونم اینا کجا غیبشون زده ؟؟
بلیز که تمام حواسش به اون یارو بود سری تکون داد .
دراکو : خوب این اتاق بازجوييشون کجاست ؟
مرد شرور با لهجه ای خاص لبخندی زد که حکایت از مسخره دونستن این وزارتخونه بود .
بلیز : بیشین بینیم بـــــــــــــو ا !!
دراکو از طبقه بالا فرياد زد : بلیز بیارش پیدا کردم !
بلیز مرد رو وارد اتاق کرد و روبروی صندلی وزير نشوند .
دراکو : بیرون مراقب باش کسی نیاد تو ...
بلیز : باب کسی اینجا نیست که
دراکو : خوب پس برو بیرون و نذار هیچ کس بیاد تو ..
بلیز سری تکون داد و از در خارج شد .
وزير : خوب ... اسم ؟؟
مرد شرور نیشخندی زد و با شدت بیشتری ادامسش رو جويد .
وزير : گفتم اسم ؟؟
مرد شرور این بار اصلا افتخار نداد به وزير نگاهی کنه .
بلیز از پشت شیشه گفتگوی اونها رو نگاه میکرد .
دراکو از طرفی میترسید که بهش حمله کنه و از طرف دیگه نمیتونست هیچ کاری نکنه .
- خوب ما تو رو در حال ارتکاب جرم پیدا کرديم که داشتی شیشه های خونه های هاگزمید رو میوردی پایین ! چرا این کار رو کردی ؟؟ مگه کرم داری بچه ؟
مرد شرور یک بار دیگه لبخند شیطانی به وزير زد و با سمت چپ دهنش آدامس رو به طرز خفنی جويد .
دراکو : بلیز پرونده اینو ببین میتونی تو این خراب شده پیدا کنی ؟
مرد شرور از پنجره بیرون رو نگاه میکرد و در حالی که لبخندهای عذاب آور خودش رو ادامه میداد روی صندلی خودش لم داده بود .
بلیز : بیا وزير پیداش کردم ... ببین چه پرونده خفنی داره !
وزير عکس روی پرونده رو با خود جنس مطابقت داد و شروع به خوندن کرد :
" ممد جکول 21 ساله ، روی مرز مشترک سه کشور آمريکا و افغانستان و فرانسه به دنیا اومده و به دلیل شرارتهای بسیار در هر سه زادگاه خودش ، از کشور تبعید شده .
قتل بیش از 34 ماگول و خسارتهای مالی معادل 52900 گالیون از عمده فعالیتهای خشانت بار اوست . "
دراکو زير چشمی به چهره مرد شرور که پر از خطوط چاقو بود نگاه کرد .
- پس تو به اینجا تبعید شدی درسته ؟؟
مرد شرارت طلب با حالت خاصی گردن خودش رو شکوند و لبخند شرارت باری زد .
در یک حرکت اسلوموشن یگانه وزير مردمی از جای خودش بلند شد و با پشت دست چنان تو دهن یارو کوبید که برق از سر ممد جکول پريد .
بلیز : دراک تو ؟؟
بابا ایول
دراکو : تو خجالت نمیکشی مردم آزاری میکنی ؟
مرد کمی روی صندلی خودش جابجا شد و با چشمان وحشتناک خودش به وزير زل زد .
دوووووف دیــــــــــــــــــــــــــــــش !!
یک سنگ عظیم الجثه شیشه رو شکست و وارد اتاق شد .
بلیز :
دراکو نامه ای که روی سنگ بسته شده بود رو باز کرد و شروع به خوندن کرد :
یک ساعت بهتون مهلت میدیم که ممد جکول رو ازاد کنید وگرنه همه بروبچ میريزيم سه سوته نفلتون میکنیم ! شیرفهم شد ؟
از طرف نوچه های استاد ممد جکول با شرارت تمام به صندلی خودش تکیه داد و همراه خنده های شیطانی خودش ، آدامسش رو به بیرون انداخت .
( ادامه بديد ... )