هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ساعت سه نيمه شب در حاليكه سكوت خانه مخوف ريدل ها را در برگرفته دومرگخوار مضطرب و نگران وارد زير زمين شدند.تا دو هفته قبل از اين مكان به عنوان شكنجه گاه جادوگران سفيد استفاده ميشد.هنوز هم بقاياي اجساد و دست و پاي قطع شده محفلي ها در گوشه و كنار زير زمين به چشم ميخورد.
پرسي ويزلي با نفرت نگاهي به اطراف كرد.

-من ديگه خسته شدم.تصميم خودتو بگير.يا با من مياي يا تا آخر عمرت همينجوري زندگي ميكني.

ايگور براي بار چهارم اطراف را كنترل كرد.نگراني هنوزدر چشمانش موج ميزد.
-من..من نميدونم...نميتونم.اون هر دوي ما رو ميكشه.تازه مگه زندگي ما چشه؟همه مرگخوارا وضع زندگي خوبي دارن.

پرسي با عصبانيت از جا بلند شد و در طول اتاق شروع به قدم زدن كرد.
--آره وضعشون خوبه.تو كه نميدوني تو محفل چه خبره.ما مجبوريم هر ماه دو سوم در آمدمونو بديم به لرد.براي چي بايد اينكارو بكنيم؟ما بهش خدمت ميكنيم و به جاي گرفتن حقوق هر چي داريم دو دستي تقديمش ميكنيم.من كلي تحقيق كردم.همونطور كه ميدوني هاگوارتز با بودجه دولت اداره ميشه.دامبل كلي پول به جيب ميزنه و حدس بزن با اونا چيكار ميكنه؟بذار من بهت بگم.براي تقويت روحيه محفليا همشو بين اونا تقسيم ميكنه.حتي يك نات هم براي خودش بر نميداره.تازه از اضافه حقوق و مرخصي و مزايي ديگه چيزي نميگم.اگه بريم اونجا خوشبخت ميشيم.تازه قرار نيست كسي بفهمه ما چيكار ميكنيم.ميتونيم مخفيانه براي هر دو طرف كار كنيم.اينطوري رضايت لرد و پولهاي دامبل رو با هم داريم و ضمنا هر كدوم از دو طرف كه پيروز بشه ما هم با اوناييم.

ايگور به فكر فرو رفت.پيشنهاد جذاب ولي فوق العاده خطرناكي بود.
بعد از گذشتن چند دقيقه صداي مشتاق پرسي سكوت زير زمين را شكست.
-خوب؟چي ميگي؟مياي؟
ايگور تصميمش را گرفت.از جا بلند شد.
-باشه.قبوله.با تو ميام.اميدوارم سر هر دومونو به باد ندي.
----------------------------------------
دو روز بعد محفل ققنوس

ديم ديم ديريم ديم ديم
-يا مرلين مقدس...مالي صداي اون راديو رو كم كن.سرسام گرفتم.

مالي در حاليكه دستهايش را با اونيفورم محفل(پيشبند)پاك ميكرد از آشپزخانه خارج شد و بطرف راديو رفت.
-تقصير من نيست.آلبوس گفت صداشو بلند كنم.ميگه اينطوري تمركز بيشتري براي نقشه كشيدن داره.
به محض اينكه مالي راديو را خاموش كرد صداهاي مشكوكي از دفتر دامبل به گوش رسيد.

-برو كنار.دارم بهت اخطار ميكنم.اگه يه قدم ديگه به من نزديك بشي من ميدونم و تو.از ريش سفيدت خجالت بكش پيرمرد.
-آخه دابي جان.خودت كه نميبيني چه گوشهاي قشنگي داري.چه چهره جذابي...فكر كردي بيخودي آزادت كردم؟تو بايد از من اطاعت كني.
مالي با بي تفاوتي به طرف آشپزخانه رفت.

-آرتور لطفا اول برو دابي رو نجات بده بعدم به آلبوس بگو شام حاضره.البته مواظب خودت هم باش.
آرتور روزنامه اي را كه در دست داشت كنار گذاشت و از جا بلند شد.
در همان حال نگاهي به پنجره كرد.
-مالي.اين دو تامرگخوار هنوز اينجا هستن.دو روزه كه جلوي در كشيك ميدن.
صداي مالي از آشپزخانه به گوش رسيد.
-خيلي عجيبه يعني چي ميخوان؟بهتر نيست يكي بره باهاشون حرف بزنه؟اگه قصد حمله داشتن تا حالا يه كاري ميكردن.
آرتور دابي را فراموش كرده و بطرف پنجره رفت.از پشت شيشه بخار گرفته به دو مرگخوار خسته و بي رمق كه در زير نم نم باران نشسته بودند خيره شد.صورت مرگخوار ها زياد مشخص نبود.ولي...

-خداي من..باورم نميشه.مالي...فكر كنم يكي از اونا....پرسيه.
مالي با عجله بطرف پنجره رفت.
-شوخي ميكني؟پرسي؟اوه..پسر بيچاره من.بهتره درو باز كنيم.ما نميتونيم پسرمونو همينطور زير بارون تنها بذاريم.




Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۸:۴۶ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۸۶

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
دامبل که در سعی و تلاش و اینا بود، چوبدستی اشو از جیب شلوارش در آورد و به سمت ِ خونه گرفت:
- بیبیدی بابیدی بو!( ورد غیب کردنو بلد نیستم خب!!)

ملت همگی با تعجب به آلبوس خیره میشن که تونسته بود مثل روز اول خونه رو درست کنه.اون با حالت خسته ی به سمت ِ ملت ِ محفل برگشت و گفت:

- نیگا! خواستم کباب کنم،سواب شدم!
مینروا که متوجه ایراد کار شده بود، به عنوان ِ مترجم محترمه!کنار آلبوس دوید.
مینروا:منظورش اینه که اومده سواب کنه کباب شده! تصویر کوچک شده

آلبوس با حالت دقیقاسرشو تکون میده و بعد از اینکه نگاه هایی در ابعاد خوف رو به خشن به ملت ِ محفلی میندازه با صدای بلند میگه:این غول اینجا چی میخواد؟کی اونو وارد داستان کرده؟ تصویر کوچک شده

ملت به سوی لاوی بیچاره برمیگردن و اونو شپلخ میکنن. سیریوس هم که خیالش راحت شده که از سرش گذشته، به البوس علامت میده که گراوپ مهتاج..گراوپ خسته واینا.

-باوشه!دو هفته تقریبا تمومه..فکر میکنم فردا دیگه میتونیم خونه رو مرئیی کنیم و کارمونو شروع کنیم..البته اگه باز اتفاقی نیفته.پس بزن بالا آستینارو آقا...بسم الریش المرین!شروع کنید!

آلبوس اینا هدایا و کمک های خودشونو که قسمت هاییش هنوز کف خیابون شپلخ بود رو به داخل خونه میبرن.فقط امیدواریم که دوباره اتفاقی براشون نیفته که سوژه هم ارزشی بشه!


[b]دیگه ب


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
دامبي بالخره اعصابش خورد شد و فرياد زد:ننننننننننه و از حال رفت
يك ربع بعد:
_آلبوس آلبوس پاشو. اين صداي مك گوناگال بود كه سعي داشت او را به هوش آورد و بالاخره موفق شد.
_مينروا...مينروا
_بله آلبوس بگو.
_اين چه وضعي باورم نميشه.خونه اي كه با دستام درستش كردم خراب شده نمي تونم باور كنم.
در اين مواقع كه مالي وارد تر از همه بود با يك ماهي تابه كوبيد توي سر دامبي بيچاره.دامبي كه برق از چشاش پريده بود سرش رو گرفت ولي بعد از يكي دو دقيقه دامبي اوليه شد.
_ كراوپ اون سنگ رو بزار اينجا ببينم.ليلي و ويولت هر چه سريع تر گچ كاري رو شروع كنين(اون دو تا كه اعصاب نراشتن با حالت زير لب هرچي از دهنشون در اوومد رو بار دامبي كردن) سوروس بعد از كچ كاري ديوارا رو رنگ بزن.و...
به همين ترتيب اعصاب همه رو خورد كرد اما بازم به دامبي كه تونست خونه رو در عرض 7 ساعت تموم كند.ملت كه باورشون نمي شد خونه رو بتونن تموم كنن با حالات و به ساختمون نگاه ميكردن.حالا فقط يه مشكلي بود كه كمي تا قسمتي بزرگ بود اونم نامريي كردن خونه مثله قبل بود.
-----------------------------------------------
از نفر بعد خواهشمنديم كه راجع به نامريي كردن بنويسه


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶

ویولت بودلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۴ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
از ته خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 51
آفلاین
_آها اون رو بذار اینجا.اون سنگه رو بیار اینجا...اینجا نه.اونور.اونور.نِِِِِِِِــــــــــــــــــــــــه!اینجا نِــــــــــــــه!جیـــــــــــــــغ.شپلخ!
این صدای لیلی بود که داشت ملت رو برای ساختن خونه راهنمایی میکرد.گراپ که یه سنگ ریزه کوچولو رو تو دستش داشت(با ابعاد گراپ البته حساب کنین!).هیچ اتفاقی نیفتاده دوستان فقط لیلی کریوی همسر وزیر آینده کالین کریوی له شد!
پرد در کمال آرامش:هیچ اتفاقی نیفتاده!آرامشتونو حفظ کنین.فقط یه منگول دیگه کم شد!
البته روح لیلی هنوز به روح ویولت و ادوارد که چند لحظه قبل زیر پاهای گراپ له شده بودند نپیوسته بود.بنابراین پرد اشتباه میکرد.خب اون در مورد دوم هم اشتباه میکرد.یعنی اتفاقی افتاده بود...
_از جاتون تکون نخورین.همتون متهم به سوء قصد به جون همسر نازنین و بهتر از گل من هستین.تکون نخورین که همتون دستگیرید!
خب خوانندگان عزیز باز هم خوسنردی خودتون رو حفظ کنین اتفاق خاصی نیفتاده فقط جناب کالین کریوی با جمعی از اطرفدارانشون و همچنین گروه منکرات قزوین برای دستگیری محفل سرازیر شدن!ملت منکراتی و طرفداران کریوی مثل گروهی از قبایل آدمخوار آفریقایی به سر محفلیا نازل میشن.خب البته اونا هم بدون ایفا کردن نقش هویج فرنگی مشغول دفاع از خودشون میشن.
کالین کریوی هم درگیر یک جنگ داخلی با همسر بهتر از گلش لیلی میشه که به طرز عجیبی زنده گشته بود و با ملاطفت میپرسید:نازنین کیه؟زود تند سریع جوابم رو بده که نازنین کیه؟!
و البته هیچکس متوجه آلبوس دامبلدور که از بیمارستان مرخص و به این حالت صحنه رو به رو شامل ساختمان خراب شده محفل،هفت هشت تا غول خدا متری و درگیری محفلیا و کالینیا رو نیگا میکرد؛نشد!
=====================================
دیدم خیلی وقته هیشکی ادامه نمیده.از اونجا که ویولت یکی دیگه اس من یکی دیگه بنابراین خودم پست قبلی خودم رو ادامه دادم!


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ملت كه بخاطر سواري با گراپي بسي خسته شده بودند تازه بايد ميرفتن و دامبل رو از بيمارستان مرخص بهمين دليل با حالت رفتن به سمت مريض خونه(همون بيمارستانه) همين كه رسيدن به اونجا ييهو يه خانم كه پاي بچه اش روي مين رفته بود(تريپ به نام پدري ) بيرون اوومد و دايما زجه ميزد:
_بچم بچم...وااااااي بچم....ذليل شده ها پاشو گرفتن...
مشنگ ها چهار جشمي به اون خانم نسبتا محترم نگاه مي كردن.ولي ناگهان يه شفا بخش دويد بيرون و طلسم فراموشي رو روانه همشون كرد.
بالاخره رفتن تو و رسيدن به دامبي جون:
دامبي:به سلام بروبكس بالاخره اومدين.
_آره ديگه اوومديم يه خبر بهت بديم و ...
در همون لحظه كه ويولت داشت سوتي ميداد مالي دو تا سرفه كرد و ويولت ساكت شد.
مالي ادامه داد:منظورش اينبود كه اومديم مرخصت كنيم.
بعد ريموس پريد تو و گفت برگه مرخصيت رو گرفتم.
همه به اتفاق هم رفتند بيرون.
ويولت:ميدوني آلبوس يه خبريه كه بايد بهت بگم.
مالي توي گوش ويول گفت آروم آروم بگو
ويولت ادامه داد:خونه خراب شد
دامبي كه با حالت به جمع نگاه ميرد گفت:فقط بگيد كي اينكاره كرده.


گرابلی عزیز ، پست شما نادیده گرفته شد.اعضا از پست قبل ادامه بدهند.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳۱ ۱۹:۵۳:۱۵
ویرایش شده توسط پروفسور گرابلي پلنك در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱ ۱۴:۴۶:۴۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱ ۱۶:۰۰:۰۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۴:۰۱ چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
در یک لحظه طی یک حرکت انتحار گراپ کل ملت محفلی رو میزنه زیر و بغلش و به شمت محفل حرکت میکنه:حالا دیگه پول پیتزا دارم!حالا دیگه پول پیتزا دارم!
ملت سوار بر گراپ به مقادیر بسیار زیادی در حالت وحشت و ترس و سنکوپ و غیره هستند و در ضمن این صدا از لا به لاشون شنیده میشه که یکی داره میگه:ممد!خیلی بی غیرتی!من این همه کهنه شستم!ممد!(توجه:برای متوجه شدن این که ممد کیه و این که اونی که این حرفا رو میزنه به من یا سینی یه پی ام بدید! )حدودا پس از سیم ثانیه با قدمهای کوچیک و گوگولی مگولی میرسن به محفل.ساختمون محفل کمی تا قسمتی کوتاه بوده(بابا انصاف بدید گراپی کوچولو خودش شیش متره!داداشای گنده اش چند مترن؟!)برای این که نکنه گراپ و خانواده دوست داشتنیش بزنن ساختمون رو خراب کنن ادوارد که کمی پیشتر به داخل گوش گراپ قل خورده بود داد زد:همینجاس وایسا!
گراپ احساس کرد چیزی داره توی گوشش وز وز میکنه:یه چیزی توی گوش گراپ وز وز کرد!گراپ خوشش نیومد!
بنابراین کل ملت محفلی رو میسپره به داداشاش و انگشتش رو میکنه توگوشش.ادوارد یه لحظه میبینه که یه چیزی تو مایه های سوسیس گنده ها داره میاد طرفش!از ته دل جیییییییییییییغ میکشه و میاد در بره که میفته توی یه سوراخ سرازیری.بعد اون سوراخ ادامه پیدا میکنه و میکنه و همینطور که ادوارد داشته جیغ میکشیده و در میرفته یهو میفته روی یه چیزی مرطوب صورتی!نگو اون چیز مرطوب صورتی زبون گراپ بود!(نکته غول شناسی:گوششون به دهنشون راه داره دیگه بیسوادا!!)گراپ هم احساس میکنه که یه چیزی تو دهنشه که بیسیار بیسیار(تیریپ شنبه!)بدمزه اس!بنابراین معطل نمیکنه و تفش میکنه کمی اونورتر.ادوارد ابتدا میخوره به شیشه برچ رو به رو.بعد میخوره میشکونه میره تو.میخوره به دیوار.خراب میکنه میره توخلاصه میره تا ته ساختمون.پی و اینا رو خراب میکنه و بوووووووم!
اصلا نگران نباشید دوستان عزیز چیزی نشده!فقط به همت گراپ و ادوارد کلیه ساختمون محفل خراب شده!
ملت:بدبخت شدیم رفت!باید ساختمون رو دوباره درست کنیم!
همین لحظه ادوارد از زیر آوار سرش رو بیرون میاره.اولش به حالت دو نقطه دی به ملت خیره میشه،بعد از شدت خوشی لبخند ملیحی میزنه و شپلخ!
همون صدای مشکوک که اول پست شنیده شد:ممد!ممد کجایی که ببینی ساختمونمون رو خراب کردن!تو که بی غیرت نبودی!*
===================
*این قضیه ممد قصه طولانی داره هرکی میخواد بهمون پی ام بزنه براش بیفته قضیه چیه!


But Life has a happy end. :)


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۶:۳۹ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
همین که در بیمارستان پشت سر ابر بسته میشه، سیریوس میگه:
- خب؛ این از دامبلدور..چطوره که خونه نریم و بریم کافی شاپ حالشو ببریم؟


ویولت:نه..میگم که..آخه هنوز خونه کاملا آماده نشده؛ تزیینات بیرونش مونده!

ابر: ویولت بوقی، تو که این طوری نبودی!باب هنوز یه هفته مونده تا مهمونی دامبل شروع شه..

در همین لحظه اونا از عرض خیابون میگذرن و صاف وارد یک کافی شاپ میشن. تمامی دیوارها قهوه ای رنگ، میزها قهوه ای و کلا همه چیز تاریک و بوی چوب خوشایندی همراه قلیونه سیب(نویسنده: )!فضارو پر کرده.


-سیریوس!ادوارد!

صدایی از پشت سر ملت محفلی به گوش میرسه و اونا سرشونو به سمت صدا برمیگردونن. یک فرد مجهول الهویه روی یه تخت از اینایی که میرن روش کباب میخورن!! نشسته.


سیریوس ناگهان سکته ای میزنه و شیش دستی!تو سرش میکوبه.
- چطوری برادر؟

-خوبم..ام تو اینجا چی کار میکنی گراپ؟

- راستیتش!اومدیم خاستگاری هرمیون، منتِهاش پول مول تو دس بالمون نی!


سیریوس که بسی تعجب کرده با حالت به گراپ نگاه میکنه و بعد از مدتی،میگه:
-ببینم گراپ، کی به تو حرف زدن یاد داده؟
- لرد.


سیریوس هر هر میخنده ولی در همون لحظه صدایی از کنار گراپ به گوش میرسه. صدایی مثل جیک جیکه.گراپ میگه:


-اینا برادرامن! سه تا ان.سیریوس، تو پول تو دست و بال نداری؟

-والا من که بال ندارم دیگه!ولی تو دست هم ندارم..راستش ما میخوایم یه خیراتی باز کنیم از طرف محفل که به فقیر کمک کنیم، خودمون پولی نداریم همه اش رفته واسه اون.


گراپ: جدی میگی..؟وای..وای!منم میام..من میخوام وام بگیرم..من وام میخوام!گراپ وام میخواد..!


ملت رو به سیریوس:
سیریوس رو به ملت:

------------------------
خواستم گراپو برادراشو وارد داستان کنم که آلبوس سکته ی کاملو بزنه و اینا! فقط اگه یه روشی پیدا کنید دکشون کنید،خوب میشه!آبروی منم حفظ .

نقدشده و امتیاز دهی شده در نقدستان محفل ققنوس پست شماره 37


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۰:۵۰:۵۲

[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
دقیقا چهل و هشت ساعت گذشته.خونه حالا به اهتمام(یعنی با همت بیسوادا!)ملت محفلی کوشا شباهت خاصی با سر ولدی پیدا کرده و داره همچین برق میزنه!ملت چیزی نمونده پس بیفتن.دامبل هم همونطور داره هی سیگار میکشه هی سیگار میکشه تا این که:
دامبل:آی قلبم!قلبم درد میکنه!
ملت میان به پیروی از راه رهبر یه بندری بزنن که میبینن رنگ و روی دامبل شده یه چیزی تو مایه های ارغوانی و اینا!آقا اوضاع خیلی قاراشمیش میشه و میره تو مایه های سکته و اینجور چیزا که یه نفر میگه:
_ببخشید ببخشید.یه لحظه لطفا اجازه بدین من معاینه اش کنم.من پزشک هستم!
اینا رو گرابلی پلنک میگه ولی قبل از این که بره دامبل رو که دراز به دراز رو زمین افتاده معاینه کنه پرد میگه:هه!خانومو!تو مگه دامپزشک نیستی؟
گرابلی:پزشکه پزشکه دیگه!حالا چه با دام چه گردو!
بعد میره جلو و بعد از مدتی با یه حالت متفکرانه میگه:قلب این صداهای عجیب غریبی میده.انسانی نیست حالتش!
سینی:دکی جون قربون دستت اونجایی که تو داری به صداش گوش میدی شکمشه قلب بالاتره!
دکی: یه ذره به این بچه طفل معصوم غذا بدین این در شرف مرگه که!زود این رو باید ببریم سنت مانگو بستری کنیم.همین حالا!
یه ذره بعدتر:
دامبل روی تخت بیمارستان:فرزندان من!محفلیان من!همانا اکنون که..هوووی ابر بوقی به اون سرم دست نزن!بله میگفتم اکنون که من بر تخت بیمارستان تکیه زده ام...آییییی!دکی قربون دستت اون آمپول رو بی هوا فرو نکن تو آدم!بله اکنون که من...بابا اون دکمه رو اینقدر فشار نده له شدم این وسط!اََاَاَه!اصلا همتون گمشید بیرون ببینم.میخواستم بگم برید این جشن رو برگزار کنین تا من رو سکته ندادید شماها!برگردم خونه ببینم دارید ترقه بازی میکنین تک تکتون به فنا خواهید رفت.بیروووون!
قبل از بیرون رفتن ملت دکی زیر گوش دامبل میگه:به بقیه نگفتم ولی تو میتونی همین فردا پاشی بیای خونه!بای فعلا...
ملت محفلی که با مهربانی و به کمک تیپا از بیمارستان پرت شدن بیرون میرن دنبال بدبختی خودشون!حالا بدون رئیس آی بزنن تو سر و کله هم!

نقدشده و امتیاز دهی شده در نقدستان محفل ققنوس پست شماره 37


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۰:۴۸:۵۹

But Life has a happy end. :)


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۹:۲۰ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ملت که با حالت از رخت خواب گرم و نرمشون بیرون اومده بودن.دویدن به سمت دامبل تا به قول معروف مخشو بزنن.
_آلبوس جان ببین تو خسته ای یه کم با هم بخوابیم بعد بریم.
بقیه:
دامبی:نه خیر بپرید بخرید بیایید،اوکی.
بعد یه هو این حالی شد: و چوب دستی رو گرفت به سمت بقیه و از عصبانیت جوش آورد( )ملت که دیدن جونشون تو خطره حرکت بسیار بجایی انجام دادند:
بعدشم پریدن که بخرن بیارن.
یک ساعت بعد
همه به جز دامبی که لم داده بود رو مبل چیز میز دستشون بود(میوه،شیرینی،زولبیا بامیه،تخمه و ...) و از شدت خستگی یکی پس از دیگرس پهن شدن رو زمین،آلبوس دستی از پایین به بالا به ریشش کشید یکباره همه بلند شدند.دامبی که حالا یه ذره سرحال اوومده بود گفت:خب آماده شوید که میخوایم بچینیم.
و باز هم ملت:


نقدشده و امتیاز دهی شده در نقدستان محفل ققنوس پست شماره 37


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلي پلنك در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۵ ۹:۳۹:۴۶
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۴ ۲۲:۲۲:۴۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
منم چون كه ادامه پست لاوندر براون را از قبل نوشته بودم ادامه همون رو مينويسم نفر بع هركدوم رو خواست ادامه بده:پست زير ادامه پست لاوندر براون است
آلبوس كه از بس سرش رو كوبيده بود تو ديوار دلپيچه گرفته بود(درد سر ميزندگاه گاه....به شكم بيچاره راه راه)رو به ليلي كرد و گفت:
ليلي جان انگار از دويدن روي اعصابم لذذ... همين كه اينو گفت دلشو گرفت و پريد تو دستشويي.بالاخره بعد از يكي دو ساعت حرص دادن آلبوس،سيريوس و آبر موفق به جمع آوري زلم زيمبو ها و ليلي هم رنگارو جمع كرد.حالا بايد تصميم ميگرفتند كه چه جوري اونجارو خوشگل كنند.
همه دور ميز نشستند و آلبوس بلند شو و گفت:بسم الله الرحمن الرحيم. دوستان و همراهان من،من تصميم گرفتم كه طرحي رو ارائه بدم كه اگر موردذ پسند شد اجرا شود.
بقيه:شنيده شود،فهميده شود بلكه پسنديده شود.
دست دامبلدور به ريشش كشيده شد و همه ساكت شدند و او دو باره گفت:طرح من:همان طور كه رو هوا رو ميبينين(چوبدستيش رو به هوا بود و شكلهاي رنگارنگي توي هوا ولو بود)ديوارا رو صورتي صندوقا قرمز و بادكنكا هم رنگ شاد موافقيد؟
بقيه:بله عالي.يهو جرج . فرد كه جو گير شده بودند گفتند آلبوس.آلبوس هو هو.
آلبوس كه ديد همه پسنديدن گفت:والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
مودي گفت :صلوات
بقيه:اللهم....
ريموس گفت:خب بروبكس ماه رمضونه و وقت افطار نزديك فردا جشنه پس افطارو بخوريم بخوابيم.سوروس سحر صدامون مي زنه پس برادرا و خواهرا فعلا شب بخير.
روز جشن...
نفر بعد حتما پست 2 تا قبل از منو بخونه.

گرابلی عزیز ، بهتر بود قبل از اینکه برای ادامه پست لاوندر اقدام کنی ، رزرو می کردی و تا یک ساعت پس از رزرو مهلت داشتی تا پستت را ارسال کنی و کسی نمی توانست بپستد ، ولی از آنجا که ویولت عزیز ادامه داده اند ، متاسفانه پست شما نادیده گرفته می شود، ولی به خاطر تلاش و زحمتت نقد و امتیازدهی خواهد شد.اعضا لطفا از پست قبل ویولت ادامه دهند.

نقدشده و امتیاز دهی شده در نقدستان محفل ققنوس پست شماره 37


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۲۲:۱۴:۲۹
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۴ ۲۲:۲۰:۳۱

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.