تدریس جلسه دوم دفاع در برابر جادوی سیاهراهروهای هاگوارتز به طرز مرموزی کدر و تار هستند. پروفسور کوییریل لباسی سراسر مشکی پوشیده و صورت سفیدش زیر عمامه سیاهش، در تیرگی محیط مثل چراغ می مونه. در کنار اون پسر سبزه روی جوونی حرکت می کنه که شنل بلند سیاهی پوشیده و فقط موهای سفیدش باعث میشه با دیمنتور اشتباه گرفته نشه. هر دو بی هیچ حرفی کنار هم طول راهرو رو طی می کنن.
کوییریل در کلاس رو باز می کنه و هر دو وارد میشن. همه دانش آموزا به طرز عجیبی یا سیاه پوشیدن و یا سفید و یا خاکستری. بعد از رفتن اینیگو ایماگو، استاد قبلی دفاع در برابر جادوی سیاه، جو عجیبی بر کلاس حاکم شده. پسر جوون شنلش رو در میاره و روی میز میندازه. دستش رو توی جیب کاپشن کوتاهش می کنه و به کوییریل زل می زنه که شروع به صحبت کرده.
کوییریل: "همون طور که می دونید پروفسور اینیگو ایماگو دیگه استاد دفاع نیستن. هر چند احتمالا بعضی از شما به خاطر سختگیری ایشون ممکنه از رفتنشون خوشحال باشید..."
صدای خش خشی به گوش می رسه. درک و کوییریل گوش هاشونو تیز می کنه و کلاس رو دید می زنن. یکی از دانش اموزا ناگهان به طرف پایین خم میشه. صدای قرچ قروچی به گوش می رسه و دانش آموز دوباره سرشو بلند می کنه. درک به گابریل دلاکور خیره میشه که شروع به درخشیدن کرده. لباس هاش مثل لیوانی که شربت توش بریزی، کم کم از پایین رنگ می گیره و بالا میاد تا جاییکه گابریل کاملا رنگی میشه و موهای نقره ایش شروع به درخشیدن می کنه.
درک: "عجـــــــــــــــــــــــب!"
قررررررررررررچ!
ناگهان تمام کلاس شروع به چی توز خوردن می کنن و رنگ رنگی میشن
چند لحظه بعد، همه جوجه رنگی ها، نه ببخشید دانش آموز رنگی ها به درک خیره شدن چون تنها کسیه که هنوز سیاه سفید باقی مونده.
درک: "به گیرنده هاتون دست نزنید. من خودم سیاه سفیدم. مشکل از فرستنده است
"
دانش آموزا: "عجـــــــــــــــــــــــــب!"
درک: "بووووووق! خجالت بکشید! شما به چه حقی ادای منو در میارید؟ هان هان هان؟ حالا که همه تون رو جریمه کردم حالیتون میشه!"
پرسی از وسط کلاس داد می زنه: "بیشین بینیم باو! تو کی هستی که می خوای ما رو جریمه کنی؟"
کوییریل به درک اشاره می کنه و میگه: "از این بعد، پروفسور درکِ ...، اهم، همون پروفسور درک استاد این درس هستند."
پرسی:
درک:
پرسی: "نه، پروفسور منظورم این بود که شما... چیزه... یعنی..."
درک: "اشکالی نداره، عوضش تو این جلسه به من کمک می کنی که تدریسم رو انجام بدم. لطفا بیا جلوی کلاس."
پرسی که کمی اعتماد به نفسش رو بدست آورده، میاد جلوی کلاس و میگه: "بفرمایید پروفسور، چه کاری از دستم بر میاد؟"
درک: "دو تا دست و یه پات رو بگیر بالا!"
دانش آموزا:
درک به طرف تابلوی کلاس میره، به چوبدستش اشاره ای به یکی از گچ ها می کنه و گچ شروع می کنه به نوشتن روی تابلو و خودش شروع می کنه به حرف زدن.
درک: "خب، برنامه تدریس من که اینیگو فرق داره و وقتی کامل روی تابلو نوشته شد می تونید از اون کپی برداری کنید. کلاس ها کاملا درکی هستن! یعنی اگه من بگم کار عملی، کار عملی می کنیم و اگه من بگم از رو کتاب بخونید، از رو کتاب می خونید. اینجا آستاکبار حاکمه!"
کوییریل که تدریس درک رو نگاه می کنه، میگه: "اهم اهم، پرفسور الآن خیلی وقته دوره آستاکبار تموم شده ها!"
درک به این
حالت به طرف کوییریل برمیگرده، چوبدستش رو به طرف اون می گیره و میگه: "بایست کنار پرسی و بالانس بزن!"
کوییریل کنار پرسی، عمامه اش رو میذاره رو زمین، سرش رو میذاره رو عمامه، دستاش رو هم برای حفظ تعادل میذاره رو زمین و پاهاش رو بلند می کنه.
دانش آموزا:
درک حرفاشو ادامه میده: "این جلسه موجودات و جانوران سیاه رو می خونیم، تا حالا 666 تا موجود و جانور سیاه شناخته شده. کسی می تونه چند تا موجود سیاه نام ببره؟"
همه دانش آموزا دستشونو می برن بالا. درک نگاهی به اونا می کنه و میگه: "خب می تونید که می تونید. به من چه؟ خودمم می تونم! با این حال ما این ترم فقط شش تا از این موجودات رو بررسی خواهیم کرد. این شش تا عبارتند از: گربه سیاه، کلاغ سیاه، سگ سیاه یا همون سیریوس بلک که سیریش سیا هم بهش می گن، مار سیاه، سایه سیاه که بهش سیاهی هم میگن و از همه این ها خطرناک تر، مورچه سیاه!"
دانش آموزا:
تد ریموس لوپین میگه: "پروفسور مورچه سیاه که خطرناک نیست! بهتر نبود به جای اون یه موجود خطرناک ترريال مثلا گرگینه رو بررسی می کردیم؟"
درک در حالی که قیافه اش مثل یه گرگینه خطرناک شده، به طرف تد میره، دستش رو روی شونه تدی میذاره و با صدای وحشتناکی میگه: "پس به نظر تو مورچه سیاه خطرناک نیست؟ خب بیا جلوی کلاس تا ببینیم چجوری با یه مورچه سیاه مقابله می کنی!"
تدی با خیال راحت جلوی کلاس می ایسته و به جای چوبدست، لنگ کفشش رو دست میگیره تا مورچه رو بزنه و بعد در حالی که به طرز مسخره ای داره پشت گردنش رو می خارونه میگه: "خب پروفسور یه مورچه سیاه بدید تا براتون بکشمش!"
درک: "مورچه سیاه الآن دقیقا همون جایی که داره خارش میده
"
تدی شروع به بالاپایین پریدن می کنه و با لنگ کفش تو سر و صورت خودش می زنه. درک به طرف کلاس برمیگرده و میگه: "خب، من تدریسم رو ادامه میدم، می تونید همزمان شاهد مبارزه تدی با مورچه سیاه باشید.
خب اولین موجود سیاهی که باید باهاش آشنا بشید، گربه سیاهه. کسی می دونی گربه سیاه چرا خطرناکه؟"
آلبوس دامبلدور: "چون سیاهه و سیفیت نیست؟"
آراگوگ: "چون غذاش عنکبوته!"
اینیگو ایماگو از بین دانش آموزا بلند میشه و میگه: "ببینید پروفسور، گفته میشود که فرعون های مصر باستان، گربه های سیاه را نفرین کرده و به عنوان محافظان گنج هایشان استفاده می کرده اند و این نفرین به گونه ای بوده که هر کس توسط این گربه ها گاز گرفته می شده، به یک گربه سیاه تبدیل می شده است"
همه دانش آموزا مجذوب اطلاعات وسیع اینیگو میشن و دخترا آینده نگری می کنن و شروع می کنن اجرای انواع چشمک و غیره. درک میگه: "همه شما اشتباه می کنید! گربه سیاه کاملا بی آزاره و اشتباها جزو موجودا سیاه دسته بندی شده!" و بعد طوری که بقیه نبینن، برای اینیگو زبونک میندازه!
در اون طرف، پرسی که این حرکت ژانگولر درک رو دیده، رو به کوییریل که هنوز در حالت بالانسه، میگه: "پروفسور شما باید با این رفتار اون برخورد کنید. اون اصلا شایسته استادی نیست!"
کوییریل.: "نه، اتفاقا به نظرم کارهای اون خیلی هم با مزه هستن
"
درک که این حرف رو شنیده، به طرف کوییریل بر می گرده و میگه: "هی بلوز تویی؟ ها ها ها، ببین تقصیر خودته ها! به حرفم گوش نمی کنی کله پا میشی ها! حالا دیگه بسه برو بشین سر جات"
کوییریل به بلیز زابینی تبدیل میشه و میره روی یکی از صندلی ها میشینه.
درک به تدریس ادامه میده و میگه: "موجود سیاه بعدی که باید باهاش آشنا بشین، کلاغ سیاهه. کسی می دونه کلاغ سیاه چرا خطرناکه؟"
ویکتور کرام: "چون بهتر از من پرواز می کنه!"
ریتا اسکیتر: "چون سوسک می خوره!"
اینیگو ایماگو دوباره بلند میشه، گلوش رو صاف می کنه، لباساش رو هم صاف می کنه، موهاش رو هم صاف می کنه، کلا دهن همه رو صاف می کنه تا حرف بزنه، بعد میگه: "استاد اصلا هیچ خطری و الکی جزو موجودات سیاه دسته بندی شده
"
دانش آموزا:
درک چشم غره ای به اینیگو میره و میگه: کلاغ سیاه جزو موجودات سیاهه چون یه دزده خطرناکه. کلاغ سیاه در ظاهر فقط یه شی براق از شما می دزده ولی در واقع شانس رو هم از شما می دزده! مثلا یه کلاغ سیاه آرم استادی پروفسور ایماگو رو دزدید، پروفسور ایماگو فقط آرمش رو از دست نداد که بتونه یکی دیگه بخره بلکه استادی کلاس دفاع رو هم از دست داد و اطلاعاتشون در مورد جادوی سیاه رو هم از دست داد!"
دانش آموزا به نگرانی بهم نگاه می کنن و جیباشانو می گردن که یه وقت کلاغ سیاه توش نباشه! (من هر گونه حدس مبنی بر اینکه داشتن چک می کردن که وسایل براقشون سرجاش هست یا نه، رو تکذیب می کنم
)
درک ادامه میده: "در این جور مواقع شما باید قبل از اینکه کلاغ از دید شما خارج بشه، شیئی که ازتون دزدیده رو پس بگیرید. تنها راه در امان موندن از بدشانسی همینه!"
پرسی که هنوز یه پا و دو تا دستش بالاست، میگه: "استاد من می تونم بشینم؟ بلیز هم نشست!" درک با سر اشاره ای به معنی "نچ" می کنه. پرسی: "می تونم بخوابم؟" درک باز هم حرکتش رو تکرار می کنه. پرسی: "ولی من دارم میفتم!" درک: "اگه موقع افتادن با مخ بخوری زمین، ده امتیاز از گریفیندور کم می کنم ولی عوض می تونی بشینی!" پرسی: "من قویم! من همیشه با دامبل کلاس خصوصی داشتم! من می تونم! من به خاطر گریف هم که شده نمیفتم!"
"خب موجود بعدی سیریوس بلک هست که به سیریش سیا معروفه، کسی می دونه سیریش سیا چیه؟"
دنیس: "چون جفت پا میره تو دهنت!"
چو چانگ: "چون پدرخونده هریه که به من خیانت کرد و رفت با جینی؟"
درک: "
بابا گفتم چیه؟! نگفتم که چرا خطرناکه!" بعد خودش شروع به توضیح می کنه: "سیریش سیا جونوری سیاه رنگه که خاصیت چسبندگی بالایی داره، به طوریکه اگه به شما بچسبه، کندنش تقریبا غیرممکنه!"
پرسی که از دست درک عصبانیه میگه: "خب این کجاش بده که جز موجودات سیاهه؟"
درک: "تو توی کلاس خصوصی های دامبل چی یاد گرفتی پس؟ نمی دونی اگه یه چیزی یه جای آدم بچسبه و جدا نشه چقدر زجرآور و حتی خطرناکه؟"
پرسی که حسابی از این موضوع ترسیده، میگه: "خب استاد اگه همچین چیزی بهمون چسبید باید چی کارش کنیم؟
"
درک: "خب من الآن این رو عملا به شما نشون میدم."
درک به طرف میز میره، کشوی میز رو باز می کنه، چیز سیاهی به روی صورت درک می پره و صورتش رو می پوشونه. دانش آموزا شروع به جیغ زدن می کنن، درک سعی می کنه موجود رو از صورتش بکنه ولی نمی تونه و در حالی که جایی رو نمی بینه، جلوی کلاس تلو تلو می خوره.
پرسی: "استاد مطمئنید بلدید چجوری با این موجود مبارزه کنید؟
"
در همین حین، سیریش سیا از روی صورت درک به صورت پرسی شیرجه می زنه! درک به این
حالت به کلاس رو می کنه.
بارتی: "بوقی تو که کاری نکردی، خودش رفت اونور!"
درک: "بله! همون طور که دیدید، سیریش سیا از روی صورت من رفت روی صورت پرسی! چون سیریش سیا همیشه به طرف چیزهای سفید یا سیفیت جذب میشه و روش مبارزه با اون هم همینه. اگه یه سیریش سیا به شما چسبید، شما باید یه چیز خیلی سیفیت پیدا کنید تا سیریش به طرف اون جذب شه و شما رو ول کنه!"
آلبوس دامبلدور با خشم بلند میشه و به طرف در کلاس میره.
درک: "کجا دومبولی؟"
آلبوس میگه: "من از انجمن مبارزه با موجودات سیاه شکایت می کنم. اسم این موجود رو باید میذاشتن دومبول سیا
" و از کلاس میره بیرون.
درک: "عجـــــــــــــــب! خب بریم سراغ ادامه درس. جونور بعدی مارسیاهه. حدس هم لازم نکرده بزنید که چیه و چرا خطرناکه! با اون حدساتون. مار سیاه به ره ماری میگن که سیاه باشه و علت خطرناک بودنش هم اینه که گاز می گیره."
پیوز: "خب یه مار قرمز هم گاز می گیره. چرا مار قرمز موجود سیاه نیست؟"
درک به فکر فرو میره و بعد میگه: "چون اون یه موجود قرمزه!
"
آلفرد بلک با حالت متفکری میگه: "خب، باید چجوری باهاش مقابله کنیم؟"
درک:
آلفرد: "پروفسور پرسیدم چجوری باید یه مار سیاه رو بکشیم؟"
درک: "خب من هم بهت گفتم که با پتک می زنی تو سرش
اصلا دقت نمی کنی آلفرد! در ضمن لازم نیست حتما از پتک استفاده کنید، هر چیز سنگینی می تونه مفید باشه، مثلا یخچال یا کتاب پنج هری پاتر (کپی رایت با جی . کی. رولینگ)"
و اما موجود بعدی، سیاهی نام داره. این موجود در کل به هر موجود ناشناخته ای گفته میشه که شما نمی تونید اون رو ببینید. در نتیجه از اون جاییکه ممکنه اون موجود یه موجود سیاه باشه، پس سیاهی یک موجود سیاهه! خب، درس امروز تمومه!"
آریانا دامبلدور دستش رو بلند می کنه. درک بهش اجازه حرف زدن نمیده و در عوض با عصبانیت میگه: "نمی خواد بپرسی چجوری باهاش مقابله کنی! من وقتی هنوز نمی دونم اون چه موجودیه چجوری انتظار داری روش مقابله باهاش رو بهت یاد بدم؟"
آریانا: "نه پروفسور می خواستم بگم روش مقابله با مورچه سیاه رو یادتون رفت توضیح بدید!"
در همین لحظه، تد که بر اثر برخورد ضربات متعدد لنگ کفش به این
حالت در اومده، کفشش رو محکم می کوبه روی پای خودش و میگه: "آخخخخخخخخخ! اوره گاه! ببخشید یعنی اوره کا! همون یافتم. بالاخره کشتمش!"
درک لبخندی می زنه و میگه: "خب تدی به اندازه کافی در مورد روش مبارزه با مورچه سیاه اطلاعات کسب کرده. می تونید این رو از تدی بپرسید."
سپس به تخته اشاره می کنه که تکلیف اون جلسه روش نوشته شده و در حالی که دانش آموزا در حال یادداشت کردن تکلیف هستن، از کلاس بیرون میره.
تکلیف این جلسه:
رولی بنویسید که در اون یک جادوگر با یک موجود سیاه (یکی از اونهایی که توی درس توضیح داده شده) روبرو میشه.
* موفق شدن یا شکست خوردن جادوگر مهم نیست
* مهم نیست اون جادوگر کی باشه
* مهم نیست پست جدی یا طنز باشه
* به شدت پیشنهاد می کنم توضیحاتی ه اول پست اتیاز دهی نوشتم رو بخونید
* در ضمن همون طور که توی درس اومده گربه سیاه جز موجودات سیاه نیست.