نتایج دوئل ها:(رول های نتیجه توسط لرد ولدمورت نوشته شدن)
نتیجه دوئل ورونیکا اسمتلی و رودولف لسترنج:امتیاز های داور اول:
ورونیکا اسمتلی: 26 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز
امتیاز های داور دوم:
ورونیکا اسمتلی:26 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز
امتیاز های داور سوم:
ورونیکا اسمتلی:27 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز
امتیاز های نهایی:
ورونیکا اسمتلی:26 امتیاز – رودولف لسترنج: 28 امتیاز
برنده دوئل:
رودولف لسترنج!-امکان نداره!
-چی امکان نداره رودولف؟
-همین بالایی ارباب...همین:" برنده دوئل: رودولف لسترنج!"...امکان نداره. شما اشتباه کردین!
-یک ارباب اشتباه نمی کنه رودولف!
-این بار کرده ارباب... رول ها رو یه بازبینی ای بکنین. مطمئنم اشتباهی رخ داده!
-نه رودولف...ما رول ها رو با دقت خوندیم. در دقت و توجه ما شک داری؟
-نه ارباب...اونی که شک داشت ریگولوس بود. ما از شما مطمئنیم. ولی به خودمون شک داریم! ما غیر ممکنه برنده شده باشیم. شما لطف کنین یه تجدید نظری بفرمایید. من مطمئنم که باید کشته بشم. اصلا همین الان در ناحیه حلق دارم احساس خفگی می کنم.
-برو پی کارت رودولف...وقت ما رو نگیر!
-ارباب نمی شه...آیندگان از شما می پرسند "چرا؟"...شما باید پاسخگو باشین.
-فرمودیم برو ردودلف!
-ارباب...یعنی هیچ راهی نداره؟ من الان برنده هستم؟ کاملا برنده؟ بدون شریک؟ خود خودم به تنهایی برنده هستم؟
-بله رودولف...خود خود زشتت...به تنهایی...برنده این دوئلی. حالا می تونی شرت رو کم کنی.
-نمی شه خب ارباب...من در حال حاضر یک برنده دوئل هستم. زندگی من تغییر کرده. اطراف من پر از دشمن شده الان. ممکنه بادیگاردی برای من تدارک ببینین؟
-رودولف...اون عینک رو برای چی زدی الان؟ خب ما می دونستیم چنین بی جنبه ای هستی که هی می بازوندیمت خب. الان که فکر می کنیم...حق با توئه. ما باید یه بازبینی مختصری در امتیاز ها انجام بدیم.
-نه...نه ارباب...هیچ لزومی نداره. ما گفتگو درباره بادیگارمونو به زمان های بعد موکول می کنیم. شما فعلا یه مدالی، لوح تقدیری، هورکراکسی، عنوان "لرد رودولفی"، چیزی به ما اعطا کنین بریم پیش آرسینوس پز بدیم.
-تنها چیزی که الان ممکنه بهت اعطا کنیم دندان های تیز و برنده نجینیه رودولف.
-بد نیست ارباب
...ولی فکر نمی کنم بهم بیاد. به نظر شما میاد؟ ابهتمو بیشتر می کنه؟ نمی کنه؟...چرا اونجوری نگاه می کنین ارباب؟
برم؟ گم شم؟ چشم! قبل از رفتن این درخواست دوئل منو...
-رودولف؟ تو واقعا داری ما رو به دوئل دعوت می کنی؟
-ارباب من دیگه یک برنده هستم! با بازنده ها کاری ندارم. حتی جواب سلامشونم نمی دم. از این به بعد به دوئل با کمتر از یک ارباب راضی نمی شم. با ما دوئل می کنین ارباب؟ این افتخار رو به خودتون می دین؟ نگران نباشین...اگه ببازین از کار بیکار نمی شین. شما رو بادیگار اختصاصی خودم...ولی نه
...نگران باشین...تا ساحره ها هستن چرا باید یک جادوگر ...امممم...باشه ارباب...ارباب خودم می رم...پرنسس نجینی رو برای چی بیدار کردین؟ این وقت شب خوب نیست مزاحم خوابشون بشیم...من رفتم ارباب! ولی درباره درخواست دوئل فکر کنین!
____________________
نتیجه دوئل ویولت بودلر و لاکرتیا بلک:امتیاز های داور اول:
ویولت بودلر:27 امتیاز - لاکرتیا بلک: 26 امتیاز
امتیاز های داور دوم:
ویولت بودلر: 27 امتیاز – لاکرتیا بلک: 24امتیاز
امتیاز های داور سوم:
ویولت بودلر:27 امتیاز – لاکرتیا بلک: 25 امتیاز
امتیازهای نهایی:
ویولت بودلر: 27 امتیاز – لاکرتیا بلک: 25 امتیاز
برنده دوئل:
ویولت بودلر!-نمی شه جلوشونو بگیریم؟
-فکر نمی کنم...این بار هر دو مصمم هستن که دوئل کنن.
-می دونی که نمی خوان...فقط مجبور شدن. هیچکدوم اهل این کارا نیستن. این ماهی رو نمی خوری؟
-نه...قربونت...سیر شدم. ممنون. می گم...یعنی به نظرت کاری از دست ما بر نمیاد؟
-میاد ولی نمی خوام جلوشو بگیرم...یه جایی باید اون انرژی رو خالی کنه خب. من که خسته شدم بس که اینجوری نگاش کردم!
-وا...مگه قیافه تو همینجوری نیست؟
ناگت اخم هایش را باز کرد...چیزی که حالا قاتل در مقابلش می دید، گربه خوش رو و بسیار زیبا و ملوسی بود که حتی رنگش هم مشخص بود!
-اوه...ماگت؟...پس... چرا... همیشه...اون شکلی...
ناگت مجددا چهره اش را در هم کشید! با پنجه اش با استخوان ماهی روی میز بازی می کرد.
-خب...می دونی...یکی باید مواظبش باشه. یکی باید حواسش باشه. اینو که ولش کنی می ره نجینی رو هم بغل می کنه.
قاتل ظرف ماهی را به طرف خودش کشید.
-لاکرتیا هم دست کمی از ویولت نداره. راس می گی. ما برای همین اینجا هستیم. که مواظبشون باشیم. که گاهی چپ چپ نگاشون کنیم. اینا از پس خودشون بر نمیان که. چقدر خوبه که گاهی میای دیدنم. یادته با هم چوب جادوی لاکرتیا رو جویده بودیم؟ از دو طرف؟ انگار همین دیروز بود!
-همین دیروز بود خب!
لپ های قاتل پر از ماهی بود. جوید و جوید...و همزمان با جویدن چشمانش گرد و گرد تر شدند. ناگت کم کم داشت نگران می شد.
-چی شد؟ استخونش پرید تو گلوت؟ بزنم پشتت؟
قاتل ماهی را به سادگی فرو داد!
-اممممم....نه...همین دیروز بود؟ پس... لاکرتیا با چی رفت سر دوئل؟
-اوه...خب...چیزه...شاید یکی هم باید حواسش به ما باشه قاتل...حداقل به تو! ولی نگران نباش. ویولت کسی رو نمی کشه. فقط جون به لب می کنه.
-جون به لب یعنی چی؟ در حال مرگ؟
-نه...یعنی آرزوی مرگ می کنه. ولی نمی میره.
-این بدتر از مرگ نیست؟
-نمی دونم...من تا حالا جون به لب نشدم!
-ولی من شدم!
دو گربه به طرف در ورودی نگاه کردند...لاکرتیا با موهایی پریشان و ردایی گل آلود و چهره ای خشمگین در چارچوب در ایستاده بود!
ناگت زیر لب از قاتل پرسید:
-این...موهاش بنفش شده؟