ونوس از پنجره دولا میشه پایین و میبینه واقعا همه جا محاصره ست!
پاتر نیزه ی فاج رو از شیکمش در میاره!
پاتر: یادت رفته بود که سیستم امنیتی سایت به خشونت حساسه مگه نه؟
ونوس: راست می گی بر اساس بند دوم فصل دهم جلد پونصد و چهارم کتاب قوانین سایت نمی شه ملتو تو رول کشت!
فاج: ما تا پای جان برای فرار جنگیدن گومبا!
ونوس ساکیو که با خودش آورده بود از روی دوشش برمی داره!
ونوس: احتیاجی نیست! من یه فکر بهتر دارم!
===
چند دقیقه بعد_ داخلی _ جلوی در وزارت خونه!
نیرو ها ی ارزشی دارند چادر می زنند که تا بیرون اومدن ونوس اتراق کنند!
پیرزنی از دفتر وزیر خارج میشه!
رئیس شیشه نوشابه ای ها: کاری هست بتونم براتون انجام بدم؟
پیرزنه: مرسی مادر...در خروجی کدوم وره؟
همه اونقدر محو تماشای این پیرزن با جذبه می شند که نه چند جفت پای اضافی زیر چادرشو می بینند و نه متوجه نا پدید شدن چند نفر از بین خودشون می شند!
رئیس که زبونش بند اومده فقط با دست در خروجی رو نشون می ده!
====
خارجی وزارت خونه!
مادربزرگه چادرشو کنار می کشه و کل قبیله ی فاج از زیر چادرش میان بیرون!
فاج داره با یه تیکه استخون دندوناشو خلال می کنه!
ونوس: خوش مزه ست؟
فاج : ها! مزه ی کوکا کولا در وگومبا!
ونوس : فکر کنم یکی از شیشه نوشابه ای ها بود!
فاج : وزارت دیگه خواستن نگومبا؟
ونوس: نه...تصمیم گرفتم برای شرکت در دوره ی بعدی صبر کنم!
فاج: خب...حالا که وزارت نگومبا بیا با هم برگشتن گومبا!
ونوس: برگردیم؟ من همین الانشم برگشتم!
فاج: تو با ما نگومبا؟
اما اینجا کسی تو را نوخواست! فقط ما دختر شفادهنده رو دوست داشت!
ونوس : مهم این نیست...مهم اینه که تازه فهمیدم وزارت تنها راه رسیدن به هدفی که می خوام نیست! من می مونم! می خوام کاری رو که شروع کردم تمومش کنم!
فاج و قبیله ش:
=========
خارجی_ روی تپه_غروب آفتاب!
ونوس ایستاده و تا وقتی که قبیله ی فاج از نظر ناپدید بشند براشون دست تکون می ده!
بعد چادرشو دوباره روی سرش مرتب می کنه و مادربزرگه به سوی آداس رهسپار میشه...
پایان!
*******************************************
دامبل جان بسی از همکاری باهات لذت بردم!
الان تنها تأسفم اینه که به علت محدود بودن وقتم و کهولت سن نمی تونم به غیر از آداس تاپیک های دیگه رو بخونم و توشون پست بزنم!
بنابراین امیدوارم هر چه زودتر شاهد نوشته های قشنگت تو آداس باشیم!
قربونتون
مادربزگه!