هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۳
#6

ریونا بونز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۴ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۵:۵۱ شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴
از کتابخونه هافل! :)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
خب من برای ادامه داستان باید یک توضیح کوتاه بدم. از پست ملیندا به بعد یک اشتباه رخ داده و اونم اینه که تو تالار ما، ایگنو و الا فقط مرگ خوار هستند، نه هلگا و الا. هلگا اصلا مرگ خوار نیست! پس من از اینجا به بعد به جای هلگا، شخصیت ایگنو رو وارد داستان می کنم.
____________________________________________________________________

پیوز خیلی هیجان زده بود. چهره ی شفافش شبیه فروشنده ای شده بود که خریدار یک جنس را پیدا کرده باشد.او که طاقتش سر آمده بود، سکوت را شکست و گفت:
- خب نظرتون چیه؟ دوستان مرگ خوار من!
الا خیلی ارام شروع به صحبت کردن کرد.
- خب ، میدونی که ما توی گروهمون مرگخوار کم داریم. فقط من و ایگنو مرگخواریم.
پیوز پوزخندی زد و با لحن کنایه آمیزی گفت:
- اصولا ما تو گروهمون عضو کم داریم!
الا چشم غره ای به پیوز رفت و معترضانه جواب داد:
- من شب و روز جون می کنم تا اعضای جدید رو به تالار بیارم. لازم نیست هر لحظه این رو بهم یادآوری کنی!
- اینقدر غر نزن!
- من غر میزنم؟ تو شروع کردی!
حاضر جوابی پیوز الا را عصبی کرده بود. او تمام تلاشش را برای جذب اعضای جدید کرده بود. ایگنو که دید سوژه داره از مسیر اصلی خارج میشه وسط بحث انها پرید و گفت:
- میشه بر گردیم سر موضوع خودمون؟
پیوز که بدش نمی آمد روی اعصاب بقیه برود و کل کل کند؛ به ناچار بحث با الا را تمام کرد و غرولند کنان گفت:
- خیلی خب، نظرِ مساعدتون با تالار اسرار گروه چیه؟ من کلی زحمت کشیدم تا شما خوشتون بیاد.
ایگنو نگاهی به صورت در هم رفته الا انداخت. گویی اجازه میخواست که خودش موضوع را حل کند .
- ببین پیوز من و الا به این نتیجه رسیدیم که یک همچین جایی برای ما لازمه. ما هم باید گه گاهی دور از چشم دیگران تمرین کنیم، دوئل کنیم.
پیوز که از جواب ایگنو خیلی خوشحال شده بود، ادامه داد:
تمرین کنید، دوئل کنید، یک اوادایی بگید! من روحم شاد شه!
الا گفت: تو چرا اینقدر خوشحالی؟ عجیبه! خب دیگه جوابت رو گرفتی پیوز. حالا باید به ما کمک کنی!
ایگنو و پیوز هر دو تعجب کردند. پیوز با کنجکاوی گفت:
- چه کمکی الا؟
لبخند شیطنت امیزی بر لبان الادورا نشست. و همان طور جواب داد:
- حالا که تو این تالار رو به ما پیشنهاد دادی، خودت هم باید کمک کنی اونجا رو به یک جای مخوف تبدیل کنیم. یک جایی که سفید های تالار ازش به ترسند. یک جای سیاه و ترسناک! همین طور باید برای ما تبلیغ کنی تا تازه وارد ها به طرف سیاهی و مرگ خوار بودن کشیده بشن!


only Hufflepuff




پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۳
#5

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 274
آفلاین
باری محکم درب تالار اصلی را به هم کوبید و وارد شد و گفت:
-کی تو اتاق من بوده؟
و وقتی که دید کسی جز ننجون هلگا و الا آنجا نیست بسرعت لحنش را تغییر داد و گفت:
-اهه؟سلام دارین چیکار میکنین؟
الا گفت:
-منتظر پیوز نشستیم.
-آهان!واسه چی؟
ننجون هلگا گفت:
-میخوایم نظرمونو راجع به...
باری حرفش را قطع کرد و گفت:
-تالار اسرار این زیر؟
الا با تعجب گفت:
-تو از کجا میدونی؟
باری گفت:
-خبرش همه جا پخش شده.بعنوان مرکز مرگخوارا جای خوبیه.من خودمم روزگاری دلم میخواست مرگخوار بشم حتی واسه ناجینی بزرگوار هم شعری سروده ام که خدمت میرسانم:

وای وای وای ناجینی من کوش؟
وای وای وای میرم از هوش
وای وای وای ناجینی من کوش؟
وای وای وای میرم از هوش

ناجینی منو دوست داره؟آره
نیشاش گیرایی داره
فداش بشم دوباره
این چوبدست من تازه کاره

حالا خارجکی نیش میزنه منو!
همش بهش میگم نرو
بیا کنارم بشین و ...
هیس و هیس و هیس کن نرو!


الا: :hyp:
ننجون هلگا:
-تو شاعر میشدی بهتر بود!
در همین حین پیوز ویژ ویژ کنان به تالار وارد شد و گفت:
-خب؟بالاخره چی شد؟
الا گفت:
-بشین تا بگم...

این داستان ادامه دارد...


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۳
#4

ملیندا بوبین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۳ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۹ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
الادوراوهلگا،که هردوجزءمرگخوارها بودن،میتونستن قبول کنن وکارهای محرمانه ی جادوی سیاه روانجام بدن ویااینکه منوروپاره میکنن ومیدن دانگ بخوره تصمیم باخودشونه اوناتصمیم گرفتن،به تالاربرگردن وکمی فکرکنن تاببینن چی میشه روصندلی هانشسته بودن ودرحال فکرکردن بودن که درتالاربه صدادراومد،اوملیندابودتازه واردتالار.داخل شد.ملینداگفت:

-سلام ننه هلگا.سلام الادورا
اونهاهم جواب سلامشودادن.
ملینداپرسید:

-چیزی شده؟مشکلی پیش اومده؟
چراتوفکرید؟الاگفت:
-نه چیزخاصی نیست.ملینداگفت:

-فک کنم یه چیزی روداریدازمن قایم میکنید.البته اگه دوست نداریدمیتونیدنگید من مجبورتون نمیکنم.
اونهامیخواستن این موضوع روپیش خودشون نگه دارن وبه کسی چیزی نگن ولی بعدالاازسیرتاپیازماجراروواسه ملینداتعریف کرد.ملینداکه میخواست بدونه الاوهلگاچیکارمیکنن؟آیاقبول میکنن یانه؟پرسید:

-قبول میکنین که منوروبدین دانگ پاره کنه وبخوره؟اگه من جای شمابودم این کار ونمیکردم چون من عاشق جادوی سیاه وکارهای محرمانشم،کاشکی یه روزبشه ومنم یه مرگخواربشم.الاگفت:

-فعلانمیدونیم که بایدچیکارکنیم؟



پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#3

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 572
آفلاین
هلگا با سوءظن به دلقک خیره شد.
-یه دلقک؟ یه دلقک شیطانی؟ یه دلقک شیطانی زیر تالار خصوصی گروه من؟ یه تالار معما زیر تالار خصوصی گروه من؟! هیچ معلومه اینجا چه خبره؟! سیاست های مدیریتی آلبوس غیر قابل تحمله! اون از آشپزخونه که منتقلش کرده زیر تالار ما و چله تابستون از کف تالار حرارته که میزنه بالا، اینم از این! معماری قلعه به هم ریخته اصن! من به وزیر سحر و جادو شکایت می کنم!

هلگا تمام پاراگراف بالا رو یه نفس جیغ زد و بعد دامن طلایی شو جمع کرد و با بیشترین سرعتی که پاهای چاقش اجازه می داد، پله ها رو برگشت بالا!

ایگنو و الا به حالت پوکرفیس به دانباله دامن هلگا نگاه کردن که خش خشی کرد و از دید خارج شد. بعد هر دو نیم متر پریدن بالا-هلگا دریچه رو کانه درِ تی هفتاد و دو کوبید و رفت.

دلقک که به شکل در اومده بود اهم اهمی کرد.
-داشتم میگفتم اینجا تالار معمای هافلپافه...

الا چوبدستیش رو بین انگشت هاش چرخوند و تاب داد. با خونسردی حرف دلقک رو قطع کرد:
-بله بله، متوجه شدیم. در خور گروه باستانی هافلپاف بود که چنین تالار مرموزی داشته باشیم. ولی آخه من میخوام بدونم، چرا یه دلقک؟! میشد با یه چیز هیجان انگیز تر مثل یه باسیلیک همراه باشه...!

دلقک با حرص دماغ گرد و قرمزش رو زیر پا انداخت. کلاه گیسش رو با انگشت لاخ لاخ کند و روی زمین ریخت. لباس مستعارش رو هم در آورد و توی هوا معلق موند.
-ذلیل شین هر سه تاتون، اگه گذاشتن حرفمو بزنم! بابا منم! پیوز!

ایگنوتیوس دستی به چونه باریکش کشید و گفت:
-از اول میدونستم یه ریگی به کفشت هست، روح مزاحم! خب حالا اینجا به چه درد می خوره؟

پیوز چند گلوله جوهری بالا انداخت و نیشخند شیطانی زد که تا ته دندون عقل سومش معلوم شد. ولی جوابی نداد. الا و ایگنو مدتی منتظر موندن ولی پیوز همچنان با شرمندگی نیشخند شیطانی میزد.

بالاخره الا گفت:
-خب چی پس؟ به چه دردی می خوره؟

پیوز شونه بالا انداخت.
-راستش خودمم مطمئن نیستم، ولی خب خیلی هیجان انگیزه که ما هم تالار اسرار داشته باشیم، درست مثل سالازار که تالار اسرار داشت! این ننه هلگا اصن آدم ریسک پذیری نیست، فکر میکردم استقبال کنه!

الادورا منوی نظارتش رو از جیب رداش کشید بیرون.
-خب پس حالا که مطمئن نیستی این تالار قفل میشه و تا بیسچار ساعت آینده هم بایگانی میکنم میدم دانگ بخوردش!

پیوز با عجله منو رو از دست الا قاپید.
-نه نه اینکار رو نکن! اممم...خب حالا که فکرش رو میکنم میبینم که شما دو تا که مرگخوارین، بقیه بچه ها هم که محفلی ان، میتونین اینجا رو اختصاص بدین به کارای محرمانه جادوی سیاهتون، خوبه؟




پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#2

ایگنوتیوس پورال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۵ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
از ته قلبم بهت میگم : دوست دارم
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 52
آفلاین
سوژه :

ایگنوتیوس و الادورا و هلگا در اتاق بودند که ناگهان دیدند نامه ای بر روی میز ظاهر شد .
در آن نوشته شده بود : هرچه سریع تر به تحتانی ترین طبقه هاگوارتز بروید .آن ها کنجکاوانه به پایین ترین طبقه رفتند و ناگهان زمین دهان باز کرد و پله هایی مارپیچ به سمت درون زمین ظاهر شدند .آنها با احتیاط به پایین رفتند و بعد پله ها ناپدید شدند . ناگهان دلقکی ترسناک آمد و با صدایی شیطانی گفت:
به تالار معما خوش آمدید.


I close my eyes, only for a moment and the moment's gone
All my dreams pass before my eyes in curiosity
Just a drop of water in an endless sea
All we do crumbles to the ground, though we refuse to see
Don't hang on, nothing lasts forever but the earth and sky
It slips away and all your money won't another minute buy
Dust in the wind
All we are is dust in the wind
Everything is dust in the wind



تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده






زیرزمین مخوف هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#1

ایگنوتیوس پورال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۵ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
از ته قلبم بهت میگم : دوست دارم
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 52
آفلاین
محتوای این تاپیک داستان های ژانر وحشت یا ماجرایی-معمایی است ...

این جا تالار اسرار هافلپافیا است . جایی که اعضای کنکجاو هافلپاف به جست و جو برای اسرار مخفی هاگوارتز می پردازند و در حین کشف اسرار ها گرفتار موجودات عجیب میشوند و برای فرار باید معما های آن ها را حل کنند.

رول ها ادامه دار هستند . و شما میتوانید معما را برای نفر بعدی بگذارید تا حل کند و رول را ادامه دهد و ... .


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۱ ۳:۴۶:۲۱
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۱ ۲۱:۰۸:۴۳
ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۴ ۲۱:۴۶:۵۶
دلیل ویرایش: حلال کن ویر زدم پستت رو. داشتم اسم تاپیک عوض میکردم.
ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۴ ۲۱:۴۷:۲۸

I close my eyes, only for a moment and the moment's gone
All my dreams pass before my eyes in curiosity
Just a drop of water in an endless sea
All we do crumbles to the ground, though we refuse to see
Don't hang on, nothing lasts forever but the earth and sky
It slips away and all your money won't another minute buy
Dust in the wind
All we are is dust in the wind
Everything is dust in the wind



تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.