هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین

تصویر طوریه که واضحه دوربین به شکل بدی تو دست فیلم‌بردار قرار گرفته. احتمالاً به این دلیل که قرار نیست از این صحنه‌ها فیلم‌گرفته بشه.

ولی..

می‌شه!

اتاقی که به زور از لای در معلومه، تاریک و غیر واضحه. چهار نفر دور میز نشستن.. نه. سه نفر نشستن. یه نفرشون یه کم از زمین فاصله داره و از لرزشش اینطوری به نظر میاد که داره با بال‌های آبی ظریفش پرواز می‌کنه.

همون موجود، اولین دیالوگ رو به زبون میاره:
- یعنی واقعاً می‌میرن؟

نفر دومی که نور ضعیف لامپ یه کم صورتش رو روشن کرد و می‌شه تشخیص داد وزیره، خیلی ریلکس و بی‌خیال می‌گه:
- آره.

نفر سوم، از صداش برمیاد که سنّش بالاست. با نگرانی می‌پرسه:
- هم‌تیمی‌شون چی؟

نفر چهارم چیزی نمی‌گه.
اینجا جاییه که فیلم‌بردار باید نگران می‌شد، اما نشد.
متأسفانه!
- آواداکداورا.

صدای سقوط به گوش می‌رسه. دوربین روی زمین میُفته و سقف رو نشون می‌ده. برفک و خش‌خش جای تصاویر رو می‌گیره.

صفحه‌ی تلویزیون سیاه می‌شه..!
و جاش رو این کلمات می‌گیرن:

خبر آمد خبری در راه است..!



But Life has a happy end. :)


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴

استابی بوردمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۷ سه شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
عده ای نوازنده خیابانی در خیابان های شهر لندن پای پیاده دور می زنند در حال نواختن هستند. ظاهری عجیب و غیر متعارف دارند. انگار نه انگار آدم عادی هستند. پسر بچه ای که به نظر می رسد متعلق به همان گروه باشد مشغول فیلم برداری از طرف دیگر خیابان است. وقتی گروه به جلوی کوچه ای بن بست می رسد توقف می کند. در انتهای تاریک کوچه کلماتی آتشین پدیدار می شوند...

سلـ ـ ـ ـ ـام منـ ـ ـ ـ ـ ـو


از زیر نوشته ها مردی بلند قامت با پالتویی مشکی که تا زیر زانوهایش می آمد و نیم چکمه هایی سبز با رده های سیاه، و صورتی صاف و موهایی که تا روی شانه هایش بود بیرون آمد و شروع به خواندن کرد. (همزمان در سطح شهر راه می رفتند.)

سلام منو برسون به قبر شناسه ام
قول داده بودم واسش ارزش می خرم حیف...

سلام منو...

سلام منو برسون مث یه دعا بهش
بگو این ورا جهنمه تو خوبی تو بهشت
بگو بپرسه گاهی حال ما زنده ها رو
بگو بگه وضع مارو اگه دید مرلینو
بگو اذان ما به وقت بی کسی آدماست
همیشه تو اعتراضیم و جشنمون عزاست
بگو چطور خسته ایم از این همه ثواب
چقد صدا زدیم وجدان هارو کو جواب
بگو صب و شب نشئه از خالی پریم

بگو از این مردم داریم فحش ها مى خوریم
بگو ول دادیم واسه نفس رمق نداریم
بگو زنده ایم و قد مرده حق نداریم
بگو هنو واسه یه لقمه طرح تووو سگ دوییم و
سخته سخت تو کار حاشیه هستیم
دیگه توهین واسمون سبکه به بیخیالی می زنیم
تمام بود و نبودمون و به *اک می زنیم
یه حالیه که با رفتن همدیگه شاد میشیم
درخواست می کنیم مدیر پا نده اسید مى پاشیم
بگو بلک بلیتی ساخت و رفتنی شد
پس کجاست کسی که ببینه زجرشو
بگو پاتر توی تیزی کشی تو خط مرد
یه سال نشده دامبل بازاری زنشو برد
بگو ملت حالا همه هفتیرکشن
رفیق بیت فلانی و نور چشن

یه کم زور داره وقتی هیچکى سر جاش نی
زندگیت خورش و بدبختی چاشنی
نخبه ها فراری و خوبامون تو بندن
ما تو بغض و اونا به ریشمون میخندن
دست تو پست مردم و قسم شون به تنبان
پول و فکر هست اما خرج میشه تو آزکابان؟

صدای تیشه فرهادم
وقتی گلو بریده فریادم
آتش زیر خاکسترم
نطفه ی طوفان در سرم

سلام منو برسون به هشتاد و هشت و محفل
سلام منو برسون به الف دال از ته دل
سلام منو برسون به بچه ها، گریف
به ضرب و زخم و ضجه... ماموریتای کوییدیچ
به بی نشان ها به بچه های پاک ارزش

سلام منو...

سلام منو برسون به بچه های وزارت... سفارشی
تو خاکیای زنگ انشا... سفارشی
سلام منو برسون به چروکای پشت پلک و چرک کار و دست مدیرا...
پینه بسته حالا
سلام منو برسون به … و شک نکن تو کتک زیر چک وا نمیده پهلوون
سلام منو برسون به اسنیپ که خشک نشده هنوز مث بلک قدیم... آزکابان... دوره ات رو کن آباد!
اینارو نمی گم که بگی ناامیدى
حتی اگه یه روز خوش ندیدی
فقط تویی تویی که فرداتو می سازی
تو رئیس خودتی واس خودت سربازی




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۴

مادام پامفری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۴ دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۴:۰۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵
از ازاون دور دورا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 58
آفلاین
بابا بده کشتی ما رو از بس اخبار نگاه کردی
پدر گرامی: ساکت باش دختر اخبار اخبار میفهمی وقت برای کارتون نگاه کردن زیاد
پاپی:آره تو گفتی ومنم باور کردم فقط نگاه میکنی هیچی سرت نمیشه
و دخترک قصه ما با ناراحتی از خانه بیرون میرود و هی غرغر میکند
پدر:زن رفت بیرون بپر یه چایی دم کن الان که سریال شروع بشه
.
.
.
.
دیدی بابا این فیلم و الکی نخریدم نگاه کن یاد بگیرید
بلند شو بلند شو دخترک بی همه چیز بلند شو مدرسه داری برو بخواب.

(((((((تقدیم به پدر مادرایی که آزادی عمل به فرزنداشون میدن قصد توهین نداشتم)))))))



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
کودکی خوشحال به سمت تلویزیون جادویی دوید و آن را روشن کرد و روی کانال "گویا" تنظیم کرد.
عروسکش را در آغوش گرفت و مشغول تماشای تلویزیون شد.
انیمیشنی که همه آن را می شناسند.

تصویری متحرک از سر لرد سیاه در قاب عکسی قرار داشت و شعری با این مضمون می خواند:

- آماده اید مرگخوارا؟
- بله ارباب.
- نشنیدم صداتونو.
- بله اربااااااب.
- اووووووووووو.......تیکه تیکه میکنه اون شما رو.
- باب. خون. آشام.
- زرد و خون خوار و وحشتناک.
- باب. خون. آشام.
- عاشق خونه اون تو دریاس.
- باب. خون. آشام.
- ندیدی اسفنج اینقدر ترسناک.
- باب. خون. آشام.....باب. خون. آشام....باب. خون. آشام.
- بااااااااااب. خون آشاااااااااام......هی هه هه هه هه.

و سپس تصویری به این شکل ظاهر شد:
تصویر کوچک شده


و کودک نیز با این فرمت: ، به تلویزیون خیره شده بود و از برنامه لذت می برد.





ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۱ ۲۱:۴۴:۴۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اولین تصویری که روی پرده سیاه سینما نقش بست، تصویر مورگانا لی فای بود که در فضایی برفی، زیر یک درخت کاج، کنار گربه اش ایستاده بود. دقیقا کنار یک دریاچه تیره و تار که در نگاه اول به شدت آشنا به نظر می رسید. ولی تصاویر پشت مورگانا، تیره و تار شده بود. انگار برف خوشش می آمد اطراف مورگانا را کاملا سپید کند. صدای مورگانا ناگهان همه جا پیچید.
- سال ها و سال ها در یک محیط درس می خونید. شیطنت می کنید. بچرخید. عشق زندگی تون رو پیدا می کنید...

چهره مورگانا وقت گفتن این حرف کمی در هم رفته بود، انگار بخواهد پوزخندی بزند و بگوید " هه عشق"
- تا حالا با خودتون فکر کردید چی شد که هاگوارتز، هاگوارتز شد؟ چی شد که این قلعه ساخته شد؟ چرا ساخته شد؟ به دست کی ساخته شد؟

تصویر مات پشت سر مورگانا, کم کم واضح شد و تماشاچیان موفق شدند تصویر قلعه هاگوارتز و دریاچه را ببینند.
اما نه!
تصویر کمی جلو رفت.
قلعه کوچک تر و کوچک تر شد. تا جایی که به شش کلبه کنار هم ختم شد. شش کلبه با شش ظاهر متفاوت. و شش نفر که پشت کلبه ها نشسته و در حال نوشیدن یک شربت دست ساز، با هم مشورت می کردند.

- استاد این پیشنهاد خوبه ولی چطور باید انجامش بدیم؟ بدون پول، بدون حمایت، بدون...
- بارها گفتم به من نگو استاد سالازار. ما تقریبا هم سن هستیم.بعلاوه! تو جادوگری پسر اصیل!

دیدن سرخ شدن چهره سالازار اسلیترین جذاب به نظر می رسید. صدای خنده تماشاچی ها در سینما پیچید.
- داری می گی نمیخوای درموردش با استفان حرف بزنی؟

مرلین به خنده افتاد. به نظر می رسید در هزاره های قبل، آنها تا این حد دشمن نبوده باشند.
- من و تو جادو رو جابجا کردیم. اون با پیشنهاد ما شده وزیر! اجازه چی؟

مورگانا همه این ها را می دانست اما دوست نداشت روزی در جایی از تاریخ بنویسند کاری بدون مشورت و بدون هماهنگی صورت گرفته. حتی اگر کسی که آن کار را کرده، همان کسی باشد که تاج وزارت را روی سر اولین وزیر سحر و جادو گذاشته است. مورگانا خوب می دانست که " تاریخ را فاتحین می نویسند"

- هرکاری میکنی بکن مورگانا ولی یادت باشه که این مدرسه رو من تاسیس کردم!

مورگانا چند بار پلک زد
- مدرسه؟ کدوم مدرسه مرلین؟ منظورت این چند تا کلبه ایه که ما اسمشونو گذاشتیم شش جهت؟ یا مدرسه ای که قراره شاگردان هر دوی ما، با هم بسازنش؟

مرلین قصد داشت پاسخ بدهد که تصویر محو شد. چند ثانیه بعد، مجدداً مورگانا روی صفحه نمایش ظاهر شد
- شما بخش هایی از قسمت اول سری سینمایی های هاگواترز رو مشاهده کردید. منتظر اکران این فیلم در سینماهای دنیای جادو باشید.

تصویر به مرور تیره شد. آخرین چیزی که دیده می شد چشم های براق مورگانا بودند.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۲۲:۰۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 736
آفلاین
- من به همه تون دستور میدم! اصلا این منم که همه چیز به دستور منه! بزرگ و کوچیک و بالا و پایین نداره! دیر ترم گفتم، فدای سرم! خودتون خلاقیت ندارین! اصلا از من بی حاشیه تر دیدین؟ ندیدین دیگه! چِشِتون کور، دَندِتون نرم!

دارنده جایزه بین المللی کرکسِ بلورین


- بعد اونوقت به نظرم از این ماسک ها هم بذاریم خوب باشه، اینقده حال میده. شما که نمیدونین، من تجربه دارم تو این زمینه. انگاری داری از یه غذای آماده استفاده میکنی! غذایی که صاحبش دهنش سرویس شده تا به دست بیاره! اینقده فااااااانه!

با حضور برترین بازیگران دهه اخیر. بازیگرانی با برترین توانایی اقتباس


- پیتیکو پیتیکو...
- میو... میو...
- عـــــــــر... عـــــــــــــر...
- میــــــــــــو...
.
.
.


همراه با برترین کادر تهیه فیلم در سده اخیر


- سهام کارخانه دستمال سازی اسکاور رکورد بازار بورس را شکست... آخرین خبر... آخرین خبر... ارزش سهام کارخانه دستمال سازی اسکاور 5 برابر شد...

جلوه های ویژه: یوآن ابرکومبی
مجری گریم: هکتور دگورث گرنجر


- و حالا گاو ها رو میبینیم که با قدرت تمام در حال یورتمه رفتن هستن! همونطور که مشاهده می کنید، یه علفزار بسیار وسیع در جلوی اونها قرار داره و گاوهای عزیز از خود بیخود شدن! مثل اینکه قراره روستایی ِ صاحب اونها شیرِ زیادی رو بدوشه!

طراح صحنه: آرسینوس جیگر
طراح لباس: سیورس اسنیپ


- ویییییییز... وییییییییز...
- پییییس!
- قرچ...
حشره کش ِ JTD . مخصوص جانوران موذی...


فیلم تحسین شده جشنواره گلدن تسترال


- تو ابوالهول رو میشناسی؟
- آره کا،بچه محله مونه!
- ابوالهول تومصره...
- آره ، جنگزده که شدیم اونا رفتن مصر، ما رفتیم اهواز.
- ابوالهول مجسمه ست...!
- خدااااا... بش گفتوم ایقد لاف نیا! خدا سنگت میکنه ها،گوش نکرد!


تهیه کننده: ریگولوس بلک
کارگردان: مرلین کبیر


- دو به اضافه دو میشه 4! آیا میدونستید این عدد چقده خاصیت داره؟ میتونین این عدد ور بریزین توی یه قوری و بعد از اینکه دم کشید با مقداری 10 و 23 میل کنید! خواهید دید در عرض کمتر از 28 ثانیه معجزه میکنه! و این است خواص فوق العاده این مواد!

به زودی در تلویزیون های سراسر کشور!
کاری از کمپانی فیلم سازی J.T.D


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱۵ ۱۸:۱۵:۱۷



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۳۹ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
- این ایده کدوم ابلهی بود؟ من از لباس مردونه متنفـــــــــــــــــــــــــــــــرم!!

تصویر کمی دیرتر از صدا، مهمان صفحه های تلوزیونی تماشاگران شد. غافل از اینکه این را نه کارگردان میدانست نه عوامل! اما برای کسی که لااقل سه بار، پیغمبره عامل زیرین را؛ حتی از دور، دیده بود، تشخیص این زنی که هیبتی مردانه پیدا کرده بود سخت به نظر نمی رسید. انگار مورگانا تلاش کرده بود مردانه لباس بپوشد.
با آن شلوارک نیمه بلند و چسبان و آن پیراهن مردانه و موهایی که قسمت زیادی شان، محو شده بودند، " سر کارگردانش فریاد زده بود: من بمیرم هم موهام رو کوتاه نمی کنم." و آن کلاه مردانه، کمی تا قسمتی ظاهرش قابل قبول بود. ولی....
یک نفر از دورهای دور _ جایی آن طرف دوربین_ خودش را شوت کرد توی کادر
- ببین مورگانا، مدل همیشگی حرف نزن. یه زنی هستی که میخوای به زن ها کمک کنی ولی یه خورده مردونه ای خب؟
- این رو سی بار گفتی رودولف! من نمی فهمم کی گفته برای دفاع از حقوق زن ها باید شبیه شما سبیل کلفت ها بشیم؟
- چون من می گم!

رودولف سعی کرده بود این را با اقتدار بگوید.
- بله؟

واقعیت این است که رودولف اصلا از نگاه بلاتریکس و مورگانا خوشش نیامده بود. هرچند که سعی داشت از موضعش عقب نشینی نکند.
- مورا من واقعا به ساحره هایی که چشم غره می رن علاقه خاصی دارم.
- دووور شو! در ضمن وضعیت تاهل من به تو مرتبط نیست!

خب کم پیش می آید که بلاتریکس به کسی جز اربابش لبخند بزند. ولی ظاهرا مورگانا امروز مستثنا شده بود. چون بلا با همان لبخند جواب سوالی را داد که چیزی نمانده مورگانا و بینندگان، فراموشش کنند.
- مردها، از جمله این غولتشن قمه کشی که من دارم؛ اگه تا حدی با چیزی یا ظاهری احساس شباهت کنند بهش جذب میشن و لباس مردانه یک زن اون ها رو کنجکاو و علاقه مند می کنه.
- امیدوارم به من علاقه مند نشن!

صدای فریادی مذاکره زنانه را قطع کرد.
- بریم برای ضبط؟
- نه هنوز معلوم نکردیم چی بهشون بگیم. قراره سعی کنیم کمک کنیم نه اینکه آزارشون بدیم!

صدای پوزخند منشی صحنه شنیده شد.
- مرگخوار و کمک؟

برق چشم های مورگانا، کمی شوم به نظر می رسید.
- ما زن هستیم ویزلی!
- اوه بله می دونم ما زن هستیم!

و با نور چوبدستی به دکور بالای سر مورگانا اشاره کرد که با رنگ هایی ملایم عبارت " ما زن هستیم" را به نمایش گذاشته بود.
با نمایش کامل این جمله؛ تصویر محو شده و ایلین پرنس با لباس بنفش پررنگ در کادر ظاهر شد.
- همچنان با شما " در مسیر سیاهی" همراه هستیم بینندگان عزیز! تیزری که دیدید بخش هایی از برنامه جدید کانال ساحره ها به نام " ما زن هستیم" بود که طبق اطلاعات من، پخشش از کریسمس شروع میشه.

با ما در مسیر سیاهی بمانید


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴

ادی کارمایکل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۰:۴۸ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
از گولاخ خانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 122
آفلاین
تلویزیون جادویی روشن شد. جادوگر بیننده، زد شبکه‌ی "مسیر" - بر وزن نسیم - تا اوغات فراغتش را بگذراند.
- شبکه‌ی مسیر، شبکه‌ی محفلی و ریدلی!

بعد، برنامه ای شروع شد. [دوربین روی تلویزیون زووم می‌کند]

آلبوس دامبلدور روی صندلی نشسته بود و می‌خندید.
-هه هه هه هه هه هــــــه!

بعد صحنه عوض شد. آلبوس دامبلدور که روی صندلی چرخان نشسته بود، چرخی زد و دوباره خندید.
-اهه هه هه هه هه هــــــــه!

خلاصه همینجوری بیست بار اعصاب خواننده بیننده را له و لورده کرد. نهایتاً جلوی دوربین ایستاد، دست‌هایش را باز کرد و گفت:
- آلبوسِ جوان هستم، از شبکه‌ی مسیر! اینجا، محفلانه اس!

بعد آهنگی با این متن پخش شد:

اگه نشستی تو خونه بیکار

نمی‌دونی بکنی چی کار

بخند این هست فنّ کار

نری به جاش بکشی سیگار

اینجا هست محفلانه

شیرین، مثل هندوانه

با تمایلات دامبلانه

بگو بگو محفلانه!



بعد صدای آلبوس دامبلدور جوان (!) پخش شد:
- به زودی! با ما همراه باشید! محفلانه در شبکه‌ی مسیر!


بعد میان برنامه ای پخش شد که آرم شبکه‌ی مسیر را پخش می‌کرد. گوینده ای گفت:
-مسیر، شبکه‌ی محفلی و ریدلی!

تصویر کوچک شده


[به دلیل کمبود بودجه، از ساخت لوگوی خفن‌تر معذوریم!]





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
بزرگترین جشنواره اهدای جوایز به دنیای جادوگری...

همه در سالنی بزرگ گرد یکدیگر آمده بودند و مجری که مردی لاغر اندام با سری تاس و ردایی به رنگ سرخ و سفید و آبی بود روی سن ایستاده بود.
- بله بله... بزرگترین مراسم اهدای جوایز به برترین های دنیای جادوگری رو شروع میکنیم...

به زودی با پخش زنده در هالی ویزارد...

مجری نگاه دیگری به جمعیتی که روی صندلی ها نشسته بودند انداخت و میکروفون را به دهان خود نزدیک کرد.
- امشب چندین نفر از برترین های دنیای جادوگری جوایزی رو که متعلق به اونها هست رو دریافت خواهند کرد...

سریالی انتقادی و زیبا برای همه سنین و سلیقه ها...

- جناب آقای کورممد جاسم آبادی بفرمایید برای دریافت جایزه!

همچنان که شخص صدا زده شده به سوی سن میرفت تکه هایی از بهترین فیلم وی در مانیتور ها برای مردم به نمایش در آمد:

نقل قول:
دوربین روی صورت مردی که شبیه به پیرمرد ها گریم شده بود زوم کرد، مرد در حال حرکت در میان خیابان بود و با وجود پیر بودنش به شدت به دیگران تنه میزد.

همچنان که حرکت میکرد ناگهان ایستاد... قلب خود را گرفت و پخش زمین شد. صحنه به سرعت کات خورد.


صدای همهمه های تحسین آمیز اشخاص حاضر، به دلیل چنین بازی طبیعی ای به گوش میرسید که مجری گفت:
- بله... همونطور که دیدید ایشون آخرین عابری بودند که تنه خوردن و صحنه رو به بهترین نحو ممکن بازی کردن... ایشون برنده جایزه بهترین عابر پیاده شدند!

ملت:

سریالی با حضور بزرگترین فیلم سازان و هنرپیشگان سینمای جادویی...

COMING SOON



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۱۷ چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اگر عصر روز سه شنبه نهم ستامبر کسی تلوزیون را که روی شبکه "سیاهی" تنظیم می کرد، اولین تصویری که با آن روبرو می شد یک "سیاهی" بود و صدایی شبیه پرتاب ظروف اشپزخانه...
کمی بعد، تصویر کم کم واضح شد. البته آنچه که پخش میشد کمی لرزش داشت. انگار دوربین تازه روی پایه اش نصب شده باشد.
"تق"

- آخ منو چرا می زنی رودولف؟ دور شو دورافکن! نفرین پیغمبران بر تو باد. تا ابد در عالم زیرین سرگردان بمون. برات آرزوی قضاوت بی پایان می کنم. من...

باقی نفرین های مورگانا در طنین صدایی که گوینده اش، خارج از کادر دوربین بود محو شد.
- کرشیو!

گرچه شدت طلسم را می شد از چهره پر از درد پیغمبره تشخیص داد، اما بینندگان نمی توانستند مطمئن باشند که علت قطع کردن طلسم، تیرهای نقره ای رنگ " نمیسیا"ها بود یا پرتاب سینی نقره توسط ریگولوس!
در مدتی که تصویر، مجددا سیاه شده بود، بیننده وقت داشت از خودش بپرسد که: " داشتن با "اون" می جنگیدن؟"
تصویر بعد از چند لحظه مجددا ظاهر شد.سه نفر، دور یک پاتیل ایستاده و مشورت می کردند. مجمع معجون سازان! اسنیپ درحالیکه سعی داشت ردایش را از له شدن زیر ویبره های هکتور نجات دهد، پاسخ آقای وزیر داد.
- ببین آرسینوس! در چنین وضعیتی من خیلی هم خوشحال خواهم شد. ولی کی می تونه جلوی ظلم و بی عدالتی این کچل بی خاصیت بایسته؟ باید کسی باشه که بتونه قدرت رو ازش بگیره!

ارسینوس دست هکتور را گرفت.
- ممنون هکتور ولی این معجون بلوط لازم نداره. چرا خودت اقدام نمیکنی سوروس؟
- آخه با این دست شکسته؟
- اوه من حواسم نبود!
- من لرد بشم؟ من لرد بشم؟
- تو لرد معجون ها باش بسه. اینقدرم ویبره نزن. ردام پاره شد.

دوربین مجددا تاریک شد و بدون توجه به اینکه ممکن است ببینده ها علاقه داشته باشند آن دعوا را تماشا کنند به اتاق دیگری رفت.
اتاقی که مورفین، لودو و رودولف که ظاهرا از دعوای آشپزخانه جان سالم به در برده بود در آن نشسته بودند.
- چی رو حساب می کنی لودر؟
- چند درصد ممکنه کچلک سقوط کنه؟ طرف کی برم بهتره؟
- بابا عجب حوصله ای داری لودر. همه مرگخوارا ضدشن.

لودو بگمن با چشم و ابرو به مورفین اشاره ای کرد که یعنی مراقب باش. رودولف خنده ای کرد.
- اینجا رو باش ! مورفین؟ ارباب احضارت کرده!
- بوق بر نور افکن. کچل بشی دربه در. نه ینی چیژه... در به در شی کچل!

لودو نمی توانست نخندد.ولی بینندگان خنده اش را ندیده بودند. چون مجبور شده بودند لباس نارنجی یک حوری مو قرمز را تماشا کنند. هیچ نیازی به تفکر در مورد صاحب اتاق نبود.
- شما طرف کی رو می گیرید مرلین کبیر؟

حوری مو قرمز با سکسکه صحبت کرده بود. انگارکه مجبور شده باشد که بخش کبیر را بگوید.
- اوه شیرین کوچولوی من. ما از پیش موضعمون رو مشخص کردیم. چه کسی از یک پیغبر برای لرد شدن مناسب تره؟

حوری ها پلک زدند و خودشان را متعجب نشان دادند ولی اگر کسی کمی مرلین را می شناخت شاید تعجب نمی کرد.مرلین کبیر(!) خنده شاهانه ای سر داد.
- چه کسی از ما مناسب تره عزیزم؟

حوری ها اگر مخالف هم بودند، به نفعشان بود که بگویند "هیچکس" .
از آنجا که ماندن در تالار مرلین، بیش از این، خطرناک بود، قبل از اینکه بینندگان شاهد تصاویری غیر آسلامی باشند، تصویر دوربین مجددا سیاه و زودتر از همیشه واضح شد. باز هم صدای فریاد به گوش می رسید. قطعا اتاق نشیمن. تصویر چرخید و مرگخوارانی را نشان داد که با هر جور وسیله در دسترس آسیب رسان، به بخش شرقی اتاق نشیمن حمله کرده بودند.

- بوق باد بر کچل بی دماغ!

چند ثانیه بعد، تصویر روی صورت خونین مورگانا چرخید که با کمک یکی از "نمیسیا"هایش، به زحمت سرپا ایستاده بود. البته بهتر است بگوییم سعی داشت بایستد و چون هر دو دقیقه دقیقه یکبار به سمت زمین سر می خورد، به نمیسیای مذکور چشم غره می رفت.
- آنچه که دیدید، بخشی از جنگ داخلی خانه ریدل بود. به امید سرگونی ظلم کچل! تا قسمت بعدی برنامه " من به همه جا سرک می کشم" به خودم می سپارمتون.

اگر بیننده ها آنقدر مقاومت کرده باشند که تا آخر برنامه را ببیند الان با تیتراژی روبرو می شوند که آوازی با این مضمون می خواند.

من به همه جا سرک می کشم.
خونه ندارم ولی به همه جا سرک می کشم
فرقی نمی کنه سفید و سیا...
من به همه جا سرک می کشم.
من و تو و ما... من به همه جا سرک می کشم
.
.
.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۸ ۲۳:۴۹:۴۱

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.