- هتل پنج ستاره پاورداس ، ساعت 22:40 -
- اسکی این ژل موی منو چی کار کردی ؟؟؟؟
- ژل موی تو رو من میخوام چی کار آخه بشر
و.س.م که تازه از حموم در اومده هوله خودش رو محکم دور کمرش میپیچه .
- هلگا و آنیتا که دخترن ژل نمیخوان ، اسمیتم که موهاش مثل اسکاچه ژل لازم نداره ، وینکی و فنگم که ...
فنگ : حالا لالای لالای ها لالای لای :-"
و.س.م : فنگ ؟؟! تو با ژل من چی کار داری میکنی ؟؟!
فنگ شورت ورزشی خودش رو بالا میکشه و به سمت اتاق بغلی متواری میشه تا از دست و.س.م در امان بمونه . (توجه : این اولین باره که وزیر سابق مردمی عصبی میشه ، اونم فقط به خاطر موهای معروفش
)
آنیتا : آاااای آییی آی ... نکن فنگ !! موهامو تازه بافتم خراب میشه!
فنگ : هاپ هاپ عاااااو ( ترجمه : به شووورت ( پرانتز دوم : شووورت در اینجا به معنی شوهر تو می باشد نه یک تن پوش معروفه کمر به پایین
) بگو منو ول کنه )) ( پرانتز نیز خز شد !! ))
آنیتا : عزیزم ... خوشگل شدم نه ؟؟
و.س.م : این چه قیافه ای واسه خودت ساختی ؟!
اسکی : وینکی بجنب نیم ساعت دیگه باید اونجا باشیما
وینکی در حالی که از گوشی تلفن دود بلند میشه ، در حال دعوت کردن دوستانش برای حضور در مراسمی است که بزرگترین افتخاره جامعه جن های خونگی به حساب میاد !
- آره کریچر جووون ... همه بروبچ محله رو دعوت کن ... ها ؟ نه بابا کار چیه ! امشب فقط بخور بخوره ... پاشید بیاید !
زرت ... بوووق بوووق ( چیز مهمی نیست؛ صدای عبور پنجه فنگ از روی گوشی بود )
- یک ساعت بعد ... فدراسیون کووییدیچ -
حدود پونصد شونصد هزار نفر از طرفداران پاورداس در جلوی درب فدراسیون جمع شدن و عکسهای بازیکنان این تیم رو در دست دارند و همگی در یک نگاه مستقیم الخط یکنواخت به یک نقطه زل زدند .
بازیکنان گولاخ پاورداس از یک اتومبیل شیک وزارت با کت و شلوارهای یک دست مشکی و عینک دودی پیاده میشوند .
تماشاگرای آبادانی که عینک دودی های ولایت خودشون رو از هزار مایلی تشخیص دادند به وجد میان .
- کورن کاکو ... ما به تو افتخار میکُنم پسر
وینکی نگاهی به فنگ و فنگ نگاهی به وینکی و هر دو نگاهی به و.س.م میندازن ( ها ؟؟ چی ؟ آها ادبیات کنکور چند زدم با این اصول ادبی ؟؟ بعدا بیا بهت میگم
)
- آخه این کت و شلوارها ...
و.س.م نگاهی " هر چی مدیرعامل میگه باید گوش کنید " بهشون میندازه و در مسیری که با کفپوشهای قرمز رنگ تزئین شده به سمت ساختمان فدراسیون حرکت میکنه .
- وییییییییییییز ... سه ... دو یک ، امتحان میشه !! ویییییییییز !
" خوبه نورممد ! دست بهش نزن ... نورممد هوووووووی ! "
ملت :
پروفسور بینز در حالی که تا به حال همچین جمعیتی رو ندیده قرمز میکنه و پشت تریبونی که در پشت بوووم ساختمان وزارت قرار گرفته ، رو به ملت صحبتهاش رو شروع میکنه .
" اوهووووم ... خِخ ... توووف " ( من به شخصه عذر میخوام، ببین فدراسیون رو به کی دادن
)
ساحره های وسط جمعیت : اییییییییش !!
" با عرض سلام خدمت تمام حضاری که از سرتاسر این کره شنی جادوگری ( مترادف کره خاکی خودمون) به اینجا اومدند تا شاهد اعلام نتیجه بزرگترین فینال کوییدیچ باشگاهی جهان باشند ... کمتر از نیم ساعت به دوازده بامداد باقی مونده تا تمامی انتظارها به پایان برسه و کمیته داوری مسابقات قهرمان رو مشخص کنه "
آبادانی ها :
عده ای از تماشاگرا : سرور هر چی لنگیه ... دراکو مردمیه !!
- هوووووو ...
همه ملت به منتها الیه سمت چپ ساختمون که صدایی شنیده میشد خیره میشند .
- وینکی پا طلایی ... مالک قلب مایی !!
موجوداتی نیم وجبی که عکسهای وینکی رو در دست دارند به جمعیت انبوه حاضر افزوده میشند .
سیتا هاکیترز ( آبجیه ریتا اسکیتره
) دوربین خبرنگاری خودش رو سریع زوم میکنه تا این لحظات به یاد ماندنی رو ضبط بکنه .
- واااای اینجا رو ببینید !! چه میکنه این وینکی !!
دوربین سیتا روی وینکی زوم میکنه که به شکل ارزشی در حالی که کت و شلوار روی تنش زار میزنه شروع به بندری زدن روی لبه پشت بوم میکنه .
جلیک ... جلیک ! (صدای چکیدن قطرات خوون )
سیتا نگاهی به لنز دوربینش میندازه و با دیدن خونی که از اون میچکه با تعجب به اطرافش خیره میشه ولی با دیدن یکی از تماشاگر نماها که داس در دست داره متوجه موضوع میشه !
تماشاگرنمای پاور داسی : داس داس ... پاورداس !!
پروفسور بینز : " تنها سی ثانیه تا دوازده بامداد باقیست تا لحظه تاریخی فرا برسه و ..."
ملت پاورداسی که بینز رو بوووق هم حساب نمیکنن ، وسط حرفهاش شروع به شمارش معکوس میکنن و به اسکوربرد بزرگی که های لایت های حرکات بازیکنان پاورداس رو پخش میکنه خیره میشن تا نتیجه نهایی بازی اعلام بشه .
عده ای از درختهای اطراف محوطه بالا میرن تا بهتر این صحنه های رویایی رو تماشا بکنند ولی ..
جیییییییییز قیییییییییژ ( صدای برق گرفتگی تعدادی از تماشاگرها )
ملت که حادثه رو ندیدن ، فکر میکنن که برای حرکات ژانگولری و جلوه های ويژه جشن ، چراغها خاموش شده .
ملت : پنج ... چهار ... سه ...
- داخل کمیته داوران -
کالین با عصبانیت تمام روی میز میکوبه و از جاش بلند میشه .
- همین که من بهتون گفتم ... همتون رو عزل میکنم اگر ...
کالین از پنجره اشاره ای به اسکوربورد میکنه و ادامه میده :
- ... اگر روی اسکوربورد چیزه دیگه ای ظاهر بشه !
ملت : سه ... دو ... یک !!
اسکوربورد ورزشگاه :
" Power Das Win Cup "
آبادانی ها : لی لی لی لی لی !!
بووووووومب ! ( صدای اکیدهایی بود که آبادانیا از کشورشون اورده بودن
)
بینز :
... و اینک ترينهای جام : حاج کورن رائول اسمیت اسنیچرز برتر و برنده تندیس عینک ويژه مسابقات ؛ اما جسی وینکی پدیده مسابقات و برنده لنگ قرمز رنگ ويژه لنگی پوشان پایتخت ؛ هکتور آلبرتو اسکاور جانسون بهترین کاپیتان و برنده یک زمین ده هزار هکتاری برای ساخت کارخانه دستمال سازی ؛ و سرانجام ... شووورت طلایی ( بخوانید توپ طلایی
) تعلق میگیرد به سوپر سگ معروف " فنگ "
ملت : بیب بیب هوووووووررراااا ... بیب بیب هووووورااا !!
فنگ همون جا کت شلوارش در میاره و شورت ورزشیش رو به تن میکنه و به نشانه افتخار شیکمش رو جلو میده .
ملت : آووووووو
هلگا با اشارات تابلویی فنگ رو از جوگیزری خارج میکنه .
بینز : " و اینک دعوت میکنیم از کالین بزرگ ، وزیر جدید سحر و جادو تا جام قهرمانی رو به این تیم اهدا کنه .
کالین با حالت دو نقطه دی جلو میره و در حالی که دستکش به دست کرده جام رو بلند میکنه و در زیر پرتوهای رنگین نورافشانی های محوطه و شادی طرفداران این تیم ، جام رو به و.س.م تقدیم میکنه ولی لحظاتی بعد جسد و.س.م در میان ملت همیشه در صحنه در حال تشییع بود !!
- ده سال بعد ... دادگاه شماره ده -
ققنوس که ردای قاضی ها رو به تن کرده فریاد میزنه : ساکــــــــــت !!
آنیتا : جیییییییییغ من ایشون رو نمیبخشم جناب قاضی !
کریچر و ققنوس با کمک همدیگه چکشی رو بلند میکنن و محکم روی میز میکوبند .
- جناب کالین کریوی ، وزیر محترم سحر و جادو ، ایا شما به جنایتی که انجام دادید اعتراف میکنید ؟؟
جییییک جییییک جیییک ( صدای فلاشر دوربین ها )
کالین که لباس زندانی ها رو به تن داره با خودش کلنجار میره ! اون زمانی مرد اول آسلام بود ولی حال ...
کالین : بله جناب قاضی !
ملت : آوووو ... ننگ بر تو ...
شتلق ( صدای برخورد گوجه به پس گردن کالین
)
کالین : نزدیک به ده سال از اون حادثه میگذره ولی همه این مدت فکر میکردند که و.س.م به علت حمله قلبی ناشی از خوشحالی زیاد مرده ولی ... جناب قاضی من نمیتونستم ... من وزیر بودم ... من میخواستم سوژه وزیر مردمی رو بازی کنم !! چون میخواستم مدیر و وزیر مردمی باشم !! من سوژه نداشتم ... من ... من ... من نمیخواستم شریک مردمی دیگه ای داشته باشم !!
شتلق شتلق شتلق ( اولی خیار ، دومی موز ، سومی هلو بود
)
کریچر و ققنوس مشورتی با هم میکنند .
- جناب کالین کریوی متهم شناخته شده و به دلیل مقدس بودن عدد 666 به یازده سال زندان محکوم میشوند !
کالین در حالی که غل و زنجیر بر دست و پاش بسته شده در زیر ضربات مشت و لگد مردم به سمت سلول خودش حرکت میکنه .