هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#13

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
سیریوس با خوشحالی کلاه رو روی سرش میذاره. احساس عجیبی بهش دست میده و فکر میکنه این صحنه بسی آشناست و ناگهان صدایی در داخل سرش میپیچه و احساسش به حقیقت میپیونده!

- خب بذار ببینم! آیکیوت که در سطح تیم ملیه که معادل صفره ... خونتم (خون) علی رغم خانوادت توش ناخالصی دیده میشه! هیچ استعداد خاصیم نداری ... فقط کمی کله خری! برای همین هنوزم سر حرفم هستم تو باید بری گریفندور!
سیریوس!!!!!!!!!!!!!!!!

ناگهان سیریوس متوجه میشه که چه کلاهی سرش رفته و کلاه وزیر اصلا تو وزارت سحر و جادو نیست و و بلافاصله پس از دریافت این حقیقت تلخ بیهوش میشه.

کنار حوض برادران!

هری محکم داره به در و دیوار میخوره و لرد و بلاتریکس قهقهه خنده رو سر دادن ... اما بر خلاف نظر کارشناسان با اینکه بیست صفحه هم از صفحه 327 کتاب محفل ققنوس هری پاتر ، جلد سوم ، ترجمه ویدا اسلامیه گذشته؛ ( یعنی جایی که قرار بود دامبل ظهور کنه و با لرد بجنگه و هری رو نجات بده) اما همچنان خبری از دامبلدور نیست!
لرد و بلا

هری: بیخود خوشحال نباشین الانه که دامبلدور پیدایش شه و منو از دست شماها نجات بده!

-------------دیــــــــــــــن دیــــــــــن دیـــــــــــــــن! پیام بازرگانی- ده ثانیه-------------
چندی پیش مطلع شدیم که آلبوس دامبلدور به به همراه چند بچه سیفید میفید در خانه مشکوکی دستگیر شده. و هم اکنون در بازداشت به سر میبره. برای همین نمیتونه به موقع در فصل 36 هری پاتر و محفل ققنوس یعنیفصل " تنها کسی که از او میترسید" حاضر بشه. به همین دلیل هری پاتر باید به تنهایی با این مشکل مقابله کنه!
--------------------پایان پیام بازرگانی------------------------

هری: مــــــــــــامــــــــان!
لرد

جلوی در ورودی ستاد گلگومات!

گلگومات دست و پا بسته روی زمین افتاده و لیلی و بارون روی شکم گنده گلگومات نشستن و دارن بستنی قیفی میخورن و از اون بالا به افق های دور دست و همینطور شهر که تبدیل به ویرانه ای شده خیره شدن. لازم به ذکره همچنان صدای درگیری به گوش میرسه!

بارون: میدونی ... همه این جنگ ها بر سر قدرته! این قدرت و زیاده خواهیه که باعث نزاع و درگیری میشه. این خصلت انسانه که زود وسوسه بشه و برای رسیدن به خواسته هاش صف آرایی کنه و با هم جنس های خودش به دشمنی بپردازه!
لیلی: اوه ... در طول عمرم بیان به چنین فصاحت و زیبایی ای ندیده بودم!

بیمارستان سنت مانگو!

تصویر تار میشه و دوباره واضح میشه ... به نظر، کوییرله . آره خودشه!
- بچه ها سرورمون داره به هوش میاد!
بلافاصله همه مدیرا دور تخت عله جمع میشن!
عله: من کجام؟ چی شده؟
کوییرل: سرورم یک عضو تازه وارد با شماره کاربری بالای بیست هزار جرأت کرده و با چماغ زده تو سرتون! و در حال حاضر چماغش در جمجمتون گیر کرده ... دکترا دارن سعی میکنن درش بیارن!
عله بعد از شنیدن توضیحات وارده از شدت هیجان دوباره بیهوش میشه ....

بییییییییییبوووووووووووووووو بییییییییییییییییییییبوووووووووووووووو

ناگهان در باز میشه و پرستاران با سرعت شخص بی ناموسی رو که متاسفانه لباسی بر تن نداره وارد اتاق میکنن و رو تخت مجاور میخوابوننش!
مونا: اوه خدای من اینکه هاگریده چه بلایی سرش آوردن!
اجمعین مدیران
پرستار: اون تو جنگ بود و شجاعانه جنگید ... اما بعد غول ها ریختن سرش و بعد .. و بعد .. و بعد ...
مدیرا: خب بگو دیگه ... راحت باش جمع خودیه .. عله هم بیهوشه نمیفهمه حرف خارج چارچوب قوانین سایت زدیم!
پرستار: ...............

بوق سانسور!

پشت پرده!

سیریوس بعد از مدتی بیهوشی دوباره به هوش میاد! چطور چنین کلاهی سرش رفته بود. حالا چی کار میکرد؟ مثلا مرده ... نه حوری ای هست! نه فرشته ای ، نه جهنمی! دورتادورش دیوار بود .. حالا باید چی کار میکرد؟
سیریوس: سوال خوبیه! خب کاری از دستم بر نمیاد! مجبورم گریه کنم!

بدین ترتیب سیریوس میزنه زیر گریه و چند ساعت همینطور گریه میکنه تا اینکه ناگهان صدایی میشنوه و ساکت میشه .. صدا دوباره تکرار میشه!

- باز تو چندتا کتاب خوندی جو گرفتت؟

سیریوس با تعجب به بالای سرش نگاه میکنه! جایی که در ارتفاع قرار دارد و او از همونجا افتاده پایین. همون پشت پرده معروف!... اما حالا چند نفر اونجا هستن. اون اشتباه نمیکرد .. اونا ریموس و تانکس و مودی و کینگزلی بودن!

سیریوس: پس شماهام مردین؟ همتونو کشتن؟
ریموس: نه خره! تو از پنجره یه ساختمون افتادی تو حیاط خلوت ... چند لحظه صبر کن الان درت میاریم!
سیریوس: ایول فکر کردم مردم!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۲۲:۴۳:۱۳



Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#12

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
با افتادن سيريوس به پشت پرده ، ناگهان جو هري پاتري به پست غالب ميشه ، صداي خنده هاي وحشيانه بلاتريكس به گوش ميرسه ، ريموس لوپين اون وسط مسطلا ظاهر ميشه و هري رو در اغوش ميگيره و سعي داره ارومش كنه و بهش بفهمونه پشت پرده هيچي نيست ، اما هري اصرار داره پشت پرده رو چك كنه چون اعتقاد داره هنوزم بوي جوراب سيريوس به مشام ميرسه ، از اون طرف مرگخواران از در و ديوار ميريزن تو ، هري شروع به تعقيب بلاتريكس ميكنه ،در سر سراي اصلي لرد ولد مورت ظاهر ميشه .

لوسيوس دنبال گوي پيشگويي ميگرده.

به علت بالا رفتن ميزان رماتيسم مغزي پست لارتن كرپسلي و تد ريموس لوپين در وسط جنگ ظاهر شده و مشغول بندري زدن ميشن، جنگ سختي در گرفته.

ناگهان عله و ياران وفادارش وارد معركه ميشن.

عله:بوقيا اينجا چه خبره!!

هنوز جمله عله تموم نشده كه اينيگو ايماگو با يه چماغ مياد روي كله ي عله.

خون فواره ميزنه و عله بيهوش يه گوشه زارت ميفته.

اينيگو:همين امثال تو ملعون هستن كه باعث ميشن رول پلينگ از حالت هري پاتري خارج بشه ، چرا اين جريان هري پاتري رو تلاش داري قطعش كني؟! من خودم در يك سايت هلندي شاهد نمايشنامه هاي كاملا هري پاتري...

حدودا شونصد هزار چوبدستي يك جا درون دماغ اينيگو فرو ميره.

درون خيابان هاي شهر

پسرك روزنامه فروشي در ميون اون همه اشوب سعي در فروختن روزنامه داره.

پسرك:فوق العاده فوقالعاده .. اينيگو ايماگو به عله ؛ شخص اول مملك حمله كرد ، وي به شونصد سال زندان در ازكابان محكوم شد .. فوق العاده فو ....

در اين ميان پيكر يكي از غولها كه مشغول كشتي گرفتن با يك عنكبوت بود ، روي پسرك سقوط ميكنه و پسرك در دم ميفته ميميره.

اما از پشت پرده چه خبر؟!

(همانا در كتاب اين قسمت در پرده اي از ابهام قرار داشت ، ما در اين پست قراره به شرح پشت پرده بپردازيم .)

سيريوس بلند ميشه دستي و به سر كله اش ميكشه و قولنج (؟!) گردنشو ميگيره ، پشت پرده بسيار تاريكه و از هوري هاي بهشتي و اتش جهنم هم خبري نيست ؛ سيريوس نگاهي به اين طرف و اون طرف ميكنه تا اينكه متوجه ، شيء اي شبيه كلاه وزارت در سمت چپ خودش ميشه.

سيرويس:ديگه كسي نميتون مانعم بشه كه كلاهو سرم بذارم .


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۲۱:۵۳:۵۳
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۲۲:۰۷:۰۹

اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#11

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
همون لحظه در وزارت!

- هری هری! من این قسمت کتابو یادم نمیاد! مگه ما تو کتاب پنجم یه بار نرفتیم وزارت!
- هیــــــس ساکت باش. من کله زخمیم یا تو؟ من مطمئنم سیریوس رو تو خواب دیدم! جون سیریوس در خطره!
- هووووووووو با زن من درست حرف بزنا!

هری و رون و هرمیون و لونا و نویل لانگ باتم به دنبال سیریوس وارد وزارت سحر و جادو شدند!

در جلوی در ورودی ستاد انتخاباتی گلگومات!

لیلی و بارون :banana:
و دیگر هیچ!

میدان نبرد!

هاگرید یه کله میزنه به غول روبه رویی و با آرنج میزنه تو چشم اون یکی و جفت پا میره تو شکم بغل دستیش و رو هوا یه ضربه قیچی برگردون میزنه تو سر یکی دیگه و با چماقش سر یکی دیگشونو قطع میکنه و با دندون دماغ اون یکی رو گاز میگیره!

در سویی دیگر عنکبوت ها و غول ها به شدت با هم گلاویز شدن و در اون میان پسری توپش می افته تو خیابون و میره توپشو برداره که زیر دست و پا له میشه!

مخفیگاه عله

گلگومات دست و پا بسته افتاده رو زمین و عله پاشو گذاشته رو گردن گلگومات و داره قهقه میزنه!
عله: تو هنوز بارون رو نشناختی! عوووووووهاهاها! حالا خوب گوش کن... یا مثل یک بچه خوب کاندید میشی ... یا بارون رو میفرستم سراغت!
گلگومات

ناگهان آلارم ها به صدا در میاد ... و بلافاصله از سقف آب میریزه پایین و آتش نشانی میاد تو و آمبولانس از راه میرسه و مخفیگاه تحت محاصره نیرو های پلیس قرار میگیره.
عله: چه خبر شده؟ چی شده؟
کوییرل: قربان این آژیر از طرف وزارت سحر و جادوئه! به کلاه وزیر دستبرد زدن!
عله
کوییرل: سرورم چی دستور میفرمایید؟
عله: ما باید سریعا به وزارت سحر و جادو حمله کنیم!
کوییرل: اما سرورم .. اوضاع شهر ناآرامه .. خطرناکه که مخفیگاهمونو ترک کنیم!
عله!!!!!!!

فضای ما بین مخفیگاه و وزارت!

همه جای شهر آکنده از اجساد غول ها و عنکبوت های غول پیکر مردم دلیری هست که در این نبرد شرکت داشتند و شهر داره در آتش میسوزه! اما هنوز جنگ در جریان است!

هاگرید که در بدو ورودش به میدان نبرد خوب کار کرده بود اکنون شرت سربازیش به صورت پرچم به اهتزاز درومده بود و زیر دست و پای عده ای غول به باد کتک گرفته شده بود.

در وزارت!

- سوووووهاهاها! من وزیر شدم!
سیریوس در حالی که جلوی پرده ای ایستاده که به سقف آویزونه کلاه وزارت رو بالای سرش گرفته و قهقهه خنده رو سرداده!
- حالا من باید کلاه رو سرم بذارم!

ناگهان در باز میشه و هری و رون و هرمیون و نویل و لونا میپرن تو!
هری: نـــــــــــــــــــــــــــــــــه ... این کار رو نکن! اینا همش تله هست!

هری یک خیز برمیداره تا کلاه رو از سیریوس بگیره ولی پاش لیز میخوره و به سیریوس میخوره و سیریوس تعادلش به هم میخوره و با کلاه پرت میشه اونور پرده یا به عبارتی پشت پرده!

هری: سیریــــــــــــــــــــــوس!!!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۲۱:۰۴:۰۷



Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#10

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
هاگريد در حالي كه يك لباس نظامي بسيار تنگ ؛‌ كه شونصد هزار مدال افتخار روي سينه اش نصب شده پوشيده بدو بدو وارد صحنه ميشه و مياد يك سلام نظامي به عله بده ، كه ناگهان يكي از شونصد تا مدالش ميفته روي زمين ، هاگريد سريعا دولا ميشه كه مدالو ور داره.

قاررررررت!!(افكت پاره شدن خشتك هاگريد)

وي مقاديري سرخ و سفيد ميشه و در راستاي جمع كردن سوتي به سرعت بلند ميشه و دستاي بزرگشو براي پنهان كردن پارگي روي نشيمن گاهش قرار ميده.

قاررررررررت!!(افكت پاره شدن قسمت جلويي درز شلوار هاگريد)

هاگريد براي حفظ ابرو ، بيخيال خشتك شده و به سرعت دو دستشو به سمت پارگي جديد هدايت ميكنه.

قارررررت!!(اي بابا روز ، روزه هاگريد نيست ، اين عمل ناگهاني موجب ميشه مهره هاي كمر هاگريد در زاويه ي ناجوري بيرون بزنه و در نتيجه پيرهنش از پشت جر ميخوره)

هاگريد كه اعصابش خورد شده ، به سرعت كمرشو ميده تو تا پيرنش بيش از اون پاره نشه!.

قارررررت!!(اين اين عمل هم باعث ميشه چربيهاي شكم هاگريد به دكمه هاا و ژيپ پيرهن نظاميش فشار مضاعفي بيارن و از اونجا كه بازار جر خوردن داغه پيرهن هاگريد از جلو هم جر ميخوره.!)

دكمه هاي حاصل از انحدام پيرهن توي صورت مديرا پياده ميشه ، در اين لحظه اعصاب هاگريد منحدم ميشه و بقيه لباس رو خودش با دست خودش پاره ميكنه ، و تنها با يك شورررت نظامي اماده انجام ماموريت ميشه.

عله در حالي كه داره تلاش ميكنه دكمه هاي هاگريد رو از توي حلقش بيرون بكشه شروع ميكنه به غر زدن:مرتيكه بوقي ببين چه گندي زدي ، اين غولايي كه ورداشتي اوردي براي ما ادم شدن ، ادعاي استقلال ميكنن ميخوان شورش كنن برو جمع جور كن تا بيش از اين عصباني نشدم.

هاگريد با همون شوررت نظامي از عمارت خارج شده و وارد مهلكه (؟!) ميشه.

غولهاي تظاهر كننده براي مدتي دست از تخريب بر ميدارن و هاگريد رو از نظر ميگذرونند:

از اون طرف هاگريد هم با پي بردن به وخامت اوضاع چند كيلويي وزن كم ميكنه و در نتيجه ميره همون يك تكه شورتشم بيفته كه ناگهان دستهاي آسلام شوورتو نگه ميدارند(همانا آسلام همواره بيدار است.!)

هاگريد:باس بهتون بگم كه شما عله رو خيلي عصباني كرديد ، دم دماي اينه كه فوران كنه ، اقا ما اصلا راي شما رو نخواستيم برگردين همون كوهستان.
غول شماره 1:ما اينجا كتاب حقوق بشر خوند .. به حقوق خودمون اگاه شد .. ما عله منحدم كرد .. تا عبرت شود براي نژاد پرستان.
بقيه غولا:دست جيغ هورا
هاگريد:پس با زبون خوش برنميگرديد.
غولا:نه
هاگريد سوتي ميزنه.

زمين شروع به لرزيدن ميكنه و ناگهان چندين هزار عنكبوت هيولا مانند از در و ديفال شهر ميريزن تو ، غول ها ابتدا كمي تعجب ميكنن اما بعد دو باره ياد كتاب حقوق بشر ميفتن و با سر دادن عربده اي به سمت عنكبوتها حمله ور ميشند.

جنگي بس سخت در ميگيرد.

اما در ساختمان وزارت سحر و جادو
تمامي ممد ها ، نور ممد ها ، كور ممدها و محافظان وزارت براي ارام كردن جو متشنج مملكت به جنگ اعزام شدند و در اين ميان سيريوس بلك زخمي و خوني دزدانه داره در راهروهاي وزارت قدم ميزنه در حالي كه نقشه اي در دستشه و گرم بررسي كردن اونه.

سيريوس وارد راهرويي ميشه و جلوي اتاقي كه بالاش نوشته شده محل نگه داري كلاه وزارت توقف ميكنه.

سيريوس:بايد خودش باشه ، من خيلي گولاخم اينم به ريش مابقي كانديداها من اگه كلاهو بذارم سرم ديگه هيچ كس نميتونه به وزارتم شك كنه.

سيريوس در و باز ميكنه و وارد ميشه در حالي كه از سيستم ها امنيتي خوف اتاق بي اطلاعه.

از اون طرف جنگ اوج گرفته و شهر رو به نابوديه! با اضافه شدن ممدها تعداد كشته ها افزايش يافته!.

____________

بلاخره چه كسي وزير است؟!

آيا سيريوس به اهداف شيطاني خود ميرسد؟!

چه كسي فاتح جنگ است؟!


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۷:۰۱:۲۴
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۷:۱۶:۱۶

اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#9

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
در کوچه ای خلوت و متعفن چند غول به همراه چند گربه مشغول بررسی دقیق سطل آشغال ها میباشند که ناگهان بارتی و چند تن از کماندوها اونا رو محاصره میکنند!

بارتی: خب موش های کثیف ... میخوام همتونو مثل کرم فولبر زیر پاهام له کنم!
غول شماره 1: چطور به خودت جرات داد با یک شهروند اینجوری صحبت کرد؟ هیچ میدونست که من فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد بود؟
غول شماره 2: تو چیزی راجع به حقوق بشر دونست؟ ما به اتفاق فکر کرد که تو یکی از آدم های عقب مانده قرون وسطی بود که اشتباهی در دنیای امروزی زندگی کرد!
بارتی: ها؟ یعنی چی؟

ناگهان غول شماره 3 نشانی رو میکشه بیرون!
- خب دیگه بازی بسه ... من مامور رئیس سازمان یونیسف و حاکم بزرگ بود ... احترام بگذارید!
بارتی: یکی ترجمه کنه!
ممد سمت چپ: قربان من فکر میکنم این همون علامت میتی کمانه خودمونه!
ممد سمت راست: قربان این غول ها خیلی خفنن فکر کنم باید احترام بذاریم!

ستاد گلگومات!

- صد بار بهت گفتم که ... با منوی مدیریت اینجوری کار نمیکنن!
- سر گلگو داد نکش! گلگو اعصاب نداشت!
- منم اعصاب ندارم ...

عله با خشونت مشتشو میزنه رو میز و گلگوماتم با با عصبانیت به قصد مقابله به مثل سعی میکنه مشتشو بزنه رو میز!

( صحنه اسلوموشن میشه ... سایه ای عظیم بر روی میز و عله قرار میگیره .... بووووووووووووووووم)

اجمعین مدیران

بلافاصله کوییرل و باک بیک و مونالیزا به سمت گلگومات هجوم میبرند که عله رو از زیر مشت گلگومات بکشن بیرون و در همون اثنا لیلی که دوباره به وسیله منوی مدیریت ترمیم شده بود ظاهر میشه!

- چطور جرأت میکنی ... چرا جای استفاده از زور سعی نمیکنی با یک بحث منطقی اونم با خدای منطق مشکلاتتو حل و فصل کنی. هان؟ فکر نمیکنی منی که کاملا به علوم بحث کردن آشنایی دارم میتونم تو رو خوردت (خرد) کنم؟
- فکر خوبی بود ... گلگو خورد کردن دوست داشت!
جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

چند لحظه بعد!

همه مدیران به شدت آسیب دیدن ... تابلوی مونا پاره پوره تر از همیشه به نظر میرسه و باک بیک بی پر تر از همیشه شده در اون میان کوییرل تلمبه ای رو آورده و مشغول باد کردن عله هست تا به وضع عادی برگرده...

عله: همه برگشتن؟
کوییرل: قربان ... ما موفق نشدیم لیلی اوانز رو از چنگ گلگومات دراریم ... و لیلی همچنان در محل حادثه هست!
بارون ناگهان به طرز انتحاری ای ظاهر میشه ..
بارون: این وضع غیر قابل تحمله ... من میرم لیلی رو از چنگ گلگومات بکشم بیرون! شما جون خودتونو نجات بدید! اصلا به فکر من نباشید ... من خودم خودمو نجات میدم! نه خواهش میکنم اصرار نکنید ... میدونم براتون سخته ولی سرنوشت من اینجوری رقم خورده!
بارون اینو میگه و با سرعت از دیوار عبور میکنه.

ســـــــــــــــــکوت!

همون لحظه در باز میشه و استر میپره تو ...
استرجس: ارباب ... غول ها اعلام استقلال کردند و دست به تبلیغات گسترده ای زدن تا برادری و برابری رو بین جامعه غول ها و انسان ها پدید بیارن ... این یک حرکت سازمان یافته هست و ما هنوز مصوب این ماجراها رو پیدا نکردیم!
عله: خب این بسیار خوبه ... دیدی کوییرل بهت گفتم من همیشه نقشه دومی هم دارم ... علی رغم تلفاتی که دادیم اما موفق شدیم غول ها رو آدم کنیم و این پیشرفت بزرگی در جهت اهدافمونه...
کوییرل: اوه عله تو فوق العاده ای!
عله

استر: اما قربان ... مسئله اینجاست که غول ها دارن شما رو عامل اختلاف و فساد و نژاد پرستی معرفی میکنند و الان مردم بسیار از دست شما خشمگین شدن و ما هم اکنون شامل تظاهرات میلیونی جمعیت در خیابان ها هستیم... و از همه مهمتر اینکه بارتی و افرادش رو هم به جرم نژاد پرستی گرفتن و میخوان زنده زنده وسط شهر بسوزونن!
کوییرل: اهم اهم ! حرفمو پس میگیرم!
عله: یکی بره هاگریدو صدا کنه!

ناگهان صدای گلگومات ساختمون رو به لرزه در میاره!
- گلگو گرسنش بود! گلگو لیلی را خواست خورد!
صدای بارون: نه اینکار رو نکن! جاش منو بخور!
صدای لیلی: اوه بارون تو یک روح فوق العاده ای!
ملت بعد از استماع کردن این سخنان


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۶:۰۶:۱۹
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۶:۱۳:۰۴



Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#8

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
ادامه ي رول ..

درون ستاد انتخاباتي البوس سورس پاتر

همه جا به شدت به هم ريختست ، جسد چند ممد به همراه پوسترهاي سوزانده شده ي البوس سورس در سرتاسر ستاد ديده ميشه.

عله:همونطور كه گفتم اينجا قبلا به كلي ويران شده!
بارتي:هيسسس،گوش بديد.

صدايي از بيرون از ستاد.

_(با لهجه روستايي بخونيد)هوووي هوووي ، به البوس سورس پاتر راي دهيد هوووي هوووي ، اي خونه دار ، اي بچه دار رايتو وردارو بيار هوووي هوووي .

ملت سرشونو از پنجره بيرون ميبرن و با صحنه عجيبي مواجه ميشن ، البوس سورس يه گليم انداخته گوشه خيابون و در حال تبليغات گسترده اي براي خودشه ، يك صندق كمك هاي مردمي به البوس سورس پاتر هم در اون حوالي ديده ميشه.

ملت درون ستاد:

البوس:اي خونه دار و بچه دار هوووي هوووي ، يه كيسه گاليون وردارو بيار هوووي هوووي.

بومب!!
(افكت منحدم شدن صندق كمك هاي مردمي به ال سو پاتر)

مقاديري گاليون به سبك فيلمهاي مطرح جهان به پرواز در مياد و به اطراف ميپاشه.

البوس:كدوم حسود بوقي اي اومد زد كار و كاسبي ما رو كساد كرد؟!

باز هم به سبك فيلمهاي معروف ؛ بارتي در حالي كه منوي مديريت رو توي دستش فشار ميده از ميون گرد و خاك ظاهر ميشه و به سمت ال سو حركت ميكنه.

ال سو:چيي؟! !! نفر دوم انتخابات بهترين عضو تازه وارد امسال اينجا چي كار ميتونه داشته باشه؟!

بارتي در حالي كه خشم در چشمهاش موج ميزنه ، منوي مديريت رو روي بالاك تنظيم ميكنه و يه راست به سمت پيشوني ال سو پاتر ميگيره .
بارتي:تو بايد سزاي راي هايي كه جمع كردي رو ببيني.!!
ال سو:اي دومين نفر انتخابات بهترين نويسنده سال ، تقاضا ميكنم منو نكش
بارتي:براي تو ملعون ِ بوقي هيچ راه نجاتي نيست

بومف!!

(افكت برخورد نفرين بالاك به پيشوني ال سو پاتر و ارسال شدن وي به جزاير بالاك)

در اقتباسي ديگر از فيلمهاي خيلي مشهور ، پس از پايان ماجرا عله وارد صحنه ميشه و دستشو روي شونه بارتي ميذاره.
عله:بهتره بريم و سپاهي از ممد ها رو براي مبارزه با لشكر غولها اماده كنيم.

فردا صبح پيام امروز

خبر خبر !! دومين نفر انتخابات بهترين عضو تازه وارد سال ، ال سو پاتر بهترين عضو تازه وارد سال رو به جزاير بالاك فرستاد.
بارتي كراوچ نفر دوم بهترين عضو تازه وارد سال با لشكري از ممدها به جنگ غول ها ميرود.


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۵:۰۲:۰۹
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۵:۰۶:۴۸

اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#7

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
شکم غول تکونی می خوره و یه دفعه دقیقا از خط تقارنش جر می خوره و شخصی با کلی خون و آب لزج و ... می پره بیرون و رو به عله می گه :
- سلام داش عله , بزنین با من بیاین . این غوله معدش خراب بود منو هضم نکرد !
- چی ؟ با تو بیایم ؟ تو همون نیوت اسکمندر بوقی نیستی ؟
- وای ارباب من به این نیوت = فرگوس حساسیت دارم .
- کوییرل جان من خواهرشم میاین بریم یا اینکه می خواین اینجا بحث کنین و بعد له بشین ؟
- بریم .

بارتی اشاره ای کرد و غولها یه دفعه همه به سمت عقب برگشتن و بارتی به سمت در پشتی دوید و عله و کوییرل هم به دنبالش رفتن ...


دقایقی بعد

- ... به خاطر اینکه نجاتم دادی این منوی مدیریت رو بگیر ...
کجا داریم می ریم ؟
- ما باید بریم ستاد این آلبوس سوروس بوقی رو نابود کنیم ! ببینین ...

... روی سر دری مکانی نوشته بود "ستاد انتخاباتی آلبوس سوروس پاتر" . عله به محض دیدن آن فریاد زد :
- این که نابود شده !

بارتی نگاهی به اینور و اونور کرد و به سرعت رو به عله گفت :
- خب بریم داخل , من یه نامه می فرستم که باب آگدن هم بیاد و بتونیم نابودش کنیم .
- ولی آلبوس سوروس رو غولا نابود کردن .
- مهم نیست . با منوی مدیریت واسه محکم کاری می ریم داخل !
عله : جدا ؟ باشه اگه فکر می کنی لازمه برو داخل . ما ازت حمایت می کنیم . همه جوره !
- خیلی ممنون . اینم نامه ...

جغدی که به تازگی ظاهر شده بود را با نامه ای که به پایش بسته بود رها کرد تا برود .



Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#6

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
نقل قول:
تو چه نسبی با گراوپ داری؟ فکر می کنی با این طول و عرض میتونی بر صندلی وزارت بشینی؟ این حقیقت داره که تو از عضوهای ثابت کلاس خصوصی دامبل هستی؟ آیا درسته که بعد از کلاسش ساعت ها برای رفع اشکال میمونی؟


من نسبتي با گراوپ ندارم اما كساني رو كه با گراوپ نسبت دارند دوست دارم ، من بسيار مردمي هستم پس ، به جاي صندلي وزارت ترجيح ميدم روي زمين بشينم ، از اونجايي كه دامبل پدر خونده بنده ميباشد بنده به عنوان نگهبان در تمام كلاسها حضور دارم چرا كه ، از بس مفاهيم اين كلاس خصوصي ها سنگينه ملت وسط كار فكر فرار كردن به سرشون ميزنه بلاخره يكي بايد باشه اينا رو كنترل كنه

نقل قول:
از طنز و شوخی گذشته، در صورت وزیر شدن چه برنامه هایی داری؟ آیا با توجه به اینکه تابستون نزدیکه، شاهد تحولی در وضعیت سوت و کور رول پلینگ خواهیم بود؟
یک سوال دیگه... با توجه به اینکه هم تالار هافل بودی و هم حالا در گریف هستی، به نظرت میشه رقابت بین این دو تالار که گاهی چهره زشتی پیدا میکنه، تبدیل به رقابتی سالم و بدور از توهین و چشم هم چشمی بشه؟


به هر حال وظيفه اصلي وزير رسيدگي به امور رول پلينگ هست ، من در صورتي كه به اين مقام برسم تمام تلاشم رو براي دادن سوژه هاي خوب به ايفاي نقش به كمك بقيه ي ناظرين و اعضا خواهم كرد.

به نظرم كم فروغي رول پلينگ در اين ماه ها كاملا طبيعيه ، چون كه ملت امتحان دارن و كمتر ميرسن به سايت سر بزنن ، با شروع تابستون صد در صد فعاليت بيشتر خواهد شد.

اما در مورد رقابت هافلپاف و گريفندور ؛ رقابت باعث فعاليت ميشه اما اگه اين رقابت از حالت نرمال خارج بشه چهره ي زشتي پيدا ميكنه .

من فكر كنم دليل بروز اين قبيل برخوردها اينه كه دو گروه شايد مسايل هاگوارتز رو بيش از اندازه جدي گرفتن و از حالت تفريحي براشون خارج شده.

من سعي ميكنم با صحبت كردن با دو طرف و همچنين صحبت كردن با مدير جديد هاگوارتز و تنظيم قوانيني در رابطه با اين مسئله اين در گيريها رو در حد رول پلينگ نگر دارم.

بيش از اين فكر نكنم كاري از دستم بر بياد.

و اما ادامه ي رول .

__________________________

كوييرل:قربان نقشتون چيه؟!
عله:من هميشه يه نقشه ي فرار دارم ، نقشه ي «ب» رو عملي ميكنيم.

از اون طرف

غول ها پشت در جلسه تجمع كردن و در حال تخريب در و ديوارها و پيدا كردن يك راه نفوذ به محل اختفاي عله هستند.

ناگهان ليلي اوانز به همراه چند ممد در وسط صحنه با صداي پقي ظاهر ميشه.

ممد:احترام بگذاريد اين نشان ليلي اوانز بزرگ است ، كسي كه توانايي بحث كردن به شونصد ...

قبل از به پايان رسيدن جمله ، يكي از غول ها ممد رو به شكمش راهنمايي ميكنه.

ليلي اوانز:جلو تر نيايد ، من به تمام فنون بحث كردن اشنام بياين به صورت منطقي مسئله رو حل كنيم.
غول ها:
ليلي اوانز:جون مادرتون جلو تر نياين!!!

بومب!! (افكت له شدن ليلي اوانز زير مشت يكي از غول ها)
خون ليلي اوانز در زواياي مختلفي روي ديوار ميريزه.

كوييرل و عله صحنه را ميبينند.

كوييرل:ارباب صحنه را ديديد؟! حالا چي كار كنيم؟.!
عله:صحنه را ديديم ، نگران نباش من هميشه يك نقشه فرار دارم بهتره از سلاح پنهانم استفاده كنم.
كوييرل:سلاح پنهان شما چيه؟!
عله:منطق محض

بومب!! (افكت منحدم شدن در و ديوار و ورود غولها به مكان اختفاي عله)

عله:جلو تر نيايد چرا كه فعاليت شما در حد پشم گوسفندم براي من اهميت نداره ، خاك بر سر اون سست عنصرايي كه شناسشونو عوض كردن ، بوق بر ارشام.
كوييرل:فكر ميكنم شما داريد اعصباني ترشون ميكنين.!
عله:توي كار من دخالت نكن.
_بعد از تغيير شناسه عمرا رنك منتقل بشه!!
در اين لحظه كوييرل سخت داره فكر ميكنه كه اين صحبتا چه ربطي به اين مسئله داره.

يك عدد از غولها كه كاسه صبرش لبريز شده دهن باز ميكنه كه عله رو ببلعه!

عله و كوييرل:

غول دهنشو به قاعده دو تا نون بربري باز ميكنه و ميره تا عله رو ببلعه ، صداي خنده ي گلگومات از دور شنيده ميشه. اما ناگهان تغيير و تحولاتي در شكم غول مهاجم شكل ميگيره كه موجب ميشه از فعاليت دست برداره.شكم غول به شدت بالا و پايين ميشه.

ادامه دارد....


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۳:۰۲:۳۱
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۳:۱۵:۲۶

اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#5

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
زمان - یکساعت بعد

مکان - محل دائمی اجلاس سران شامخ جادوگران

مدیران گل و بلبل سایت دور یکدیگر نشسته اند و از فرط سنگینی وظایف کمرشان خم شده و پوستشان چروک! عله که مشغول گرفتن فال ورق بود، با خستگی تمام رو به کوئیرل که مشغول چرت زدنه کرده و میگه:

- کویرل! از داخل سایت چه خبر؟ ( کپی رایت بای خبرنامه!)
- هیچ!
- این پسره...قلدره... دوباره شناسه نساخته؟
- آرشام؟ نه بابا! یه سیستمی نصب کردم که اگه حتی اسم جادوگران هم بیاره، آژیر خطر پخش میشه.
بارون خون آلود: چه حیف!
- نکنه تو هم از آدمای اون شدی؟ بعد از این همه توهینی که به من...شخص اول سایت... کرده! بلاکی...
- نه قربان! خب حداقل یه بهونه ای داشتیم که هر از گاهی به سایت سر بزنیم... حالا دیگه بودنم ضرورتی نداره.
- خب خب! اوانز،چه خبر از ستاد گلگومات و غولها؟
- تا اونجا که ما خبر داریم، همه ستادها رو نابود کردن.
- خوبه... خوبه!
کوئیرل که از شنیدن سر و صدای بیرون و فریاد غولها و جیغ های ملت جادوگر دوباره دچار لکنت شده، میگه:
- ااااا...گه ب به به این جا جا حمله ک کردن چی؟
- تا منوی مدیریت دست ماست هیچکس آسیبی بهمون...

در مجمع از لولا کنده میشه و سیریوس بلک، خونی و زخمی با لباس پاره پوره وارد میشه.

عله در گوش اوانز:
- این چرا هنوز زنده است؟
-

سیریوس به سمت میزگرد مدیران حرکت کرده و جسمی دفرمه و سیاه رو جلوی عله میذاره...

- ریموت منوی مدیریت؟
- درسته! و باید بگم که کلا" از کار افتاده و غولها هم به زودی به اینجا میرسن.

مدیران شامخ:


ادامه دهید...

****

و اما سوالات من از کاندیدای محترم:

از طنز و شوخی گذشته، در صورت وزیر شدن چه برنامه هایی داری؟ آیا با توجه به اینکه تابستون نزدیکه، شاهد تحولی در وضعیت سوت و کور رول پلینگ خواهیم بود؟
یک سوال دیگه... با توجه به اینکه هم تالار هافل بودی و هم حالا در گریف هستی، به نظرت میشه رقابت بین این دو تالار که گاهی چهره زشتی پیدا میکنه، تبدیل به رقابتی سالم و بدور از توهین و چشم هم چشمی بشه؟

ممنون.


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۲ ۱۲:۰۴:۰۵

تصویر کوچک شده


Re: ستاد انتخاباتی گلگومات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
#4

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
همانا ای غول پشمالو!
تو چه نسبی با گراوپ داری؟ فکر می کنی با این طول و عرض میتونی بر صندلی وزارت بشینی؟ این حقیقت داره که تو از عضوهای ثابت کلاس خصوصی دامبل هستی؟ آیا درسته که بعد از کلاسش ساعت ها برای رفع اشکال میمونی؟

----------------------------------------------------------------

بوم!
ستاد بارتی کراوچ فرو ریخت و یکی از غول ها بارتی را گرفت و به سمت دهانش برد.
بارتی جیغ بنفشی کشید و فریاد زد:
-نه...منو نخور...من خیلی گولاخم...من نفر دوم بهترین عضو تازه واردم...من سومین عضو ارزشی سایت هستم...من رنک پانصد و بیست و چهارمین نویسنده سال رو دارم..من...مـ...
غول: تو چرت و پرت گفت...من گرسنه بود...هاااااام
و بارتی را یک جا قورت داد.
-چه بدمزه بود!

چند دقیقه بعد

سردسته غول ها فریاد زد:
-بارتی...الیواندر...هوگو...پرسی...اینیگو...ستاد همشون رو نابود کردیم! غارت کردیم! تجاوز کردیم و سرانجام خوردیمشون! ولی ما هنوز گشنه بود! معده ما هضمش سریع بود. گلیکوژن رو به پایان بود.
یکی از غول ها که از بقیه کوچکتر و سیاه تر بود گفت:
-اون بچه هنوز مونده بود. آلبوس پاتر سیفید و خوشمزه! ولی ستادش پشت ستاد سیریوس بود. اول باید اونجا رو نابود کرد. سیریوس هم در نوجوانی سیفید و خوشمزه بود.
رییس غول ها: حمله!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.