در کوچه ای خلوت و متعفن چند غول به همراه چند گربه مشغول بررسی دقیق سطل آشغال ها میباشند که ناگهان بارتی و چند تن از کماندوها اونا رو محاصره میکنند!
بارتی: خب موش های کثیف ... میخوام همتونو مثل کرم فولبر زیر پاهام له کنم!
غول شماره 1: چطور به خودت جرات داد با یک شهروند اینجوری صحبت کرد؟ هیچ میدونست که من فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد بود؟
غول شماره 2: تو چیزی راجع به حقوق بشر دونست؟ ما به اتفاق فکر کرد که تو یکی از آدم های عقب مانده قرون وسطی بود که اشتباهی در دنیای امروزی زندگی کرد!
بارتی: ها؟ یعنی چی؟
ناگهان غول شماره 3 نشانی رو میکشه بیرون!
- خب دیگه بازی بسه ... من مامور رئیس سازمان یونیسف و حاکم بزرگ بود ... احترام بگذارید!
بارتی: یکی ترجمه کنه!
ممد سمت چپ: قربان من فکر میکنم این همون علامت میتی کمانه خودمونه!
ممد سمت راست: قربان این غول ها خیلی خفنن فکر کنم باید احترام بذاریم!
ستاد گلگومات!- صد بار بهت گفتم که ... با منوی مدیریت اینجوری کار نمیکنن!
- سر گلگو داد نکش! گلگو اعصاب نداشت!
- منم اعصاب ندارم ...
عله با خشونت مشتشو میزنه رو میز و گلگوماتم با با عصبانیت به قصد مقابله به مثل سعی میکنه مشتشو بزنه رو میز!
( صحنه اسلوموشن میشه ... سایه ای عظیم بر روی میز و عله قرار میگیره .... بووووووووووووووووم)
اجمعین مدیران
بلافاصله کوییرل و باک بیک و مونالیزا به سمت گلگومات هجوم میبرند که عله رو از زیر مشت گلگومات بکشن بیرون و در همون اثنا لیلی که دوباره به وسیله منوی مدیریت ترمیم شده بود ظاهر میشه!
- چطور جرأت میکنی ... چرا جای استفاده از زور سعی نمیکنی با یک بحث منطقی اونم با خدای منطق مشکلاتتو حل و فصل کنی. هان؟ فکر نمیکنی منی که کاملا به علوم بحث کردن آشنایی دارم میتونم تو رو خوردت (خرد) کنم؟
- فکر خوبی بود ... گلگو خورد کردن دوست داشت!
جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!چند لحظه بعد!همه مدیران به شدت آسیب دیدن ... تابلوی مونا پاره پوره تر از همیشه به نظر میرسه و باک بیک بی پر تر از همیشه شده در اون میان کوییرل تلمبه ای رو آورده و مشغول باد کردن عله هست تا به وضع عادی برگرده...
عله: همه برگشتن؟
کوییرل: قربان ... ما موفق نشدیم لیلی اوانز رو از چنگ گلگومات دراریم ... و لیلی همچنان در محل حادثه هست!
بارون ناگهان به طرز انتحاری ای ظاهر میشه ..
بارون: این وضع غیر قابل تحمله ... من میرم لیلی رو از چنگ گلگومات بکشم بیرون! شما جون خودتونو نجات بدید! اصلا به فکر من نباشید ... من خودم خودمو نجات میدم! نه خواهش میکنم اصرار نکنید ... میدونم براتون سخته ولی سرنوشت من اینجوری رقم خورده!
بارون اینو میگه و با سرعت از دیوار عبور میکنه.
ســـــــــــــــــکوت!
همون لحظه در باز میشه و استر میپره تو ...
استرجس: ارباب ... غول ها اعلام استقلال کردند و دست به تبلیغات گسترده ای زدن تا برادری و برابری رو بین جامعه غول ها و انسان ها پدید بیارن ... این یک حرکت سازمان یافته هست و ما هنوز مصوب این ماجراها رو پیدا نکردیم!
عله: خب این بسیار خوبه ... دیدی کوییرل بهت گفتم من همیشه نقشه دومی هم دارم ... علی رغم تلفاتی که دادیم اما موفق شدیم غول ها رو آدم کنیم و این پیشرفت بزرگی در جهت اهدافمونه...
کوییرل: اوه عله تو فوق العاده ای!
عله
استر: اما قربان ... مسئله اینجاست که غول ها دارن شما رو عامل اختلاف و فساد و نژاد پرستی معرفی میکنند و الان مردم بسیار از دست شما خشمگین شدن و ما هم اکنون شامل تظاهرات میلیونی جمعیت در خیابان ها هستیم... و از همه مهمتر اینکه بارتی و افرادش رو هم به جرم نژاد پرستی گرفتن و میخوان زنده زنده وسط شهر بسوزونن!
کوییرل: اهم اهم ! حرفمو پس میگیرم!
عله: یکی بره هاگریدو صدا کنه!
ناگهان صدای گلگومات ساختمون رو به لرزه در میاره!
- گلگو گرسنش بود! گلگو لیلی را خواست خورد!
صدای بارون: نه اینکار رو نکن! جاش منو بخور!
صدای لیلی: اوه بارون تو یک روح فوق العاده ای!
ملت بعد از استماع کردن این سخنان