لینی با خوش حالی میگه: معلومه معاشرتت با ما ریونیا رو هوشت اثر گذاشتهولی چرا ما انقدر کند ذهنیم؟ بابا این جا میشه اپارات کرد
بقیه: افرین افرین
-خوب بریم
و ...
پق پق پپپق (افکت غیب شدن)
در انور شهر در محفل :
دامبلدور : ما باید امروز به والدرمورت حمله کنیم چون داره خیلی قوی میشه
ملت محفل : افرین افرین...
ملت خواننده: ای ورپریده محفل این جا چی کار داره؟
من به عنوان یک محفلی تحمل ندارم که محفل هیچ ردی توی این سوژه نقشی نداشته باشه نه! نه امکان نداره ! برید شما ها نمیخواد بخونید! برید!
ملت : بابا یکی دارو های اینو بیاره!
چند دقیقه بعد
ببخشید و ادامه ماجرا...
مرگ خوار ها اون ور چاله اپارات میکنن و چند نفر میان جلوشون
یکی از اون چند نفر : شما دوباره اینجا چی کار دارید مادیدیمتون که برگشته بودین و داشتین خونه رو نگاه میکردین ما هم اینجا کمین کردیم!!!
بلا با عصبانیت ای مشنگای احمق ما رو ببرید پیش اربابتون وگرنه با همین چوب شبیه ایوان یعنی تبدیل به اسکلت میکنم.
یکی دیگه چند نفر با حالت مسخره میگه:1 مشنگ خودتونید این مشنگ چه بوقی که به ما میگی 2 با اون چوب میخوای چی کار کنی میزنی رو دستمون ؟؟؟ هرهرهرهرهر
لینی : از خون فاسد کردن من یا همون مشنگ گفتن میگزریم اما این چوب و همون جا یه کریشیو زیبا رو یکیشون انجام میده
ان چند نفر:
لینی خوب؟
همو یارو که اخرین بار حرف زد این بار باترس میگه: ااا...از این ططرف فقط این دادادادشمون رو درستش کنید.