هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲
#11
پروفسور نگاهی به چپ و راست انداخت اما انگار سالهاست که تالار گریفیندور سوت و کور بود .

پورفسور : هیچکس اینجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ساعت 6 عصر بود پس زمان خواب هم نبود که تالار این طور تنها و گوشه گیر بود.

پروفسور: آهاااااااای

انگار خبری از دانش آموزان گریفیندور نبود.شاید دامبلدور مدرسی را تعطیل کرده بود.

پروفسور: آخه آیکیو من همین الان از پیش دامبلدور میام تازه یادآوری کنم که تو راهروها پر از پچه بود بچه هایه جدید که نه من اونا رو میشناسم نه اونا منو.ولی خوشم اومد هیچ چیز تغییر نکرده بگذریم

کویریل که خسته بود روی یکی از مبلهای کهنه تالار ننشست که.......



خوابگاه پسران:

چراغ ها خاموش بود اما آنجا مثل تالار گریفیندور ساکت نبود و صدای پچ پچ بچها همراه بود .
هری که از پنجره پروفسور کوییریل را دید می زد از روی چهار پایه پایین پرید و گفت:

هری: جرج؟ فرد؟

جرج که داشت با جعبه کوچکی ور می رفت سری خرت و پرتاشو جمع کرد و به سمت هری رفت

جرج: همه چی ردیفه؟

هری: آره وقتشه پس فرد کجاست؟؟؟نباید زیاد لفتش بدیم حتما سمت خوابگاه میاد

جرج:نمیدونم مگه تو اتاقه بغلی نبود؟

جینی: نه با رون رفتن سری به آشپزخونه بزنن. خوراکیا آماده شدن ولی دیگه باید برسن
راستی هرمیون کج پا رو پیدا کرد تو دستشویی دخترا بود

هری:عالیه

هرمیون: بیا جرج فقط باید هواست باشه کج پا از وقتی که مالفوی طلسم خشونت روش اجرا کرد یکم سرکش شده امکان داره سر خود یه کاری کنه

ناگهان پنجره بزرگ خوابگاه که به سمت بیرون برج بود باز شد و کوله باری از خوراکی های رنگارنگ به سمت داخل اتق پرت شد.فرد به همراه رون که از رو جاروهای خود پیاده می شدند وارد اتاق شد .

رون: ما اومدیــــــــــــــــــــــــم

فرد: همه چی مرتبه؟

هری: آره نوبت شماست اول شما برین طبق نقشه

جرج سریع آن جعبه ای که چند لحظه پیش با آن ور می رفت را به کمر کج پا بست آن جعبه پر از فشفه ها و ترقه های محصولات ویزلی بود که طبق نقشه بچها قرار بود تالار خصوصی گریفیندور را پترکاند و جشنی را که به افتخار پرفسور کوییریل گرفته بودند را افتتاح کند جرج دستانش را به هم مالید و گفت:

جرج:بزن بریم فرد من عاشق این قسمتشم




پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
#12
همه کسانی که در حیاط بودند آهسته آهسته به آن سمت جایی که یک دالان بزرگ قرار داشت میرفتند

گودریک: ای بابا کجا گرخیدین؟؟؟تاژه میخواشتیم یه حال و احوالی کنیم باهاتون

تمام انرژی خود را برای بیرون دادن نفسش حدر داد و سر پانشست وبه جایی در پشت سرش تکیه داد.در این فکر بود که چقدر عجیب است که حتی یه ذره هم سردرد و یا استخوان درد ندارد!!!به روزهایی می اندیشید که سعی در ترک کردن داشت دیگر حتی به یاد نداشت چندبار به خود و همسرش قول داده بود که ترک می کند اما....حتی یه روز هم دوام نیاورده بود.


همین طور که در فکر خود مشغول بوووووووود ناگهان پشتش خالی شد و با پس سر خورد زمین

_دادااااش چی شدی؟؟؟؟چرا به در دستشویی تکیه دادی؟؟؟؟ انگار خیلی خماری تاژه واردی؟

_گودریک: وقتی که من به اینجا تکیه دادم که در نبود!

مرد که تازه دستهایش را شسته بود با عجله آنها را با شلوارش خشک کرد و دستش را به سوی گودریک دراز کرد و گودریک دستش را گرفت و او را از زمین بلند کرد

_وقت ناهاره داداش بریم که ای روده بژرگه کوچیکرو ناکار کرد

_گودریک: من که خوردم!مگه یه شاعت پیش ناهار ندادن؟

_ ای بابا انگار جای دیگی شیر میکنیا تاژه الان دقت ناهاره دددداش
حتما تو توهم غذا خوردیا

_گودریک: سالازار....




پاسخ به: چگونه ولدمورت بدون کمک گرفتن از جارو یا هر وسیله ی دیگری میتواند پرواز کند؟
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲
#13
خوب اگه کارایی مثل پرواز بدون جارو که اونو از بقیه متمایز کرده رو نمی کرد

که اصلا بهش نمی گفتن لرد سیاه!!!!

این اعمال و کارای که انجام میدیمه که شخصیتمونو میسازه

ولدمورت دوست نداره کارایی که همه انجام میدنو انجام بده

اون حتی اسم خودشو عوض میکنه تا خاص بنظر بیاد!




پاسخ به: دفتر توجیهات محفلیه (عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
#14
1- نظرتون درباره ی محفل ققنوس و انتظارتون از محفل ؟

محفل یا پناهگاه یه خونست البته نه یه خونه معمولی یه خونه که از هر جایی تو دنیا امن تره انگار جاییه که یه ققنوس بزرگ پرو بالشو دور جادوگرایه فداکارش آورده و انتظارم یکی از محفلیا باشم

2- چقدر به سرانِ محفل اعتقاد داری ؟ به چیشون اعتقاد داری دقیقا ؟

کمی تا حدودی! شوخی کردم اعتمادم کامله

3- اگر یک طرف نجینی ( مار محبوب تام ) و طرف دیگه فوکس ( ققنوس محبوب دامبلدور ) باشه و در خطر باشن ، کدومشون رو نجات میدی ؟ چرا ؟

حتما فوکس چون فوکس یه ققنوس فداکاره و اگه یه روز منم در خطر باشم نجاتم می ده

4- به نظرت قداست دامبلدور شکسته شده ؟

نمی دونم واالله

5- حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر دامبلدور چی باشه؟

شاید مثلا زنبور ویژویژو راستی دامبلدور رمزشو زود به زود عوض می کنه مثل رمز تابلویه من!

6- انقدر شجاع هستی که تام رو ولدمورت صدا کنی یا هنوز هم بهش میگی اسمشو نبر ؟


من از همون وقتی که وارد هاگوارتز شد و بچه هایه گریفی اونو تام کچل زشت صدا می کردن منم با همین اسم صداش می کنم آخه می دونین این بدبخت اقبال نداشته که از همون بچگی کچل بوده کلا گیس می زاشته



خوشحالم که برای تنوع هم که شدی مدتی از تابلو بیرون اومدی بانو ... مسئله ای که هست اینه که اولاً که فوکس بنده ی خدا مگه چقدر زور داره که بیاد بانوی چاقی مثل شما رو نجات بده ؟ و دوماً اینکه من خودم توی زمانِ نوجوانی و جوانی ولدمورت رو دیدم ، برخلاف چیزی که شما فکر میکنید خیلی هم مو داشته و خوب بوده ...

پستهای شما رو دیدم ، به نظرم نیاز هست که شما فعالیت بیشتری داشته باشید در زمینه ی رول ؛ نظرم این هست که برای تابستان دوباره درخواست بدید و با قدرتِ بیشتری نسبت به الان وارد محفل بشید .

تایید نشد
پرسی ویزلی



ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۷ ۱۵:۲۱:۱۵



پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
#15
ویلای صدفی:

پنجره را باز کرد تا شاید خستگی این روز طولانی را از تن خود بیرون کند.
باد خونکی به صورتش خورد و به سرعت لبخندی بر روی لبهایش نشست.تا همین صبح امروز تمام تصمیمش را گرفته بود که می خواست از بیل جدا شود!اما چه احمقانه!
چه احمقانه تصمیمش را عوض کرده بود !چه زود خر شده بووووود
آخه بیل گفت می خواد مرگخوار شه!به همین سادگی باید اطمینان پیدا کنم که یه دروغ احمقانه نباشه و اینکه الان که تو حال تنها نشسته تنهایی داره بهم میخوانده؟؟؟؟؟؟ها ها ها
ناگهان صدایه سوت کتری او را ترساند و از فکر بیرون آدرد.به سرعت 2تا جای ریخت و به سمت حال رفت


بیل: به به خانوم دست شما درد نکنه چه چای خوش رنگی دستت درد نکنه

فلور: خوااااااااااااااااااااااااهش می کنم

بیل: چایو که خوردیم سری حاضر شو که باید بریماااا

فلور: مغثلا کجا؟؟

بیل: گریمولد دیگهههه

فلور که داشت به آرامی چای داغ را می خورد پرید تو گلوش

فلور:کجااااا؟ گریمغولد؟؟؟ ببینم مگه قرار نبوووود جنابالی دیگه عضو محفل نباشین؟؟؟مگه قرار نبود دیگه پا تو اون خونه خرابه نزارییی؟ مگه قرار نبود یه مرگخوااااااااار بشییییی؟؟؟

بیل: عزیزم؟ یه لیوان آبه خنک می خوای؟
آروم باش فلور جان من قول دادم و سر قولمم هستم.اما انگار اتفاقای امروز حسابی خستت کرده و فراموش کردی که کریسمسه و همه خونواده امشب منتظر ما هستن آره؟

فلور: :pretty: ببخشید بیل...

بیل: اشکالی نداره عزیزم

فلور: بهم یه قولی میدی؟که همین فردا بری پیش لرد و یه مرگخوار بشی؟

بیل: معلومه که میرم پس حالا زود برو آماده شو




پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲:۲۷ شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲
#16
در اتاق دیگر هییییییییییییییییچ خبری نبود چون در آن اتاق بزرگ که حالا آفتاب نیم بیشتر آن را روشن کرده بود فقط صدای اعصاب خراب کن ویز ویز یک مگس سمج می آمد که آن هم شترررررررررررررررررررق به لطف دامبلدور عزیز نفسش بریده شد!با یک نشانه گیری دقیق جسد مگس را از روی میز بزرگ و تمیزش که هر روز صبح توسط منشی بیکار تمیز می شد به سمت سطل آشغال پرت کرد و سطل هم که انگار عادت همیشه اش بود قبل از برخورد مگس بو گندو به سرش دهانش را باز کرد و اولین وعده غذایی خود را در آن روز کسل کننده بلعید و یک آروووغ جانانه هم تحویل آلبوس عزیز داد دامبلدور که انگار حوصله اش سر رفته بود شروع به خاراندن ریش پرپشتش کرد فکر بد نکنیداااااااااااااا ریش جناب دامبلدور تمیزه تمیزه چون ایشان روزی 3بار ریشش را شسته و سپس خشک کرده و در نهایت شانه می زنند اما من بی حواس!دامبلدور هر وقت دست به ریش می شود حتما حتما در فکر مهمی هست او به چند دقیقه پیش و حرفهایی که به بیل زده بود فکر می کرد.کمی در ماموریتی که به این پسر جوان داده بود تردید داشت شاید این کار به قیمت زندگی بیل تمام می شد در شجاعت او شکی نداشت اما..........در واقع دامبلدور می خواست بیل به مانند اسنیپ خود را یک مرگخوار واقعی جلوه دهد تا برایشان جاسوسی کند ولی بسیار خطرناک بود.نگاهی به ساعت خود انداخت زمان آن بود که برود کارهایه زیادی برای انجام داشت شتررررررررررررررررق در کسری از ثانیه آلبوس دامبلدور دیگر در آن اتاق نبود او مهارت بسیار بالایی در آپارات کردن داشت.اما باز با ورود مگسی دیگر به اتاق سکوت را شکست


ویرایش شده توسط بانوی چاق در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۳ ۲:۳۲:۴۶



???? ??: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱:۲۳ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱
#17
نام : بانوی چاق
نظر شما راجع به گشت های آرشاد: ضد حال!
به نظر شما وظیفه ی اصلی این سازمان چیست؟ حفظ تمامی حقوق ساحره های عزیز

تائید شد!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۲۸ ۲۲:۰۳:۰۹



???? ??: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#18
سلام این دم عیدی منم یه شغل می خواستم ممنون.




???? ??: آزاد، قوی، جنگجو و سر بلند باش!(عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#19
1- نظرتون درباره ی محفل ققنوس و انتظارتون از محفل ؟
محفل یا پناهگاه یه خونست البته نه یه خونه معمولی یه خونه که از هر جایی تو دنیا امن تره انگار جاییه که یه ققنوس بزرگ پرو بالشو دور جادوگرایه فداکارش آورده و انتظارم یکی از محفلیا باشم
2- چقدر به دامبلدور اعتقاد داری ؟ به چیش اعتقاد داری دقیقا ؟
بانوی چاق اعتمادش به دامبلدور کامله.به صداقتش!
3- اگر یک طرف نجینی ( مار محبوب تام ) و طرف دیگه فوکس ( ققنوس محبوب دامبلدور ) باشه و در خطر باشن ، کدومشون رو نجات میدی ؟ چرا ؟حتما فوکس چون فوکس یه ققنوس فداکاره و اگه یه روز منم در خطر باشم نجاتم می ده

4- به نظرت قداست دامبلدور شکسته شده ؟ نمی دونم واالله

5- حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر دامبلدور چی باشه؟ شاید مثلا زنبور ویژویژو راستی دامبلدور رمزشو زود به زود عوض می کنه مثل رمز تابلویه من!

6- انقدر شجاع هستی که تام رو ولدمورت صدا کنی یا هنوز هم بهش میگی اسمشو نبر ؟من از همون وقتی که وارد هاگوارتز شد و بچه هایه گریفی اونو تام کچل زشت صدا می کردن منم با همین اسم صداش می کنم آخه می دونین این بدبخت اقبال نداشته که از همون بچگی کچل بوده کلا گیس می زاشته

7- یک پست رول تکی در تاپیک همانند یک سفید اصیل بنویس و یا یک پست در ادامه ی پست های سوژه ها در تاپیک خانه شماره دوازده گریمولد.
پست در خانه شماره دوازده گریمولد.اگه قبولم کنید تمام سعیمو می کنم



شجاعتت ستودنیه و مطمئنا چون گریفی هستی شکی در شجاعتت نیست؛ قداست نظر و انتظارت از محفل هم خیلی خوبه و خوشمان آمد. فرم قشنگی پر کرده بودی ولی...

ما یه حداقلی برای ورود به محفل داریم؛ که باید توی پست هاتون دیده بشه. هنوز اون موارد رو مثلا سوژه و جلوه ی پست و ... رو در پست های رولی که میزنی نمی بینم؛ توی فعالیتت شکی نیست و از اونجایی که توی ارتش دامبلدور عضو شدی، مطمئنا می تونی با یه مدت موندن در ارتش و انجام دادن ماموریت هاش پیشرفت کنی خیلی سریع وارد محفل ققنوس بشی. ولی هنوز تجربه ت برای عضویت توی محفل کمه.

تایید نشد!


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱ ۲۱:۴۰:۳۳



???? ??: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲:۱۲ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#20
هری چوب دستیش را در آورده بود و دراکوی شا داماد را نشانه گرفته بود که.................................................. پسرش جیمز او را صدا کرد: _بابا؟؟؟؟؟چیکار داری می کنی؟؟؟؟مگه به من قول نداده بودی که امروز نیای اینجا و مامانو ناراحت نکنی؟؟؟ تا هری آمد خودش را جمع و جور کند و جواب پسرش را بدهد جرج گفت:ما باباتو خبر کردیم فرد:_بالاخره یکی باید باشه که بیشتر رو اعصاب این خواهره بی عقلمون بره جرج:_تا سر عقل بیاد و بزاره این مالفوی بی ریختو ادب کنیم تا فکر ازدواج با خواهرمون از سرش بپره مالفوی:_خفه شو ویزلی! جیمز:بابا بعد طلاق تو و مامان این اولین باره بعد هفته ها من و آلبوس مامانو می بینیم!خواهش می کنم خرابش نکن! هری:_ آخه باباجون مگه نمی بینی من دارم واسه برگشتن مامانتون به خونه تلاش می کنم! جیمز:_ ولی بابا مگه همین دیشب قبل خواب نگفتی من از این مامان افاده ایتون خوشم نمی آد و همون 19 سال پیش غلط کردم ازش خوشم اومد!!!!ناگهان رون از پله ها بالا آمد رون:_جیمزززز؟؟؟!تو اینجا چیکار می کنی؟؟؟زود برو پایین








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.