پروفسور نگاهی به چپ و راست انداخت
اما انگار سالهاست که تالار گریفیندور سوت و کور بود .
پورفسور : هیچکس اینجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت 6 عصر بود پس زمان خواب هم نبود که تالار این طور تنها و گوشه گیر بود.
پروفسور: آهاااااااای
انگار خبری از دانش آموزان گریفیندور نبود.شاید دامبلدور مدرسی را تعطیل کرده بود.
پروفسور: آخه آیکیو من همین الان از پیش دامبلدور میام تازه یادآوری کنم که تو راهروها پر از پچه بود بچه هایه جدید که نه من اونا رو میشناسم نه اونا منو.ولی خوشم اومد هیچ چیز تغییر نکرده بگذریم
کویریل که خسته بود روی یکی از مبلهای کهنه تالار ننشست که.......
خوابگاه پسران:
چراغ ها خاموش بود اما آنجا مثل تالار گریفیندور ساکت نبود و صدای پچ پچ بچها همراه
بود .
هری که از پنجره پروفسور کوییریل را دید می زد از روی چهار پایه پایین پرید و گفت:
هری: جرج؟ فرد؟
جرج که داشت با جعبه کوچکی ور می رفت سری خرت و پرتاشو جمع کرد و به سمت هری رفت
جرج: همه چی ردیفه؟
هری: آره وقتشه پس فرد کجاست؟؟؟نباید زیاد لفتش بدیم حتما سمت خوابگاه میاد
جرج:نمیدونم مگه تو اتاقه بغلی نبود؟
جینی: نه با رون رفتن سری به آشپزخونه بزنن. خوراکیا آماده شدن ولی دیگه باید برسن
راستی هرمیون کج پا رو پیدا کرد تو دستشویی دخترا بود
هری:عالیه
هرمیون: بیا جرج فقط باید هواست باشه کج پا از وقتی که مالفوی طلسم خشونت روش اجرا کرد یکم سرکش شده امکان داره سر خود یه کاری کنه
ناگهان پنجره بزرگ خوابگاه که به سمت بیرون برج بود باز شد و کوله باری از خوراکی های رنگارنگ به سمت داخل اتق پرت شد.فرد به همراه رون که از رو جاروهای خود پیاده می شدند وارد اتاق شد .
رون: ما اومدیــــــــــــــــــــــــم
فرد: همه چی مرتبه؟
هری: آره نوبت شماست اول شما برین طبق نقشه
جرج سریع آن جعبه ای که چند لحظه پیش با آن ور می رفت را به کمر کج پا بست آن جعبه پر از فشفه ها و ترقه های محصولات ویزلی بود که طبق نقشه بچها قرار بود تالار خصوصی گریفیندور را پترکاند و جشنی را که به افتخار پرفسور کوییریل گرفته بودند را افتتاح کند جرج دستانش را به هم مالید و گفت:
جرج:بزن بریم فرد من عاشق این قسمتشم