گریفندور .vs ریونکلاو
سوژه : هواپیما
- ایران؟
-دقیقا.
-قحطی جا اومده اخه؟ اونم واسه بازی به این مهمی و سرنوشت سازی!
-پول نداری ... چیز ... یعنی این که خب ایران کشور چهار فصله , تاریخیه , قشنگه و خب واحد پولش از ارزش بسیار قابل توجهی برخورداره. به هر حال به فکر جیب توریست ها هستن! بازیم باید تو زمین بی طرف انجام بشه.
-اما اقای مدیر واسه نصف روز بازی ما چه جوری باید اینا رو ببریم ایران؟
-آپارات میکنن!
-جناب ... اولا ایران تا بریتانیا رو نمیشه آپارات کرد ؛ هم خیلی دوره هم تحریمن ... دوما اینا یه سریشون زیر هیفده سالن!
- هیچ وقت ناامید نباشید همیشه یه راه کم هزینه و امن برای مشکلات هست.
ساعتی بعد در حال رونمایی راه حل کم هزینه و امن
- نه! چشمام داره اشتباه میبینه!
- چشمات از شگفتی و تحسین ایده های من دچاره نابینایی موقت شده مگه نه؟
- بگین که این یه دروغه!
- نیست!
-با این جاروهای سوخته باید بریم؟
-نسوخته ها ... یکم برشته شده ... مهم نیست این به خاصیت ایرودینامیکش کمک کرده حتی! بله!
-اما ... اما ...
- بگو جیسون , میشنوم.
-چیزه ... میگم این راه حل اینقدر هوشمندانست که حیفه ازش استفاده بشه ها!
-حیفه؟
-شک نکنید.
-ایده های خردمندانه ی ما رو میدزدن؟
-مردم رو که میشناسید.
-ایده های زیرکانمون رو تو ذهنمون نگه میداریم!
-
-جیسون ویبره زن؟ اولین باره تو قرن ها چنین اتفاقی افتاده. ایدت چیه؟
ساعتی بعد تر سرسرای عمومی هاگوارتز-اره خلاصه!
-پول از کجا بیاریم خب؟ دیوانه ای؟ میذاشتی همین جوری پرواز کنیم بریم.
جیسون نفسش را با صدای بلندی بیرون داد و نگاهی به لینی که روی شانه اش نشسته بود انداخت.
-عذر میخوام که همه مثل شما بال ندارن ... بعدشم یعنی الان شما از بریتانیا تا ایران رو میتونی پرواز کنی؟
- به توانایی های من شک داری؟
-به حرفا و تصمیات آنکی من اعتماد نداری لینی؟ چاقو؟
- الان ارشد ما رو تهدید کردی ارکو؟
اعضای دو تیم کوییدیچ ریونکلاو و گریفندور دوطرف سرسرا در برابر هم صف کشیده بودند و نگاهشان به کاپیتان هایشان بود.اشاره ای از طرف جیسون و سو کافی بود تا جادوآموزان ارشد و تازه وارد نبردی تمام عیار را به قصد کشت آغاز کنند. جیسون که دیگر از شدت کشیدن نفس های عمیق , ریه اش مچاله شده بود ؛ به سو نگاهی انداخت و او نیز سرش را به نشانه تکذیب دعوا تکان داد.
- سرشو تکون داد ... حمله!
جرمی که کاملا منظور سو را اشتباه متوجه شده بود به طرف پیتر حمله کرد و پیتر ویبره زنان از این اقدام خشونت وارانه استقبال کرد و میخواست مشتی روانه صورت جرمی کند که ناگهان یقه اش از پشت سر گرفته شد و بدنش از زمین جدا شد.
-میبینم که یکی نمیخواست دعوا کنه.
-بله کاپتان جیس ... دعوا چیه اصلا؟
جرمی پوزخندی به پیتر زد و خواست سر جایش برگردد که با چهره ی "
" وار سو مواجه شد.
-ام ... غلط کردم؟
-دقیقا ... برو سرجات. خب کجا بودیم؟
-پول میخوایم.
سکوتی برقرار شد. ظاهرا مرفهین بی درد جامعه جادوگری در کوییدیچ نقشی نداشتند و جادوآموزان باید خودکفا میشدند و در دهان مشکلات میزدند.
-اختلاس میکنیم!
همه ی صورت ها به طرف اما - کلاه بردار معروف گریفی ها - چرخید. شاید انتظار دارید بگویم اعضای دو تیم نهی از منکر کنان بر دهان اما کوبیدند و او سر به بیابان گذاشت و توبه کرد و آدم شد. اما باید بگویم خیر. زندگی خرج دارد و جادوآموز جماعت پول ندارد.
ساعتی بعدتر تر , در وسیله ی ماگلی ایرانی ای به نام هواپیمای ... (به خاطر عدم تبلیغ از ذکر نام معذوریم)
-این یکم زیادی تکون نداره؟
-خوبه این همه پول دادیم. بر باعث و بانی پول نداشتن ما تو بریتانیا لعنت.
-دیگه با اون پولی که ما داشتیم همینشم لطف کردن دادن ... تازه تلفات هم دادیم. اما جان دفعه بعد وقتی بلد نیستی چه طور اختلاس کنی پیشنهادش نده خب.
- قرار نبود شماها قبولش کنید.
-
در میان تکان های وحشتناک هواپیما , صدای طبل چیرلیدر های خندان گریف اخرین چیزی بود که جیسون انتظارش را میکشید. آرتور و پیوز جیغ کشان بر روی طبل میزدند و شعار " بازم مثل همیشه گریف برنده میشه " را با لحن تهدید آمیزی برای بازیکنان ریونکلاو میخواندند.
-
-آفتابه ی مولیبدن , تقدیم به تیم ریون!
پیوز فریاد زنان , آفتابه ای را در هوا میچرخاند و شعار میداد. قیافه ی بازیکنان تیم ریونکلاو به سرخی متمایل میشد.
- میبینم که بعضیا دارن کری میخونن.
-نه بابا ... هنر کردی!
-پیوز حد خودت رو بفهم!
-نفهمم چی ...
-بسه ... الان دیگه میرسیم.
هواپیما با شیب بسیار تندی به طرف زمین حرکت کرد و بازیکنان , جیغ زنان دست هایشان را بالا بردند تا از تفریحات این هواپیمای ایرانی نهایت استفاده را برده باشند.
- خب رسیدیم. درو باز کنید داریم خفه میشیم.
-ام ... چرا نمیشه؟
-چی؟
-در باز نمیشه.
جیسون , سو , لینی و الکس به طرف در خروجی هواپیما حرکت کردند و با تمام قوا سعی در باز کردن آن داشتند. اما در گیر کرده بود.
-خب قراره بمیریم.
-من باید دو ساعت دیگه برگردونم شما رو. همینقدر حق دارید تو مرزای ایران بمونید.
جیسون نگاهی به خلبان که از اتاق بیرون آمده بود و جلویشان ایستاده بود انداخت.
-یه وقت ورشکست نشه اقای مدیر ... واسه دو ساعت ویزا گرفته کلا؟
-چه انتظاری داشتی دیزی؟ الان چیکار کنیم؟
لینی به ارامی روی شانه ی آمانو نشست.
-بازی اخره ... نمیتونیم کنسلش کنیم باید همین جا انجام شه!
-با چی اونوقت؟ الان دقیقا هواپیما وسط ورزشگاه ازادی نشسته و جاروها اون بیرونن.
همه به فکر فرو رفتند. چند لحظه بعد آمانو نگاهی به جاگسن که به ارامی گوشه ای نشسته بود انداخت و جیسون از آرکو خواست قمه هایش را در بیاورد.
-هوم ... فکر میکنم اگه از طلسم معلق کردن استفاده کنیم مشکلی برای بازی نیست.
-درسته.
بعد تر تر تر ... وسط ورزشگاه آزادی , حبس شده در هواپیما , شروع بازی
- خب دوستان هم اکنون گزارشگر!
-
پیوز و ارتور مسئولیت خطیر گزارشگری را بر عهده داشتند و قول داده بودند کاملا بی طرفانه (!) صحبت کنند و صد البته آن ها قصد چنین کاری نداشتند.
- خب همون طور که میبینید تیم سوراخ کیسه ای رنگ ریونکلاو در برابر سرخ پوشان غیور و جوانمرد گریفندور ... عه چیز ... نه ... خب تو این بازی اعضای تیم ریونکلاو بازیکن خود , تام جاگسن رو مورد خشونت قراره داده ؛ تکه تکه کردند و با کمک طلسم معلق کردن از اون به عنوان وسیله ی پرواز استفاده میکنن. در تیم مقابل , اعضای تیم گریفندور , قمه های آرکوارت را به پرواز در اوردن.
سو اخرین صحبت هایش را با اعضای تیمش به پایان می رساند.
-خب بچه ها اولا مواظب باشید قمه ها بدنتون رو ناقص نکنن ... بعد مسابقه تو تالار کار زیاد داریم. دوما طبق معمول با شعار و استراتژی بهترین دفاع حملست , میریم تو شکمشون. سوما محیط اینجا با وجود استفاده از طلسم گسترش دادن هنوز یکم تنگه.. مواظب باشید بلاجر ها به سمتتون کمونه نکنن. همین ... موفق باشید.
جیسون کمی آن طرف تر , سعی در حفظ ارامش خود داشت.
-ارکو ... به جای ویبره زدن یکم تمرکز کن , سعی کن شکل کوافل یادت بمونه ... بازی قبلی از اول تا اخر میخواستی بلاجرو پرت کنی تو دروازه. پیتر تو هم همین طور! چتونه همتون ویبره میزنید؟ اما دو دیقه دست از زدن جیب ملت بردار... اون بلاجر لعنتی خود به خود سمت حریف نمیره. ناقصم شدید مهم نیست ... ناقص هستید پیشاپیش!
-
-شوخی میکنم. مواظب خودتون باشید و سالم برگردید.
-خب , میبینیم که کاپتان های دو تیم به سمت هم میان و با هم دست میدن. ریونکلاو ساحره ی زیبا و دلربایی رو به عنوان کاپتان انتخاب کرده. افرین به این سلیقه.
سو لی نگاه تهدید آمیزی به پیوز انداخت و در حالی که سوار بر یکی از پاهای جاگسن بود در جای خود مستقر شد.
- خب بازی شروع میشه. کوافل دست بانوی ساحره ی زیبای دیگه ای به نام تری میفته , اون رو به جرمی پاس میده ... جرمی جلو میره میخواد یه پرتاب خوب داشته باشه که بشکه با ضربه ای که به دست جاگسن یا در واقع همون جاروی جرمی میزنه باعث افتادن کوافل میشه. ارکوارت قبل از برخورد توپ با زمین میگیرتش و به جیسون پاس میده . چه میکنه گریفندور!
جیسون به آلنیس نگاه میکند و پوزخندی میزند.
-کاپتان گریفندور قصد حمله داره , به دروازه نزدیک میشه و با تمام توانش پرتاب میکنه اما در نهایت این دروازه بان ریونه که صاحب توپ میشه.
این بار نوبت آلنیس بود تا پوزخند جیسون را به او برگرداند.
-داری پیر میشی رفیق.
-آنکی؟ برم سراغش ؟هر کی با آنکی در افتاد , ور افتاد و این حرفا؟
-نه ارکو ... حواست به مدافعا باشه.
-بازی از سر گرفته میشه ... بلاجر به سمت پیتر حرکت میکنه و اون با یک ضربه محکم اون رو به طرف لینی پرتاب میکنه. حقیقتا هیچ کس هنوز متوجه نشده که یه حشره کوچیک چه طور کوییدیچ بازی میکنه اما لینی با یه حرکت هنرمندانه جاخالی میده و بلاجر پس از برخورد با در و دیوار این طیاره ماگلی به طرف بشکه میره و
بوم!
همه ی بازیکنان به صورت غیر ارادی به سمت بشکه برگشتند.
-حالت خوبه بشی؟
-خوبم کاپتان.
گزارشگر ادامه داد:
- هیچ کس حتی نمیدونه چه طور یک بشکه حرف میزنه . اما ظاهرا حال این عضو غیور گریفندوری مساعده. بازی ادامه پیدا میکنه. کوافل دست بازیکنان ریونکلاست. کمی پایین تر و نزدیک به سطح زمین چوب ماهیگیری و سو به دقت مشغول وجب کردن زمین به دنبال اسنیچ طلایین.
-اقا به منم پاس بدید خب.
-اروم باش جرمی ... باید استراتژی داشته باشیم این شکلی که نمیشه.
-استراتژی من له کردن پیتره.
- هی ... شنیدم چی گفتی!
جیسون چشم غره ای نثار جرمی کرد. بازی کاملا برابر جلو میرفت.
- خب همون طور که شاهدید هیچ کدوم از دو تیم برتری ای نسبت به هم ندارن و حقیقتا فضای تنگ اینجا هم اجازه ی کار به مهاجمان نمیده. خبری هم از اسنیچ نیست و وقت بازی رو به اتمامه ؛ صبر کنید ببینم ... اون چیه وسط زمین؟
-جاگسن؟
سر جاگسن که تنها عضو غیر قابل استفاده اش بود خود را کشان کشان به وسط زمین رسانده بود و صداهای نامفهومی از خود در می اورد.
-این چشه؟
-
- لینی اون تارای صوتی جاگسن نیست نشستی روش؟
- بقیه جاهاش بزرگ بود خب برام.
سو - کاپتان تیم- به طرف جاگسن حرکت کرد. وکنارش نشست.
-این چیه تو دهنت؟ اس... اسنیچ؟
همه به سمت لینی برگشتند و با فرمت "
" نگاهش کردند.
- خب باید با یه چیزی دهنشو باز نگه میداشتم. یادم رفتم ورش دارم.
- این بازی باطله یعنی!
-دقیقا جیسون!
پیوز نگاهی به ارتور کرد و شروع به حرف زدن کرد:
- خب از اونجایی که ریونکلاو عمد یا غیر عمد تقلب کرده و در روند بازی اختلال ایجاد کرده , ما لنگی ... چیز ... دلیرمردان و زنان گریفی رو برنده اعلام میکنیم.ساحره های زیباروی ریونی هم ناراحت نباشن , بیاین اینجا بهتون شکلات بدم.
جیسون با ناباوری به پیوز و دیگر اعضای تیمش نگاه میکرد.
-بردیم؟
-این طور میگن!
-بردیم!
-خب وقت خوشحالی نداریم ؛ بگیرید بشینید دو ساعتتون تمومه.
خلبان فریاد زنان همه را سر جای خود نشاند و بعد از تکان های شدید و تلاش های بسیار , هواپیما را بلند کرد. جیسون لبخندی بر لب داشت . بالاخره مسابقات کوییدیچ به اتمام رسیده بود و شاید میتوانست نفس راحتی بکشد.
-آنکی! نظرت درباره ی مسابقات درون تالاری چیه؟
او اشتباه کرده بود.