هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵
- آآآآی مردم! خدا رحمتم کنه چه مرگخوار خوبی بودم!
- آخر هم بدون اینکه ساحره ای کنارم باشه مردم...من ساحره می خوام!
- معجون ساحره ظاهر کن بهت بدم رودولف؟!
- خفه شو هکتور!
- اگه از لبنیات گاومیش ره استفاده میکردیم این اتفاق ها ره نمی افتاد.

همه ی مرگخواران در حال جان سپردن بودند و هر کدام جد خود را میدیدند که داشت آنها را به سمت نوری راهنمایی میکرد. رودولف، پدر بزرگ پدرش، رودولف الچشم چرون را میدید که داشت قمه هایی طلایی را به او هدیه میداد. هکتور یک معجون ریش دار را میدید که داشت به او هکتور میگفت:
- معجون ضد-مرگ برای شکنجه کردن روح در مواقع خاص بهت بدم پسرم؟!

باروفیو هم به حالتی پوکرفیس فرو رفته بود و معلوم نبود که درحال دیدن چه چیزی است. شاید درحال دیدن یک گاومیش رقصان بود که داشت آهنگ "عمو زنجیر باف" را می خواند. (در هیمن لحظه تماشاچیان معترض به سمت کاگردان حمله ور میشوند، اقدام به خفه کردن او کرده و به همین دلیل کارگردان دستور فلش بک میدهد.)
آیا مرگخواران می توانستند اراده خود را به دست آورده و با سربلندی از این امتحان بیرون بیایند؟! یا اینکه هرکدام به دیدار جد خود رفته و در مرگخوارآباد غربی به همراه جدشان به زندگی پس از مرگ میپرداختند؟! اصلاً چرا اینطور شد؟!

فلش بک - پنج دقیقه قبل

همه ی مرگخواران روح را در حالی که به طرزی مرموز به آنها خیره شده بود مشاهده و آنالیز کردند.

- رودولف برو بگیرش...آفرین پسر خوب.
- چی؟! کی؟! من؟! چرا من برم؟!
- تو خنگی نمیفهمی چرا خودت باید بری رودولف. بخوام بگم هم مغزت ذوب میشه از گوشات میریزه بیرون!
- من نمیرم!
- رودولف اگه بری و اون روح رو بگیری ساحره های زیادی میان طرفت...حواست باشه ها!
- جــــــــــان؟!
- معجون روح گیری سوپرپاور بدم؟! محصول جدیده!
- هکتور...تو چرا وایستادی؟

جمع پوکرفیس شد. تعدادی از مرگخواران هم دچار پوچی شده و به قصد سفر به بیابان های استرالیا در افق محو شدند.

- آهای خانوم روح! شما از مردای قمه به دست با عضله های شیش تیکه خوشتون میاد؟
- رودولف...روحه مذکره!
- مذکره؟ به روح مذکر مونث میگن مذکره؟!
- رودولف حق نداشت از پست وینکی کاپی کرد!...وینکی جن معترض خووب؟

و در این لحظه که وینکی به طور معجزه آسا و به صورت انتحرایی خود را به زور وارد سوژه کرد، کارگردان هم به امید چوپان شدن در کشور زیبا و باستانی فرانسه در افق محو شد.
آیا وینکی میتوانست کمکی به مرگخواران درمانده کند؟ یا فقط اوضاع را بدتر میکرد؟ آیا آینده ای که همه ی مرگخواران درحال مرگ بودند به واقعیت میپیوندد؟ یا کارگردان قصد پشمک جلوه دادن مارا داشته و آن آینده هیچوقت به وقوع نمیپیوندد؟!
همه و همه در قسمت بعدی سریال مهیج کبری 12!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵
کجا؟
در دفتر ثبت تاپیک وبسایت جادوگران.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای‌نقش
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵
ویولت بودلر!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵
لینی وارنر!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد**
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ سه شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۵
از سر متظر بودن پایش را به زمین میکوبید. آن قدر چشم هایش را مالیده بود که مثل کاسه خون قرمز شده بودند. جیسون یک باردیگر نعره زد:
- جیمز زود باش بیا بیرون دیگه کثیفی داره از سر و روم میباره نیاز به حموم دارم!

صدای جیمز پاتر از زیر دوش به جیسون جواب داد:
-یه دقیقه دندون رو جیگر بزاری اودم دیگه!

جیسون دیگر چاره نداشت. البته می توانست منتظر بماند تا جیمز بیرون بیاید اما این آخرین اتخاب او بود. به لوله آب و فلکه ای که از بیرون دیوار وارد حمام شده بود نگاه کرد. شایعه شده بود که پس از یک زلزله نه ریشتری از سوی رز زلر داخل دیوار خراب شده بود و در نتیجه محفلیون مجبور شده اند ازبیرون لوله کشی کنند. جیسون یا مرلینی گفت و با شکاندن استخوان مچش فلکه را بست.
- اِ؟! آب چرا قطع شد؟!

جیسون به دیوار تکیه داد و گفت:
- مطمئنی قبض آب رو دادی؟ مشغله زیاده شاید یادت رفته.

جیسون چند لحظه منتظر ماند تا جیمز با حوله و کله کفی از حموم بیرون بیاید. سپس او را از گوش گرفت و به آشپزخانه هدایت کرد تا کله اش را با آب کتری دیشب بشورد.


" و جیسون در خشن بودن مهارت داشت. "


- میگم قاشق آخر واس ماس! یعنی کولیش واس واس!
- حلیم رو من خریدم تو می خوای قاشق آخرش رو بخوری؟! آره؟!
- آره که آره!
-آره و آجر پاره!


جیسون به دو نفری که سر آخرین قاشق باقی مانده حلیم دعوا میکردند نگاه کرد. از بخت بدش درست درمیز کناری آن ها نشسته بود و دیگر فکر میکرد که اگر تنها چند لحظه دیگر آنجا بماند پرده گوشش به حرف بیاید و بگوید:« داداش اینجارو ول کن اصلاً! چیزی که زیاده جاییه که حلیم داشته باشه! » اما جیسون سرسخت تر از این حرف ها بود و مثل دفعات قبل زیادی می تواسنت مشکل را به روش خودش حل کند. از جایش بلند شد و یکی از قاشق های روی میز را قاپ زد. شاید با خودتان بگویید:« چه پسر بی ادبی. » اما باید بهتان بگویم همان قدر احتمال دارد جیسون به نظر دیگران اهمیت بدهد که احتمال دارد لرد سیاه مو در بیاورد!

آخرین تکه حلیم که حتی از یک سانتی متر مکعب هم کوچکتر بود را با قاشق قاپ زد و چند قدم عقب تر از میز آن دو نفرایستاد. یکی از آن ها که فقط چهار تا شوید مو داشت و بوی چاغاله بادام هم میداد فریاد زد:
- هی اون حلیم ماست کجا میبریش! اگه فکر میکنی میزارم...

جیسون در همین حالی که دهن فرد باز بود حلیم را به داخل دهانش شلیک کرد. شلیکش به هدف هم خورد و حلیم خورده شد. این عمل اصلاً به مذاق نفر دیگر خوش نیامد زیرا میشد صدای نفس هایش را از فاصله دو متری هم شنید.
- تو حلیمم رو خوردی مرتیکه ی... مرتیکه ی... مرتیکه ی بی ناموس!

و روی دیگری پرید. حداقل صدای دعوایشان از صدای جروبحثشان کمتر بود.


" و جیسون همواره در خشن بودن مهارت داشت. "


جیسون اکنون در یک رستوران بود تا پس از مدت ها زرشک پلو با مرغی بر بردن بزند. منتظر سفارشش بود که ناگهان کسی از انتهای سالن نعره زد:
- ای بابا چرا اینترنت اینجا انقدر زپرتیه؟!

فردی ریشو که به نظر میرسید صاحب رستوران باشد از کنار دخل نعره دیگری را مانند آپرکاتی روانه فرد مورد نظر کرد:
- نکنی انتظار داشتی بتونی دوساعت بشینی انجا تو کلش اتک بزنی ها؟ نخیرآقا از این خبرا نیست مگه تو پولش رومیدی؟
- پس پولی که واسه غذا میدم چی؟!
- اون پول غذاته خنگول جان!

مرداز جایش بلند شد و به سمت صاحب رستوران رفت. آهنگی از فیلم های وسترن شروع به پخش شد و صحنه اسلوموشن شد. اما اتفاقاً میزی که جیسون پشت آن نشسته بود جلوی میز دخل بود. جیسون با لبخندی که تا فرق سرش باز بود گفت:
- خب آقا برو یه جای دیگه پیداکن بجای باقالی پلو هم فست فود بزن چی میشه میگه؟

مرد به شدت پوکرفیس شد و جواب داد:
- شوما اینجا کی باشین؟ صبرکن ببینم... هیچکاره! برو کشکتو بساب بچه جون!

با این حرف جمله ای بولد شده در سر جیسون شکل گرفت:

جیسون ساموئلز vs اون یاروئه که تو رستوران داد و بیداد کرد


و پس از آن جمله دیگری اما این یکی کیفیتی بسیار بالاتر و فول اچ دی داشت:

3
2
1
فایت!



جیسون می توانست به خوبی پشت کله فرد موردنظر را ببیند. یک عدد سینی هم که کنار دستش بود. مدت کوتاهی نگاهش بین سینی و کله و مرد پاس داده میشد تا اینکه بالاخره جیسون سینی را برداشت. وسط کله مرد را نشانه گرفت و سینی را بر سرش کوبید.

" و جیسون هنوز هم در خشن بودن مهارت داشت. "


روی یک صندلی جلوی شومینه خانه گریمولد نشسته بود و به روز پر مخاظره اش فکر میکرد. اگر کس دیگری جای او بود درمقابل این اتفاقات چه عکس العملی نشان میداد؟ در همین لحظه تد ریموس لوپین را رویت کرد که رو به رویش روی صندلی نشسته بود و به او لبخند میزد.
- خب، اولین روزت تو گریمولد چطور بود؟
- نمیدونم والا. الان یکم پوکرم راستشو بخوای. اول که یه قاشق حلیم رو کردم تو حلقٍِ نفر. بعدشم آن چنان زیر پایی خفنی واسه یکی گرفتم که فکر کنم مخش ترکید. نظرت چیه؟
- خیلی به خصلت های یه محفلی نمیخوره. ولی خب هرکی یه شخصیتی داره دیگه.

جیسون فقط سرش را به نشانه تایید تکان داد. مطمئن بود که روزی کسی پیدا میشود که به او بگوید:« تو خیلی خشنی! »

" میدانم. جیسون بدجوری در خشن بودن مهارت داشت! "



تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵
1- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!

خیلی تعریف اون شومینتون رو شنیدم! می خوام یه مبل اون اطراف پیدا کنم و روش لم بدم... و البته من کلاً با مرگخوارها مشکل دارم.

2- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟

تمیز و پاکیزه نخیر! ما اینطوری کارنمیکنیم! ما میریزیم سر طرف و اونقدر میزنمیش تا خودش بیاد محفلی بشه!

3- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید!

جونم واستون بگه که...ام... فکر کنم بشه ازش به عنوان قلقلک دهنده استفاده کرد.

4- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!

1- ولدی کچل
2- ولدی بی دماغ
3- ولدی کوچولو موچولو!

5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟

فرستادن من به خونشون!

6- با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟

اصلاً دعوت نمیکنیم! اون سیاهی زشتش ارزونی خودش!

7- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟

ام... قدرت عشق را دست کم نگیر؟

خوش بازگشتی اومدی دادا. فقط طبق آرمان های پروف سعی کن جای کتک زدن و شهید کردن ملت مرگخوار، بهشون عشق بورزی و از درون دم و دستگاهشون رو به هم بریزی.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۶ ۱۹:۰۲:۲۲

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵
نام: جیسون

نام خانوادگی: ساموئلز

لقب: تو دورهمی ها جِی صداش میکنن.

سن در حال حاضر: 16 سال

سال تولد: راس سال 2000

والدین: چند سال پیش عمرشون رو سپردن به شما!

گروه: ریـونـکـلـاو!

چوبدستی: چوبدستی دارن ایشون ولی ازش استفاده نمیکن.

خون: دورگه

جبهه: محفلی.

مشخصیات ظاهری:


همونطور که در آواتار هم مشاهده میکنین ایشون یه نقاب کلاهخود مانند ماسکی (چی گفتم) بر سر دارن که نمیشه قافشون رو دید. ولی خب یکسری شایعاتی هم وجود داره که میگه ایشون یکبار بدون نقاب دیده شده. پس من هم محتوای همون شایعات رو براتون شرح میدم. موهای پر پشت مشکی. چشم های آبی و نسبتاً سرد. بینی کمی بلند و گوش های خوابیده. ازلباس هم عرش شود که یه شلوار جین مشکی. یه ژاکت قهوه ای که هیچ وقت زیپشو نمیبنده و یه جفت دستکش مشکی در بعضی مواقع. شاید با این مشخصیات فکر کنید که ایشون خیلی خشنن ولی اصلاً اینطور نیست.
مشخصیات اخلاقی:


بسیار بسیار بسیار شوخ طبعن ایشون! ولی نمیدونم چرا وقتی باهاشون شوخی میکنن زود دست به اسلحه میبره! خیلی بچه جوگیریه کلاً عادت داره به جو دادن. روی اتاقش خیلی حساسه پس بهتون پیشنهاد میکنم از فاصله دومتری اتاقشم رد نشین چون یهو دیدین یه فن کونگ فو روتون پیاده کرد! شاید الان از خودتون بپرسید که چرا ایشون اینطورین. چطوری ترکیب خیلی خفنی از آگاهی زیاد، خشن بودن، شوخ طبعی و مرموز بودن در ایشون جمع شده؟ این پرسشیه که فقط یک نفر میتونه به اون پاسخ بده و متاسفانه اون یه نفر هیچ علاقه ای به حرف زدن درباره خودش نداره.

به شدت کله شق! اصلاً یه شرایطی ها! مثلاً یه روز میاد بهتون میگه: من میخوام 100 ساعت بی وقفه تلویزیون نگاه کنم تا رکورد تماشای بی وقفه تلویزیون رو بشکنم! عادیه که شما برای سلامت چشم ایشون هم که شده سعی میکنید ایشون رومنصرف کنید اما مگه منصرف میشه؟! شاید با این اخلاقیاتی که من شرح دادم فکر کنید که ایشون عمراً کتاب خون باشه ولی ایشون تنها ورژن موجود یک فرد خشن، مرموز و در عین حال کتاب خون در دنیاست. شایع شده که یک عدد زیگ زایر داشته که الان توی یه گنجه کوچیک زیر تختش گذاشته شده اما خودش و اطرافیانش که به شدت این شایعه رو تکذیب میکنه.

زندگی نامه کوتاه:


جیسون ساموئلز در دسامبر سال 2000 در منچستر به دنیا آمد. اوایل زندگی اش آرام بود تا اینکه به سن 13 سالگی رسید. درسن سیزده سالگی پدر او به علت سکته قلبی و مادرش هم با فاصله چند ماه بعد بر اثر تصادف با ماشین از دنیا رفت. در یک سال بعد زندگی جیسون سخت بود. به دلایلی دوست نداشت به هاگوارتز برود و در نتیجه در یتیم خانه ماندگار شد. تا اینکه در سن 15 سالگی مهارت هایی در هنر های رزمی، طرح ریزی و فریب دادن در او پدیدار شد و همین باعث شد آلبوس دامبلدور او را زیر بال و پر خودش بگیرد و او را به خانه گریمولد بیاورد. اکنون جیسون پسری خشن، شوخ طبع و مرموز است که هیچ کس دقیقاً نمیداند چه کسی است و از کجا آمده.


تایید شد. خوش اومدی :)


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۶ ۱۴:۴۲:۰۸

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
سلام کلاه جان.
بنده پسر زیرکی هستم. شاید کمی حسود. خیلی کم البته. همیشه به دوستام وفادار هستم و اون هارو ترک نمیکنم. درصورت شنیدن حرف اشتباهی خیلی عصبانی میشم.کمی هم خشنم البته این فراموش نشه! به شدت اهل مطالعه! یه کتاب 500 صفحه بهم بدین فردا تمومش میکنم. انتخاب اول و آخریم ریونکلاو ـه.

Only Raven


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.