هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هوری.دلربا)



پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۴:۰۶ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۹۷
مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه پیشین، آن را ذکر کنید):

همه چی از یه صبح سرد زمستونی شروع شد ده سال آزگار ازش گذشته پس انتظار نداشته باشین چیز زیادی ازش یادم بیاد. مخصوصا با این بطری جن ساز لعنتی که حسابی سنگینه! راستیتش همینقدریم که گفتم یادم نبود! نیگا به امضای پشت سجلم کردم:
نقل قول:
عضویت از ۱۳۸۷/۱۰/۹ ۱۱:۲۳

شناسه پیشینم تا دلت بخواد! خانوم فیگ، باروفیو، لودو بگمن، هری پاتر، دراکو مالفوی، دابی، نیمفادورا تانکس و فرانک لانگباتم. تنوع همیشه جواب میده! تو یه هفته از یه نوشیدنی بخوری دیگه بهت جواب نمیده، یا باهاس زیادش کنی یا عوضش. منم به عنوان یه پیرمرد خوشتیپ و دخترکش باهاس مراقب هیکلم باشم ... واسه همین همیشه راه دومو انتخاب میکنم. مثلا تا هفته پیش سه کله اسب می‌خوردم اما الان ... چی شد که بحث به نوشیدنی رسید؟


شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت‌های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان و موزه):
شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:

می‌دونین؟ گول جذابیتای قدرتو خوردن از من گذشته. همشو چشیدم! مستی و راستی بذار همشو بگم دیگه ... دو دفه وزیر بودم. تو دوره اول وزارتم به فک و فامیل و دوست و آشنام حسابی رسیدم. به بهونه های مختلف بهشون تسهیلات دادم! تموم ساحره‌هایی که واسم جذاب بودن مدال مرلین گرفتن! تو دوره دوم کلا وزارتو سپردم دست دور و بریام و رفتم پی عشق و حال خودم! از مرلین که پنهون نیست از شما چه پنهون، یه زخم گذاشتم رو کلّم و ناظر محفل شدم تا از نیروی عشقم واسه خودم بهره برداری کنم، بهم نساخت البته! یه مدتم مدیر بودم و حسابی از منو واسه سرکوب بدخواهام سواستفاده کردم! شناسه هاشونو ترکوندم. یه بارم با دست‌های پشت پرده لابی کردم و با کودتا، رو تخت لرد سیاه نشستم! دست آخرم همین یکم پیش مدیر هاگوارتز بودم و از صندوق ذخیره فرهنگیان یه اختلاس تپل کردم. با پولش یه کشتی تفریحی پر از نوشیدنی و ساحره‌های جوون خریدم و یه مدت زدم به دل اقیانوس و رو آب زندگی کردم! خلاصه که هر جور بهره ای از قدرت که میشده بردم ... دیگه اگه الان این جام فقط واسه خدمته.


شرح برنامه‌های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:

آخرین متد مدیریتی که من بهش دست پیدا کردم، مدل مدیریتی «دسش نزن خودش درس میشه» است! بدین صورت که شما می‌شینی رو مبلت و نوشیدنیتو می‌خوری و کاری به کار دنیا نداری ... دنیا هم کاری به کارت نداره! وزارت و مجموعه‌های وابسته هم خودش ایشالا درست می‌شه. والا! شما برو از اقتصاددونای کارکشته بپرس بازارو چجوری باید اصلاح کرد؟ می‌گن باهاس آزاد بذاریش تا خودش به تعادل برسه.

شعار انتخاباتی: دسته بیلته!



آخر کاری یه اعترافی هم بکنم ... گرم شدم حیفم میاد چیزی تو دلم بمونه! شمام نشنیده بگیرین. من فقط اومدم واسه مناظره. می‌چسبه! بشینیم دور هم یه نوشیدنی بزنیم سلامتی مردم، گرم شیم فکمون گرم شه هرچی که هست و نیست بریزیم رو داریه آبرو و شرف همو ببریم. اگه من موندم و توحید ظفرپور، من موندم و عنتونین دالاهوف، من موندم و یه دزد شارلاتان قالتاق، من موندم و هیشکی ... وزارت رو به توحید و عنتونین و شارلاتان و هیشکی بدین. سلامتی ستاد برگزاری انتخابات که این تیریبونو داد دست ما!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲:۵۰ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۹۷
درود بر رییس محترم فدراسیون، جادوگر ارجمند، پرنده‌ی توانمند، مدیر کارکشته، برادر بزرگوارم جناب «»!

بنده درخواست افزایش حداکثر تعداد اعضای تیم رو دارم. و البته به نظرم ضرری هم در این کار نیست ... چرا؟ اولا تشکیل تیم به جهت ثابت موندن حداقل تعداد پست و عضو، ساده باقی میمونه. دوما با توجه به احتمال بروز مشکلات غیرمترقبه برای اعضا، احتمال لنگ موندن کار تیما کمتر میشه. سوما تیمی که 5 تا پست میزنه، مزیت خاصی نسبت به تیمی که 3 تا پست میزنه نداره که شکاف طبقاتی بین تیمای متمول و تیمای مردمی شکل بگیره. چه بسا هماهنگی 5 نفر سخت تر هم باشه اگر تیم مذکور، بخواد از اعضاش استفاده هم بکنه و صرفا نذارتشون واسه روز مبادا.

البته اینا بهونس! یه شیخ اماراتی پیدا شده تیم مارو خریده، دستشو باز بذارین بتونه فرت و فرت بازیکن بخره حالشو ببره دیگه.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۳۰ ۱۰:۲۵:۲۳

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: مدال مرلين
پیام زده شده در: ۹:۴۱ چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۷
لرد ولدمورت: اولا وختی ارباب نیس ایفا سوت و کوره و فعالیت عادیشون به تنهایی تنور ایفا رو گرم نیگر میداره. جدای از اون به عنوان ناظر برای انجمن خانه ریدل و برای گروه مرگخوارا، هم بیش از هر کسی وقت میذارن و هم این تلاش به موثرترین شکل ممکن انجام میشه و نتیجش تو تاپیکای همیشه فعال خانه ریدل و گروه یکپارچه مرگخوارا نمود داره. علاوه بر این ها اگر در جریان راهنمایی های جغدی ارباب به تازه واردهایی که سوالات بیشماری دارن باشید از میزان صبر و حوصله ایشون کف و خون قاطی میکنید و در کنار اون، به طور مستمر تاپیک نقد خانه ریدل و باشگاه دوئل رو زنده نگه داشتن که مجموعه این کارها نه فقط گروه تحت نظارتشون، که کل ایفای نقش رو منتفع میکنه و ایشون رو به مفیدترین جادوگر این حوالی بدل میکنه.


هرمیون گرنجر سابق: فارغ از تعریف تازه وارد که محدود به همین دوره چهار ماهه است و ایشون هشت ماهه که عضو سایتن و درش نمیگنجن و شاید مقبول درگاه رای شماری قرار نگیره، پشتکار هرمیون برای بهتر نوشتن و پیگیر بودن برای این امر ستودنیه و این پشتکار با استعداد ذاتی خودش همراه شده. پس اگر عنوان بهترین تازه وارد هم بهش تعلق نگیره، بابت فعالیت بالا و سطح نوشتنش قابل تقدیره.


تاتسویا موتویاما: گریفیندور قهرمان هاگوارتز شده و بلاشک هیچ گروهی بدون یه رهبری خوب نمیتونه به موفقیت برسه. این که نقش کدوم یکی از ناظرا توی این قهرمانی پررنگ تر بوده رو من از بیرون نمیتونم تشخیص بدم و شاید اصلا درست هم نباشه که اون رو اصل تلاش یک نفرشون بدونیم ... اما فاکتور دیگه ای برام در مورد این گروه حائز اهمیته و اون تغییر رفتار این گروهه. گریفیندور تا مدتی قبل مثل اکیپ های شر مدرسه بود ... از درون صمیمی و دوست داشتنی اما از بیرون متخاصم! اعضای این گروه نسبت به بقیه گارد منفی داشتن و دائم احساس مورد ظلم قرار گرفتن میکردن [چنین حسی توی هر گروهی به میزان کم وجود داره و طبیعیه] و با اقدام برای دفاع از حقی که تصور میکردن پایمال شده، [من توی متن اون اتفاقات نبودم و طبعا نمیتونم قضاوت کنم که واقعا شده بود یا نه!] توی ایفا تنش هایی ایجاد شده بود که یه سرش گریفیندور بود. از طرفی فعالیت اعضای خوب و پرشمار این گروه هم تحت تاثیر این تنش ها محصور شده بود تو تالار خصوصیشون و این با توجه به روز به روز خلوت تر شدن ایفای نقش، اتفاقی منفی محسوب میشه و با زنده نگه داشتنش منافات داره. مشاهدات من این رو میگه که الان گریفیندور دست از تحریم محیط اطرافش کشیده و سلام دوباره ای به دنیای خارج کرده و به جای اعتراض به ناملایمات و انتقام جویی، تلاش میکنه با افزایش و تثبیت برتریش از این اتفاقات عبور کنه ... بی تعارف من موقعی که مدیر هاگوارتز شدم بزرگترین دغدغم رفتار گریفیندور بود! اما اعضای این گروه با وجود این که به عنوان مثال توی کوییدیچ هر دو بازی رو با تصمیمی که داورا در قبال اشتباه سهوی اعضای تیمشون گرفتن، باختن، سعه صدر نشون دادن و کوچکترین مورد منفی از سمتشون اتفاق نیفتاد. این تغییر به نظر من از اون قهرمانی هم مهم تره. حدس من اینه که ناظر متاخر این گروه نقش مهمی توی این تغییر جو داشته و برخی شنیده ها هم تا حدی این موضوع رو تایید میکنه. بنابراین من تاتسویا رو به عنوان ناظر گریفیندور شایسته تقدیر میدونم.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
خلاصه:

لرد از کشتن پدرش کمی متاسفه و می خواد این قضیه رو جبران کنه.
تصمیم می گیره به گذشته برگرده و رضایت پدرش رو جلب کنه. برای این کار از مرگخوارا می خواد که براش یه زمان برگردان تهیه کنن.
مرگخوارا زمان برگردان پیدا نمی کنن...به جاش چیزی به اسم زمان سرگردان می خرن که لرد با چرخوندنش از زمان و مکانی به زمان و مکان دیگه می ره. لرد از وسط یه زمین فوتبال سر درمیاره و به خاطر به هم زدن نظم مسابقه می‌کننش تو گونی.

تصویر کوچک شده


- ما اعتراض داریم! این برخوردهاتون تاوان سختی داره ... مگر دستمون به چوبدستیمون نرسه.

لرد که احساس می‌کرد با داد و فریاد پشت در بازداشتگاه ابهتش خدشه دار می‌شود، دست از این کار کشید و برگشت تا با محل سکونت موقتش آشنا شود.

- خوب ... حداقل تاریک و سیاهه. اتاقی متناسب با شانمون برامون فراهم کردن!

با این که می‌دانست همه چیزش را گرفته‌اند، ناامیدانه دست به گردنش برد و دوباره نبود زمان سرگردان را حس کرد.

- ولی لباسمون با این یقه مسخره اصلا مناسب نیست.

- اتفاقا منم به لباسم معترضم!

تازه متوجه حضور یک هم اتاقی شد.

- مراقب باش! پای آقا رو لگد نکنی.

یا شاید دو تا. چشمانش را تنگ کرد تا در آن نور کم دقیق تر ببیند ... هیچکس جلوی پایش نبود. فقط همان نفر اول که اکنون به نشانه اعتراض لباسش را درآورده و به گوشه‌ای انداخته بود.

- آقا؟ بانز رو می‌گی؟
- نخیر! این‌ها می‌ترسن ...
- از بانز؟
- از حرف ... حرف حق ... قدرت کلمه!

مرد این را گفت و مشغول زمزمه‌های زیر لب شد. لرد اندکی به کارهای او و حرف‌های اندیشید ...

- ببینم ... تو جادوگر نیستی؟
- جادو؟ نه ... نه ... این قدرت‌ها از جانب خداست.
- اتفاقا ما هم قدرت‌هایی داریم که ...
- هیس ... ساکت شو بذار بشنوم!

بیش از آن که به لرد برخورده باشد، درمورد آن مرد عجیب کنجکاو شده بود.

- چی رو؟
- صدای پای بهار رو ... داره میاد ... نزدیکه!
- بهار؟

اصلا از این که هم اتاقیش اشخاصی را می‌دید که او نمی‌دید و صداهایی را می‌شنید که او نمی‌شنید و قدرت‌هایی داشت که او از آن سر در نمی‌آورد، راضی نبود.

- اسفندیار! حکمت اومده.
- نگفتم؟ حق آمد و باطل نابود شد. زنده باد آزادی ...
- خفه بابا! منتقل می‌شی زندون.

اگرچه در بند بود، اما هنوز قدرت اراده‌اش را داشت و دوباره به قدرتمندترین شخص آن اتاق تبدیل شد.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
اطلاعیه شماره 9 ترم تابستان (ترم 22)

قهرمان جام آتش - پایان ترم

تصویر کوچک شده
1. با اعلام داور مسابقات، فنریر گری بک به عنوان برنده مسابقات جام آتش و قهرمان هاگوارتز شناخته شده و به مسابقات بین مدارس جام آتش اعزام خواهد شد. ایشان 30 امتیاز نیز برای گروه خود کسب کردند.

2. امتیاز نهایی چهار گروه بدین شرح است:
تصویر کوچک شده
گریفیندور: 871
ریونکلا: 668
هافلپاف: 577
اسلیترین: 216
تصویر کوچک شده
بدین ترتیب گروه گریفیندور به مقام قهرمانی این ترم هاگوارتز رسید. تبریک به اعضای این گروه که مزد تلاششان را گرفتند!

همچنین مدیریت به مناسبت قهرمانی ایشان اقدام به تولید نوشیدنی کره‌ای GRIFF به صورت limited edition تحت لیسانس برند تازه تاسیس نوشیدنی SLUG&HORN نموده. به هر یک از اعضای تیم کوییدیچ این گروه یک بطری از این نوشیدنی جن ساز اهدا می‌شود و درصدی از سود فروش این محصول نیز به نوسازی خوابگاه این گروه اختصاص خواهد یافت.

با تشکر از تک تک کسانی که در برگزاری این ترم مشارکت داشته و یا در آن شرکت کردند. انجمن اسلاگ همچنان پذیرای انتقادات و پیشنهادات شما جهت برگزاری بهتر ترم‌های آتی می‌باشد. سلامتی هاگوارتز!


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۳ ۲۳:۰۳:۴۱

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
امتیازات اساتید:

گریفیندور: 60
ریونکلا: 60
اسلیترین: 30

امتیاز جام آتش:

گریفیندور: 30


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: جام آتش
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
- بیا پسرم. این رمز تاز مخصوص سفر به مرحله نهایی! نماینده خوبی واسه هاگوارتز باش.
- همین؟ جایزه چی؟
- ناراحتم نکن! تو اصلا می‌دونی مرحله نهایی کجا برگزار می‌شه؟
- نه!
- ایران تن تنانی ... تا نروی ندانی.

تصویر کوچک شده


نقل قول:

مراحل سه گانه مسابقه جام آتش به شرح زیر اعلام می‌گردد:

1. بقا در تحریم

2. بقا در تورم

3. بقا در پراید

استفاده از جادوهای رانت، پارتی و آقازادگی ممنوع می‌باشد. با آرزوی سلامتی برای جادوگران عزیز.


فنریر گری بک برای بار چندم اطلاعیه نصب شده بر روی دیوار را مرور کرد. هیچ ایده‌ای در باره مراحل پیش رویش نداشت! سنگینی نگاهی باعث شد بالاخره سرش را برگرداند.

- جون؟
- جون!
- من خیلیارو کشتما!
- اتفاقا منم کشتی!
- خیلیارم خوردم.
- جون!
- ماه کامل بشه خیلیارو زخمی می‌کنم.
- جون!
- به نظرت من بوی گندی نمی‌دم؟
- بریم حموم؟

ظاهرا پیش از مواجهه با مراحل مسابقه، فنریر باید از پس معلمین مدرسه برمی‌آمد!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۷
- موسافرین محترم، ملوان هاگرید صوحبت می‌کونه! لطفا در طول مسیر از پرتاب شلنگ تخته خودداری کنید. در صورت احساس تگری، دو بشکه در عقب و دو بشکه در وسط کشتی قرار داره که توش پر نوشیدنی کره‌ایه! سمت اونا نرید یه وخ ... خم شید بپاچید تو آب. دیگه این که همین دیگه! کمربندارو سفت کنید استارت بزنیم.

- سلامتی ملوان هاگرید!

هوریس اسلاگهورن که با کلاه شاپو و شنل سبز رسمی‌اش بر روی عرشه ایستاده بود، این را گفت و برای سرکشیدن اولین لیوانش مجبور شد چند لحظه‌ای از دید زدن مسافرین کشتی دست بکشد. چند دقیقه ای از همان بالا به جمعیت نگاه کرد. دانش‌آموزانی اگرچه عموما تجدیدی و مشروطی، اما همگی دخترانی جذاب یا اصیل زاده یا هردوی این‌ها بودند و همین برای این که از دید هوریس جزو استعدادهای درخشان هاگوارتز محسوب شوند و در پایان ترم، بلیط سفر تفریحی با کشتی شخصی او را دریافت کنند، کافی بود. پس از آن که حسابی احساس قدرت را تجربه کرد، احساس دیگری بر او غلبه نمود و به میان جمعیت شتافت!

گومپ!

- ببخشید ... ببخشید ... هیشطوری نیست! تو دنده بود!

مسافران که همگی با پرشِ درجایِ کشتی نقش زمین شده بودند، در مورد سالم بازگشتن از این سفر دچار تردید شدند اما هاگرید در دومین تلاش موفق به حرکت شد و با هل دادن نوار «شاد مسافرتی» به داخل ضبط، نوای «پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت» عباس قادری را طنین انداز کرد و اندکی بعد، همه با خیال راحت مشغول رقص و آواز و نوشیدن بودند.

گومپ!

با برخورد کشتی به کوه یخ، دوباره تردید به ذهن مسافران بازگشت! ترک عمیقی وسط کشتی ایجاد شد ...

- هیشطوری نیست! الان دنده عقب می‌گیرم.

هاگرید زیر لب به مخترعان کشتی که هدایت آن را متفاوت از موتور پرنده طراحی کرده بودند، فحش می‌داد و در دم و دستگاه مقابلش به دنبال کلید مناسبی برای دنده عقب می‌گشت. عاقبت اولین دکمه‌ای که به نظرش مناسب رسید را فشار داد و ...

گومپ!

- پس دنده عقبش کدومه؟

ترک، به طور کامل شکافت و کشتی به دو قسمت تقسیم شد. از قضا دو دانش‌آموز درست روی ترک قرار داشتند و برای بقا بر روی کشتی، پاهایشان 180 درجه باز شد.

- رز!
- مریم!
-
-

احساسات خفته‌ی رز و مریم در آن شرایط سخت در حال قلیان بود!

- سلام خوشگله! خدمتتون باشیم!

دو نهنگ از شکاف کشتی سرک کشیده و این را به رز که تنها یک مینی ژوپ به پا داشت، گفتند. رز به خود فشار آورد و با تشر به آن‌ها پرتاب کرد! دو احمق صحنه را ترک کردند اما بلافاصله قایق گشت ارشاد - واحد دریایی از راه رسید.

- خواهرم ... حجابت!

رز سریعا سلاحش را که همان دوربینش بود بیرون کشید تا از آن‌ها فیلمبرداری کند، اما وقتی آن‌ها نیز از سلاح مشابه رونمایی کردند، با توجه به موقعیت استراتژیک‌تر آن‌ها، غلاف کرد!

- خواهرم اجازه بدید به روی هم اسلحه نکشیم و با حرف حلش کنیم. چرا پوشش مناسب نداری؟

- به شما چه؟

- این حرف مثل اینه که شما کشتی رو سوراخ کنی -کما این که کردی- و بگی من فقط لای پای خودمو سوراخ کردم، به بقیه ربطی نداره. شما داری کل جامعه رو غرق می‌کنی!

چیزی نمانده بود رز با این استدلال طلایی قانع شود که هاگرید از کابین هدایت کشتی به بیرون آمد. با دیدن این صحنه غیرتی شد و فریاد زد:

- تا وقتی هاگرید زندس هیشکی حق نداره به دانش‌آموزای پروفسور دامبلدور گیر بده!

یک بسته پودر کیک از جیب پالتو بیرون کشید و آن را با فشار انگشتان کوکتل مانندش پاره کرد و در حلقش ریخت. با هیکلی بزرگ‌تر از قبل، به قایق گشت حمله ور شد و با پرتاب تشر آن‌ها را فراری داد. سپس دو تکه‌ی کشتی را برداشت و به محل شکستگی تف زد و با فشار آن‌ها را به هم چسباند.

- سلامتی ملوان هاگرید زبل!

کشتی به وضعیت سفید بازگشت و هاگرید با برگشت به کابین، نوار جدیدی گذاشت و این بار نوای «every night in my dreams, i see you i feel you» طنین انداز شد تا مسافران، زیر بارانی که شروع به باریدن کرده بود، به نوشیدن و زدن حرف‌های عاشقانه بپردازند. هوریس که فرصت را مناسب یافته بود معرکه گیری را آغاز کرد:

- رز؟ مریم؟ لازم نیست خجالت بکشید ها! من معتقد به تساوی زن و مردم. بنابراین به عنوان یک فمنیست درست و حسابی، شما رو به رسمیت می‌شناسم و درک می‌کنم. نگرانم نباشین ... تو شاگردای قدیمیم یه کشیش به رسمیت شناسنده سراغ دارم، محرمتون می‌کنه.

هوریس لبخندی زد و نگاه دختران اطرافش را بررسی کرد تا مطمئن شود از روشن فکری او به وجد آمده اند و ادامه داد:

- همین هاگرید خودمون یه طاووس داره که ...

گومپ!

- کمک!
- Help!
- yardım et!

- هیشطوری نیس ... ینی به زیرشلواری مرلین قسم که این دفه هیشکاری نکردم!

هوریس برگشت و با شیء عظیمی که وسط کشتی افتاده بود مواجه شد ... بالن!

تصویر کوچک شده


- آره خلاصه ما برای یه سرتیفیکیت با زن بچّه این‌جوری اسیر شدیم و ... هچّی! الانم که دیگه در خدمت شما هستیم هوری جان.

-

- آها راستی من یه نکته‌ای رم توره بگم ... هوری جان من قبل این که بالن ما سقوط کنه داشتم از اون بالا حرفای توره گوش می‌کردم. این تساوی و به رسمتی شناختن و اینا ... من توره یه نصیحتی بکنم، برادرانه! بده! این حرفا برای تو بده. مردی گفتن ... زنی گفتن! شما زبونم لال جای این دخترا، خواهر خودت مادر خودت هم باشه همینه می‌گی؟ اصلا گیریم عاقد ره سراغ داری! لک لک چی؟ لک لکه ره چی کار می‌کنی؟ اونم سراغ داری؟ مــــــــن این لک‌لکاره می‌شنام! اینا قدّن! صد سال حاضر نمی‌شن واسه دو تا دختر، بچّه ره ره بیارن.

هوریس هنوز نتوانسته بود ماجرای نقی معمولی و سقوط بالن حامل خانواده‌اش در کشتی خود را هضم کند و کم کم داشت کلافه می‌شد. شانس با او یار بود که هاگرید از کابین رسید و این بحث را نیمه تمام گذاشت.

- هوریس! چراغ خطر کشتی روشن شده ... اضافه بار داریم.

- یعنی .. هیعک ... چی؟

- یعنی باهاس یکی بپره پایین.

- چرا سکسکه می‌کنی؟ زهرماری ره خوردی؟

هاگرید به کابین برگشت. هوریس سعی داشت تمرکزش را برای پیدا کردن راه چاره حفظ کند که نگاهش به خدمه کشتی افتاد! چند دانش‌آموز با دنبال کردن رد نگاه او، دوزاریشان افتاد و دور از چشم هاگرید، به سوی فنگ رفتند که واق واق کنان این طرف و آن طرف می‌رفت و با بزاقش کف کشتی را برق می‌انداخت. لحظه‌ای بعد، فنگ خود را محاصره شده میان چند دختر یافت. یکی از دخترها به فنگ نزدیک شد و کلاه شنلش را روی سرش کشید. فنگ که سگ ماخوذ به حیایی بود و ساحره جماعت را گاز نمی‌گرفت، در یک حرکت انتحاری خودش را داخل آب انداخت!

- سبکش کردیم هاگرید!

- سلامتی مرلین بیامرز فنگ!

- هان؟ به اندازه کافی سبوک نشده ... هنوز چراغ روشنه.

جمله هاگرید آب سردی بود بر سر مسافران کشتی.

- خوب خوب خوب ... هیعک! عزیزان من، به نظرم باید به قید قرعه یک نفر رو انتخاب کنیم. لطفا بلیط‌هاتون رو ...

- پـروفـــســــــــــور؟

- مگه شما نگفتین به تساوی زن و مرد معتقدین؟

- چرا دخترم.

- خوب از یک فمینیست درست و حسابی بعیده که یه ساحره رو برای قربانی شدن انتخاب کنه.

- راست می‌گین! یه مرد باهاس بپره.

هاگرید عصبانی مجددا از کابین خارج شد. نگاهی به جمعیت حلقه زده دور اسلاگهورن کرد و گفت:

- چی شود پس؟ الان هممون غرق می‌شیما!

- هاگرید جان اگه نظر منه بپرسی، من می‌گم تو خودت دویست-دویست و پِنجاه کیلو وزن داری ... بپری خیال همه ره راحت می‌کنی.

- هان؟ من بپرم؟ اونوخ کی می‌خواد از تشکیلات این لامصّب سر دربیاره و برتون گردونه؟

- راست می‌گه ... نقی جان؟

- هوری جان اصلا حرفشه نزن! من با زن بچه هستم. اصلا من یک مَسله‌ای برام پیش اومد! هوری جان شما بلیطه ره داری؟!

- بلیط؟ من صاحب کشتیم!

- نه دیگه ... نشد! الان این دخترا همه بلیطه ره دارن و هچّی. هاگرید هم که رانندس و هچّی. منم که با زن بچه هستم و هچّی. اما تو چی؟

هوریس که به زحمت سر پا ایستاده بود سعی کرد با قاطعیت حرفش را تکرار کند:

- گفتم ... این کشتی ... مال منه ... هیعک ... مرد حسابی!
- این‌ها همش حرفه هوری جان! من یک سوال پرسیدم سوال منه درست چواب بده. شما بلیطه ره داری یا نداری؟
- ندارم.
- من دیگه حرفی ندارم!

نقی نگاهی به مسافران کرد و وقتی مطمئن شد حرف‌هایش آن‌ها را قانع کرده به سمت هوریس حمله ور شد.

- هوری جان مقاومت نکن! من زیر یک خم تو ره بگیرم کار تمومه ... تو نجسی ره هم خوردی حال درست حسابی ره نداری ...

هوریس در لاک دفاعی فرو رفت و تبدیل به مبل شد. نقی زیر یک پایه او را گرفت و به دوپایه برد و بعد از یک فیتیله پیچ، به اقیانوس پرتابش کرد. پیش از آن که مبل-هوریس به سطح آب برسد، یک کوسه احمق از راه رسید و او را درسته بلعید.

- الفاتحه! تصویر کوچک شده

هاگرید به کابینش برگشت و متوجه چراغی شد که همچنان روشن بود.

- دهه! پس این لامصّب چرا هنوز روشنه؟ هیشطوری نیس ... حتما اشتباه تشخیص داده بودم ... چراغش مال اضافه بار نبوده ...

هاگرید خطاب به مسافران فریاد زد: «تبریک! اضافه بار نداریم!» و زیر لب ادامه داد:

- از اولم نداشتیم. فک کنم این مال باز بودن در عقبه. در کدومتون خوب بسته نشده؟

اگرچه هاگرید به اشتباهش پی برد اما دیگر کار از کار گذشته بود. دست تقدیر برای هوریس سرنوشت دیگری را رقم زده بود ...

- پروردگارا! تو را شکر که نعمتت را حتی در شکم نهنگ نیز بر من دریغ نکردی.

در شکم نهنگ، خدای یونس برایش مبلی تدارک دیده بود تا روی آن استراحت کند.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۸ ۶:۴۱:۵۸
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۸ ۹:۳۳:۵۰
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۸ ۹:۴۵:۳۲

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷
اطلاعیه شماره 8 ترم تابستان (ترم 22)

تقدیر از برترین‌ها



1. اساتید نمونه

با تشکر از تمامی اساتیدی که در تمام طول ترم و چه در بخشی از آن زحمت تدریس را برعهده داشتند، مطابق اطلاعیه اول ترم، به اساتیدی که کل جلسات کلاسشان را بدون تاخیر تدریس کرده و نمراتشان را ثبت کردند و همچنین اعتراض واردی نسبت به ایشان ثبت نشد، 30 امتیاز دریافت می‌کنند. فهرست این اساتید به شرح زیر است:

پروفسور گری بک
پروفسور موتویاما
پروفسور بونز
پروفسور گرنجر
پروفسور وارنر

اما علاوه بر این امتیازات، مدیریت با توجه به میزان استقبال دانش‌آموزان، اقدام به انتخاب استاد نمونه از بین اساتید عمومی و اختصاصی نموده و به رسم یادبود، کلاه و پیکسل استاد نمونه به ایشان تقدیم می‌گردد. همچنین جناب مدیر نیز شخصا هدیه‌ای برای ایشان تدارک دیده:

پروفسور وارنر: با احترام!

پروفسور موتویاما: با احترام!


2. دانش‌آموزان برتر:

برای شاگرد اول و دوم مدرسه نیز کلاه و پیکسل مخصوص تهیه شده که با توجه به نمرات نهایی، به دوشیزه گرنجر و دوشیزه استیونز تقدیم می‌شود. این دو عزیز در امتحانات پایانی با احتساب نمرات مستمر، به ترتیب 224 و 180 امتیاز برای گروه‌های خود کسب کردند.
هدیه ویژه مدیر برای دوشیزه گرنجر!
هدیه ویژه مدیر برای دوشیزه استیونز!


3. اسلاگی‌ترین دانش‌آموز:

برای بهترین عضو انجمن اسلاگ نیز نشان ویژه‌ای تدارک دیده شده که به آقای گری بک می‌رسه! ایشون با کسب 25 امتیاز در انجمن اسلاگ بهترین عضو ما بودند و به عنوان «نون خامه‌ای» مدیر، نائل به کسب این نشان شدند. هدیه ویژه جناب مدیر برای فنریر عزیز!


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۷ ۵:۲۶:۰۶
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۳ ۲۳:۰۶:۲۰

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۶:۴۸ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷
امتیازات کسب شده توسط گروه‌ها در چهارمین دورهمی انجمن اسلاگ:

گریفیندور: 56
ریونکلا: 15
هافلپاف: 6
اسلیترین: -


امتیازات امتحان دروس عمومی:

ریونکلا: 70
گریفیندور: 61.76~
اسلیترین: 61.7
هافلپاف: 58.52


امتیازات امتحان دروس اختصاصی:

هافلپاف: 143.26~
گریفیندور: 122.7
ریونکلا:122.6
اسلیترین: 0


ریز نمرات دروس اختصاصی:

فلسه و حکمت:

ریونکلا: 43
پنه لوپه کلیرواتر: 42 + 1

هافلپاف: 38.9
ماتیلدا استیونز: 39.9
سدریک دیگوری: 39
نیمفادورا تانکس: 37.8

گریفیندور: 31.85
هرمیون گرنجر: 42
ریموس لوپین: 31.625
فنریر گری بک: 30
آلکتو کرو: 30
لیزا چارکس: 29
آلیشیا اسپینت: 28.5

اسلیترین: 0

دفاع در برابر جادوی سیاه:

ریونکلا: 40.6
پنه لوپه کلیرواتر: 40.6

هافلپاف: 33.3
ماتیلدا استیونز: 37.8
سدریک دیگوری: 28.8

گریفیندور: 29.2
هرمیون گرنجر: 42
رون ویزلی: 29.7
فنریر گری بک: 29
ریموس لوپین: 27.5
آرتور ویزلی: 24
لیزا چارکس: 23


جنگل شناسی مدرن و کاربرد آن در معجون سازی:

هافلپاف: 33.8
سدریک دیگوری: 33.8
نیمفادورا تانکس 33.8

گریفیندور: 28.28
هرمیون گرنجر: 35.1
رون ویزلی: 28.6
آلکتو کرو: 28
لیزا چارکس: 26
فنریر گری بک: 26
آرتور ویزلی: 26


تغییر شکل:

ریونکلا: 39
پنه لوپه کلیرواتر: 39

هافلپاف: 37.26~
نیمفادورا تانکس: 40.6
ماتیلدا استیونز: 36.4
سدریک دیگوری: 34.8

گریفیندور: 33.37
هرمیون گرنجر: 42
رون ویزلی: 39
ریموس لوپین: 33.6
آلیشیا اسپینت: 30
گلرت گریندلوالد: 30
آلکتو کرو: 30
لیزا چارکس: 29


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۶ ۶:۱۳:۱۹
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۶ ۶:۱۶:۰۲

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.