لندن!تمام مردم منتظر خبر جدید از جنگ محفل و مرگخواران با مدیران بودن.تی وی بزرگ لندن در حال نمایش تبلیغ بود.مردم که در مورد جنگ بحث های زیادی کرده بودن و هر کدوم حدس هایی میزدن در حال حاضر فقط منتظر خبر جدید بودن.
بعد از ساعت ها از خبر قبلی بالاخره مجری سیاه پوش با نقاب دوباره وارد صحنه شد و گفت:
-خب خوشبختانه با تلاش زیاد مرگخواران و محفلی ها خوشحالم که اعلام کنم بالاخره مدیران به صورت کامل بازداشت شده و به زندان آزکابان فرستاده شدن.این موفقیت رو به همه مردم جهان تبریک میگم.
-
اشک شوق در چشمان مردمان جهان نقش بست.بالاخره اونها نجات پیدا کرده بودن،آستاکبار جهانی نابود شده و حالا زندگی راحتی خواهند داشت.عده ای همدیگه رو بغل میکردن و با خوشحالی فریاد میزدن که پیروز شدن،عده ای نوشیدنی مینوشیدن و عده ای هم در آغوش عشقشان آروم اشک میریختن.عده ای هم پشت دیوار مشغول بودن البته!
(من نمیفهمم ملت جادوگر چقدر بی جنبن،حالا پیروز شدید چرا بی ناموسی آخه؟)
-راستشو بخوای من از اول میدونستم که اینا پیروز میشن.اصلا تابلو بود قدرتشون خیلی بیشتره.
-برو بوقی..تو نبودی که با من شرط بستی همشون آخرین قطرات خونشون هم از بدنشون کشیده میشه؟
-کی من؟شوخی میکردم باب..من از اول میدونستم اینا خیلی قوین.
-ولی اون نامردا عجب قصری داشتنا..هی میگفتن یه خوابگاه کوچیکه ولی اینجور که ما دیدیم این از کل لندن هم بزرگتره.
-الان دیگه اونجا خونه دامبل و لرد میشه.خوش به حالشون!
عکس دامبلدور و لرد در تمام شهر لندن پخش شد.برج های بزرگ با عکس این دو فرد تزئین شده و همه جا سرود پیروزی پخش میشد.
جامعه جادوگری بالاخره نجات پیدا کرده بود.خوابگاه!لرد با خوشحالی بر روی تخت هری پرید و بر رویش دراز کشید.منو مدیریت رو از میز کناری تخت برداشت و مشغولش شد.دامبلدور در طرف دیگه آلبوم خصوصی هری رو باز کرده و به عکس های تکیش نگاه میکرد و عشق میکرد.
-میگما آلبوس.این هریم عجیب قدرتی داشته اینجا با یه کلیک همون کار آوداکداورای مارو میکنن.
-ولی تام من تازه فهمیدم هری چقدر پسر سیفیت و خوبیه!کاش زودتر باهاش آشنا میشدم.
در با صدای محکم باز میشه و اسیر ها وارد اتاق میشن.دامبل و لرد به طرفشون بر میگردن و با لبخندی بهشون خیره میشن.عشق سرشار این دو به این اسیران گروهاشون هیچوقت و هیچجا درک نشد.دامبلدور به طرف اونها رفت و دست همشون رو گرفت و گفت:
-خب شما ها بیایین یه دوش بگیرید بعدم بریم خانه گریمولد که خیلی کار داریم.
-چی دامبل؟اینا برای منن..اگر فکر کردی یکیشون هم میان اونجا اشتباه کردی.اینا همشون میان خونه ریدل!
.
.
.
-کریشیو!تو مجازاتت مرگه دامبلدور.
-برو بوقی تو هنوز دهنت بوی شیر مده.آوداکدورا!
-بلیز همه مرگخوارا و جمع کن و ببر محفلی ها رو قتل عام کن.
-آسپ همه محفلی ها رو جمع کن و ببر مرگخواران رو اسیر کن.
و به این ترتیب بود که درگیری بین این دو جبهه سفید و سیاه بازم ادامه یافت.دامبلدور و لرد به طرف دوربین بر میگردن،هر کدوم لبخند به لب،چشمکی میزنن و به دوئلشون ادامه میدن.
!
=================
خب از اعضای هر دو گروه خیلی ممنونم.زحمت کشیدید.این پست من،سی امین پست ماموریت هست و ما با سی پست تونستیم مدیران رو شکست بدیم.جنگ جالبی بود و بعد از مدتها یه جنگ درست حسابی بود.
پایان ماموریت!