آنتونین مرد مشنگ را از خانه بیرون برد و سریعا به سمت اتاق لرد آمد.
-ارباب،اما کی ؟!
-ارباب اصلا خوشش نمیاد که دویاره بهت یاد آوری کنه که حرفاتو واضح تر بگی.دفعه بعد هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!
-منظورم اینکه کی میخواد معاون اون مشنگ بشه ؟
-الان مشخص میشه!
لرد سیاه مرگخواران را دور خودش جمع کرد و زیر چشمی به تک تکشان نگاهی انداخت.
مرگخواران:
لرد در دامور* ایستاد و شروع به سخن گفتن کرد(
) :
-شاید یکمی گیج شده باشین که چرا یکدفعه ای شمارو اینجا جمع کردم،من یک نفر رو میخوام تا معاون یک رییس پلیس مشنگ بشه و نقشه های شوم مارو اجرا کنه
بعد از اتمام این حرف لرد هیچکس حرفی نزد و همه همانطور سرجایشان ایستادند.
لرد سیاه در حالی که چهره اش به ویــــکتـور خیره شده بود،گفت :
-از زمانی که مرگخوار شدی فایده ای هم داشتی؟! هیچ کاری نکردی جز اینکه اینجا خوردی و خوابیدی! حالا نوبتشه خودتو به ارباب نشون بدی
ویــــکتـور: ارباب بهتون قول میدم ماموریتم رو خوب انجام بدم!
تنها مشکل در اینجا این بود که ویکتور خبر نداشت برای چه باید معاون اون رییس پلیس مشنگ بشه...در واقع هیچ کسی خبر نداشت.تنها یک نفر از این نقشه شوم با خبر بود و اون کسی جز لرد سیاه نبود!
______________________________________
*دامور : وسط و مرکز دایره مرگخواران!
ویرایش شده توسط ویـــکتـور کـــرام در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۷ ۱۸:۳۴:۰۹
ویرایش شده توسط ویـــکتـور کـــرام در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۷ ۱۸:۳۷:۳۸
ویرایش شده توسط ویـــکتـور کـــرام در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۷ ۱۸:۴۷:۰۳