هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لیسا.تورپین)



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۲۳ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
- حالا انقدر نگاهش کنیم دردی دوا میشه؟
-نه!
-خب پس باید تجربه کنیم.

مرگخواران دوباره به جارو خیره شدند.البته با دقت بیشتر!

-اون دکمه های قرمز و آبی چین؟

همه دنبال دکمه های قرمز و آبی گشتن. بعضی ها دکمه ها را پیدا کردند و بعضی ها بخاطر ضعیفی چشم موفق نشدند!

- به نظرتون اگر به دکمه ها نگاه کنیم جارو شروع به کار میکنه؟
-نه!
- خب پس بریم ببینیم این دکمه ها چی هستن!

لیسا که خیلی کنجکاو و به گفته ی دوستانش فضول پا پیش گذاشت و رفت تا دکمه آبی را فشار دهد!
هیچ اتفاقی نیفتاد!

- اون قرمزه رو بزن!

این بار دکمه قرمز را زد!
باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد!

-این جارو رو کی آورده بود؟
-پالی چپمن!
- یه فکری دارم!

مرگخوار نظرش را به همه گفت و آن ها موافقت کردند!

-پالی این جارو چطور کار میکنه؟
-نمیگم
-باید بگی!
- نمیگم!
- خب حالا که نمیگی پس بین معجون و طلسم یکی رو انتخاب کن.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۵۱ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
- ارباب یه مشکلی هست!
- باز چیه رودولف؟مگه نگفتیم غز نزن؟
- سنگ ها خیلی سنگینن نمیذارن من بپرم!
- برای ما اهمیتی ندارد!باید بپری!

از آنجایی که لیسا خیلی عجله داشت با اشتیاق پرید وسط!

- ارباب طلسم جابجایی رو استفاده کنم؟
- فقط سریعتر ما وقت ارزشمندمان را از سر راه بر نداشته ایم!
- وینگاردیوم له ویوسا

سنگ ها از جایشان تکان هم نخوردند!

- وینگاردیوم له ویوسا

باز هم همه چیز به حالت عادی بود!

- ارباب سنگ ها خیلی سنگینن طلسمم توانایی جابجایی نداره!
- بله میدونستیم!فقط خواستیم خودت متوجه بشی!
- ارباب من طلسمم رو اجرا کنم؟
- بله لینی!

این بار لینی طلسم خود را اجرا کرد و سنگ ها حرکت کردند و رودولف به همراه سنگ ها به درون آب افتاد.

درون آب:

-دوباره سلام!
- تو که باز اومدی!
-انگار خشکی هم منو نخواست!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵
لیسا چشمانش را باز کرد. دو عدد چشم گنده را دید و یک دماغ که به دماغش چسبیده است. البته به صورت وارونه!

-دلام!
-سلام. یکم میری اون ور تر؟نمیتونم نفس بکشم!
-باجه!

چشم و دماغ کنار رفتند و لیسا توانست کمی دور و اطرافش را ببیند. رو به رویش دختری بود که به قیافه اش میخورد 2-3 سال داشته باشد.

-تو دیده دی هشتی؟
-اسم من لیساس. کمکم میکنی بلند شم؟
-اله!

لیسا بلند شد.

-اسمت چیه؟
-اسمم ریماش. جیجوری از آشمون اومدی؟
-بعدا بهت میگم. اینجا کجاست؟
-خونمون.

دور و اطرافش را نگاه کرد. ریما راست میگفت! شبیه حیاط یه خانه بود.

- اون وقت خونه شما تو کوم شهره؟
-من که نیمیدونم! چلا لباشات اینجولیه؟

لیسا به لباساش نگاه کرد. مگر لباساش چجوری بود؟کمی فکر کرد!فهمید که دختر مشنگ است.
بلند شد و میخواست به بیرون برود.
ناگهان دید ریما دارد ردایش را میکشد.

-نکن عزیزم!
- نلو
- من کار دارم!
-نه نلو!

و حالا لیسا مانده بود و دخترکی که نمیگذاشت به دنبال اربابش برود!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
-خب بزار ببینم سوشی های اینا چه مزس!

لینی از ترس به خود لرزید.

-چه جالب کاهوشون تکون میخوره.

لینی فکر نمیکرد مادربزرگ لرد سیاه دقت بالایی داشته باشد. مادربزرگ کاهو را برداشت تا با دقت بیشتری آن را ورانداز کند که ناگهان چشمش به لینی خورد.

-چه جالب اینجا همراه با سوشی بلوبری هم میخورن!
-من بلوبری نیستم!پیکسی ام.
-چه بلوبری باحالی حرف هم میزنه!

بعد به دور و اطراف ظرف غذا نگاهی کرد. ظرف را بلند کرد و زیر آن هم نگاه کرد.انگار به دنبال چیزی میگشت. بشقاب را روی میز گذاشت و به سمت در رفت و از اتاق خارج شد.
فرصت خوبی برای برداشتن صندوقچه بود.

آن طرف در

-عزیزم بیا اینجا!
- من؟
- بله شما
- بله کاری داشتید؟
- من قراره سوشی رو با چی بخورم؟

مرگخوار سر در گم ماند.الان باید چه میگفت؟مادربزرگ لرد خودش پاسخ سوال را داد.

- سوشی رو با چاپستیک میخورن اما شما چیزی برای خوردن به من ندادید.
- بله الان براتون میارم.

مادربزرگ لرد دوباره وارد اتاق شد اما لینی هنوز صندوقچه را پیدا نکرده بود...


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۹ ۱۸:۰۵:۴۱
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ ۰:۱۴:۴۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵
من رفتم فعالیت کردم اومدم.قبلا فرم پر کردم.
میشه بیام یا برم بیشتر فعالیت کنم؟
قبلا هنوز نمیدونستم مرگخوار بشم یا محفلی اما الان تصمیم گرفتم.


لیسا

فعالیت لازم نیست بیشتر باشه. کافیه کیفیت داشته باشه و در حد قابل قبولی مستمر باشه.
راستش وقتی جمله های حاکی از تردید شما رو خونده بودم، تصمیم گرفته بودم قبول نکنم!
برای من خیلی مهمه که کسی که وارد گروه می شه واقعا این گروه رو بخواد.
همیشه معتقد بودم عضو باید دنبال گروه باشه، نه گروه دنبال عضو.
پست هاتون ایراد خاصی ندارن. نقطه تردید برای من هنوز همینه که نکنه همون روحیه "فرقی نمی کنه سیاه باشم یا سفید" رو حفظ کرده باشین.
ولی وقتی می گین تصمیمتون رو گرفتین، منم راه رو براتون باز می کنم که تصمیمتون رو ثابت کنین.

موارد دیگه ای هم هست که خصوصی می فرماییم!


تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۹ ۰:۴۰:۵۳
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۹ ۰:۴۵:۴۵

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵
خیلی آن طرف تر هکتور به دنبال مواد اولیه:
-معجون میپزم همچین و همچون! معجون سانتور جذب کن!

هکتور داشت با شوق و علاقه به معجونی که 1 ساعت بود که داشت هم میزد نگاه میکرد. معجونش سبز و غلیظ بود و بوی گندی میداد. بیشتر شبیه لجن بود.

-بوش که محشره هر چی سانتور هست رو جذب میکنه و وادارشون میکنه دمشون رو به من بدن.

هکتور پاتیلش را برداشت و به سمت جنگل ممنوعه رهسپار شد و در راه شعر "معجون قشنگ من به رنگ سبزه" را میخواند.

- عالیه پاتیلم رو همین جا میذارم و خودمم میرم پشت درخت!

30 دقیقه بعد:

1 ساعت بعد:

5 ساعت بعد:

- خوابی؟
-ها؟کی من؟ نه بابا دارم سانتو... تو یه سانتوری بالاخره معجونم کار کرد!
-بله من یه سانتورم و تو یه سانتور نیستی! توی محدوده ما چیکار میکنی؟


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵
به این ترتیب هر دو گروه رفتند به دنبال مواد اولیه معجون!

روز ارائه ی معجون ها

-حالا وقت داوری بین دو معجون هست. گروه اول،گروه البوس دامبلدور اسم معجونشون رو بگن!
-کروشیو
-تام!
-ناخود آگاه بود!
-اخ ...گروه اول،گروه لرد ولدمورت اسم معجونتون رو بگید!
-معجون زندگی
-تام!
- چیه پشمک؟

داوران اجازه ی پاسخ دامبلدور به ولدمورت را ندادند.

-گروه دوم،گروه آلبوس دامبلدور اسم معجونتون رو بگید!
-معجون زندگی!
-پشمک چرا عین ما درست کردی؟من میدانستم تو سوروس را تغییر شکل دادی تا جاسوسی ما را بکند!
- من سوروس رو تغییر شکل ندارم.
-دادی!

ناگهان دو داور وارد شدند تا نتایج را اعلام کنند.
-خب لطفا دعوا نکنید ما تصمیم گرفتیم دوباره شما رو مساوی اعلام کنیم اما یک مرحله سوم هم طراحی کردیم. شما باید سانتور بگیرید و با خودتون بیارید. هر کس بیشتر بود امتیاز بیشتری میگیره!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ۱۳:۳۸:۰۱

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵
چرا؟
نه واقعا چرا؟
چرا انقدر مبهمی؟
چرا اینجوری حرف میزنی؟
چرا معنی کلمه عاصدیغ رو نمیگی؟
چرا مترجم نداری؟


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: فرجام در آزکابان
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵
در باز شد و اولین اعدامی وارد شد!

- برم خونشو بخورم؟
-نه! زیادی عجله نکن.
-اتهامات رو قراعت کنید.
-تحدید به قصد کشت ی.آ و خراب کردن عروسی پ.چ و امیدوار کردن کاذب ک.ب. دفاعی از خود دارید دوشیزه توربین؟
-اینجا هم بهم میگن توربین.
- مگر غیر از اینه؟
-بله من لیسا تورپین است .
-اینجا وارد شده توربین!به ادامه محاکمه میرسیم.دفاعی از خود دارید؟
- یوآن منو عصبانی کرد. من عروسی پالی رو خراب نکردم!
- چه کسانی با آزادی خانم تورپین موافقن؟

دست نصف و شاید هم بیشتر اعضای دادگاه بالا رفت.

- و چه کسانی با اعدام خانم تورپین موافقن؟

فقط دست 5 نفر بالا رفت که یکی از آن ها جلاد بود!

- به این ترتیب خانم تورپین آزاد میگردد. اما در صورت مشاهده شدن جرم دیگری هیچگونه بخششی در کار نیست و اعلام میشود!

حالا نوبت اعدامی بعدی بود!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۱ ۱۷:۵۲:۲۱

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: ترین های هفتگی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵
ﺟﻤﻠﻪ‌ی ﻃﻨﺰ ﻫﻔﺘﻪ:
ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪﺗﺮﯾﻦ سخنِ ﻫﻔﺘﻪ:
بهترین رول هفته: این
ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭼﺖ‌ﺑﺎﮐﺲِ ﻫﻔﺘﻪ: ممم پالی چپمن!
ﺑﯽ‌ﻓﺮﻫﻨﮓِ چت‌باکسِ ﻫﻔﺘﻪ: خودم
کاربر برتر هفته: لادیسلاو زاموژسلی


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.