کمی نــگذشت که همگی مرگخواران به نزدیکی خانه ی گریمولد رسیدند و منتظر فرمان لرد بودند.ارباب که در میان موهای بلاتریکس گم شده بود و از دست شپش های او در امان نبود،تصمیم گرفت تا به سمت موهای ایوان کوچ کنـد تا بلکه امنیت بیشتری داشته باشد.
لرد نگاهی به ایوان انداخت و نعره زنان گفت:
-یـــالا منو از موهای سر این عجوزه بلند کن! بـوی پـاهای مورفین خوشبـوتر از اینه!
گرچـه این وضعیت در میان موهای ایـوان و سایر مرگخواران نیـز حاکم بود و این کوچ ها هیچ تاثیری نداشت!
در همین لحظه پدر ارباب، تـام! نسبت به بوی پای مورفین حساسیت شدیـد نشان داد و ابــراز علاقه کرد :
مورفین هـم
چراغ سبزی به او نشان داد و تام پــرواز کنــان به سمت پاهای مورفین رفت و
مشغـول شـد!مورفین با آن دندان های کرم خورده و سیاهش خنده ای به تـام کرد و گفت:
-خواهـرشوهر...ببخشید..شوهرخواهر عژیـژم! بژار یکمی بهش اژ اینا اضافه کنم تا ببینی چه فاژی میده..بیــا !
سپـس مقداری پـودر سفید رنگ از جیبش در آورد، در آب مخلـوط کرد و به آرامی به جوراب هایش اضافه کرد.تام هم با چند نفس عمیــق وارد فــاز شد!
لرد بـا عصبانیت فریادی زد و سعـی کـرد تا دوباره فضا را به حالت عادی خود برگرداند اما صدایـش آنقدر ضعیـف و شبیه جیـر جیـر همیشـگی سوسـک حمام خانه ی ریدل! بـود که هیچکس به او توجهی نمی کرد.گرچه اندکی بعد لـرد به ایوان دستور داد تا با ارسال چند کروشیو به بانیـان این موضوع، اوضاع را در دست بگیرد.