هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
تا کنون در چنین دو راهی سختی گیر نکرده بود.باطن تاریکش به او می‌گفت:«یه آواکداورا نثارشون کن .هم از دست اون مشنگ احمق راحت میشی هم از دست دامبلدور»
اما لرد سیاه با خود گفت:«این مشنگ اصلا لایق آواکداورای من نیست.باید یک فکر دیگر کنم. »
ناگهان فکری در ذهنش جرقه زد:«آهان!باید به ذهن آن مامور مشنگ نفوذ کرده و ببینم چه دوست دارد»
پس چوبدستیش را در آورد و گفت:«له جی منس»و چون مشنگ ها متوجه خواندن ذهن‌شان نمیشوند،مامور هم چیزی نفهمید.

«پس گربه دوست داری؟آهان !الان تو را دنبال نخود سیاه میفرستم»

اما بعد لرد با خود گفت:«من و در آوردن صدای گربه؟باید یک گربه واقعی اینجا ظاهر کنم»
سپس یک گربه از غیب ظاهر کرد و به گربه گفت:«ببین گربه،میری خودتو به مرده نشون میدی. بعد از این که مرده دنبالت کرد تو هم فرار می‌کنی.شیر فهم شدی؟»
گربه بینوا سر تکان داد.
لرد سیاه گربه را به سوی مأمور فرستاد
-سلام پیشی کوچولو.بیا اینجا ببینم...
اما گربه با سرعتی سرسام آور به سوی در خروج اتاق رفت.

-وایسا ببینم کجا میری..

تا گربه کار خود را کرد لرد سیاه پیش آلبوس آمد گفت:«بیا بقل عمو» و دامبلدور هم بقل لرد سیاه پرید و هر دو از سینما خارج شدند...


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۰ ۱۶:۴۲:۳۰


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
شل کن!!!!!شل کن میگم!
-ای مشنگ.چطور جرئت می‌کنی جلوی لرد ولدمورت،بزرگترین جادوگر دوران ها،حرف از شل کردن بزنی؟

-وایسا ببینم!چی گفتی؟گفتی اسمت لرد ولدمورته؟
-چیز است منظورم ...
-آقای جونز! این بچه این آقا نیست.بیاید ببریدش یتیم خونه.
- آواکداورا
پرستار مانند سنگی محکم بر زمین افتاد.اما سریع نگهبان سینما وارد شد و گفت:

-قتل!قتتتتتتتتل!
-آواکداورا
-این هم از هوش و درایت ما . آلبوس بیا اینجا

اما ولدمورت خشکش زد.هری پاتر در آنجا بود



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
کی؟
یه مشنگ



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
ناگهان لرد سیاه بازگشت.


-ما چوبدستیمان را در آشپزخانه جا گذاشتیم .لوسیوس!! ما را به آشپزخانه راهنمایی کن.

رنگ لوسیوس سفید شد.اگر می فهمید که در آشپزخانه هیچ چیز ندارند بیچاره میشدند

-بزارید خودم چوبدستیتون رو بیارم
-خیر به تو اعتمادی نیست.خودم چوبدستیم را می‌آورم

دل لوسیوس مثل سیر و سرکه میجوشید با پانتومیم به دراکو فهماند «چرا بر و بر منو نگاه میکنی؟ برو چند تا هرت و پرت بنداز وسط آشپزخونه تا آبرومون نره»
لوسیوس گفت:
«چشم پدر»
و به طبقه بالا رفت
خیال لوسیوس راحت شد و با لرد سیاه و نارسیسا به سمت آشپزخونه حرکت کردند.اما در آشپزخانه چیزی دیدند که آنها را حسابی خجالت زده کرد.
-وان حمام وسط آشپزخانه تو چیکار می‌کنه لوسیوس؟



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
کجا؟
تو هاگوارتز



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
لوسیوس در جنگل زمزمه می کرد:

-پس این میمونا کجان؟موقعی که داریم به ارباب خدمت میکنیم هی میان بالای درخت و اوقاتشو تلخ میکنن،اما الان که بهشون نیاز دارم یکیشون پیدا نمیشه.

ناگهان میمونی را پشت درهای دید که در حال کوفت کردن پنیری بود.

-خودشه .میمون و دسر ارباب

پس به سمت میمون رفت و گفت:

به به چقدر زیبایی،چه سری،چه دمی عجب پایی

اما میمون خر نشد و گفت:

-فک کردی من خرم؟من دوم رهنماییما!

_نه میمونه با اون کلاغه بودم

-کدوم کلاغ؟

و تا میمون رویش را برگرداند لوسیوس گفت:

-پتریفیکوس توتالوس

و میمون خشک شد

-به به اینم از میمون حالا سکتوم....

-کروشیو....



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
کی:
وقت گل نی



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
با کی؟
هرمیون



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
کی؟
ویکتور کرام



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه ساخت ورد جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
نام ورد:سامر میوز
سازنده:دکتر فیلی باستر صاحب مغازه شوخی های بی خطر فیلی باستر
روش اجرا : چوب دستی را به صورت زیگزاگ میچرخانیم و ورد را بر زبان می آوریم.
تاثیر:چنان حرارتی را به وجود می آورد که آب را بخار میکند
البته حرارت واقعی نیست و تنها برای مدت کوتاهی می ماند اگر در جایی متراکم نشود
کاربرد:برای شوخی با دوستان و ساختن شکلات های آتشین دوک های عسلی به کار میرود و حتی برخی مرگ خواران از آن برای شکنجه استفاده میکردند


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۶ ۱۸:۱۳:۰۷


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.