خلاصه:
محفلی ها بدون نقشه و بصورت ناگهانی تصمیم می گیرن لرد سیاه رو نابود کنن.
وارد قلمرو لرد می شن و دنبال راهی برای ورود به خانه ریدل می گردن که چشم رون به دریچه ای که روی زمینه میفته.
____________________
با اشاره پرسی ملت محفلی یکی یکی وارد دریچه شدند.
-ای بابا...چقدر تاریکه.اینا که می گفتن تاریکی وجود نداره.داره که!
-تاریکی نبودن نوره رون.الان اینجا تاریک نیست.فقط نور نداره.
-خب این که می شه تاریک!
-تو نمی فهمی...فرق می کنه!
-هی ملت...نقاطی از بدن من از دریچه رد نمی شه.
-صد بار بهت گفتیم رژیم بگیر مالی...حالا که نمی گیری حداقل دنبال ما راه نیفت بیا ماموریت!
دو سه محفلی ای که بیرون بودند به کمک هم مالی را هل داده و به سختی در دریچه جای دادند.پرسی جلوتر از بقیه می خزید.
-همه دنبال من بیایین.
-مگه راه دیگه ای هم داریم؟
-اوهوم...ممکنه بترسین و بخوایین برگردین.
-نگران نباش.با وجود مالی همچین گزینه ای وجود نداره.فقط دو نفری که پشت مالی هستن می تونن فرار کنن.
پرسی رفت و رفت و رفت و بقیه هم به دنبالش...تا اینکه باریکه نوری به چشم خورد.
-رسیدیم.ما موفق شدیم راه ورود به مرلینگاهشون رو پیدا کنیم.همونجا قایم می شیم تا همشون برن بخوابن.بعدم اتاق اسمشو نبرو پیدا می کنیم و هری رو می فرستیم تو!
-چرا منو؟!!
-چون برگزیده ای .
پرسی دریچه ای را که منشا نور بود هل داد...دریچه سنگین بود.
-کمکم کنین اینو بازش کنم.ولی مواظب باشین سرو صدای زیادی ایجاد نشه.
بعد از چند ثانیه ملت محفلی به کمک هم دریچه را باز کردند.پرسی با افتخار سرو گردنش را از دریچه خارج کرد.
-خیلی روشنه...چیزی نمی بینم.کمی صبر کنین که چشمام به نور عادت کنه.من نمی فهمم...اینا چرا تو مرلینگاهشون از لوستر استفاده کردن...و همچنین از مبل...اصلا این مرلینگاهشون چرا اینقدر بزرگه...
-مواظب باش پرسی.شاید کسی توی مرلینگاه باشه.
-نه بابا...انگار اینجا اتاق انتظاره...کلی میز و صندلی هست و چند تا مجسمه و کمی وسایل پذیرایی و هیفده هیجده تا مرگخوار که زل زدن به من.
اوممم....بچه ها....به نظرم اشتباهی اومدیم.بهتره برگردیم.بزنین به چاک!
- چی چیو بزنین به چاک...تو بیا ببین مالی رو می تونی از جاش تکون بدی؟شکل مخروطه...فقط به جلو حرکت می کنه!
با اشاره تهدید آمیز یکی از مرگخواران ملت محفلی مجبور به خروج از تونل شدند!
-سلام عرض شد!
-ببخشید مزاحم شدیم...شماها کانال فاضلابتون چرا می رسه به وسط پذیراییتون؟
مرگخوار تازه واردها را کمی برانداز کرد.
-شما؟