و قبل از اینکه ماروولو موفق شود تا افکارش را پیاده سازی کند بار دیگر اسنیپ به خواست نویسنده در سوژه ظاهر و دست بر قضا با لرد فیس تو فیس گردید!
لرد:
اسنیپ:
مارولو: :hyp:
لرد با ملایمت چوبدستیش را بیرون کشید.
- اسنیپ...یادت میاد ازت چی خواستیم؟
اسنیپ که نگاهش بین نوک چوبدستی لرد و چشمان سرخ و خونینش در نوسان بود به سختی آب دهانش را فرو داد.
- بله سرورم.
- پس ممکنه بفرمایین دقیقا به چه علتی دوباره برگشتی اینجا؟
- من بی تقصیرم ارباب!همه ش تقصیر این نویسنده بوقیه!
- به نظرت کی الان داره این پستو می زنه؟
اسنیپ کله چربش را خاراند و خواست بگوید که برای برداشتن روغن مویش دوباره برگشته است اما وقتی که با چهره خشمگین لرد در میان سلول های روغنی مغزش رو به رو شد دریافت پنهان کردن حقیقت از او فایده ای ندارد.
لرد:کروشیو سیوروس!الان تو اون کله روغنیت به پدربزرگ ما توهین کردی؟داری به این فکر می کنی که پدربزرگ ما دیوانه ست و توهم زده؟و بدتر از اون فکر کردی ما نمی فهمیم چی تو کله روغنیت می گذره؟
اسنیپ درحالیکه از درد به خود می پیچید گفت:
-آخه سرورم خودتون یه نگاه به پست ایشون بندازین.اگر من الان بر نمی گشتم سوژه رو ایشون به شهادت رسونده بود! گفتم حداقل بیام ایشونو به
محضر همایونی راهنمایی کنم که واضحه شدیدا راه گم کردن. شاید گشایشی حاصل شد دیگه با این حرارت یک در میون وسط سوژه جفت پا نیان!
لرد به یکباره از کوره در رفت تا تمام خشم و عصبانیت پست های قبل را یکجا بر سر اسنیپ خالی کند.
-
کروشیــــــــــو!به تو چه مربوطه ای حموم ندیده؟دیگه کارت به جایی رسیده برای پدر بزرگ ما هم تعیین تکلیف می کنی؟خونه خودشه اصلا. حالا هم هرچه زودتر برو سر ماموریتت تا به جای شام به خورد نجینی ندادیمت.یک مشت بی لیاقت دور مارو گرفتن!
اسنیپ از ترس جانش از زیر رگبار طلسم هایی که بی امان به سویش سرازیر بود جاخالی داد و با سرعت هیپوگریف مسابقه از در اتاق خارج شد.
لحظاتی بعد- میدان گریمولدصدای پاق بلندی که از وسط میدان به گوش رسید همان عده اندکی را که از آن اطراف عبور می کردند از جا پراند. لحظاتی بعد مرد قد بلندی با ظاهری نامتعارف از میان میدان ظاهر شد تابه خیابان پا بگذارد.مرد بی توجه به نگاه خیره عابرین با چهره ای اخمو به سمت ساختمان های اینسوی میدان حرکت کرد.
-مگه دستم بهت نرسه ای لودوی بی عرضه!مجبورت می کنم نامه های اعتراض بقیه رو جای من جواب بدی.حیف اون همه روغن مویی که صرف کردم.زیر شکنجه همه موهام به هم ریخت.هوم؟اصلا راهو درست اومدم؟
ظاهرا که درست اومدم. تو خاطرات اسنیپ سابق که همینجا بود......بله؟
اسنیپ بی اراده ایستاد و ناباورانه به منظره پیش رویش و لودویی خیره شد که با فرمت
به دنبال پسربچه ای بستنی به دست عرض خیابان را می پیمود.