طعم لیمو با گوشت؟! نجینی از طعم لیمو در اکثر غذاها متنفر بود.
در سالاد، شاید!
ولی خود لیمو به تنهایی، حتمن!
پس ابتدا نگاه نفرتانگیزی به مشنگی که آب لیمو از سر و رویش چکه میکرد انداخت سپس به سمت باقیماندهی لیمو که در دست تاتسویا بود خیز برداشت.
-
کاتانا از دیدن دست تاتسو که از مُچ قطع شده و همراه لیمو در دهان نجینی جویده میشد، جیغ بنفشی کشید و همانجا کنار در از حال رفت.
تاتسویا که در ابتدا متوجه اتفاقی که افتاده بود نشده، و همچنان با چوبدستیاش مشنگ را در وسط خانه نگه داشته و به نجینی که با چهرهی آرامتری لیمو و محتویاتی که همراهش بود را میجوید خیره بود، توجهش به قطره خونی جالب شد که از مُچ بُریده شده روی دُمِ نجینی که همان وسطها ولو بود افتاد.
تاتسو یک نگاه به قطره خون انداخت، و یک نگاه به مُچ دستش، یک نگاه به کاتانایی که از حال رفته بود، یک نگاه به مشنگی که کاملن در شوک فرو رفته بود و نگاه آخر را به پرنسسِ ارباب انداخت که اکنون در حالِ بلعیدن آخرین لقمه از دست تاتسو بود:
-
پرنسس؟
- فس!