هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: پروژه ی پاترمور
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰
#41
من یک سوالی داشتم در ضمینه ی ساخت معجون !
آخرش بعد از این که همه ی مراحل رو انجام دادیم باید چه کار کنیم ؟!


Only Raven

هر کسی به اصل خود باز می‌گردد...


Re: پروژه ی پاترمور
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
#42
نامه ی سوم من هم ارسال شد .
DragonSeer153



Re: پروژه ی پاترمور
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۰
#43
سلام
برای من هنوز نامه ی سوم ارسالل نشده اما 2 نامه ی قبل رو دریافت کردم و تا چند وقت دیگه احتمالا وارد می شوم !
و آما نام کاربری من : DragonSeer153



Re: بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰
#44
جیمز که هنوز در حالت گیجی به سر می برد به حرف های مورفین گوش نداده و از کنار او رد شد .

_ کژا پشر ؟!! بیا یکی از این قرش ها بگیر . پولشم بعد از اشتفاده اژت میگیرم که بدونی تژمینیه .

و به زور چند عدد قرص در دست او چپاند .

هنگامی که خواست سوار جارویش شود کمی تلو تلو خورد اما توانست کنترل جارو را در دست بگیرد اما پس از کمی اوج و سرعت گرفتن با کله در یکی از ساختمان های سر راهش فرود آمد .
جیمز :
کارمندان ساختمان :

_حالت خوبه پسر ؟!! پس این آب قند چی شد ؟!
_ آوردم .
_ این قرص ها حتما مال بیماریشه . حتما بیاری خاصی داره . یکی از این بهش بده شاید حالش بهتر شد .

_
_ اِ !! این چرا این طوری شد ؟! نکنه قرص روان گردان بود ؟! یکی اون رو بگیره تا خودشو از پنجره ننداخته پایین !!!

دین دین دین ( افکت تلفن زدن )

_الو ؟! سلام . سریعا یه آمبولانس بفرستید . بله . آدرس رو یادداشت کنید .

دیو دیو دیو ( افکت آژیر آمبولانس )


در بیمارستان

_ خیلی شانس آوردید . قرص روان گردان مصرف کرده بوده که شما پیدا ش می کنید . به پدرش هم خبر دادیم . تا چند دقیقه دیگه میان .

تق ( افکت کوبیده شدن در)

_ این جیمزِ ............ کجاست ؟! دیگه آبرو برام نذاشته !



Re: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰
#45
به اربابش خبر داده بود .
او تمام مدت میدانست که هری پاتر ؛ پسری که زنده ماند ، قرار بود به کجا برود . تمام مدت ....

از ازدواج دخترش با یک گرگینه نفرت داشت . می خواست زندگی جدیدی را آغاز نماید . می خواست سرگذشتش را ، تمام عمری را که با یک ماگل زاده به هدر داده بود فراموش کند . می خواست به ارتش تاریکی بپیوندد .

این اولین ماموریتش بود . او باید پسر برگزیده را برای اربابش می برد . باید ثابت می کرد که خون خاندان بلک در رگ هایش جریان دارد . باید ثابت می کرد می تواند گذشته اش را فراموش کند .

تمامشان را خنثی کرده بود. زمان خواندن طلسم او آن جا حض.ر داشت و می دانست که انواع طلسم های باستانی در آن جا به کار برده شده است . راه خنثی کردنشان را از اربابش یاد گرفته بود .

صدای سقوط کردن چیزی به گوش رسید و بعد از صدای باز و بسته شدن در آمد .از پنجره دید که تد از خانه خارج شد. از پله ها پایین رفت . تد در حال حمل نوجوانی بود .

_ دورمدا ؛ هری زخمی شده . تا اون رو مداوا کنی من هاگرید رو میارم تو .
_ باشه تد .

و تد از خانه خارج شد .


محبت در دلش خشک شده بود . قبل از پیوستن به ارتش تاریکی فکر می کرد هری را مانند دورا ی خودش دوست دارد اما حال که فکر می کرد می دید حتی او را هم دوست ندارد . زخم هایش را با نفرت سامان داد .می دانست که مرهم ماندگار نخواهد بود و ساعتی بعد از بین خواهر رفت . این را هم از اربابش یاد گرفته بود .


چشم هایش را باز کرد . کسی عینکش را برداشته بود . به اطرافش نگاهی انداخت . مرد شکم گنده ی بوری داشت با تعجب به او نگاه می کرد .

_ بالاخره بیدار شدی پسر ؟!
_ من .... هاگرید کجاست ؟!
_ حالش خوبه . توی اتاق بغلی خوابه .

صدای پای کسی می آمد .
سرش را برگرداند که ....

_ تو ؟!

و دستش را به طرف جیبش برد . بدون شک او را می شناخت .

_ چوب دستیت این جاست پسر . من تد تانکس هستم ، پدر دورا و اون هم زن منه که سرش داد میزنی . تو و هاگرید قرار بیایید این جا که سقوط کردید . آرتور هم با این اختراعات ماگلیش .
_ ببخشید . راستی چرا ولدمورت نتونست به این جا نزدیک بشه ؟!

و جریان را برای او بازگو کرد .

_ چون طلسمی این جا کار گذاشته شده که هیچ کدام از مرگخوار ها نمی تونند تا 100 یاردی این جا نزدیک شوند .

اما او نمی دانست که طلسم توسط دورمدا خنثی شده است و لرد سیاه اکنون در خانه ی مالفوی ها منتظر است .

_ خب . وقت رفتن رسیده پسر .

و به برسی که به رنگ آب در آمده بود اشاره کرد . 2 اخگر سرخ از پشت سر به آن دو شلیک شد و لحظه ای بعد هر دو به زمین افتادند . هاگرید هم تا فردا هم چنان بی هوش می ماند .


در حالی به هوش آمد که در هوا معلق بود . سعی کرد خود را از شر طناب های نامرئی دورش خلاص کند اما چوب دستی اش در دست دورمدا بود .

_ دورمدا ! خواهش می کنم !!
_ خداحافظ تد !

آواداکداورا


و لحظه ای بعد خانه اش را برای همیشه به مقصد خانه ی اربابی مالفوی ها ترک کرد .

همراه با پسر برگزیده


ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۳۰ ۱۵:۵۲:۵۲


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
#46
من میخوام ااین جایگزین معرفی شخصیتم بشه



آندرومدا بلک


او از خاندانی اصیل است اما به خاطر ازدواج با تد تانکس که یک ماگل زاده بود از شجره نامه ی بلک ها بیرون رانده شد . او مادر نیمفادورا تانکس و خواهر نارسیسا مالفوی و بلاتریکس لسترنج است . شباهت او و بلا بسیار زیاد است به طوری که هری تصور کرد او بلا ست و میخواست او را خلع سلاح کند .
او راضی به ازدواج دخترش و ریموس لوپین گرگینه نبود اما این جا انگلستان ست دیگر ! چه می توان کرد ؟!!
او با سریوس و ریگولوس بلک نسبت خویشاوندی دارند .
و بر خلاف تمام اعضای خانواده اش که در اسلیترینند ؛ در ریونکلاو ست .

جایگزین شد.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۳۰ ۰:۴۰:۱۹


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
#47
_ به ارباب دروغ میگی لودو ؟!! فکر کردی ارباب نمیتونه ذهن آشفته ت رو ببینه ؟! از همین الآن 2 ساعت وقت دارید بلا و وزیر رو تحویل بدید وگرنه با ایشون طرفید .

و به سوی نجینی اشاره کرد .

مرگخواران :

در سوی دیگر خانه
مرگخواران در حال شور


_ چی کار کنیم ؟!
_ یا باید تحویلشون بدیم یا خودمون خوراک نجینی بشیم .

آندرومدا ؛ مرگخوار تازه وارد ریونکلاوی گفت :
من میگم که به دو نفر معجون مرکب بدیم شکل وزیر و بلا بشند.
_
_ میگم فکر بدی هم نیستا ! به امتحانش می ارزه !


......................................


ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۹ ۱۹:۰۹:۰۳


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰
#48
سوال :
من که تایید شدم ! پس چرا مرگخوار جز قسمت گروه هام نیست ؟!!!


ویرایش:کمی صبر داشته باشین.اون قسمتش کار مدیراس...امشب اضافه میشه.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۷ ۲۲:۲۱:۲۸


Re: وقتی دست هری توسط باسیلیسک گزیده شد با اشک ققنوس خوب شد چرا آقای ویزلی که گزیده شد از آن استفاده نشد
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰
#49
به سلام جناب هوگو ویزلی :

پس چطور هری که با باسیلیسک گزیده شده بود با چند قطره خوب شد ؟!!! زهر باسیلیسک که از نجینی قوی تر بود ؟!!!



Re: وقتی دست هری توسط باسیلیسک گزیده شد با اشک ققنوس خوب شد چرا آقای ویزلی که گزیده شد از آن استفاده نشد
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#50
مرلین 777:
من قاطی نکردم . آقای الیوندر پرسید که چرا از ققنوس توی جنگ هاگوارتز استفاده نشد منم جواب دادم !!! دیدی قاطی نکردم ؟! جنگ هاگوارتز توی کتاب 7 بود .

به آرنولد :
من نمیدونم با کی هستی ! با هر کی هستی اسمش رو اضافه کن به اول پستت .







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.