هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۲
#41
آماندا در حالی که استخوناش داشت زیر هیکل سنگین سالازار خورد می شد از در وارد شد و لرد و بقیه مرگخواراهم به دنبالش حرکت کردن.

-جناب سالازار فکر میکنم یه ذره اضافه وزن دارید. بهتر نیست به فکر وزن کم کردن باشید؟
سالازار که هنوز تو حال و هوای کفش خوشگلا بود گفت:
-مگه مرده وزن کم میکنه؟ نوه ی گلم این چی میگه؟ فکر کنم بیچاره دیوونه ست!
ارباب که دیگه کم کم داشت از دست این پیر مرد خسته میشد گفت:
-من دیگه تحمل ندارم آماندا. :vay: اگه این روانپزشکه نتونه واسه سالازار کاری کنه یه آواداکداورا مهمون منی.
آماندا هم دیگه از ترس جونش ترجیح داد دهنشو ببنده.

وقتی از پله ها بالا رفتن رسیدن به یه اتاق که درش باز بود و توش کلی مشنگ منتظر بودن نوبتشون برسه. لرد که بعد از دیدن اون همه مشنگ فهمیده بود آوردن سالازار تا این جا بی خود بوده و باید دکتر رو با خودشون ببرن با عصبانیت گفت:
-شما همینجا بمونید الآن بر می گردم.
بعد رفت تو اتاق و در رو پشت سرش بست. یه دفعه همه ی مشنگا از ترس جیغ کشیدن. البته میشد پیش بینی کرد که وقتی یه آدم بی دماغ ببینن زهره ترک شن

بعد از چند ثانیه همه ی سر و صداها قطع شد. لرد در اتاق رو باز کرد و فریاد زد:
-بیاید تو.

مرگخورا که فهمیده بودن ارباب مشنگارو کشته از ترس داشتن خودشونو خیس می کردن. بعد یکی یکی رفتن تو و ناگهان در اتاق دکتر باز شد.
یه زن از اتاق بیرون اومد و وقتی دید چند نفر بیهوش رو زمین افتادن یه جیغ زد و...خداحافظ شما!

آماندا با سالازار و ارباب رفتن تو اتاق.لرد فریاد زد:
-دُکی جون پاشو باید بریم!
بعد اصلاً به دکتر فرصت نداد دهنشو وا کنه و چوبدستیشو به سمت اون بخت برگشته گرفت:
-اکسپلیارموس!

منشی که داشت از تو سوراخ کلید دست شویی با وحشت به این صحنه ها نگاه می کرد، دید که همه ی مرگخوارا ناگهان غیب شدن!


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "ارنی مک میلان"
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۲
#42
سلام ارنی
اومدم یه تز بدم.

میگم خوبه یه بخش بذاری با عنوان دفترچه ی شاهزاده ی دورگه که اعضای تازه وارد بتونن جواب خیلی از سوالاشون رو بگیرن.

فکر کنم بدونی منظورم از خیلی از سوالا چی بوده. خودم که نمی دونم!

البته این به نوعی مکمل طرح خودته. ولی گفتم یه عرض اندامی کرده باشم دیگه.

موفق باشی


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "ارنی مک میلان"
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲
#43
نقل قول:
اسنیپ: شما قبل تولد من در آفریقا بر روی درختان موز به سر میبردی تام عزیز !

نقل قول:
تام ریدل: بله بله دقیـقا! همونجا بی ناموسی انجام میدادم،روی درختان موز!


با توجه به این گفتگو، آیا رأی دادن به یک عامل بی ناموسیِ آفریقایی عاقلانه است؟


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر توجیهات محفلیه (عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
#44
1-نظرتون درباره ی محفل ققنوس و انتظارتون از محفل ؟
من بدون دستمزد راجع به بابامم نظر نمیدم چه برسه محفل.
انتظارمم اینه که دیگه اینقدر سوال بی مورد نپرسید

2-چقدر به سرانِ محفل اعتقاد داری ؟ به چیشون اعتقاد داری دقیقا ؟
به کیا؟؟؟؟؟ من سران محفل رو هویجم حساب نمیکنم. البته دامبل استثناست


3- اگر یک طرف نجینی ( مار محبوب تام ) و طرف دیگه فوکس ( ققنوس محبوب دامبلدور ) باشه و در خطر باشن ، کدومشون رو نجات میدی ؟ چرا ؟
حالا که حرف دامبلدور اومد وسط نظرم عوض شد. فوکسو نجات میدم. چون عین چی از دامبلدور می ترسم.

4- به نظرت قداست دامبلدور شکسته شده ؟
گفتم که عین چی از دامبلدور می ترسم پس به خاطر جونمم که شده نظری ندارم

5- حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر دامبلدور چی باشه؟
من غلط بکنم راجع به این قضیه حدسی بزنم

6- انقدر شجاع هستی که تام رو ولدمورت صدا کنی یا هنوز هم بهش میگی اسمشو نبر ؟
خب هویج آخه این پرسیدن داره؟ من گفتم از دامبلدور می ترسم نه از اسمشونَ...چیز، ببخشید ولدمورت.
البته شاید دماغ نداره یه ذره ترسناک باشه ها!!!



بدلیل تغییر دادن ویرایش من و تغییر دادن متنی که نوشته بودم ، شما رو به مدت 20 روز از انجمن محفل ققنوس معلق میکنم.

پرسی ویزلی


ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۶ ۱۷:۱۲:۱۷
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۶ ۲۲:۰۰:۱۵
ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۷ ۱۰:۳۳:۳۸
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۷ ۲۲:۰۵:۴۶

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "ارنی مک میلان"
پیام زده شده در: ۹:۳۸ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
#45
سلام علیکم و رحمة ا...

ارنی جان کی گفته منظورم با تو بود؟؟

فقط اون موقع ستاد تو تو قسمت پاسخ های جدید در وزارت سحر و جادو اول بود منم گفتم کلا یه یادآوری کرده باشم.

خوش باشید


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: داستان های پنــچ کلمه ای!
پیام زده شده در: ۹:۳۰ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
#46
درود


جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن او فرا رسیده بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست اجرا میشد حتی اگر مجبور به قربانی کردن خادمین خود می شد. سال ها بود که انتظار چنین فرصتی را می کشید. دیگر اجازه نمی داد هیچ چیز مانع او شود حتی...
- نه خواهش می کنم...نه!

افکار لرد با صدای فریاد زندانی پریشان شد. زندانی با لابه و زاری به پای لرد افتاد. بدنش از شدت وحشت همچون بیـد به لـرزش افتـاد. چهـره ی خون آلودش نشانه ی عذابش بود و ترس.

چهره زنداني با دیدن چوب دستی که به سویش نشانه رفته بود چون مردگان رنگ باخت و ناله ای از سر یاس سر داد. چشمانش لبریز از خواهش و تمنا شده بود.
- س...سرورم به من.....

اما هنـوز لب باز نکرده بود که دردی جانکاه تمام وجودش را در برگرفت.
- نــــــــــــــــــــــــــــــــه...خواهش...
- دالاهوف، میدونی معنی خیانت به لرد ولدمورت یعنی چی؟

نگاهش با سردی به پیکری که پیش رویش بر روی زمین افتاده بود، دوخت.
- نابودی و نیستی، دالاهوف!
-... .( سکوت)
- برادرت، آنتونین برخلاف تو ترجیح داده با دشمن من هم پیمان بشه... دشمن قسم خورده ی من!

نگاه خیره ی لرد حین ادای عبارت آخر حالتی مرگبار یافته بود. بدن مرد از ترس دچار رعشه شده بود و صدای به هم خوردن دندان هایش به گوش میرسید. لرد سیاه با صدایی ارام ولی دلهره اور به صحبت هایش ادامه داد.
- و تو با وجود اینکه می دونستی باید به سرورت خبر بدی... سکوت کردی.
- س...ر..ورم من...
- ساکت!
-سکوت تو به اندازه خیانت برادرت غیر قابل بخششه!

لرد عبارت آخر را فریاد زد. به دنبال آن سکوتی مرگبار بر فضا حاکم شد. ثانیه ها به قدر قرنی در گذر بودند. لرد سیاه چنان به لرزش بدن زندانی می نگریست که گویی از این نمایش وحشت غرق لذت شده است. در گوشه ای از ان اتاق دهشتناک، لوسیوس مالفوی آرام و بی صدا گوش به فرمان لرد سیاه بود. برای لحظه ای این گمان در مالفوی شکل گرفت که چرا لرد سیاه کار را تمام نمی کند. چوبدستی اش را کشید و به سمت دالاهوف نشانه رفت. آیا لرد سیاه قصد بازی کردن با قربانیش را داشت یا... مکثی کرد و چوب دستیش را پایین اورد.

لرد سیاه به سمت قربانی چرخید و به آرامی به سویش حرکت کرد. با هر قدمی که لرد سیاه بر می داشت دالاهوف بیشتر خود را جمع می کرد.
- با این حال... من تصمیم گرفتم فرصت دیگری به تو بدهم.

با گفتن این جمله، صورت مار مانند لرد سیاه حالتی ترسناک و شیطانی به خود گرفت.
- با این فرصتی که بهت می بخشم، باید وفاداری خودت رو ثابت کنی!

سایه ای از آرامش بر چهره ی درد کشیده ی دالاهوف افتاد و او بی آنکه تلاشی برای برخاستن نشان دهد در همان وضعیت خود را روی زمین کشید تا لبه ی ردای سیاه اربابش را لمس کند.
- س..سرورم..ممن..

دستان لرزان دالاهوف برای گرفتن ردا بلند شده بود که صدای سرد لرد سیاه بار دیگر شنیده شد.
- لوسیوس ما رو تنها بذار!
- سرورم!؟

چشمان سرخ رنگ لرد سیاه حالتی خشم آلود و مرگبار به خود گرفته بود. لوسیوس گیج از رفتار اربابش با ترديد از در خارج شد.
- خب، دالاهوف، بذار ببينم... شاید بد نباشه برای اطمینان از اینکه دوباره به سرورت خیانت نکنی...

دست حامل چوب دستی به آرامی به سمت بدن یخ زده مرگخوار نشانه رفت. بلافاصله صدای جیغ وحشتانکی در امارت مالفوی طنین انداز شد.

لوسیوس مالفوی که در بیرون از اتاق در راهرو گوش به فرمان بود با شنيدن اين جيغ كه معلوم بود از درون وجود دالاهوف سرچشمه مي گيرد، بسيار جا خورد. بی اراده از درب فاصله گرفت و نگاه چشمان خاکستری و بی روحش را به درب بسته ی اتاق دوخت. فریاد های گوش خراش دالاهوف حتی از این فاصله به گوش می رسید طوریکه گویی بند بند بدنش را از هم جدا می ساختند...

فریاد های پی در پی دالاهوف،برای او یاد آور خاطره ای وحشتناک بود.بسیار وحشتناک.
اما در آن لحظه،هر چه بیش تر به مغز خود فشار می آورد،خاطرات کمتری در ذهن او نقش می بست...

لبخندی موذیانه بر روی لبهای لرد سیاه نقش بست، و برقی شیطانی در چشمانش هویدا شد.
لرد سیاه خم شد و با خون سردی کامل جمله ای کوتاه در گوش دالاهوف زمزمه کرد؛ چیزی که دالاهوف از شنیدنش به شدت وحشت کرده بود، گویی آن جمله حتی از مرگی که انتظارش را هم می کشید برایش دردناک تر و دهشتناکتر بود...

ولدمورت ایستاد و در چشمان دالاهوف که وحشت در آن موج می زد خیره شد.سکوت هنگامه کرده بود و دالاهوف دیگر توان نگاه بی روح ولدمورت را نداشت.

حس کنجکاوی لوسیوس،که از این سکوت به تنگ آمده بود،بر ترس او غلبه کرد و ناگهان تصمیم به انجام کاری وحشتناک گرفت....


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#47
نقل قول:
من دیگه بررگزار کننده نیستم. به استرجس پادمور و ایوان روزیه واگذار کردم.


بنابراین گفته ی دلوروس آمبریج،مسئولیت برگزاری انتخابات وزارت سحرو جادو به پادمور و روزیه واگذار شد.

هم چنان منتظر خبرهای بعدی انتخابات باشید!!!


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#48
سلام بر مدیرانی که مطمئن نیستم همه شون به مو قشنگی اسنیپ باشن...

یه طرح دارم در حد بوندس لیگا.فقط زحمت اجراش رو باید خودتون بکشین.

میگم چطوره امکان ازدواج شناسه ها فراهم بشه؟
یه تایپیک عقد و ازدواج بذارین...چی میشه!!!!!!!

البته این طرح بعد از خوندن قضایای ناموسی که بین نامزدای وزارت رد و بدل شد به ذهنم رسید.
ولی واقعاً طرح جالبی میشه.

با تشکر
صاحب زیباترین لبخند سال
گیلدروی لاکهارت


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#49
هر جای کتاب که ولدمورت حضور داشت واقعاً روی من تأثیر میذاشت
.
.
.
.
هر بار تصمیم میگرفتم چند نفرو بکشم!

ولی آخرش دلم نیومد.


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#50
بچه ها یه ذره ادب داشته باشین.
میان در سایت رو گل میگیرن ها.
از ما گفتن بود

ویرایش ناظر: نظارت انجام میگیرد. شما میتوانید مواردی که به نظرتون مشکل دارند فقط با ناظر همون انجمن در میون بذارید.


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۱۵:۰۷:۴۳

ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.