هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶
#41
- بعدی!

مرگخواران نگاه های زیر چشمی به یکدیگر انداختند که ببینند کسی داوطلب می شه یا نه!. که کسی داوطلب نشد.
-
- خودمان باید کسی را صدا کنیم؟
- جهرم ارباب!

لرد نگاهی به مرگخوار مذکور انداخت . لیسا مثل قبل مغرور نبود، شاید برای اینکه خیلی سخت بود وقتی در دهانش چیزی به جز لثه ندارد ، قیافه ی متکبرانه ای به خودش بگیرد.
- چی شده لیسا؟
- ارباب ، بانژ دنتونامو خرد شرد.
- چند تا از دندونات شکسته؟
- همه شون. دشتر هفت ریشه هاشو داهون شده.

لرد بدون اینکه احساس همدردی کند گفت :
- حقت بود. حالا بیا بشین آینده تو ببینیم.

لیسا یک قطره از آب دهانش را که از گوشه لبش آویزان بود ، پاک کرد. 
- من شه شاینده نشاشم شه شیژی . شه می دونم شی. یه شیژ شدادار شندوژ مشنوشی امشان شنداره ژنده شودلشتشش شهرم! شاششم شیژوژ.....
- اه. خفه شو. سرمان درد گرفت! این دندون مصنوعی های تو کی درست می شه؟
- امروژ بعد اژ ژهر کار لشه هام شموم می شه.
- مثل اینکه به تو فرمودیم سکوت کنی و بنشینی تا آیندت را ببینیم!

لیسا تا آن جایی که می توانست سعی کرد خودش را نارحت نشان دهد.
-
- قیافه ی توله تسرالا رو به خودت نگیر لیسا .این کار ها تاثیری روی ما ندارد.

لیسا آب دهانش را قورت داد و به حالت برگشت سپس روی صندلی نشسته و دستش را روی گوی گذاشت. کم کم صحنه ی سیاه رنگی نمایان شد . لرد کمی رو به گوی خم زد.

(مه همه جارا فرا گرفته ، اما ناگهان صحنه روشن شده و آرسینوس و لیسا دست در دست یکدیگر نمایان می شوند.
- حالا وقتشه که به حساب این لرد معلون برسیم همسر عزیزم.
- همین طوره شوهر عزیزم.

آرسینوس دست لیسا را---- و از او فاصله می گیرد . سپس با ارتشش به جنگ با لرد می رود....)

مرگخواران:
لیسا:
لرد:

لحظاتی بعد در سیاه چال ، لیسا و آرسینوس:

آرسینوس:
لیسا:


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶
#42
با درود.
چند وقتی بود فعالیت نکرده بودم... رفتم باسه برگردوندن خود قدیمیم یه رول بزنم .... دیگه ایشونتقدیم شما!

پ.ن: بهم گفته بودن/بودین شخصیت خودم رو وارد سوژه ها کنم ، سعی کنم یه جورایی خودم رو با بقیه آشنا کنم.(سلیقه، اخلاق ، وسیله ی مورد علاقه) منم چند وقته دارم سعی می کنم خودم رو وارد سوژه ها کنم ، به نظرتون خوب پیش می رم ، آیا؟ یا از راه دیگه ای جلو برم؟
جوابش یک کلمه بیشتر نیست.
.
.
.
ببخشید دیگه من هر بار برای نقد می یام خیلی حرف می زنم و ایراد می گیرم و ... . در کل مزاحم می شم.


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶
#43
‌‌‌لینی لب خندی پیروزمندانه زد و از سوراخ کلید در وارد شد . دو کاج هم شروع کردن به خوشمزگی کردن.
کاج اول که به نظر می رسید اسمش رابرت است ، از کاج دوم که اسمش پفک بود، پرسید:
- می تونی حدس بزنی چرا به من می گن بابی؟

کاج دوم با شاخه هایش بسته ی پفکی از پفک های کارخانه ی پیگمی را باز کرد و گفت:
- چه می دونم شاید مخفف چیزی باشه ، مثلا بلاتریکس؟
- مثلا چی؟

کاج دوم تیکه کلامش را تکرار کرد:
- چه می دونم شاید بلاتریکس؟
- بلاتریکس؟ آخه چطور ممکنه بابی مخفف بلاتریکس باشه؟

کاج دوم با شاخه هایش سرش را خاراند.
- چه می دونم!
- مخفف رابرته ! رابرت!

کاج دوم سری به نشانه ی تایید تکان داد و گفت :
- حالا اگه گفتی چرا به من می گن پفک؟

کاج اول-رابرت- پیشانی اش را مالید .
- نگو نگو. خودم می تونم بفهمم!
- احمق کودن! واسه اینکه پفک زیاد می خوره! پفک ، چون پفک می خوره ! شما دوتا خنگ ترین کاج هایی هستین که به عمرم دیدم! چرا نمی زارین من برم تو و راحتم نمی کنید؟این دست کم مجبور نیستم به اراجیف شما دوتا گوش کنم!

کاج ها شوکه شدند، آنقدر حواس شان به خودشان بود که نزدیک شدن کسی را احساس نکرده بودند. نگاهی به فرد نزدیک شده انداختند، که به نظر می رسید ساحره باشه ! کاج اول- رابرت- دولا شد و روبه ساحره پرسید:
- اسمت چیه؟
- پاتریشیا.
- ببینم منظورت از اراجیف چیه؟
- یعنی همین چیزا که شما می گید.

کاج سرش را تکان داد.
- نه. منظورم اینه که معنیش چیه؟

پاتریشیا خیلی هم خوشحال شد که توضیح بده.
- یعنی مهمل ، مزخرف ، چرت و پرت ، حرف مفت. حالا خوب فهمیدی؟

پفک - کاج دوم- معنی آخری را فهمید .
- حرف مفت؟ هی اینکه توهینه! تو داری به ما توهین می کنی ؟

ساحره دست هایش را به هم زد و ادای دعا کردن درآورد.
- وای روونا! بالاخره دو گالیون شون افتاد.

دوکاج ، مانده بودند که در مقابل این ناسزا گویی چه واکنشی نشان دهند . در دنیا فقط یک نفر بود که مرتب به آن ها ناسزا می گفت ، که آن هم لرد سیاه بود. و این بخشی از شغلشان بود.
- حالا چی کار کنیم؟
- نمی دونم به نظرم از ارباب بپرسیم !
-نه به نظرم ارباب ناراحت می شن !
-نمی شن!
-می شن!
- نمی شن!
-
-
ساحره چشم هایش را گرداند. جر و بحث تا آخر شب ادامه داشت. پس تصمیم گرفت ، به آرامی وارد قصر شود...


ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۱۹:۲۹:۰۲
دلیل ویرایش: I dont no
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۱۹:۳۰:۲۳
ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۱۹:۳۴:۰۷

I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶
#44
هلو اوری بادی!

مرگ سوروس و خاطراتش یکی از جاهایی بود که خیلی باهاش گریه کردم، مرگ پروفسور دامبلدور، مرگ سیریوس بلک ، جسد ریموس و نیمفادورا و..
کلا صحنه های مرگ قشنگی داشت!


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶
#45
- جسد من به چه دردتون می خوره؟
- آگومبا ماگومبا ، می خوریمت، گاموبولا.
-

آرسینوس فکری کرد. نوار را به درون جیبش برگردوند و طعم خودش فکر کرد.
- من بدمزه ام.
- گامبولا!

اشپاش هرلحظه نزدیک تر می شدند .
-
-

درست در همین لحظه صدای فریاد لرد از دور دست ها طنین انداز شد.
- سینوس ما منتظریم!

شاید هم فریاد نزده بود . ولی حداقل فریادش باعث گیجی موقت شپش ها شده بود . در هر صورت آرسینوس اربابش را ناامید نمی کرد پس سعی کرد از گیجی موقت اشپاش استفاده کرده و تار مویی را از ریشه در بیاورد .
- هان؟


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶
#46
-اهم.

یکهو همه ی غلیظیت گوش های شما پایین آمد . خیلی آرام زیر چشمی به پاتریشیا نگاه کرد.
-
-

پس دست هاشو پشت سرش گذاشت و آرام برگشت .
-
-
-
-

پاتریشیا دست از سوت زدن برداشت. مغازه دار داشت چماغش را در می آورد و شما از عرق خیس شده بود. لینی هم که... لینی! کجا بود؟
- حشره ی موذی!

نگاهی به دور و بر انداخت . شما می توانست خودش خودشو نجات بده ، به اون ربطی نداشت. ولی لینی کجا بود؟
سرمو کلاه گذاشت حشره ی موذی! حالیش می کنم !
در حالی که دست هاشو از جیبش در می آورد متوجه حرکت آرامی نزدیک در خروجی شد .
- الان می گیرمت!

سپس به سمت در خروجی شیرجه زد ، لینی را در مشت گرفت ، با این افکت با سمت شما که پس درگیری با مغازه دار به این حالت در آمده بود برگشت . سپس در حالی که او را از کمربند بلند می کرد ، به تسترال فروشی پدر شما آپارات کردند.
لینی در مشت پاتریشیا:


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ جمعه ۸ دی ۱۳۹۶
#47
آرنولد گربه ی بد! من می خواستم اولین سوال کننده باشم.

۱- چرا انقدر تارک دنیایی؟ ( البته به عقیده ی من نیستی ، ولی از وقتی آرنولد تو مصاحبش گفته ، برام سوال شده.)

۲-دامبلدور بودی؟

۳- چرا دامبلدوری رو ول کردی؟


هووم ، فعلا همینا ، باز می گردم فعلا فقط اومدم دوم شم.


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
#48
مالی چونه اش را خاراند.
- هنوز یه مشکلی هست!

دامبلدور باز نگاهی به تیپش انداخت .
- دیگه چمه ؟ تیپم رو که درست کردی!

چشم های مالی برقی زد.
- موهات .
- موهام ؟
- باید موهات رو کوتاه کنیم !
- چرا این جوری می خندی ؟
- چون می خوام موهات رو کوتاه کنم .

دامبلدور موهایش را گرفت . او با این موها ویزلی ها را می خواباند ، به زلزله زده ها پناه می داد، مرلینگاه را تمیز می کرد ، از دیوار خونه دورسلی بالا می رفت تا هری رو دم در خونه شون بزاره، مرگخوار ها رو شلاق می زد، حتی به عنوان پشمک حاج دامبل به مردم می فروخت ! ولی مالی هم با او شوخی نداشت .
- اگه بزارم موهام رو کوتاه کنی دیگه اون جوری نمی خندی؟
- نه . نمی خندم.
- قول می دی؟
- قول!

لحظاتی بعد :
- اوا مرلین مرگم بده چرا شبیه اسمشونبر شدی؟

دامبلدور دستی به سرش کشید . البته دیگه مویی نبود که به آن دست بکشد!
- عیبی هم نداره ها ! الان همه مدل اسمشو نبری موهاشونو درست می کنن . پس ..هوومم....می ریم مرحله ی بعدی.


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
#49
با کی؟ با فراری های تیمارستان شلمرود تانزانیا!


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: اتاق ضروريات
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
#50
و درست همان لحظه نور ماه بر روی ریموس افتاد . دردی وحشتناک و غیر قابل تحمل . دندان هایی که فک را می گرفتند و گرگینه پدیدار شد .

کمی جلوتر:

جیمز به پشت سر نگاهی انداخت .
- بدو تد بدو!

تد وایستاد .
-چی شده؟

جیمز برگشت . فقط چون ریموس به دلیل بیرون آمدن از قبر هنوز گیج بود تا حالا نمرده بودند.
- به پشت سرت نگاه نکن تد و فقط بدو. بدو!

دومین بدو را فقط یه مرد کر واقعی می توانست نشنود ؛ و جیمز فریاد زده بوده چون تد هنوز از جایش تکان نخورده بود. و ... درست همان لحظه بزرگ ترین کابوس جیمز به حقیقت پیوست. ریموس خودش را روی تد پرت کرد.
-تد!


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me









هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.