هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#41
سلام پروفسور تکلیف جلسه دوم

1- لوگوموب ها از عمیق ترین ترس های ما منشا می گیرم هر چقدر که خودمون رو بهش بفهمونیم که ترس ما از بین نمی ره لوگوموب ما قوی تر می شه.

2-پروفسور لوگوموب من یه موجود خاکستری کوچولو هست، با چهار تا شاخ ریز، دو تا گوش دراز. به طور کلی این شکلی هستش.

3- دلیلش هم اینه که من از هر نوع موشی بدم میاد و از هرچیزی که باهاش در ارتباط باشه و وقتی یک بار برادرم با یه موش اومد خونه من اون رو کشتم و عذاب وجدان ولم نکرد چون داداشم خیلی ها ناراحت شد و هر بار به لوگوموب نگاه می کنم اون موش با همیچین قیافه ای ظاهر می شه


Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۹:۰۹ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#42
سلام
تکلیف جلسه دوم گیاه شناسی

۱_ اسمش رو می زارم ورووجک چون خیلی شیطونی می کنه و همش دلش می خواد فرار کنه.
**********
2_ من که می برمش کتابخونه چون کلی اونجا کتاب هست اگر مثلا از ژانر درام خوشش نیومد براش تخیلی می زارم.
*********
3- چون هم دوست نداره ریشه هاش تبدیل به پودر بشه هم تنها ست هیچکی تنهایی رو دوست نداره حتی گیاهان پس بهتره باهاش کمی ادم وقت بگذرونه.
*********
4- خب به نظر من اونجا توی شکم گیاه نشسته کنار از روده گیاه از استخون ها میندازه توی از به امید اینکه بیان و نجاتش بده.
**********
5- خب گیاه وروجک از نظر من 8 سانتی متر هست و دارای 4 پای ریز هست و دو دست خیلی لاغر. سرش گرد نیست تقریبا سه چهارم دایره ست و بالای سرش به دو تا شاخک تقسیم شده که به کمکش می تونه مسیر رو پیدا کنه در واقع حکم جی پی ای رو براش داره


ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۶ ۹:۲۵:۵۱

Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: به نظرتون بهترین فیلم هری پاتر کدام شمارش بود؟
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#43
محفل ققنوس و شاهزاده دورگه ولی واقعاً خیلی کاری که لاوندر کرد رو دوست داشتم چون داشت اون ویزلی رو تا لب مرگ می برد چون خیلی ویزلی پر خور بود و مغرور.


Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#44
اکسپترو پاترونوس


Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ولدمورت چی نداره ؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#45
ارباب ما هیچ مشکلی ندارن چون قدرتمندترین جادوگر تاریخ هست.
در واقع دامبلدوره که هیچی نداره جز اون چوب دستی


Im not just a witch that was put in slytherin. They were always jelous to me but the know im better that them. Im the future of slytherin

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#46
سلام بلاتریکس خوبی؟
من اومدم دوباره درخواست بدم. چون دیگه کلی دارم روی پست هام کار می کنم و پست می زارم.
راستی گفتم شاید گبی (من بهش می گم گبی منظورم همون گابریله) دلش برام تنگ بشه چون دل تنگشم.
دارم حفره شرارتم رو هم تقویت می کنم و راستی ورد کروشیو رو دیروز یاد گرفتم
لطفاً این بار قبول کنید.

مگان!

پست می‌زاری؟ زمان ما مردم اشک می‌زاریدن... چجوری پست می‌زارید؟ گوشه چشم‌هاتون درد نمی‌گیره؟

کروشیو یاد بگیرین... خوبه!

مگان پست‌هاتون بوی پیشرفت می‌دن... خوبه! لاکن نباید تلاشتون رو متوقف کنین.
تشریف بیارید تو تا از نزدیک پیشرفت و تلاشتون رو شاهد باشم.

تایید شد.


ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۴ ۱۱:۴۰:۱۲
ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۴ ۱۱:۴۹:۴۷
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۷ ۱۸:۱۰:۵۶


پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱:۲۴ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹
#47
رون در حالی که پشت میزش نشسته بود داشت کلاه گیس های رنگ نارنجی را نگاه می کرد که با خودش اورده بود.
- اها این یکی خوبه.
رون کلاه گیس نارنجی رنگی را که انتخاب کرده بود بر سر می گذاشت رو به اینه کوچکی کرد.
- اخی حالا بهتر شد. دیگه مردم نمی گن رون ویزلی کچل شده.
در همین حین در دفتر رون ویزلی زده می شود.
-کیه کیه در میزنه من دلم می لرزه.
- قربان اولین نفر امد.
- خب بگو بیاد تو تا با ایشان ملاقاتی داشته باشیم.
دختری عینکی با قدی بلند وارد دفتر شد.
دختر خیلی تند حرف می زد.
- سلام اقای ویزلی. من الیزا مک دوگال هستم از دیدار باهاتون بسیار خوشحالم. من یه نمونه داستان براتون اوردم که می خوام چکش کنید. ممنون می شم اگر قبولش کنین و اگر اشکالی هم داخلش داره لطفا بهم بگین.
رون که هنوز مطمعا نبود که حرف های دختر جوان را شنیده است برگه ها را از او گرفت.
- خب فکر کنم اسمتون الیزا بود. بزارید ببینم چقدر ریز نوشتید . فکر کنم خدتون باید برام بخونیدش.
- بله حتما چرا که نه باعث افتخارمه.
دختر انقدر سریع مطالب را خواند که رون هیچکدام از کلمات را متوجه نشد و به خواب رفت.

- اقای ویزلی! اقای ویزلی!
رون با صدای فریاد دختر بیدار شد.
- بیدارم! بیدارم!
- اقای ویزلی قبول شد.
رون که هیچ جا از داستان را نفهمیده بود روبه دختر کرد.
- بله قبوله فقط زودتر برید.


ویرایش شده توسط مگان راوستوک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۳ ۱۵:۵۱:۱۶


پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۱:۰۱ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹
#48
دروِئلا در حالی که با نا رضایتی از سر جایش بلند شد و به سمت جایی که مروپ و حوری بود رفت.
(در همین حال چند تا غر کوچولو هم زیرلبی می زد)
- اخه چرا من؟! واقعا به خاطر یه کتابخونه اینکار رو کردی دروئلا؟ واقعا که برای یه تابخونه غرورت رو زیر پا گذاشتی.
دروئلا همینطور که غر می زد به جایی که مروپ و حوری بودن نزدیک تر می شد.

- افرین انبه مامان. بخور تا قوی شی.
- ببخشید خانم گانت می شه من یه لحظه با حوری خانم صحبت کنم؟
- سلام دروئلا مامان. با ماتیلدا مامان کار داشتی؟
- ماتیلدا؟!
- اره دیگه. نمی شه که هی حوری صداش کنیم واسه ی همین اسم روش گذاشتم. اسم قشنگی هست برای حوری مامان؟
- اره قشنگه ولی چرا حالا ماتیلدا گذاشتید؟
- به خاطر اینکه اگر اوکادوی مامان دختر می شد دلم می خواست این اسم رو روش بزارم.
- اها خب حالا می شه به ماتیلد بگین بیاد؟
- البالوی مامان بیا دروئلا باهات کار داره.
در همین حین ماتیلدا اومد و با دروئلا به سمت قسمت شرقی بهشت رفتن.

- خب ماتیلدا من می خواستم بگم که تو می تونی واسه ی یه مدت از مروپ ما دور شی؟
- خب چرا؟
- اخه ارباب ما حسودیش می شه
ماتیلدا که تا الان داشت نقش بازی می کرد و منتظر بود تا لرد بهش حسودی کنه صورتش رو به سمت صورت دروئلا اورد.
- ببین دختره من از اون حوری های مهربون نیستم. من می خوام مروپ رو بکشم شما به بهشت نیومدید به بهشت برعکس اومدید. اینجا همه ی ما حوری هستیم ولی بدجنس. ارزو های شما اگر خوبن بد می شن و اگر بدن خوب می شن. در کل اینجا همه ی ارزو های شما بر عکس می شه. پس برو به اون ارباب جونت بگو که سعی کنه زودتر بار و بندیل خودش و رفقاش روببنده وگرنه نابود می شین.
دروئلا از ترس شروع به دویدن کرد و خودش را به ارباب و بقیه مرگ خواران رساند.



پاسخ به: آشپزخانه زندان
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#49
ریموس، مالی ، سیریوس و یوان به سمت پروفسور نگاه کردند.
- اه. پروفسور! حالا دقیقا باید الان بیاین؟ زد حال بدی بهم زدین. می خواستم برای اولین بار رگ های یه نفر رو در بیارم.
- یعنی چی باباجان؟
- همین دیگه پروفسور. می خواستم از دستش راحت بشم.
- وای پروفسور مرسی. خیلی مرسی. به موقع اومدین من هنوز کلی ارزو داشتم و شما نجاتش دادین. مرسی پروفسور. .



پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#50
سوژه جدید:
تعدادی از زندانیان ازکابان با هم نقشه می کشن که از زندان ازکابان فرار کنند ولی نمی دونن چطور در برن و یکسری نقشه های عجیب غریب تصمیم می گیرن که بکشه.
***************

- من دیگه تحمل این زندون کوفتی رو ندارم.
- حالا کی داره؟
- این جا کثیفه، غذا به ادم کم می دن، لباسامون پاره پاره ست دیگه مگر گیر از این هم بزرگتر می شه به اینجا داد؟!
- خب بیا فرار کنیم.
- اخه احمق جان چطور؟ اگر در بریم دیوانه ساز ها می گیرنمون و روحمون رو می مکن. داغون مون می کنن.
- من یه ایده دارم.
- چی؟!
- می تونیم به یکی از فامیل هام توی هاگوارتز نامه بدیم و بگیم که شنل هری رو برامون بدزده.
- اخه خنگ خدا اینقدر اینجا بودی مغزت پوکیده و فاسد شده و نمی دونی چی می گی.
- هی خودتم به اندازه ی من اینجا بودی.
گراهام به سمت مایک رفت و یقه اش را گرفت و دعوای بزرگی رو شروع کرد.

- یغه ام رو ول کن دیوانه
- به من می گی دیوانه؟
- اره مگه چیکارم می کنی؟
یکی از زندانیان به سمت هردو امد و انها را از هم جدا کرد.
- هی می شه بس کنید؟ باید یه نقشه برای فرار ناسلامتی جور کنیم ها. نه اینکه دعوا کنیم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.