هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
#41
الان می تونم عضو شم ؟

آلانیس!
پست‌هات رو خوندم. هنوز همون مشکل قبل توشون وجود داره. کمی از مسیر خارج شدی. ازت می‌خوام با تمرکز بیشتر، نقدهات رو دوباره بخونی و سعی کنی چند پست خیلی خوب بزنی. یعنی بهترین چیزایی که از دستت برمیاد. می‌خوام که مجبور شی از تموم نکاتی که قبلا بهت گفته شده توشون استفاده کنی. بعدش یه درخواست نقد بده.
از خوندن پست‌های سایرین هم غافل نشو.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲ ۱۹:۳۲:۰۳


پاسخ به: خاطرات مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰
#42
- می خوام ببینم این بار ماگل ها چی اختراع کردند ، اگر چه الان اختراعش نکردند مثل اینکه قبلا هم بوده ، ولی حالا من تصمیم گرفتم الان امتحانش کنم ، اصلا هم نظر تو مهم نیست ، دلم می خواهد الان امتحانش کنم به تو هم هیچ ربطی ندارد . البته تو شکایت نکردی ولی من دلم می خواهد این را بگم . مشکلی که نداری ؟؟...

عصر یک روز تابستانی آلانیس در حالی برای گربه ی روی سرش وراجی می کرد دوچرخه ای را همراه خودش می کشید.

-... خیلی فکر کردم برای اولین بار کجا امتحانش کنم . آسفالت که نمیشه بخورم زمین داغون میشم . موزاییک حیاط هم خیلی لیز بود . یک مدت ماسه را هم در نظر داشتم ولی راهش دور بود ، پس اومدم به اینجا ! نگاه کن ، نه سفته ، نه لیز است ، نه اومدن بهش سخت است . خیلی هوشمندانه است مگه نه ؟

سپس به علفزاری پر از تپه با چمن های بلند اشاره کرد که گل های بلندی هم در آن به چشم می خورد.

- از رو سرم برو پایین نودل.

سپس گربه را از سرش برداشت و در سبد دوچرخه گذاشت . کلام ایمنی اش را برداشت و سعی کرد آن را بر سرش بگذارد.

دو دقیقه بعد

- چرا نمیشه؟

سپس با اخم بزرگی کلاه را برداشت و بر زمین پرتش کرد .

- کلاه مسخره !

پس از چشم غره رفتن به کلاه بر روی دوچرخه نشست .

- خوبه . حالا پدال می زنیم .

پنج دقیقه بعد

- چرا نمیشه ؟ مطمئنم که... اوه ! چرا دارم عقبکی پدال می زنم ؟ آهان الان خوب ش.. َََاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَی

دوچرخه با سرعتی سرسام آور ار تپه با پایین پرت شد . آلانیس و نودل را پرت کرد و بر زمین افتاد.

- آخ ، وای ، پام ! فکر کنم شکست . دیگه یاد گرفتم که ماگل ها هیچ چیز به درد بخوری اختراع نمی کنم.







ویرایش شده توسط آلانیس شپلی در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۶ ۹:۰۹:۲۴


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰
#43
چیکار ؟

در مورد فواید گوجه حرف می زدند.

جمله ی کامل : برادر پدربزرگ رون زمان مرگ لی لی و جیمز پاتر تو بارگاه مرلین با عمه ی دامبلدور در مورد فواید گوجه حرف می زدند.



پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
#44
در کسری از ثانیه ساحره خشک شد ، شکنجه شد ، سکته کرد ، مورد هجوم حمله قلبی قرار گرفت ، سه باره شکنجه شد ، بی هوش شد ، پاش شکست ، دستش شکست ، مچش پیچ خورد و مورد هجوم انواع و اقسام درد ها قرار گرفت.

- این ها کافی بود یا ادامه بدم ؟

- امم ، ممام ممی مومم مم ممام

- آه درسته . نمیتونی حرف بزنی. خشکت کردم.

سپس تکانی به چوبدستی اش داد و طلسم ساحره را باطل کرد.

- امم ، ب..بله ، خ.. خیلی..ا..ازتون م..متشکرم

- بسیار خب ، حالا بنویس. وگرنه..



پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
#45
وقتی از بستنی فروشی دور شدند جیسون روبه کتی گفت :
- خب ، حالا بیا جادوگر پیدا کنیم . نظری داری بچه ؟

سپس به کتی نگاه کرد که کل لباس و صورتش پروشیده از بستنی بود و انگار هرکاری با بستنی کرده بود جز خوردن.

- عمو ! عمو ! نظرت چیه بریم یک وانت بخریم بعد صبحای جمعه بریم تو کوچه ها بگیم : جادوگر ، ساحره خریداریم.

- کله تو به کار بنداز ! مگه ما پول داریم که بریم وانت بخریم یا پول جادوگرها و ساحره ها را بدهیم ؟

- چطوره اعلامیه بزنیم بگیم : جامعه ی جادوگری !
متاسفانه کودکان جادویی زیادی هستند که دلیل کمبود خون جان خود را از دست می دهند شما می توانید با اهدای خون جان آنها را نجات دهید. لطفا به خیابانی که بستنی موزی می فروخت بیایید تا کمک کنید .

منم می تونم به عنوان بچه ای که به خون نیاز دارد دل جامعه را بسوزانم و راضی شان کنم کل خونشان را بدهند به ما خوبه ؟






پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰
#46
سلام دوباره لرد بزرگ سیاه.
این را نقد می کنید ؟

با تشکر



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰
#47
- بیا بریم سمت قسمت شرکت کنندگان.

پیتر این را گفت و دست کتی را کشید .

1 دقیقه بعد در رختکن

- اینجا قسمت شرکت کننده هاست ؟

- فکر نمی کنم . تو از بس عجله داشتی که نوشته های روی در ها را نخواندی.

سپس کت قرمزی را از سرش کنار زد.

- مگه روی در ها نوشته هم داشت ؟ چرا زودتر نگفتی ؟بیا بریم کتی .

سپس از انجا بیرون رفت ، کتی هم به دنبالش راه افتاد.

3 دقیقه بعد ، جایی در آن ساختمان.

- ما کجاییم کتی ؟

- نمی دونم ، اما اگه می خواهی به مسابقه برسی باید عجله کنی چند دقیقه ی بعد شروع میشه.

- یعنی ما گم شدیم ؟

- شاید . اما نگران نباش پیدا میشیم و به مسابقه میرسیم.

- آره . بیا از اون اقاهه بپرسیم . به نظر میاد اون میدونه قست شرکت کننده ها کجاست.










پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
#48
1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد.

نه اصلا ! من حتی سابقه ی فکر کردن به عضو شدن تو محفل را هم ندارم.

2-به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟

دامبلدور به عشقی اعتقاد داشت که تا جایی من می دونم به دردی نخورد . خیلی هم زیادی اعتماد می کرد.
ولی لرد باهوش ما نه به کسی اعتماد کرد نه به آن کلمه ی نفرت انگیزی که برعکسش میشه قشع اعتقاد پیدا کرد.

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

مسلما دیدن خود لرد . دیدن کسی به این با باشکوهی خودش هدف جاه طلبانه است .

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

جینی ویزلی : هویج گندیده ( البته اگر هویج بگنده )

5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

محفل ققنوس قادر به انجام هیچ کاری نیست در نتیجه ویزلی ها هم گشنه می مونند .

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

زحمت نکشید ! کافیه یکی از دوستانشان باهاشون قهر کنه خودشون میمیرند.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟


رفتار عالی ! ایشون خیلی ناز ترسناک و زیبا خوفناک و گوگولی سیاه هستند.

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟


سعی کنید یک لرد پر ابهت سیاه را مو و دماغ تصور کنید . مسلما نمی تونید!

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

اگر به دردی می خورد که روی صورتش نبود !


آلانیس!
هدف جاه طلبانه‌اتون دیدن لرد سیاهه؟ پس من متاسفم... انداختن هرگونه نگاهی به لرد سیاه مصادف است با دراومدن هر دو ‌چشمتون از کاسه!

آلانیس مسیری که توش قرار داری مسیر درستیه. روند پیشرفتت راضی کننده است. اما باید روی سوژه و شخصیت پردازی بیشتر کار کنی. لازمه تا پست‌هات پخته تر بشن تا به سطحی که مدنظر ماست برسی و بتونی پا به پای بقیه اعضای گروه تو ماموریت ها و برنامه‌های گروهی شرکت کنی.
با توجه به نقدهایی که گرفتی، سه، چهار پست دیگه بزن و سعی کن اشکالاتت رو برطرف کنی. یادت باشه که خوندن رول‌های بقیه خیلی می‌تونه بهت کمک کنه.
دفعه بعدی که اومدی اینجا، لازم نیست دوباره فرم رو پر کنی و کافیه فقط یه درخواست بدی تا من برم و دوباره پست‌هات رو بررسی کنم.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۳ ۱۶:۰۹:۵۶


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#49
- وقت ما ما را تلف نکن ، اگر مردی ادای مرغ در بیار . اگر خوابیدی ادای اردک در بیار . اگر هم خودت را به مردن زدی ادای کبوتر در بیار . زود باش!

دو دقیقه بعد

- گزینه ی هیچ کاری نکردن نداشتیم پیرمرد . عجله کن !

پنچ دقیقه بعد

- مردک مسخره ! وقت ما را تلف کردی! حالا مجبوریم ببینیم ممکن است تو به خاطر کم هوشی و مشکلات قلب و کلیه از هوش رفته باشی یا نه . اصلا بعید نیست ! اما اصلا مایل نیستیم بهت دست بزنیم . مجبوریم به مشنگ های جلوی در اتاق بگوییم.

ناگهان به در لگد زد و فریاد زد :
- مشنگ ها ! بیایید این پیرمرد را بردارید ببرید . ببینید چه اش شده.



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰
#50
اما هیچ کس یک میلیمتر هم جلوتر نرفت چه برسد به یک سانتیمتر!

- چرا داریم به جای جلو می ریم پایین ؟

- شاید پات به جای گاز رو ترمزه . چون من که معلق موندم .

- مگه من سوار ماشینم ؟

- نمی دونم . هستی ؟

متاسافانه بلاتریکسی نبود که به لینی نجات پیدا کرده و رودولف چشم غره برود پس بقیه ی مرگخواران این کار را انجام دادند.

- خیلی شبیه بلا شدم . مگه نه ؟
- نه ! شبیه قورباغه ای شده ای که چشم هاشو گرد کرده.
- اما الان خیلی شبیهش شدم.
- نه الان شبیه موشی ای که اخم کرده.
- مطمئنی ؟ من فکر کنم.....

- بسه دیگه !

خوشبختانه این فریاد همه را به عقل آورد هم لینی و رودولف که اکنون در حال بحث در مورد رنگ ماشین بودند و هم مرگخواران را که در حال تشبیه چشم غره های یکدیگر به حرکات حیوانات بودند.

-مثلا قرار است بریم دنبال بلاتریکس ها !
- اوه ، آره پیتر. یادمون نبود . راستی کوسه کدوم طرفی رفت؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.