هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
#41
بیرون از توهم ایوا

کتی و لینی کنار ایوا که توی هپروت بود و به دیوار جلوش خیره شده بود وایستاده بودن و داشتن تصمیم می گرفتن که چطوری از توهمش بیرون بیارنش.
کتی یک بار دور ایوا چرخید و سر تا پای ایوا رو که به این حالت( ) در اومده بود زیر نظر گرفت.
- به نظرت چش شده؟
- راستش شبیه تو شده؛ وقتی می رفتی تو توهماتت.
- پس یعنی اینم الان داره توهم می زنه.
- فکر کنم آره!

کتی یک بار دیگه هم دور ایوا چرخید.
- خب بیا اینو درش بیاریم بریم کار داریم.
- خب چجوری؟
- معلومه دیگه باید... امممم... نمی دونم.

لینی پرواز کنان جلو رفت و کتی رو به لگدی از سر راهش کنار زد.
البته لگد لینی که تاثیری توی کنار رفتن کتی نداشت و کتی خودش کنار رفت.
- خب معلوه دیگه کتی. با یک پس گردنی محکم و جانانه.

لینی داشت برای زدن پس گردنی دور خیز می کرد و کتی هم با تعجب به لینی نگاه می کرد.
- اِاِاِاِاِ... لینی. فکر نکنم تو بتونی که...

ولی لینی به حرف های کتی گوش نمی داد و داشت به گردن ایوا نزدیک می شد.
- غووووودااااا... آخ.
- چی شد لینی؟
- دستم!
- چی؟‌
- دستم!
- کجا؟
- دس... چی داری می گی تو می گم دستم داغون شد.

کتی لینی رو کنار زد و خودش پشت سر ایوا رفت.
- برو کنار که کار خودمه.

کتی اول قلنج دستشو شکوند و بعد دستشو عقب برد.بعد در کسری از ثانیه به پس گردن ایوا کوبوندش.
برخورد دست کتی با گردن ایوا همانا و در اومدن جیغ ایوا هم همانا.
- آخخخخخخخخ.




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰
#42
کجا؟

تو خونشون، طبقه سوم، راهروی سوم، اتاق سوم، تو کمد سوم.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰
#43
سلام به ارباب گرامی.
خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟
نجینی خوبه؟
هورکراکس هاتون جاشون امن و امانه؟
سیاهی خونتون همچنان بالاست؟
درخواست نقد اینو داشتم اگه ممکنه!

خلاصه:
ﻟﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺠﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﺧﻮﻧﮕﯽ ﺟﺪﯾﺪ (خرگوش) ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ و خودش رفته بخوابه.
لینی با چند تا گرگ مامانی آشنا میشه که گیاهخوارن و از لینی می خوان که وارد گروهشون بشه. لینی هم به شرطی قبول می کنه که شب رو هویج پلو درست کنن تا خرگوش ها بیان و لینی هم بگیرتشون.
ولی به جای خرگوش های معمولی یه شاه خرگوش میاد و گرگارو میخوره. همون موقع لرد هم از راه میرسه و خرگوش هم به جای لینی به سمت لرد حمله ور میشه.


سلام به تری ارباب کش!


خوب، خوش، و نیز سلامتیم.

از نجینی بی اطلاعیم. مستقل شده. رفته جنگل برای خودش تشکیل زندگی بده.


نقل قول:
هورکراکس هاتون جاشون امن و امانه؟
تا وقتی تری دور و برشون نباشه و به در و دیوار نکوبدشون، در امن و امانن.


نقل قول:
سیاهی خونتون همچنان بالاست؟
به تازگی آزمایش دادیم. بالاست! حتی زیادی بالاست. باید کمی اهدا کنیم.


نقل قول:
درخواست نقد اینو داشتم اگه ممکنه!
البته که ممکنه. بسیار هم ممنون که خلاصه کردی.


نقد شما رو با سپر دفاعی فرستادیم. بلایی سرش نیار. اون بی گناهه!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲ ۲۲:۵۲:۰۳



پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰
#44
ولی لرد همچنان سر جاش وایستاده بود و تکون نمی خورد.
- اولا لینی بار آخرت باشه سر ما داد می زنی، دوما بار آخرت باشه به ما دستور می دی و سوما هم ما این خرگوشو پسندیدیم می خوایم نگهش داریم. ببین چقدر سریع داره به سمت ما میاد. کاملا مشخصه محو ابهت ما شده.خب حالا باید برای ما بگیریدش.

لینی با یک چشمش لرد رو نگاه می کرد که از قرار معلوم هنوز متوجه قضیه نشده بود و با چشم دیگه اش به خرگوش که داشت با سرعت به سمت لرد می رفت و در همون حال زبونش بیرون بود و داشت دهنش رو برای بلعیدن لرد آماده می کرد خیره شده بود.
- اٍاٍاٍاٍاٍ... چیزه ارباب فکر نمی کنین که...
- سکوت کن ملعون. گفتیم ما این خرگوش را می خوا...

ولی لرد نتونست بقیه حرفش رو تکمیل کنه و درست لحظه ای که خرگوش به اون رسید توسط شخصی به عقب پرت شد و بعد از یک پشتک واروی المپیکی طور سه متر اون طرف تر روی زمین به این حالت( ) پخش شد.
لرد از زمین بلند شد و خرگوش رو دید که کمی دور تر روی زمین دراز کشیده بود و از شاخه ی بزرگی به عنوان خلال دندون استفاده می کرد.
- کدوم یکی از شما ملعون ها ما را هل داد؟ زود بگویید! کاریش نداریم. میخواهیم با او گفتمان کنیم.

نارلک از وسط مرگ خوار ها بالشو بالا آورد.
- ارباب اجازه! بلاتریکس بود.
- چی گفتی؟ بلا هلمان داد؟... بلایمان چطور جرئت کردی مارا هل بدهی؟... بلایمان کدام قبرستان رفتی. بلـــایـــمـــــان!

- اربـــاب!
صدای بلاتریکس بود که به نظر می رسید از جای خیلی دوری میاد.

- کجایی بلایمان؟
- ارباب کمکم کنین. این جا خیلی لزجـــــه!
صدای بلا از سمت شکم خرگوش می اومد.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#45
نفر بعدی لینی بود که نیشش رو آماده کرده بود و به سمت سر کتی در حال حرکت بود.
- برین کنار بابا هیچ کدومتون کار بلد نیستین. کار رو باید به دست کاردون سپرد.

بلاتریکس که حتی فکرش رو هم نمی کرد که لینی بتونه آب مغز کتی رو خالی کنه جلو اومد.
- می خوای تو بی خیال شی؟ فکر نکنم بتونی ها.

لینی در حالی که با غرور روی سر کتی نشسته بود و آماده امتحان روش مخصوص خودش بود به بلاتریکس نگاهی کرد و لبخندی حواله اش کرد.
- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه، بلا جون.
- آخه من تو رو چجوری بشکنم که ببینم تیزی یا نه؟ بعدشم این دختره شونصد برابر تو فقط عرضشه چجوری می خوای مغزشه سوراخ کنی آخه؟
- نگران نباش بلا جون حله. سوراخش می کنم.
- ببینیم و تعریف کنیم.
- می بینیم تعریفم می کنیم.

لینی بعد این حرف با نیشش به سمت سر کتی حمله ور شد.
- آخخخخ. نیشمم
بلا که مشخصا ناامید شده بود گفت:
- بعدی.




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۹:۲۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#46
- اٍاٍاٍاٍاٍاٍ... خب دقیق نمی دونم الان کجام ولی خیلی پیچ در پیچه. یه مقدارم لزجه! دو تا راه هم هست اینجا. یکی می ره بالا یکی هم می ره پایین. باید از کدوم یکی برم؟

مروپ فهمید که سدریک توی معده ایوا گیر افتاده ولی چطوری باید اون رو راهنمایی می کرد؟
- خب سدریک جان راهی که به سمت پایین میره قطعا به مغز می رسه ادامه بده.
- بانو مگه مغز بالا نیست؟
- چرا شلیل مامان ولی ایوای مامان مغزش پایینه. وزیره مثلا.
- چشم بانو الان از پایین میرم.

درست توی همون لحظه سدریک سر خورد و به دیواره معده ایوا برخورد کرد. برخورد کردن همانا و قلقلک ایوا هم همانا.
- ووای انقد تکون نخور سدریک قلقلکم میاد.

ایوا همونطور که داشت از خنده ریسه می رفت مشتی روونه شکمش کرد تا از سدریک انتقام بگیره.
سدریک یک دفعه متوجه نکته عجیبی شد.
- بانو راه پایینی بسته شده.

ایوا با مشتی که به خودش زده بود راه پایین رو بسته بود.
صدای سدریک اومد که گفت.
- عیب نداره حالا فعلا از بالا میرم.




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۹:۱۹ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#47


پاسخ به: شهر لندن
پیام زده شده در: ۹:۰۳ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#48
یک نفر از آخرای انبوه جمعیت فریاد زد:
- باید بنر درست کنیم. با اسپری رو دیوارا شعار بنویسیم. خودمونم تازه باید شعار بدیم و اعلامیه پخش کنیم.

هاگرید که از این همه پیشنهاد باهم تعجب کرده بود فقط گفت:
- چیزه! باشه باشه همین کار ها رو می کنیم. فقط بنر و اسپری و اعلامیه و اینجور چیزا از کجا بیاریم؟

کتی که هنوز کامل نرفته بود با شنیدن این حرف هاگرید برگشت.
- پلاکس کاغذ و اسپری و بنر و اینجور چیزا زیاد داره ها!

هاگرید با خوشحالی به سمت جمعیت برگشت.
- حالا می تونیم انقلابمونو شروع کنیم.
- هـــــــورا!
- حالا می تونیم این وزیر رو سرنگون کنیم.
- هـــــــورا!
- باید حکومت جدیدی رو شروع کنیم.
- هـــــــورا!
- ما می تونیم!
- هـــــــورا!

-اهـــم.
صدای کتی بود.
هاگرید دست از شعار دادن برداشت تا به کتی نگاه کنه.
- البته که تو رو فراموش نکردیم کتی جون. تو حکومت جدید رو نجات دادی نقش مهمی تو نابودی حکومت ظالمین داشتی. تو هم باید بشی معاون وزیر.

البته که کتی مقام و معاونت رو دوس داشت. هرچند که اصلا نمی دونست چی هست ولی اسمش که به نظر خوب می اومد.
ولی منظور کتی این نبود.
- من که منظورم این نیست منظورم اینه که اگه اینجور چیزا رو می خواین باید برین از پلاکس بگیرین! خودش که نمیاد دو دستی تقدیمتون کنه!




پاسخ به: شهر لندن
پیام زده شده در: ۸:۵۷ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#49


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۸:۲۸ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#50
مروپ به طور ناگهانی ساکت شد. آناناس راست می گفت. مروپ باید چاره ای پیدا می کرد.
آناناس در حالی که خربزه ای تو دستش گرفته بود و بالا و پایین می انداختش نگاهی از گوشه چشمش به ایوا که منتظرشون بود انداخت.
- بانو به نظرم شما برین جلو با زبون خوش و دوز و کلک بدین این برگه رو امضا کنه ولی بهش نگین مال واگذاری وزارته.

آناناس برگه ای رو از جیبش در آورد و به مروپ داد ولی مروپ نظر دیگه ای داشت.
- نه آناناس مامان باید باهاش روراست باشیم.

مروپ به سمت ایوا به راه افتاد.
- وزیر مامان من با آناناس به این نتیجه رسیدم که بهتره وزارتو بهش بدیم.

ایوا زد زیر گریه.
- نه من وزارتمو دوست دارم نمی خوام بدمش به این...
- شلیل مام...
- آناناس بدجنس میوه پراکن وزارت...
- شلیل م...
- دوست سیب دزد...

این بار مروپ کنترلش رو از دست داد و فریاد بلندی کشید.
- شلــــــیــــــــل مامان.

لرد که دوباره با شنیدن صدای شلیل مامان فکر کرده بود که خطاب قرار داده شده سرش رو از یکی دیگه از پنجره های خونه ریدل بیرون آورد.

درست تو همون لحظه آناناس که با شنیدن صدای فریاد مروپ فکر کرده بود که مشکلی پیش اومده خربزه رو به سمت ایوا پرتاب کرد.
ولی درست توی لحظه پرتاب مچ دستش پیچ خورد و خربزه به جای ایوا به سمت خونه ریدل رفت.
خربزه همینطور به خونه ریدل نزدیک تر می شد.
لرد هم که از دیدن مروپ ناامید شده بود می خواست برگرده که یکدفعه جسمی سخت از پشت خورد توی سرش و باعث بیهوش شدنش شد.

ولی هنوز هم با وجود این همه اتفاق مروپ هنوز هم موفق که گرفتن وزارت نشده بود.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.