هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
- چی گفتی؟
ملت فرهیخته اسلیترین که در حال به پایان رساندن عملیات بارگیری اطلاعات بر اقصا نقاط بدنشان بودند با شنیدن واقعیت بسیار تلخ از دهان اسنیپ، با چهره هایی وحشت زده و دهان باز خیره به او می نگریستند. ظاهرا همگی به همان نتیجه ای رسیده بودند که اسنیپ در پست قبل به آن رسیده بود:
فردا ساعت 11 باید منتظر قتل عام دسته جمعی اشان می بودند.
ایوان با ناراحتی روی زمین نشست:
- خدایا چرا ما؟ من هنوز جوونم... کلی آرزو داشتم. تازه می خواستم شامپوی ضد شوره امو به بازار عرضه کنم... می خواستم تو مسابقه خوش هیکل ترین مردان جهان شرکت کنم... می دونستم دست کم می تونم رتبه دوم رو بگیرم.
لوسیوس با عصبانیت لگدی به پهلوی ایوان زد به طوریکه تمام دنده های قفسه سینه به انضمام لگن خاصره اش از جا در آمد و چنین شد که دریافت دیگر باید آرزوی شرکت در مسابقه را با خود به گور ببرد
لوسیوس گفت:
- ساکت باش ایوان... به جای ضجه و ناله باید دنبال یه راهی باشیم.
نارسیسا که تمام دست هایش از کثرت اطلاعات جاسازی شده سیاه به نظر می رسیدند با بی حوصلگی روی کاناپه ولو شد:
- چه جوری می خوایم یه راه پیدا کنیم. این معجون 3 روز برای درست شدن وقت می بره تا چند ساعت دیگه ما شکل ایوان شدیم. :worry:
- مامان... تو کجاییی؟ عررررر
- من می خوام زنده بمونم...
- پس تکلیف اینهمه تقلب هایی که تو آستر ردام نوشتم چی میشه؟
مورفین که بی توجه به هیاهو جلوی شومینه چرت می زد چرتش پاره شد. با اوقات تلخی گفت:
- اه... چقدر شر و شدا می کنین. حالا مگه شی شده؟
ملت:
موفین با بی حوصلگی دستی به صورتش کشید:
- چقدر شماها@##$% هستین. خب مگه بلا هم از اون معجون نخورده؟ یعنی اون نمی تونه حداقل سوالای آزمون فردا رو قبل از از بین رفتن اثر معجون بهتون بگه؟
ملت:


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۳ ۱۳:۴۶:۳۳
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۳ ۱۷:۲۵:۲۹


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
-اما... من باید دنبال کی برم؟
-زمانی که به کمکشون نیاز داشته باشیم بهت می گم.
-پس الآن باید چی کار کنیم؟
-باید به محفلی ها نشون بدیم که تام وقتی عصبانی بشه نمی تونه قدرتش رو کنترل کنه.
-چطور باید این کار رو بکنیم؟

دامبلدور حالتی متفکرانه گرفت و چند لحظه سکوت کرد،بعد به آرومی گفت :
باید کاری کنیم که تام احساس کنه خوار و خفیف شده .ما باید ازش انجام کارهایی رو بخوایم که در اول راه شاید راضی به انجامشون بشه ولی خیلی زود صبرش رو از دست می ده.

هری که چیز زیادی از حرف های دامبلدور نفهمیده بود گفت:
ببخشید پروفسور اما باید دقیقا چی کار کنیم؟
-تا چند دقیقه ی دیگه می فهمی.
-باشه.پس بلاتریکس چی میشه؟
-اون هم به ارباب محبوبش کمک می کنه.

در جمع اعضای محفل:
هری و دامبلدور به میان اعضای محفل برگشتند و دامبلدور نگاهی به محفلی ها که به اون خیره بودن کرد و گفت:
دوستان من،ای طرفداران سفیدی و ای دشمنان پلیدی و سیاهی،این مرد که سالها جان انسان های بی گناهی رو گرفته ادعا می کنه که از کارهای نفرت انگیز خودش پشیمونه و از ما طلب بخشش داره ...

دامبلدور مکثی کرد و نگاهی به لرد انداخت و ادامه داد:
دوستان،من تقاضای اونو می پذیرم .اما این فرد باید به همه ی ما ثابت کنه که واقعا از رفتار خودش پشیمانه و اگر به همه ی ما تصمیمش ثابت شد باید شروع به جبران رفتارهای ناپسندش کنه.

پس از حرف دامبلدور همهمه ای به پا شد و در این میان لرد گفت:
چطور باید بهتون ثابت کنم؟

پیر مرد محفل نگاهی به شاگرد برگشت ناپذیر خودش انداخت و گفت:
تو باید به ما نشون بدی که رفتارت تغییر کرده.تو از این به بعد باید به عنوان خدمتکار در مقر محفل ققنوس کار کنی و مطیع امر کریچر باشی.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
کینگزلی و دامبلدور در حالیکه سعی می کردند با چشم غره رفتن به دو مرگخوار که با نیش های باز به آنها خیره می نگریستند خود را ترسناک و با ابهت جلوه دهند با عجله وارد خانه گریمولد شدند. ظاهرا لرد سیاه زودتر از تصور دامبلدور به فکر افتاده بود!
مک گونگال که با کمک چوبدستی اش در حال تغییر شکل دادن یویوی صورتی و خز جیمز به گلدانی باشکوه که کمابیش قدیمی به نظر می رسید بود با تعجب به ورود شتاب زده دامبلدور و کینگزلی نگاه کرد.
دمبل و کینگز: :worry:
مگی با حالتی تهدیدآمیز درحالیکه چوبدستی اش را تکان می داد جلو آمد:
- معلومه اینجا چه خبره؟ مگه تو نرفته بودی با کینگزلی حرف بزنی و مجوز ازش بگیری؟ چرا اینقدر زود برگشتی؟مگه...
کینگزلی که رنگ به صورت نداشت و چهره اش نه به اندازه لرد سیاه بلکه چیزی در همان مایه ها سفید شده بود بی توجه به مک گونگال رو به دامبل ناله کنان گفت:
- من... من که گفتم... بفرما... حالا چکار کنیم؟ خونه هم که دیگه نمودار ناپذیر نیست. وگرنه چه جوری اینجارو پیدا کردن؟
دامبلدور که از پنجره بیرون را می نگریست دستش را به علامت سکوت رو به کینگزلی تکان داد. با دقت دو مرگخوار را زیر نظر داشت که مصرانه مقابل درب ورودی قرارگاه ایستاده بودند و گاه و بیگاه نگاه های موذیانه ای به آن می انداختند. قلم و کاغذ کماکان در دست مورفین خودنمایی میکرد که هر از چند گاهی با آن روی کاغذ چیزی میکشید و البته از قلم های پشت گوش و لبش نیز برای رنگ آمیزی نقاشی اش بهره می برد!
دامبلدور دستی به ریش چند متری اش کشید:
- خب ظاهرا تام زودتر از اونچیزی که مدنظرم بود از قضیه خبردار شده.
مک گونگال با بی صبری پرسید:
- آلبوس می خوای بگی چی شده یا تورو به عنوان یکی از اشیای باستانی این موزه قریب الافتتاح تغییر شکل بدم و بذارم در معرض دید عموم؟ :vay:
دامبل با خونسردی تمام گفت:
- مگی عزیز چیزی نیست. اصلا هم لازم نیست نگران باشی که مرگخوارا هم فهمیدن ما می خوایم موزه بزنیم. اینا به ما کاری ندارن. خودشون گفتن فقط می خوان از اینجا بازدید کنن. من بهشون اعتماد دارم :pashmak:
مک گونگال:
کینگزلی: نابود شدیم... ما می میریم... ما می میریم... تموم شد (مدل زندگی جدید امپراتور خوانده شود! )

مکان- مقابل درب ورودی خانه گریمولد

سالازار در حال ور رفتن با علامت شوم روی بازوی چپش بود. مورفین در حالیکه می کوشید به پنجره طبقه همکف در نمای مقر محفل، سر دامبلدور را که از پشت پنجره به آنها خیره شده بود اضافه کند، پرسید:
- شی شد شالی؟ تونشتی بگیریش؟
سالازار:
- نه نوه معتادیم... آنتن نمی دهید...آه... گرفت...گرفت...
او سرش را با احتیاط به علامت شومش نزدیک کرد:
- نوه بزرگ و باشکوه و سیاهیم... ما هم اکنون در مقابل در ورودی چیز... نامش چه بودیه؟ ها ... به خاطر آوردیم... محفل ققی ها می باشیم. گویا دیگر نمودار پذیر گشتیه... چه دستور می دهیه؟



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۰۲ جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
اکنون مشکلات بچه های اسلیترین دو چندان شده بود. از یک سوی باید خود را برای امتحان اماده می کردند و از سوی دیگر باید عاملین جنایت اخیر را هم کت بسته به لرد سیاه تسلیم می کردند.

لوسیوس که از چانه زنی با بلا خسته شده بود با عصبانیت رفتن بلا به اتاق خوابش را نظاره کرد و وقتی از نظرش پنهان شد با ناراحتی نفسش را بیرون داد و گفت:
- می خوام صد سال دیگم نگی! مو وزوزوی از خود راضی!
- کروشیــــــــــــــو! شنیدم چی گفتی، ابله تسترال!

چند دقیقه بعد
-اسنیپ مطمئنی حالا؟!! نه واقعا مطمئنی؟!
- گفتم که نه! هیچ راهی نداره!
- شیوروش جان، بیا تو شیشای من خوب نگاه کن، مطمئنی دیگه، یعنی دیگه نمی تونی حتی یه شیکه هم تا فردا درشت کنی؟
- نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه! دیونم کردین! نه نه نه... شدنی نیست این معجون حداقل سه روز طول میکشه تا درست بشه! بهتره بی خیالش بشین برین سروقت درستون! این به نفعتونه!

لوسیوس با چشمانی کبود رو به سایرین کرد و گفت: چاره ای نیست بهتره بریم سر وقت همون روش کذایی درس خوندن. از اونجا که هیچکس جاضر نیست اقرار کنه که کی با نجینی طناب بازی می کرده به این نتیجه می رسیم که بذاریم به عهده خود لرد سیاه. بالاخره اول و آخرش قضیه به همون جا ختم میشه دیگه؟!
- دو خاطی نامعلوم! :worry: :worry:

دم دمای صبح

ملت اسلیترین با توجه به ظرفیت خود به شدت مشغول امر بارگیری اطلاعات بر روی مغز، کف دستان، استر لباس و حتی کف پای خود بودند. اسنیپ که چند ساعتی می شد آخرین دور خودش را هم زده بود برای کاهش استرسش تصمیم گرفت مروری پیشاپیش بر روی درس معجون هایش هم داشته باشد.

- هووووووم... بذار ببینم بهتره یه مرور روی ساخت سی صفحه اول معجون سازی پیشرفتم داشته باشم، خب... معجون فراموشی..... معجون عشق........معجون تغییر شکل.........معجون حافظه کوتاه مدت و بلند مدت.... معجون.....
گلوی اسنیپ به ناگهان خشک شد. معجون حافظه ای که او ساخته بود از دسته حافظه کوتاه مدت بود و این یک معنی داشت.
- اوه نه........ اون معجون نهایتا 12 ساعت اثر داره!
اسنیپ با نگرانی از جایش بلند شد تا بتواند ساعت بزرگ تالار را بهتر ببیند.
- ام........ بذار ببینم، لرد سیاه دقیقا کی اون مجنون رو خورد.... حدودا ساعتای 10:30 بود.... امتحان هم که ساعت 11 شروع میشه........ اوه.......مرلین رحم کنه! مطمئنم فردا همه اسلیترین ها توی سالن امتحان قتل عام می شن.... و اولیشم خودم خواهم بود! :vay: :worry:



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
چی چیــو حراجـش کردیم؟!بنده مسئولیت معرفی مهمان جدیـد رو سپردم به لودو خــان که گویا ایشون غیبشون زده. فک کردی چون ناظر این انجمنی هر بلایی دلت میـخواد میتونی سرش بیاری؟! خب، درست فک کردی!

از نظر من الان اصلا وقت خوبی برای مصاحبه نیست.بهتره که تا تابستون صبر کنیم.به دو دلیـل!

اولا الان کمتر کسی حاضر به مصاحبه میشه چون از نظر زمانی،اصلا وقت خوبی نیست.دوما اینکه کسی نمیاد سوال بپرسه و یه جورایی حق مهمان ضایع میشه! یــکی از دلایل کنسـل شدن مصاحبه با پرنس عزیز همین بود.

که البته دستـورشم خودم صادر کردم،نـه به خواسته ی خودشون! چون ایشون اصلا در رابطه ی این موضوع با بنده حرفی نزدن.

به حرف این مردک چـاخانوف گوش نکنید!




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
خب اینم از این. اگه شیر زن، شیر مرد، انیشتین یا ادیسون دیگه ای وجود داره و دل و جرات و هوش و ذکاوت داره بیاد جلو مصاحبه کنه. حراجش کردیم!



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
بانو دلوروس آمبریج

نقل قول:

این چت باکسه چند نوع دسترسی برای مسئول داشت. یکیش ادمینه که ندادم به پرنس اون اول. مدیر رو دادم که فک نکنم بن کردن اصلا داشته باشه. از طرفی ایشون اصلا نیازی ندارن دیگه به دسترسی مدیریت برای چت باکس. گرفته شد ازشون. جزو مواردی نبود که براشون تعریف کرده باشم با ایوان. همونطور که خودتون هم گفتید ربطی به مدیر روابط عمومی نداره چت باکس...


از جمله مزایای عالی ای که کاربر عادی! بودن در جادوگران داره و حتی وبمستران ندارند همینه که هر موقع هر چی بخوای میای میگی. انتقادی داشته باشی راحت میگی. پیشنهادی داشته باشی راحت میگی. فحش بخوای بدی راحت میدی. حتی اگه شبیه خبرچینی بیاد. حتی اگه یه مدیری سوتی داده باشی ناخوداگاه. میای راحت میگی کاسه کوزه هاشم سر اون میشکنه. چون اینجوری تو جادوگران از ابتداش جا افتاده که مدیرا باید خیلی مراقب رفتارشون باشن. خواستم بگم اگه کسانی مثل پرنس قبلنا هرگونه لغزش و سوتی مدیرارو راحت گوشزد میکردن و کاملا حق به جانب بودن الان حس کنن اونموقع ها مدیرا چه حسی داشتن. اگه خوبه که خب دستشون درد نکنه اونجوری گیر میدادن و دست مام درد نکنه اینجوری گیر میدیم. اگه بده که خب میگن آسیاب به نوبت. در کل خیلی قاطع رسیدگی کردی بانو دلوروس. شخصیت ایفات بهت میاد. حیف که فیثم خیلی خوشگله و میدونم لیاقتم از تو بیشتره وگرنه میومدم خواستگاریت.


نقل قول:

الان شما فقط تصور کن که خودت میدونی. فقط خودت. من هیچ سوادی ندارم. وقت هم ندارم مدام بیام ببینم سوالتون چیه خب. هر چی هم اگه بلدم، اصلا مدعی نیستم و همش با آزمون و خطا یاد گرفتم در خصوص گرافیک و وب و امثال اینها...


شکست نفسی کردی در حد تیم ملی. اگه کسی بتونه جای اون اکسپلیارموس غایبو بگیره خودتی یه زمانی.

نقل قول:

در خصوص 7 وبمستر و وضعیت شون: هری که امور فنی سایت رو بر عهده داره. من هر چی گیرم بیاد انجام میدم. سعی هم دارم کارای عقب افتاده سایت رو انجام بدم. ولتان اصلا وبمستر نیست...


دقیقا میخواستم تیکه بندازم! قبلنا اعصابم خرد میشد وبمستر زیاده میخواستم کم کنم ولی همونطور که در ادامه خودت گفتی اینکارا اینجا زمانبره. تا بیای صحبت کنی و همه نظر بدن تو صحبت با همدیگه کلا قضیه یادت رفته.

نقل قول:

من دو سه بار اقدام کردم افرادی رو به عنوان مدیر بیارم اما بقیه دوستان موافق نیستن. نیستن آقا...


کاملا درک میکنم اونموقع هام همین بود هنوزم همین ادامه داره. مثلا میدیدی یکی خیلی کارش عالیه و به درد میخوره و تا انگیزه داره باید مدیرش کنی تا استعدادش سوخت نرفته و بی انگیزه نشده ولی کلی طولش میدادن تو انجمن مدیرا. تازه آخرش که همه زیر لفظی میگرفتن و بله رو میگفتن میومدن میگفتن چرا بهش دسترسی دادی! سر قضیه یکی از مدیرا دقیقا همین مورد پیش اومد. استرجس یدفعه از ناکجا پیداش شد گفت آقا من مدیر انجمنم چرا دسترسی دادی؟! من باید باهاش صحبتای تخصصی بکنم و بعد خودم دسترسیشو بدم!! کلا یه روزی شمشیرمو ببخشید چوبدستیمو تو دل اون داداش توحید یعنی استرجس بصورت افقی وارد میکنم!

نقل قول:

در خصوص انجمن های ایفای نقش باید تو همون ویزنگاموت بیوفتین به جون ایوان...


باشه من میرم تو وینزگاموت میگم هر چند در حد یه کپی پیست بشه.

نقل قول:

شما خودت فرصت داری اینقدر که میایی انتقاد میکنی، فرصتتو یه بار خرج کن توی فروم های هری پاتری و یه بحث جدید رو بالا ببر.
من سرم شلوغ تر از این حرفائه که بیام مدام به اینجا رسیدگی کنم. خیلی امورات عقب افتاده هست برای سایت که دارم روشون کار می کنم.


حیف که توی میمیک صورتم اصلا خنده تعریف نشده وگرنه الان خنده غلطان میزدم. دقیقا همین حرفی که همیشه به بلوز زابینی میزدم رو به خودم زدی. هی روزگار. گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت. باشه اگه چیزی به نظرم رسید پست میزنم هر چند آخر شبا میام معمولا و وقت نمیکنم. ولی تو هم خوب کار میکنی واقعا. هم بلدی هم اینکه وقت میذاری و انگیزه داری. هم اخبار هم انجمن هم حتما بلیتا و بقیه جاها. اگه تو هم نبودی که الان مدیریت جادوگران به چشم نمیومد.

ولی بنظر من اگه کسی بنظرت خوب میاد اینقدر گیر بده تا آخرش مدیر شه نذار همینجوری بمونه کادرتون. تجربه میگه تو صحبت با همدیگه اول سیریش بشو اگه کسی جواب نداد تهدید کن که اگه جواب ندید خودم سر خود عمل میکنم. یادش بخیر اونموقع ها وقتی میخواستم استرجس ظاهر شه دقیقا همینو میگفتم! هر چند فکر میکنم یه بنده خدایی براش جغدک(جغد کوتاه) میفرستاد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۱ ۲۳:۰۳:۰۷


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
آنتونین:

نقل قول:

مدیر روابط عمومی مگه دسترسی هم میبنده؟! در شرح وظایفش اصلا هست؟! اصلا دسترسی داره که ببنده؟! روابط عمومی تا جایی که سواد ما قد میده یعنی ارتباط با کاربران و یه پل واسط بین کادر مدیریت و کاربران و اتفاقا جذب کاربران نه تهدیدشون. بگذریم که تهدید تو خالیه. حالا باز اگه وبمسترا یه چیزی میگفتن یه چیزی! بگذریم که اون چیز چه چیزی باشه و باید روی اون چیز بحث کرد.

این چت باکسه چند نوع دسترسی برای مسئول داشت. یکیش ادمینه که ندادم به پرنس اون اول. مدیر رو دادم که فک نکنم بن کردن اصلا داشته باشه. از طرفی ایشون اصلا نیازی ندارن دیگه به دسترسی مدیریت برای چت باکس. گرفته شد ازشون. جزو مواردی نبود که براشون تعریف کرده باشم با ایوان. همونطور که خودتون هم گفتید ربطی به مدیر روابط عمومی نداره چت باکس.
علت اینکه دسترسی دادم اون اول به پرنس برای چت باکس، این بود که من به شدت سرم شلوغ بود، فلور و هری و ایوان و استرجس هم نبودن، خواستم پرنس حواسش باشه موقتاً به چت باکس و پیام هایی که زده میشه.
حالا شما یک تهدید ازشون نقل قول کردی که خودشون مسئولن که البته شخصاً من میذارمش به حساب علاقه شون به حس دیکتاتوری و مدیریت و جو گیری شون. رویا پردازن دیگه. یادشون رفته روابط عمومی بر عهده شونه.
شما ببخش. نخواستی ببخشیش هم اهمیت نداره اصلا.

در خصوص اینکه چه دسترسی هایی داره مسئول روابط عمومی باید بگم همونی که گفتید هستش. ارتباط با اعضا و جذب اعضا و راهنمایی اونها، وب میل دارن برای اطلاع رسانی، ارتباط جادوگران با سایت های دیگه رو هم ساماندهی میکنن. از دسترسی های داخلی هم میشه به پرسش های همگانی و تایید نظرات و دانلود سنتر اشاره کرد که جونی بدن به اون دو بخش و در اصل از وظایف اصلی شون به حساب نمیاد.

نقل قول:

الان 7 تا وبمستر داریم یکی نیست بتونه ما رو از این ابهام در بیاره و بلد باشه جواب بده که وقتی میگین چت باکس قبلی روی سرور بار زیادی وارد میکنه یعنی چی؟ چت باکسی که پیام هاش متنی هستن با حداکثر چهار تا اسمایلی ناقابل چه بار خاصی میتونه روی سرور وارد کنه؟! منظور این بود که زود به زود پیام میدادن بچه ها؟ هر چقدرم پیام میدادن بالاخره محدودیت داشت دیگه. مثلا به صد تا پیام میرسید قبلیا حذف میشد. هیچ وقت از اون محدوده تجاوز نمیکرد که. سواله خب واسم!

الان شما فقط تصور کن که خودت میدونی. فقط خودت.
من هیچ سوادی ندارم. وقت هم ندارم مدام بیام ببینم سوالتون چیه خب. هر چی هم اگه بلدم، اصلا مدعی نیستم و همش با آزمون و خطا یاد گرفتم در خصوص گرافیک و وب و امثال اینها.
این بحثای فنی رو باید از هری پرسید که اونم خیلی سرش شلوغه. الان تصور شما این بوده که شاید اصلا برای یه چت باکس جدید و بهتر زوپسی اقدام نشده. چرا نصب هم هست روی سایت اما های ریسکه استفاده ازش. جدا از اون مشکل داشت که هری مشغول کار روش بوده در سایت اصلی زوپس تا ببینه چیه مشکلش.

از سرور ریسورس زیادی استفاده میکرد چت باکس قبلی که باعث شد مسئول سرور حساس بشه و کلا ماژول چت باکس مارو پاک کنه. هری داشت مکاتبه می کرد باهاشون در مورد علتش. منم با شما موافقم. چت باکس کم حجمی بود ظاهراً و نباید مشکل خاصی درست میکرد. اما منم نمیدونم چرا با این وجود باعث حساسیت اونها شده بود. یعنی مثل شما علت این حساسیت شون رو نمیدونم.

هری قطعاً باید قشنگ از نظری علمی بهتون توضیح بده. والله ما سواد نداریم. میرزا بنویسیم و در همین حد میدونیم.

در خصوص 7 وبمستر و وضعیت شون: هری که امور فنی سایت رو بر عهده داره. من هر چی گیرم بیاد انجام میدم. سعی هم دارم کارای عقب افتاده سایت رو انجام بدم. ولتان اصلا وبمستر نیست. دسترسیش برای کمک به طراحی قالب داده شده که غیب شون زده فعلا و خودم کار قالبو دارم انجام میدم. استرجس تا تابستون نیست. قبلا هم می اومد سلام و خداحافظی میکرد. ایوان رو میدونم حسابی سرش شلوغه و موقتا تا آخر این ماه گرفتاره. فلور هم گویا فعلا دانش آموزه و به امتحانات خورده. دسترسی وبمستری فلور هم برای اینه که ایشون قبلا دو سه هفته دسترسی شون مشکل داشت و نمی تونستن وارد بشن، برای اینکه مشکلی نباشه بهشون وبمستری داده شد. اسنیپ هم گاهی سر میزنه گاهی نمیزنه. اون هم هر چند وقت یکبار سرش شلوغه. اسنیپ هم مثل من هر چی دستش بیاد انجام میده.

نقل قول:

آقا این مورفین رو چرا مدیر نمیکنید؟ چیش از شماها کمتره؟! معتاد نیست که هست! بدبخت نیست که هست! بهترین نویسنده سال و مرگخوارا و اسلایترین نیست که هست! الان یعنی وضع ایفا و انجمنا اینقدر خوبه که واقعا به مدیری تو این بخشا نیاز نیست؟! کلا فاتحه انجمنو خوندید؟ اربابم اگه نباشه که دیگه هیچی. اکسپلیارموسم که خوابه.

من دو سه بار اقدام کردم افرادی رو به عنوان مدیر بیارم اما بقیه دوستان موافق نیستن. نیستن آقا. منم نمیتونم با رای خودم عمل کنم. دلایلی دارن اونها هم. البته منظور من از اضافه کردن مدیر اختصاصی شدن دسترسی هاشونه. یعنی مدیر انجمن فقط انجمن و از این قبیل و البته مدیر جدید هم حداقل 3 تا 5 ماه سال رو فعالیت صد در صد مفید داشته باشه برای بخش تحت نظرش. به هر حال بقیه دوستان معتقدن مدیر به تعداد کافی داریم الان و نیاز نیست مدیر جدید اضافه بشه. وگرنه دردسر میشه. بله. داریم مدیر به تعداد کافی اما خب فعالیت مدیریتی پیشرو و سازنده به حد لازم نداریم.
انتقادی که من و شما داریم به بقیه مدیران. اگه احساس مسئولیت باشه در قبال بخش خودشون باید جواب بدن بهتون اینجا.

در خصوص انجمن های ایفای نقش باید تو همون ویزنگاموت بیوفتین به جون ایوان برای مدیر اضافی جهت کمک به ایفا و از این قبیل حرفا.
در مورد انجمن های دیگه هم شخصاً شلوغه سرم وگرنه یکی دو تا تا موضوع شاید مطرح میکردم در بحث های هری پاتری یا حداقل کارهای اشتراکی.

شما خودت فرصت داری اینقدر که میایی انتقاد میکنی، فرصتتو یه بار خرج کن توی فروم های هری پاتری و یه بحث جدید رو بالا ببر.
من سرم شلوغ تر از این حرفائه که بیام مدام به اینجا رسیدگی کنم. خیلی امورات عقب افتاده هست برای سایت که دارم روشون کار می کنم.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۱ ۱۸:۵۰:۲۶

No Country for Old Men




پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
آرامینتا نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط شود و آپارات کرد.
پاق!!
مقر لرد سیاه در مقابلش ظاهر شد،به نرمی حرکت میکرد که ناگهان بلا عین تسترالی جلویش ظاهر شد:تو کی هستی و چرا اینجا اومدی؟؟
آرامینتا مغرورانه گفت:من آرامینتا ملی فلوا هستم اومدم تا به ارتش شکست ناپذیر ارباب بزرگ بپیوندم.
بلا خندید:تو؟؟؟این بلک های لعنتی تمامی ندارند؟؟؟
آرامین با بی اعتنایی گفت:میخوام اربابو ببینم.
بلا با نفرت نگاهی کرد:همینجا بمون به ارباب خبر میدم!
آرامین منتظر شد....
لحظاتی بعد بلا آمد:دنبال من بیا!
بلاخره آرامینتا به محضر لرد رسید در زد و وارد شد.
تعظیم بلندی کرد
-بلند شو!کی هستی و چرا اینجایی؟
-خدمتگزار کوچک شما آرامینتا ملی فلوا هستم ارباب.مایلم اگر شما این افتخار رو به من بدید بقیه عمرم رو صرف خدمت به شما کنم!
لرد پوزخندی زد:
-چه چاپلوس
سکوت آرامینتا محتاطانه بود!
لرد دستور داد:بیا جلو!!
به آرامی جلو رفت و زانو زد:سرورم!
-چطور وفاداریتو به من ثابت میکنی؟؟
-هر جور که ارباب دستور بدن...من حاضرم جونم رو بارها برای ارباب بدم
-کروشیو
درد وجودش را پر کرده بود اما همچنان زانو زده بود
بلاخره لرد طلسم را برداشت:خوبه...برای شروع بد نیست.دستت....
آرامینتا دست چپش را جلو برد.
لحظه ای بعد سوزش غیر قابل تحملی در آن جاری شد که اشک را در چشمانش جمع کرد.
ولی خوشحال بود حالا یک مرگخوار شده بود خادم لرد سیاه.....


بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: شرفیابی محضر وزیر اعظم، اشهد خوانده وارد شوید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲


فک کردی اومدی کجا آقای کلنگ؟ زرپ و زرپ لاو میزنی و همسر عزیزم همسر عزیزم میکنی جلوی همایونی ما؟ فک کردی اینجا محفله؟ فک کردی من دمبلم که هی از عشق و این مزخرفات تحویلم میدی؟
من همینجا به عنوان وزیر دیکتاتور و ظلیم سحر و جادو و مرگخوار نمونه که از هرگونه عشق و محبت و این مزخرفات تخیلی هم متنفره اعلام میکنم که از این لحظه استعمال شکلک لاو، ابراز عشق و علاقه، دوست داشتن کسی (حتا یواشکی) در سطح این مملکت ممنوع میباشد! اصلا عشق وجود نداره آقا!
[ویرایش تری:]تبصره 1: البته عشق وزیر به همسرش وجود دارد و ابراز آن هم مانعی ندارد!
[ویرایش ارباب:]تبصره2: البته عشق ارباب به نجینی و متقابلا عشق نجینی به ارباب نیز وجود دارد! همچنین عشق مرگخواران به شهادت در راه ارباب و خدمت به ایشان نیز در مواردی دیده شده و توصیه می شود!
[ویرایش زورکی بلاتریکس به کمک کروشیو:]تبصره3: عشق بلا به ارباب و عشق ارباب به بلا نیز قویترین عشق موجود در دنیاست و بدیهتا وجود دارد!



بگذریم! بابت گزارش متشکرم، همکارم سالی جون به زودی به آن رسیدگی خواهند کرد! بنده این جا نمادین هستم و نقشی ندارم


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.