هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (دافنه.گرینگراس)



پاسخ به: جادویی ترین اتفاق سال 88 شما چی بود؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
یادم نمی یاد.
ای کاش جادویی ترین اتفاق سال 91 یا 90 بود.



پاسخ به: جادوی حقیقی چیست ؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
میشه گفت پول و جواهراته.
چون میتونی به یه عالم چیز تبدیلشون کنی.
به پولای یه شکل دیگه.
به غذا
به جواهرات
به اسباب بازی و عروسک
به کتاب
و خیلی چیزای دیگه.
ولی چون پول و این چیزا در بیشتر موارد از علم بدست میاد
میشه گفت جادوی حقیقی علمه.
البته از راه های بدی مثل دزدی کردنم میشه پول بدست آورد و برای همینه که این همه جادوگر بد داریم.
مگه نه؟



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱:۲۶ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
جواب سوالی که در طول تدریس مطرح شد را بیان کنید.(اگر مایل بودید به صورت رول نمایش دهید.اگر هم مایل نبودید

به صورت جواب عادی پاسخ دهید.).10 امتیاز

بازی کردن کوییدیچ در زیر آب و هوا های مختلف هیجان بیشتری به این بازی میده و فرصتیه برای این که بازیکن ها بتونن

توانایی شونو در آب و هوا های مختلف محک بزنن.

و حتما باید بین تماشا گران و بازیکنان مانعی باشه تا توپ هایی مثل بلاجر ها به اونا برخورد نکنن.

و حتما جای زیادی میخواد و هرچندم آدم جادوگر باشه نمی تونه یه ورزشگاه سرپوشیده خیلی بلند درست کنه و

مشکلاتی نظیر کمبود وسایل و ... خواهد داشت.

انواع خطاها را در کوییدیچ نام ببرید.10 امتیاز


جادوکردن توپ ها طوری که به طرف یک بازیکن بیایند و اورا از مسیرش منحرف کنند یا بلعکس.

داشتن کمکی از سوی جایگاه تماشاچیان و کمک بیرونی

استفاده از چوبدستی بر علیه حریف و یا کمک به همتیمی در حین بازی

خوردن معجون های تقویتی نظیر فلیکس فلیسیس و ...

در چه سالی در طول برگذاری جام جهانی700 خطا صورت گرفته؟


در سال 1473 که رکورد بیشترین خطاها رو شکست.

خطاهای ماگلی چیست؟(از خودتون بسازید.)5 امتیاز


زدن جارو به جاروی حریف به طور عمدی

دادن رشوه به داور یا دیگر بازیکن ها

گرفتن و نگه داشتن جاروی حریف برای کم کردن سرعت او

بر زبان آوردن کلماتی که حریف رو اذیت کنه و یا حواسشو از کوییدیچ پرت کنه.

حمله به بازیکن ها بعد از بازی

زدن یا هرگونه آسیب رساندن به بازیکن ها،تماشاگران،داور و ... بدلیل هایی که به کوییدیچ مربوط میشه
و...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۰:۵۸ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
خودتون رو تصور کنید در حالی که یک جادوگر سیاه بی اندازه قدرتمند از شما خواسته که چشمای پدرتون رو براش

بیارید.(تمام حالات و احساساتتون رو بیان کنید.).<<10 نمره.>>


با گستاخی تمام ازش میپرسم:

-چشمای پدرم به چه کار شما میاد؟

اونم صد در صد میگه:

فضولیش به تونیومده.زود باش.یالا

منم میرم چشای یه نفر دیگه رو در میارم و بهش میدم.

اگه نفهمید چه بهتر.

ولی اگه فهمید...

ازش میپرسم:

-اگه ندم چی کار میکنی؟

اونم حتما میگه:

-یه آودا حرومت میکنم.

بعد من به مبارزه دعوتش میکنم!!!

یا همون دوئل...

از گلرت گریندل والد چه میدانید؟<<10نمره>>


خیلی چیزا.

مثلا این که بعد از اخراج از دور مشترانگ با آلبی دوست بوده.

و یه جادوگر بد تمام عیار بوده.البته از نظر محفلیا.

ولی از نظر من خیلی جادوگر قدرتمندی بوده و با شجاعت تمام سر لرد داد کشیده.

واقعا کارش خوب بوده دیگه!!!

با روش تدریس من موافقید؟<<5نمره.>>

تقریبا.

چرا مشنگ کشی در بین سیاهان باب شد؟<<10نمره.>>

دلیل های زیادی داره.

می تونن.و انسان ها کارایی رو که می تونن انجام بدن رو امتحان میکنن.

ممکنه برای خالی کردن نفرتشون باشه.

شایدم برای عذاب دادن یکی دیگه

یا برای تفریح!!!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
-نه...تو این کارو نمی کنی.
-خوبم میکنم.
-اما...اما..
-من که نگفتم الان میگم.گفتم اگه منو همراه خودتون نکنین به بقیه دوستان اطلاع میدم.
و ادامه داد:
-قبول؟
-قبول.
-قبول.
-قبول.ولی قول دادی به کسی نگی ها.
-خیالتون جمع.evilsmile.با ایدم موافقید مگه نه؟
-آره.
لودو گفت:
-ارباب بودنو عشقه.
-هی.هی...چه خبرته؟
بچه ها ولی بقیه مرگخوارا مشکوک نمی شن؟
-نه بابا.
...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
ملکه برای آخرین بار به آنتونین نیگاه میکنه و بعد به زور مرگخواران به پیش لرد برده میشه.
-آه...ولم کنین...مرا با او تنها بگذارید...ولم کنید...
بلاخره ملکه به پیش لرد برده میشه و ایوان بهش میگه لرد واقعی اونه و به طرف ولدی اشاره میکنه.


-چی؟ امکان نداره.من و اون :aros: کنیم؟عمرا.
-مجبوری.
این صدای لرد بود که لرزه بر تن تمامی مرگخواران انداخت.
-نمی تونید مجبورم کنید.مرا با آنتونین تنها بگذارید.
-بله؟ماجرای آنتونین چیه؟
-پری بیچاره،عاشق شده!!!
لونا گفت:
-اونم عاشق کی!آنتونین!!!
و ادامه داد:
-ارباب.قصه نخورید.تا یه ماه دیگه که معجون مرکب آماده شد،او از آن شماست.
-یک ماه تمام؟امکان نداره.2 ساعت وقت دارید تا درستش کنید و اگر نه،من میدانم با شما.
هه هه هه....یالا...عجله کنید...
-اما قربان
-نمیشه
-میشه.خوبم میشه.هنوز یاد نگرفتی با من جر و بحث نکنی؟
-اما...
-اما بی اما.حالا از جلوی چشمم دور شید.کروشیو.کروشیو.یه آودا حرومتون میکنما.می خوام بخوابم.تا دو ساعت دیگه که آماده کردید بیدارم کنید.
...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
-نه داری دروغ میگی راستشو بگو.زود بش بهت دستور میدم.
هوگو با گفتن هر 3 تا کلمه یه ضربه ی پتک روی کله ی ریگول بیچاره فرود میاورد.
2 ساعت و 47 دقیقه و 22 ثانیه بعد:
-بابا به خدا من راس میگم.رفته بودم جسیکا رو ببینم.
-آها،پس همسرت محفلیه!آره؟!!!
-بابا نزن. آی...جسی محفلی نیست.زندانی شده.
برا چند ثانیه هوگو دست از زدن برمیداره و شبیه این میشه.
گوش ریگلو میگیره و به لرد میگه:
-اوهوی...ولدی...کجایی پ؟یعنی...ارباب...ازش اعتراف گرفتم.
و همون طور که گوش ریگول بیچاره تو دستشه دنبال ارباب میگرده و اونو توی اتاقش پیدا میکنه.
-ارباب.ازش اعتراف گرفتم.
-خب.چی گفت؟
-رفته بود به دیدن همسرش که محفلیا دزدیده بودن.
-ها؟اون که از اول داشت همینو میگفت. احمق...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
-برو بابا...تو این گیر و دار....کیک مخصوص میخوام چیکار؟...چی...گفتی کیک مخصوص؟...کجا میری صبر کن...هی...
سیبل ناگهان چشم درونشو برای استراحت کمی در راه offمیکنه و صدای لرد رو میشنوه.
-بله ارباب!کاری داشتید در خدمتم...
-گفته بودی نظر خواهی در مورد کیک مخصوص؟ندادی بخورم که...اول باید بخورم تا نظر بدم.پس آماده شده! آره؟
-نه ارباب.منظورم این بود که شکلاتی درست کنم یا توت فرنگی؟
-چی؟گفتی هنوز آماده نشده؟ :vay: اه...اه
اسکور و نارسیس در خارج از ملهکه:
-پس پرنسس ارباب رو کجا بردن؟
-چیزه...نمی دونم داتریم دنبالش میگردیم.
-اون کچل بی خاصیت رو کی راه داده بود داخل قصرم؟
-ا...ا...نمی دونم.
-نارسیسا،تو و اگوستوس برین دنبال نجینی عزیزم.شیرفهم شد؟منم میرم تا اون کچل بی خاصیت و احمقو بیرون کنم.
و به بلا هم بگو اون بچه ی مالفوی ها،اسکورپیوس رو خبر کنه.کارش دارم.


نارسیس:




تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
-اهم...اهم...داشتم میگفتم از این به بعد من و بلاتریکس لسترنج رهبریت شما را بر عهده داریم...
بعد یک پس گردنی محکم پس کله ی بلا میزنه و میگه:
-تو چه طور جرعت کردی منو همسطح خودت بدونی؟این پس گردنی 2 علت داشت.
1.تو منو....ا...من تورو....ا....خوب تو منو...اه...حالا هرچی....همسطح خودت دونستی!!!
2.مرگخوار های محفلی درس عبرت باید میگرفتن
مرگ خوار های محفلی هم بدون گرفتن درس عبرت قهقهه میزدند.
مرگفل ها(ترکیب تازه ای از مرگخوار های محفلی):
خانه ریدل ها:
هری در رو باز کرد و ناگهان خروار خروار طلسم استیوپفای به سمت اون شلیک شد.
هری قهرمان جا خالی داد.
چپ رفت.
راست رفت.
خم شد.
پرید.
دوباره خم شد.
جیغ زد.
ولی بلاخره سرنوشت روی بد شو به اون نشون داد.
6 تا طلسم استیوپفای در دهانش جا خوش کرد...
گریمولد،بعد از تمام شدن قهقهه ها:
بلا سرخ از خجالت رنگ عوض کرد.
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
صورتی

سفید
سیاه
-اهم...اهم...بلا نجینی کجاست؟
-نمی دونم...قربان
و به رنگ عوض کردنش ادامه داد.
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
صورتی
خانه ریدل ها:
مرگخوار هایی که استیوپفای رو شلیک کرده بودند،با تعجب به پسری که زنده ماند،نگاه کردند...
آنگاه...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
وینسنت دوباره میگه:
-باید فکر کنیم
-نه بابا...چشم بسته غیب گفتی!!!
-اه...خب...تو فکری داری بگو
-خودت تنهایی به این نتیجه رسیدی؟
-ول کن بابا
همه در حال جر و بحث با کراب بودند
بی توجه به جسد آنتونین بیچاره که روی زمین افتاده....
ناگهان از جسد آنتونین روحی بلند میشه و میگه:
-قربانتان گردم...لرد ولدمورت کبیر....ارباب اربابان....رییس بزرگ...من از مرگ زاده شدم تا فکر جدیدم را به اطلاع شما برسانم...قربانتان گردم...ما میتوانیم...
و برای در آوردن حرص بقیه مرگ خوار ها اون را در گوش مارمولک کبیر گفت.
بلا که از فضولی قرمز شده بود گفت:
چرا بلند نمی گی؟
آنتونین: evilsmile
بلا در حال منفجر شدن ورد آودا رو میگه:
-آوداکدورا...
و بلاخره روحی که از مرگ آمده بود هم میمیرد.
بلا:
لرد:چرا این کارو کردی؟
-آخه اون بلند نگفت...
-خب من که بعدا به شما میگفتم.ولی مهم نیست نقشه ی مورد نظرشو گفته بود و داشت میگفت ارواح به اون گفتن که نجینی فردا باید یه کاری رو بکنه که تا حالا نکرده...
و ادامه داد:
-حالا جمع شید نقشه رو بهتون بگم.
بلا با خوشحالی اومد یا بهتره بگم تکه های ریز بلا که بعد از انفجار عصبانیتش به هم چسبیده بودند.
اما لرد گفت:
-تو نه بلا...
بلا:
-چ...چی...بله؟ :vay:
لرد:
ملت مرگخوار:
لرد و مرگخواراش رفتن اون ور اتاق و پچ پچ کردن.
بلا سرخ شد.از کلش دود بیرون اومد و جیغ و داد کرد.گریه کرد.وسیله ها رو شکنجه کرد.36 تا سوسک و 5 تا مگس شلوارشو کشت.
ولی بازم آروم نشد...
اون ور اتاق،لرد و مرگ خوارها:
همه داشتن از پشت در بلا رو میدیدن و میخندیدن.
(لرد گفت میتونن بیرون رو نگاه کنن به شرطی که هر دقیقه پول سینما های بیرون رو به اون بپردازن.
پس از یه مدت نسبتا طولانی بلاخرهبلا خسته شد.نه دیگه مو داشت که بکنه و دیگه وسیله ای مونده بود که منفجرش کنه.
برای همین سینما تعطیل شد و لرد نقشه سری رو گفت...
همان وقت،بلا:
-
همون طور که بلا داشت گریه میکرد،نجینی به اتاق اومد و بلا با دیدن قیافه ی نجینی،جیغ زد
ولی مرگخوار ها و لرد بی توجه به جیغ های گوشخراش بلا به صحبتشون ادامه دادند که ناگهان...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.