هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداهای نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو از 30 اردیبهشت آغار شده و تا پایان روز 3 خرداد ادامه می‌یابد.

قوانین تبلیغات تابلوی اعلانات


ستادهای انتخاباتی




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
آسمان تیره بود وباران نم نم به شیشه ها می خورد(خوردن).
در مبارزه ی شب قبل تلفات زیادی نداشتند اما یکی از بهترین جادوگران را از دست داده بودند. الستور
مودی.
همگی برای مراسم خاکسپاری به محوطه رفته بودند. مراسم در سکوت کامل انجام می شد.چشمانشان هم مثل آسمان، خیس از اشک بود. اعضای محفل ققنوس، به خاطر غم از دست دادن مودی، عزا دار بودند.
در بین آنها، هری پاتر در سکوت به قبر خیس استادش نگاه میکرد و همچنان غصه میخورد. آنقدر به فکر انتقام بود که لذتبخش ترین چیز هارا فراموش کرده بود. مدرسه، دوستانش، فداکاری مادرش، خانواده ی جدیدش، حتی کوییدیچ و جستوجوگر بودنش را فراموش کرده بود. فقط حس نفرت از ولدمورت و مرگخواران در وجودش شعله میکشید.
(نمیدونستم باید طنز باشه، ترسناک باشه یا غم انگیز واسه همین اینو نوشتم.)
باتشکر

تایید شد!
قشنگ بود. تفاوتی نداره که پست طنز، جدی، ترسناک یا هر مدل دیگه ای باشه، اعضا تو انتخاب نوع پستشون آزادن.


ویرایش شده توسط ونسا اسمیت در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۱:۱۳:۴۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۱:۱۹:۰۷

هری پاتر و سنگ جادو
هری پاتر و تالار اسرار
هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر و ج


Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
نجینی که متوجه مسلح شدن مرگخواران به اشیای مختلف نشده بود، همچنان بر گردن لرد حلقه زده بود و رنگ لرد لحظه به لحظه بیشتر به سرخی میگرایید.

بلا جلوتر از بقیه ی مرگخواران آمد و در حالی که با حالتی تهدید آمیز تبرش را بالا و پایین میبرد خطاب به نجینی گفت:

- اربابو ول کن! خجالت بکش بچه!

نجینی زبان، یعنی نیشش را بیرون آورد و برای بلا زبان درازی کرد. بلا چشمانش را تیز کرد و یک قدم دیگر به آن دو نزدیک شد و گفت:

- یه کاری نکن برم یویوتو بشکونم و کاری کنم که دیگه کسی حاضر نشه واست یویو بخره!

با این حرف، نجینی فشارش بر روی گردن لرد را کمتر کرد و دمش را به نشانه ی تفکر حرکت داد.

بلا نیشخندی شیطانی زد و منتظر پایین آمدن نجینی شد، تا در یک حرکت سریع یک محفلی را بقاپد و پیش ارباب عزیز شود.

- یه شرط داره !

صدای آه و ناله ی مرگخواران بلند شد. آن ها در این مدت بسیاری از کارهایشان را به شرط و شروطه ها انجام داده بودند و اتفاقا آن شرط ها همچین دلچسب هم نشان نمیداد.

ایوان همانند بلا جلو آمد و گفت: بگو ببینیم قابل بررسیه یا نه.

نجینی دهانش را باز کرد تا حرفش را بزند که بلا سریع تر از او گفت: فقط یکم گردن اربابو کمتر فشار بده.

نجینی کمی حلقه اش را بزرگ تر کرد و گفت: اگه کاری که بگم رو بکنین قول میدم اربابتونو خفه نمیکنم.

ایوان با هیجان گفت: باشه، بگو!

نجینی تکرار کرد: میذارم اربابتون نمیره.

-

- اربابتون زنده میمونه!

- شرطو میگی یا برم یویوتو خراب کنم؟

با ظاهر شدن چیزی گرد مانند درون سر مار، که به انتهای بدنش رفت و ناپدید شد، مرگخواران دریافتند که او آب دهانش را قورت داده و خودش را برای گفتن شرط آماده کرده است.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۰:۳۵:۰۸



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
نام: جینی
نام خانوادگی: ویزلی
نام پدر: آرتور
سن: 17 سال
جنسیت: زن
مو: بلند، لخت، قرمز ـ نارنجی
عضو: گروه گریفندور هاگوارتز و تیم کوییدیچ گریفندور
سال: هفتم
کوییدیچ: یادم نمیاد
توانمندی ها: مقابله در برابر جادوی سیاه
علاقه مندی ها: مشنگ دوستی، هری پاتر، درس خواندن و...


این شخصیت گرفته شده. لطفا یک شخصیت دیگه رو انتخاب کنید.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۰:۳۸:۳۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۰:۴۰:۰۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۱:۲۰:۳۴

هری پاتر و سنگ جادو
هری پاتر و تالار اسرار
هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر و ج


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۱۰:۱۹ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
تو بحث بعضیا گفته بودن چون به برادران وارنر مربوطه شاید یه جورایی فیلم باشه ولی طبق یک خبری که تو فیس بوک دمنتور بود (شاید تو خودشم بود!) دن رادکلیف گفته اصلا نمیدونه قضیه چیه پس فیلمی درکار نیست!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۹:۵۲ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
بچه ها من میگم بیایم یه جور دیگه به قضیه نیگا کنیم: خب اون چیزی که کتاب نیس ولی به همون اندازه هیجان انگیزه میتونه خبر انتشار یه کتاب باشه و نه خود کتاب...


تصویر کوچک شده


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۹:۴۷ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
لینی و آنتونین از اتاق خارج شدند و بعد از اطمینان از بسته شدن در و دور شدن از اتاق لرد، در حالی که قدم زنان بی هدف حرکت میکردند، جوانب این موضوع را بررسی میکردند.

لینی بعد از کشمکش فراوان درونی، بالاخره رضایت داد که سوالش را بپرسید. بنابراین با تردید پرسید:

- آنتونین، تو ... تو ذهن خونی ... بلدی؟

آنتونین ابتدا میخواست بادی به غبغب بیندازد و خودش را یک مرگخوار همه چیز دان جلوه دهد، اما وقتی اعتراف لینی را شنید با ناراحتی پاسخ داد:

- فقط میدونم طلسمش چیه. مث بقیه طلسماس نه؟

صورت لینی درهم رفت و گفت: یعنی تو میگی، فقط کافیه او طلسمو بگیم؟

آنتونین اضافه کرد: و البته به مخش زل بزنیم. شایدم به چشماش. کدومش؟

لینی لبانش را به نشانه ی فکر کردن اینور و آنور کرد و در نهایت گفت: تو از تو چشاش امتحان کن، منم از پس کله ش.

- فکر خوبیه!

هردو بشکنی زدند و خودشان را برای ورود به سالن امتحان آماده کردند.

مدتی بعد:

- سرت تو کار خودت باشه خانوم.

جاگسن خطاب به یکی از داوطلبان این را بیان کرد و به قدم زدن در میان صف آن ها ادامه داد. اول یک امتحان کتبی داشتند!

آنتونین و لینی که تمام مدت زیرچشمی جاگسن را زیر نظر داشتند، با دیدن او که بالاخره خسته شد و به دیوار تکیه داد به سمتش رفتند.

لینی آهسته در گوش آنتونین زمزمه کرد: یکم از دیوار دورش کن که بتونم پشت کله شو ببینم.

آنتونین با حرکت سرش موافقتش را اعلام کرد و از او جدا شد و یکراست جلوی جاگسن رفت.

- میدونی شاید فکر کنی مسخره س، ولی حقیقت داره. ارباب از من خواسته رنگ چشمای همه ی مرگخوارارو یادداشت کنم. اجازه میدی به چشات زل بزنم؟ باید همه چیزو دقیق یادداشت کنم. پس مدتی طول میکشه.

لینی هم بلافاصله گفت: بررسی شپش های موجود در سر بعلاوه ی رنگ مو و مدل موهای مرگخواران. این به عهده ی منه، میشه کله ی مبارکتون رو از دیوار فاصله بدین؟

جاگسن مردد به آن دو خیره شد. اما به هر حال بهانه ای برای رد کردن آن ها نداشت پس چند قدم از دیوار فاصله گرفت و گذاشت تا آن ها کارشان را بکنند. هر از گاهی چشمانش را از چشم آنتونین برمیداشت تا ببیند داوطلبان (!) تقلب میکنند یا خیر و با مواجه شدن با اخطار آنتونین دوباره به او نگاه میکرد.

سوروس که متوجه حرکات عجیب لینی و آنتونین شده بود و طلسمی که زیر لب اجرا میکردند، به سمتشان آمد. در حالی که از کنار آنتونین میگذشت آرام گفت:

- الان مثلا داری سعی میکنی ذهنشو بخونی؟

و از آن ها دور شد. درست است! اسنیپ به خوبی این کار را بلد بود، شاید میتوانستند از او کمک بگیرند.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۰:۰۵:۱۵



Re: گفتگو با ناظران *محفل ققنوس*
پیام زده شده در: ۹:۴۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
با سلام به ناظر محترم

خیلی وقته که من و جرج ویزلی پستامون تو محفل تایید شده اما هنوز دسترسی پیدا نکردیم.
لطفا رسیدگی کنید

با تشکر
آرکوس الیواندر



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۰ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر

- بارون بارون ، بارونَ هِی !
-
- ببخشید، من باید این تلفن رو جواب بدم.

جی.کی رولینگ از مراسم خاکسپاری قدم به تاریکی شب میذاره و به هزار زحمت بلک بری اشو (البته من که نمیدونم این دستگاه چیه! ) از چیبش میکشه بیرون و دم گوشش میبره. الستور مودی که مشغول خوردن شده بود با چشم مصنوعی خودش رولینگ رو زیر نظر داره.

- چی میگی؟ به من چه که اون پسره ی جستجوگر مسخره (این فقط در راستای استفاده از کلمه بود! ) اشک تورو در آورده؟ من که نمیتونم زارت هری رو بکشم. تازشم، کتاب دیگه تموم شده! و دیگ از هیچ معفل ققنوس و مبارزه و هیچی دیگه خبری نیست!!

آسمان شب با رعد و برق غرش گری روشن شد و جی کی پشت موبایل داد کشید :
نمیتونم !!!! میدونی که من خیلی بیزی و از این حرف ها هستم. حالا هم باید برگردم به مراسم خاکسپاری ِ هری پاتر، آخه میخوام یه کتاب جدید بنویسم که خیلی مرموزه ...!

و به داخل برمیگرده. لبخند کثیفی که روی لبان الستور نقش بسته بود، حالا تبدیل به پوزخند میشه.


گابر قبلا عضو ایفای نقش بودی، پس نیازی به تایید در اینجا نیست. به معرفی شخصیت برو.

ویرایش گابر : نمیخوام برم ایفا، همین طوری حسم اومد اینجا پست بزنم، عزیزم.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۹:۲۶:۱۱
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۳۰ ۱۲:۴۸:۵۰

[b]دیگه ب


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۸:۱۴ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
سلام به همه دوستان چقد حس خوبیه که بعد چندین سال اینجا یه چیز پست میکنم به نظر من همه اینا بازار گرمی برادران وارنره کلا این جزو فردادشون با رولینگه که قبل هر فیلم یه کاری بکنه که هری پاتر بیافته رو زبونا دقت کنید تو چند سال اخیر همیشه همچین چیزای بوده حالا احتمالا ایندفعه مفصل تره


عشق یعنی جادوی نا محسوس چشم
عشق یعنی ساحری در کیش عشق
عشق یعنی حسرت بوی بهشت
عشق یعنی آخرین سیØ


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
منم با نظر بلاتریکس موافقم نگفته که کتاب نیست گفته ادامه کتابهای هری پاتر نیست (و ای کاش که بود)
در کل ما انتظار داریم اون چیزی که دوست داریم اتفاق افتد

ولی خدا کنه هر چیزی که هستش بتونه انتظار ما را از رولینگ برآورده کنه


You can do evry work u wana to do






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.