هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹:۰۳ سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۹:۱۳:۳۹ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 136
آفلاین
مدیر به این باحالی
روندا آخه حال داری؟


تصویر کوچک شده

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹:۴۰ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۷:۲۴
از دنیا وارونه
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 195
آفلاین
توپ تانک فشفشه مدیر باید عوض شه!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱:۵۸ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۳ پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۰:۱۰:۴۶ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموز سال‌پایینی
پیام: 99
آفلاین
جینی دیگش را گذاشت و ناخن انسان، موی انسان، لجن و آب و گل را مخلوط کرد و روی سر دوستش ریخت.


یک گریفندوریتصویر کوچک شده!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹:۳۷ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۷:۲۴
از دنیا وارونه
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 195
آفلاین
آیا از این مدیر خسته شدید؟ دیگر تحمل سختی های هاگوارتز را ندارید؟ پس بشتابید و غفلت نکنید که الان وقتش هست! مدیر فرار کرده! بیایید تا با مدیر جدید ( شَما ) آینده ی بهتری برای مدرسه ی خود بسازیم!

"توپ تانک فشفشه حسن باید دست بکشه"


ویرایش شده توسط روندا فلدبری در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۸ ۶:۲۸:۳۷



بستنی فروشی میرزا ویزلی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸:۳۲ چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۶:۰۰:۱۴ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 102
آفلاین
در راستای ایجاد هرج و مرج بیشتر


تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱:۲۶:۰۵ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۴۹:۰۲
از قـضــــاااا
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 185
آفلاین
ترم 28 مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز

کلاس معجون‌سازی



شروع: 22 اردیبهشت 1403
پایان:4 خرداد 1403 - ساعت 23:59:59
نوع: تک‌جلسه

---------

هـــــــــــــــــا. حالا نمیخوام پُزم بدم ولی هـــــــــــــــــا! دستی در معجون‌سازی هم دارم. ووی ووی ووی!

هر چی تا حالا در مورد معجون و معجون‌سازی یادتون دادن بریزین دور! تمامی معجون‌های دیگه‌ای که در موردشون خوندین یا استفاده کردین همگی مملو از کثافت و عوارض جانبی و انواع نجاست‌های آراگوگ و ترول و مرول و تسترال و باک‌بیک و بیک‌باک و رامین بی‌باک و گوسفندان آقای جعفری هستن. اشکالی هم نداره، ولی درست استفاده نشدن! قصد توهین به اساتید پیشین معجون‌سازی و به شما رهروان راه علوم جادویی رو ندارم ولی هر چی دادن دستتون تا الان شمارو تبدیل به همین موجودات کرده. خودتون خبر ندارین هنوز. تن‌تون داغه! ووی ووی ووی! نه نمیخدونم. خرد میشم!

ما کلاً در سرتاسر تاریخ جادویی یه معجون واقعی بیشتر نداریم اونم «معجون شیراز» هست. بقیه‌شون تقلبی و چرند هستن. بله. معجون بسیار کهنسال و قدیمی شیراز با قدرت جادویی فی الواقع اصیل‌ترین معجونی هست که جادوگران از قرن‌ها پیش موفق به تولیدش شدن. این معجون در شهر شیراز در کشوری به نام ایران ابداع شده بود برای اولین بار. اگر ایران رو نمی‌شناسین اشکالی نداره. زیاد جای مهمی نیست. مصر مهم‌تره. من یه فامیل مشنگ دارم اتفاقاً اهل همین شهر شیراز از کشور ایرانه و اونم مدام مثل من ووی ووی ووی یا عح عح عح عح عح میکنه. اسمش آقوی همساده هست. ولی یادتون نره! مصر مهم‌تره!

بله. حاشیه نریم. عرض میکردم. متاسفانه در طول تاریخ، فرمول جادویی معجون شیراز به‌دست ماگل‌های آماده‌خور و مفت‌خور افتاد و اونام اقدام به تولید انبوهش کردن بدون اینکه از خواص جادویی‌ش بدونن. این موجودات کودن فکر میکردن این یه چیز تو مایه‌های نوشیدنی کره‌ای خودمونه و ورداشتن تجاری‌سازی کردنش واسه خودشون.

حالا در مورد تاریخچه ابداع و تولید این معجون اگه سوال دارید باید برین به کلاس کذایی تاریخ جادوگری که عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه! متاسفانه جلسه پیش باز بود و الان بسته‌ست. برین ترم بعد بیاین. ووی ووی ووی!

حالا کارایی این معجون چی بود زمانی که لایسنسش دست ما جادوگران و ساحره‌ها بود؟ چه خواص جادویی داشت؟ در این زمینه از حکیم و مشنگ فرانسوی ژان ژاک روســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو حکایت داریم که ژومپغله پغلو زین‌الدین شیراز زیدان معجون دو پون مکه له له! یعنی «معجون شیزار خوشمزه ست». بله. همین! این معجون جادویی اصلی‌ترین خاصیت جادویی‌ش اینه که «خوشمزه» ست. چه خاصیتی جادویی و بالاترین از این؟ هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا! ووی ووی ووی!

هیچ شخصی در دنیای امروزی امکان نداره خوشمزگی حقیقی به دهنش اومده باشه. خوشمزگی حقیقی برابر است با خوشبختی و این تنها رسالت معجون و معجون‌سازیه. بقیه‌ش همه دروغه! معجون عشق؟ پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــح! معجون تغییر‌شکل؟ پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــح! شما توی دهنت چیز خوشمزه واقعی بیاد، خود به خود میتونی ریختت رو هم از به تغییر بدی. درگیر این تبلیغات کذایی نشین.

اساساً در سرتاسر تاریخ، جستجو برای خوشمزه حقیقی یک چالش بزرگ به حساب می اومده و هنوزم یک چالشه و استارتاپ‌های مختلف جادویی و ماگلی به طور شبانه روزی دارن پاره پوره میکنن خودشونو که مزه‌ی تلخ اخلاقای زشت بشر رو از دک و دهنش در بیارن با هزار تا مزه مصنوعی و هنوزم که هنوزه موفق نشدن و هیچ وقت هم نمیشن چون رازش در همین «معجون شیراز» نهفته‌ست. مشکل اینه که فرمول این معجون در گذر تاریخ دستخوش تغییرات عمیقی شده و کسی هنوز موفق به کشف فرمول اولیه‌ش نشده. امید من به شماست!


در این تک جلسه کلاس معجون‌سازی، شما نوگلان باغ آموزش را دو طریقت است!

راه اول اینکه تکلیف انجام بدین که در این صورت دو تا تکلیف دارم براتون:

یک. با استفاده از حال بهم‌زن‌ترین و کثیف‌ترین و متعفن‌ترین و کلاً آشغال‌ترین ترکیباتی که ذهنتون میتونه بهشون فکر کنه، نسخه‌ی جدیدی از «معجون شیراز» رو ابداع کنید و دقیقاً توضیح بدین چطوری میخواین با این چرندیات و چنین فرمول تباهی، طعم خوشمزه حقیقی رو به این معجون اضافه کنید؟ خلاق اما بسیار مودب باشید. اصول PG-13 فراموش نشه و اصلا هم سعی نکنید با توضیحات کلیشه‌ای منو تسترال کنید. من از این تسترال‌تر نمیشم! (5 امتیاز)

دو. استراتژی قیف و زور مورد تایید نیست! توضیح بدین که چطور همکلاسی یا دوستان‌تون رو راضی می‌کنید تا این معجون به اصطلاح شیرازی که با این ترکیبات ناپسند ابداع کردین رو امتحان کنن؟ استراتژی متمدنانه شما برای قانع کردن اونها چیه؟ توضیح بدین. (5 امتیاز)

سه. سه نداریم. فقط خواستم بگم بلدم تا سه هم بشمارم! ما هم آره! (0 امتیاز)


راه دوم هم اینه که بیاین پای منبر:

نقد عمیق و به چالش کشیدن استاد! یعنی اگه وجود دارید بیاین تدریس منو به چالش بکشین و نقد کنید و منکر مطالبی بشین که گفتم. اگر فکر می‌کنید مهارتی به اسم معجون‌سازی وجود داره (چه ساده‌لوحانه!) و نظری خلاف نظرات من دارید، بیاین پای منبر! (10 امتیاز)

-----------------------------------

فعالیت‌های مورد پذیرش برای هر دو راه:
* نمایشنامه (رول)
* مقاله

------

مبنای نمرات:

شلختگی افسانه‌ای
بی‌بهداشتی قهرمانانه
دروغ‌گویی برتر
تخریب گسترده
نیرنگ و فریب
خیانت استراتژیک
فرافکنی ابتکاری
سرپیچی خلاق از قوانین

می‌تونید تنها کار کنید! می‌تونید تیمی کار کنید! هر جوری که دوست دارین! ولی فراموش نکنید مبانی بالا رو! شاید نشه همیشه تیمی کار کرد. خنجر از پشت هم کار قشنگیه!

یادتون باشه این ترم چیزی به اسم چهار گروه مدرسه نداریم! ترم، ترم هرج و مرجه! فقط برای خودتون امتیاز کسب می‌کنید. شاید تلاش‌های فردی‌تون بتونه روزی یه سودی هم به گروه هاگوارتزتون برسونه یه جورایی.


تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۷:۴۷:۲۹ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
پیام: 292
آفلاین
نمرات جلسه سوم معجون سازی


سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه.

ریونکلاو 27.5 ≈ 28

جرمی استرتون 30
لادیسلاو زاموژسلی 25

و تامام.


~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۵۸ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲

جرمی استرتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۵۷:۲۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از کی دات کام
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
۱. آن سوی جهان‌های موازی:

دیزی به تابلوی مغازه نگاه کرد:
کتابفروشی جادویی استرتون

با متانت گام برداشت. در روی لولا چرخید و زنگوله زنگ زده را به صدا درآورد.
- روز به خیر، به کتابفروشی استرتون خوش اومدید! کتاب‌های سرکش خود را به ما بسپارید! کتاب دست دوم پذیرفته می‌شود.

صدای پرشور، از مجسمه گرگ سفیدی می‌آمد که روی پیشخوان سمت راست، کنار شومینه قرار داشت و به محض شنیدن صدای زنگ، آن واژگان را همانند صدایی ضبط شده ادا کرد. دخترک، بی‌توجه به مجسمه، به عکس متحرک صفحه نیازمندی‌ها نگاه انداخت، عینکش را تکانی داد و آن را با فرد مقابلش تطابق داد. جرمی استرتون، جادوکتابدار.
پسرک جوان، روی چهارپایه‌ای مشغول قرار دادن برخی کتاب‌ها درون قفسه‌های نزدیک به سقف بود. پشت پیشخوان سمت چپ. ورقه‌های کتاب‌ها به پر طاووس می‌ماند. سبزآبی و درخشان. کتاب‌ها را در جای خود قرار داد و با چندی از حرکات چوبدستی، افسون‌هایی روانه کتاب‌ها کرد.
سکوت دختر، همانند چهره و نگاهش، خشک و سرد و استخوان‌سوز بود. جرمی به آهستگی با نوک چوبدستی به نردبان ضربه زد. نردبان پشت پیشخوان اصلی رفت و ارتفاعش کاهش یافت. جرمی از تک‌پله نردبان پایین آمد و در حالی که خاک دستش را می‌تکاند، روی پاشنه پا چرخید. نگاه در نگاه قفل شد. یکی بهت‌زده و دیگری عاری از هرگونه احساس.
جرمی لب‌های از بهت از هم جداشده‌اش را به یکدیگر دوخت. پلک‌هایش می‌لرزیدند. سکوت زهرآلود، با واژگان دیزی شکسته شد.
- سلام آقای استرتون. برای آگهی کاری که گذاشتید خدمت‌تون رسیدم. هنوز فرصت شغلی وجود داره؟

جرمی به آرامی دست در آستین ردا برد. چوب چوبدستی را لمس کرد و دسته‌اش را فشرد.

- نیازی نیست نگران باشی. من همچنان دیزی‌ام ها!

یک ثانیه بعد، لبخند پهن جرمی، تمام صورتش را پوشاند. با وجود شعفی که داشت، سعی کرد جدیت خود را حفظ کند.
- با توجه به سوابق‌تون، فرصت‌های شغلی اندکی می‌تونه در اختیارتون قرار بگیره، خانم کران. پیش از اون باید به یه سری سوالات من پاسخ بدین. کتی چطوره؟ خانم بچه‌ها خوبن؟

سکوت دیزی، شادی دوست سابقش را پاک کرد.

- خب... هنوز هم دور همین؟ گروه «بدون نام» و این حرف‌ها... آخه از وقتی ازتون جدا شدم...
- جرمی من اینجا نیستم که از گذشته و آب‌های ریخته‌شده بگم.

سپس روزنامه نیازمندی‌ها را روی پیشخوان گذاشت. نگاه جرمی که به دیزی زل زده بود، تغییر مسیر داد.
- آها آره! حقیقتش مدتیه که آمار نافرمانی کتاب‌ها افزایش پیدا کرده و از سراسر کشور مشتری میاد. به طوری که مدتیه حتی به گردگیری نرسیدم.

دیزی ابرو بالا برد.
- چه طور نافرمانی‌ای؟
- همونطور که بسیاری از وسایل ممکنه خراب بشن، کتاب‌های جادویی هم می‌تونن دچار نقص بشن. افسون‌های ادبیات جادویی هنوز دچار ایراداتی هستن، به همین دلیل کتاب‌ها ممکنه رفتارهایی نشون بدن که نباید. این دوره زمونه هم چندان برای مراقبت و نگه‌داری از کتب جادویی اهمیت قائل نمی‌شن.

جرمی که زیر چشمی دیزی را زیر نظر داشت، شانه‌اش را ماساژ داد.
- به طور مثال کتاب‌های «قصه شاه پریون». هر چی توی این کتاب‌ها به رشته تحریر دربیاد به واقعیت می‌پیونده. موقع ساخت‌شون از پر دم طاووس استفاده شده و روی اون‌ها افسون‌هایی به کار رفته که نوادگان هلگا هافلپاف، پس از رام کردن پری‌ها از اون‌ها آموخته بودن. انسان‌ها نمی‌تونن برخی افسون‌ها و جادوها رو به خوبی پری‌ها انجام بدن، برای همین نسبت به مواردی که توی کتاب نوشته می‌شه...

کتاب چرمی قهوه‌ای رنگی درجای خود ناآرامی کرد و چند ضربه به کتاب‌های اطرافش زد. جرمی با خونسردی و بدون این که نگاهش را از دیزی بردارد، چوبدستی‌اش را در هوا چرخاند و کتاب آرام گرفت. ادامه داد:
- به همین دلیل نسبت به موارد نوشته شده محافظتی وجود نداره. چندتاشون رو همین چند دقیقه پیش رام کردم و گذاشتم توی قفسه. شایعه شده توی مورد آخر، نویسنده بین دوتا مانتیکور و یک اژدهای ارمنی دوئل راه انداخته!

دیزی علاقه چندانی به شنیدن ادامه ماجرا نداشت، اما برای به دست آوردن شغل، تنها لبخند زد.

- دیزی؟
-
- به نظرم تا چشمات کامل از حدقه خارج نشدن پلک بزن.
-

نگاه‌هایی پرمعنا رد و بدل شد.

- باشه استخدا...

دیزی به آن سوی پیشخوان پرید و با لبخندی احمقانه به جرمی زل زد.

- برای شرو...
-
- دیزی وقتی اون طور نگاهم می‌کنی نمی‌تونم نطق کنم.
- باشه شرمنده.
- برای شروع می‌ریم سراغ شناختن کتاب‌ها. یک دفترچه و قلم پر بردار. دقت کن پر ققنوس باشه. برای جلوگیری از خطرات احتمالی.

دیزی از یکی از قفسه‌ها دفترچه‌ای برداشت. سپس، به بخش نوشت‌افزار که پشت مجسمه کوچک گرگ قرار داشت رفت و پری نارنجی‌رنگ به دست گرفت. انگشت اشاره جرمی، کتاب‌هایی با جلد پولک‌دار نقره‌فام را نشان می‌داد.
- جلد این کتاب از پوسته تخم اوکمی میمون‌خوار ساخته شده؛ متونی که با قلم پر اوکمی درونش نوشته شن، توانایی این رو دارن که به دلخواه نویسنده، تغییر اندازه پیدا کنن. همچنین این متون به راحتی پاک نمی‌شن و از قدرت زیادی برخوردارن. بنابراین از افسون‌هایی استفاده می‌شه تا از نوشتن انواع طلسم و جادوی تاریک درونش جلوگیری بشه.
- جلوگیری... بشه...

دیزی که بالاخره کاری احتمالا ثابت گیر آورده بود، بسیار مشغول شده و قلم از صفحات دفتر برنمی‌داشت.

- راستی می‌دونستی یک بار سعی شده از پر ققنوس ایرلندی قلمی بسازن که قبل از شروع بارش بارون به نویسنده اطلاع بده تا صفحات کتاب خیس نشن؟ چون این پرنده‌ها معمولا قبل شروع بارون سروصدا می‌کنن. اما بعد متوجه شدن پر ققنوس ایرلندی جوهر رو پس می‌زنه! دیدی چه هیجان انگیز؟
- دیدی... چه... هیجان...

جرمی چند کتاب را درجای خود ردیف کرد.
- فکر کنم برای الان کافی باشه. راستی می‌دونستی کرمچاله...
- کرم... چاله...
- ام... دیزی؟ این‌ها رو هم داری می‌نویسی؟
- این‌ها... رو هم...

صدای گرفته جیغ‌مانندی از گوشه‌ای از مغازه، نگاه هر دو را به سمت خود جلب کرد. عامل صدا، پرنده‌ای بود با اندام نحیف و چشم‌هایی از حدقه بیرون زده. پرنده گردنش را کج کرد و دوباره جیغ کشید. جیغی طولانی و کش‌دار. چیزی به شیشه مغازه برخورد کرد. پرنده دوباره جیغ کشید. قطرات باران یکی یکی به زمین می‌ریختند و به شیشه‌های مغازه می‌کوبیدند.

- دیزی، تو...

جرمی بهت‌زده به قلم و کتابی که در دست دیزی جا خوش کرده بود چشم دوخت. برگ‌های سبزآبی کتاب، همچو برگ‌های درختی رها در نسیم، تکان می‌خوردند و خش‌خش می‌کردند. نوشته‌های سیاه‌رنگ روی کاغذ، زرفام و درخشنده شده بودند.

- دیزی من بهت گفتم پر ققنوس، نه پر رنگینک!

دیزی که هنوز چندان متوجه نشده بود، به قلم و کتاب و بعد به چشمان گرد جرمی نگاه کرد. پیش از این که لب به سخن بگشاید، کرم‌چاله‌ای او، جرمی و چند دست کتاب رام نشده را راهی سفری میان زمین و زمان کرد...


۲. به نظر من بهترین شغل برای دیزی بیکار بودنه. شما اصلا به هیچی دست نزن! عوضش می‌تونی رکورد دفعات «از کار بیکار شدن» رو به نام خودت ثبت کنی. شاید حتی از همین راه کسب درآمد کردی!


۳. اصلا کلاس معجون‌سازی‌ای که با دیزی سنگی تدریس شه ماهه، ماه!


RainbowClaw




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۱:۲۱:۴۳
از ما چه خواهد ماند؟
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
مرگخوار
مشاور دیوان جادوگران
پیام: 599
آفلاین
دین دونگ... دین دونگ

دیزی ولو روی کاناپه صدای زنگ در رو شنید ولی به خودش زحمت نداد که بلند بشه و بره دم در، با خودش خیال کرده بود که «خب هرکی باشه دیر یا زود خسته می شه و میره» و با همین تصور موهای سرش رو خاروند و یک دونه پفک هم لاشون پیدا کرد و به عنوان پیش صبحونه گذاشت دهنش.

دین دونگ... دین دونگ

دیزی این بار در جواب زنگ در چرخید و صورتش رو به شکاف مبل فشار داد. اون نه کار داشت، نه زندگی و با تموم شدن ترم هاگوارتز و باطل شدن مجوز معجون سازیش عملا هیچ مشغولیتی نداشت و برای چندین ماه آینده باید زندگیش رو با مقرری بخور نمیر مرگخواری می گذروند و توی این شرایط ترجیح می داد حداقل صبح هاش رو تخت بخواب، نه اینکه اول صبح جواب یه آدم بی‌کارتر از خودش رو بده.

دین دونگ..دین دونگ

دست هاش رو بالا آورد و به گوش‌‌هاش چسبـ..
دین‌دین‌دین‌دین‌دین‌دین

- اومدم!

دیزی خسته از بی‌کاری پاهاش رو روی زمین می کشید و به سمت در می رفت، احتمال می داد که شاید سو می خواد نظرش رو راجع به یه کلاه جدید بدونه، شایدم لینی راجع به یه چیزی هیجان زده شده بود یا همچین چیزی...
- چیه؟!

در باز شد و وزیر سحر و جادو به همراه معاونش که روی شونه‌ش جلوی در بودن.
درست بود که دیزی دیگه آب از سرش گذشته بود و بالا و پایین جهان براش فرقی نداشت و سبک بال بود و اینا ولی بازم دلیل نمی شد با پیژامه و یه تی‌شرت چرک جلوی وزیر مملکت احساس راحتی کنه و هل شد و در رو توی صورت وزیر کوبید.

- درود.

صدای وزیر از اون طرف در میومد و در طرف دیگه دیزی با سرعتی که از خودش انتظار نداشت لباس هاش رو با اولین چیز پارچه‌ای تمیزی که به چشمش خورد عوض کرد و تند صورتش رو شست و از اولین پودر سفید رنگی که به چشمش می خورد یه مشت به صورتش زد و برگشت و در رو باز کرد.

- سلام جناب وزیر، خوبین؟
- درود آبگوشت‌آ... بنّایی می نمودید؟
- هان؟

دیزی سرش رو چرخوند و به تصویرش در آینه بغل در نگاه کرد؛ روی صورت تکه های گچ کم کم داشتن سفت می شدن و به تنش هم روکش مبل بود.

- آره... هفت صبح داشتم تو کانتینر بنایی می‌کردم.
- آه، نیک است که ملابس ایمن نیز بر تن بنموده‌اید. در هر حال خویشتنمان این را مصدورانیدیم.

وزیر این رو گفت و حکمی که دیزی سر کلاس نشون داده بود رو جلوش گرفت.

- عه! این یعنی الان دوباره می تونم به کارم ادامه بدم؟!

وزیر به صورت دیزی که حالا ماسک گچی روش کاملا خشک شده بود نگاه کرد و گفت:
- خیر، جنابمان نخستاً ز بهر آن نمجوازیده بودیم و دلیلی مداشت که آن را بعلیقانیم و نتیجـ
- هی‌هی‌هی! جناب وزیر قبول دارم که این ایفای نقشتونه و اینجوری صحبت می کنید و اینا ولی بعلیقانیم؟! نمجوازیده؟! سِریسلی؟!

دیزی دیوار چهارم رو شکسته بود و از جهان ایفایی خارج شده بود، ولی در مقابل آقای زاموژسلی که چند پیرهن بیشتر از اون پاره کرده بود تشخیص داد که این جا این کار فایده چندانی عاید رول نمی شه و به خاطر همین دیالوگ هایی که از قبل براش تعریف شده بود رو به زبون آورد.

- ما آمدیم جنابتان را ز بهر جعل اسناد دولتی دستگیر و به آزکابان راهی بنماییم... و آنکه تلفظ دقیق‌تر آن نیز سیریسلی می باشد.

دیزی که می دید نه تنها شغلش رواز دست داده، عدم سوءپیشنه هم پیدا کرده و کار پیدا کردن براش از قبل هم سخت‌تر شده، احتمالا مقرری مرگخواریش توی مدتی که توی آزکابان هست قطع می شه و حتی تلفظ‌هاش هم غلطه اشک توی چشماش جمع می‌شه، بغض می کنه و در اثر لرزیدن اجزای صورتش ماسک گچی‌ش ترک می خوره و می شکنه.

- گمان می بریم آن ماسک گچی بر پوست جنابتان ساخته، و آن را سلامت داشته است.
- واقعا؟!
- خیر. تنها ز بهر همگروهیت قصد بهبود روحیات جنابتان را داشتیم.

دیزی نشست و با صدای بلند با خودش فکر کرد.
- حالا اون تو چی کار کنم؟
- می توانید در آن سرای به استعجال ادامه دهید...
- اینو که خودم تو چت باکس گفتم!
- خب ما نیز در رول می گوییم!
- این تقلبه!
- خیر! نمی باشد!

از اونجا که هر دو شخصیت کاملا از کنترل خارج شده بودن دنگ پرید وسط و با فریاد «وییز! ویییز!» به معنی «کات! کات!» خواست از هم جداشون کنه ولی دیگه دیر شده بود و به خاطر همین اشاره کرد که یک پرده بزرگ آبی بکشن روی صحنه و خودش پرید جلوی اون و نور پروژکتور افتاد روش و از یک جیبش چندتا برگ کاغذ و از جیب دیگه‌ش یه میکروفون در آورد و شروع به صحبت کرد.

- وییز، وییزیا ویز. ویززی وو دیزیو وادیززیو وووزی وزوز! وزیا وز وازا واز! زوویز ویزا! یییوزی ویزه وزه وازه اسی. وازه ووزه، ووزه ویز ویز ویزا وزّه!

که معنی آن می شود «دیزی به هر ضرب و زوری که بود راهی آزکابان شد و در آن همه چیزش رو از دست داد، ولی بعد با تلاش و کوشش توی زندان تونست خودش رو احیا کنه و در کارگاه های بازپروری زندان با اسی شپش آشنا شد که روش های حرفه‌ای جعل اسناد و مدارک رسمی رو بهش یاد داد و بعد از رهایی از زندان به یک جاعل نامدار تبدیل شد و اسناد بی شماری رو جعل کرد، قصه ما به سر رسید، هیپوگریف به هاگرید نرسید.»



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۷:۴۷:۲۹ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
پیام: 292
آفلاین
جلسه سوم معجون سازی


"تـــعلیق"


ملت جادو آموز و غیر جادو آموز همگی به در کلاس معجون سازی خیره بودند. بعضی در بهت حیرت، بعضی خسته و بعضی های دیگر غرق در شادی بودند. دلیل این حجم از احساسات گل کرده،
کاغذی بود که روی در کلاس معجون سازی جا خشک کرده بود.
تصویر کوچک شده

ملت هنوز به اواسط جمله ی پایانی نرسیده بودند که صدای همهمه از جادو آموزان برخاست.
- عالیه دیگه قرار نیست با اون استاد مضخرف سر و کله بزنیم.
- بیست امتیاز از گریفندور کم میکنم تا دیگه به استادتون توهین نکنید.
ایوان چشمان نداشته اش را از روی دو جادوآموز گریفندوری برداشت و رفت تا به کلاسش برسد.

- این یعنی تکلیف بی تکلیف!
- یه تکلفیم نداشته باشیم یه تکلیفه!
- فکر کردید میذارم بدون تکلیف بمونید... ابداً.

دیزی با صدای ضعیفی از پشت در کلاس معجون سازی این را گفت و همان لحظه از در کاغذی به بیرون پرت شد. شواهد گویای این بود که خانم کران در کلاسش محبوس شده بود.
---------------

برای n مین بار دوشیزه کران بیکار شدن و وظیفه شما اینکه:
توی یک رول سعی کنید به شخصیت "دیزی کران" کمک کنید کار پیدا کنه. 20 نمره
می تونید باهاش همکار هم بشید حتی!قول میدم ضرر نمی کنید.
هر جای این کره خاکی هم که فکر کنید میتونه داستانتون رقم بخوره!

2- بنظرتون شغل معجون سازی برای "دیزی" مناسبه؟(5نمره)

3- از کلاس معجون سازی لذت بردید آیا؟
۱- بله (۵نمره)
۲-خیر

تکلفیتون رو هم از زیر همین در تحویل میگیرم.
فعلا!
مرلین نگهدارتون!


~ only Raven ~







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.