هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵
#71
- نریز توش! نریز توش!
ساحره ی جوان روبه جادوگران روبه رویش جملات مذکور را گفت. معجون میز آنها بوی گند اسید معده ی قورباغه میداد.
- عالیه!
بقیه ی میز ها هم همین حالت را داشتند. جملات" بریز توش، نریز توش، آرومتر و..." فضای کلاس هکتور را پر کرده بود. افراد پشت میزها با صورت های عرق کرده و زبان های بیرون انداخته شده ی از فرط تمرکز مشغول کار بودند.

- اوه! این غلطه. قسمت اثنی عشری روده ی گوسفندو باید پاک کنی. نباید همینطوری بریزی تو معجونت.
- بله پروفسور.
- ضمنا معجونت زیادی غلیظه. یه کم عصاره استخدوس اضافه کن.
- ولی پروفسور...
- اگه میخوای بوی گند معجونت از بین بره از کفل هیپوگریف استفاده کن.
- ولی پروفسور. توی دستورالعمل چیز دیگه ای نوشته.
- 50 امتیاز از دستورالعملت و گروهت کم میشه.
-
هکتور سر هر میزی میرسید اسم چندتا ماده را می گفت و میرفت و اصلا برایش اهمیتی نداشت که فرد مشغول درست کردن چه معجونی است. بقیه ی دانش اموزانم که این صحنه را دیده بودند حساب کار دستشان امد و به توصیه های پروفسور گرنجر گوش میکردند. هر چه باشد امتیازات گروهشان بسیار مهم تر از معجونی بود که تا دقایقی دیگر در سطل زباله قرار میگرفت.
- پروفسور؟
- جانم؟
- معجونم اماده است.
- اوووووووو! هیچ چیز بهتر از یه پاتیل معجون شادی اور نیست.
- ولی پروفسور...
هکتور بی توجه به نگاه های درمانده دانش اموز، پاتیل را سر کشید. لبانش را به هم دوخت و چشمانش را بست تا استایل لذت بردن را ایجاد کرده باشد.
- ولی پروفسور، اون معجون زندگی فلاکت بار بود.
اینبار هکتور بدون توجه به نگاه حال بهم زن دانش اموز، هیچ تلاشی برای متوقف کردن محتویات معده اش نکرد و تماما انها را روی دانش اموز ریخت.
- چطور جرئت میکنی معجون فلاکت بار رو بدی معلمت؟ شونصد امتیاز از گروهت کم میکنم.
- ولی پروفسور من اسلیترینی ام!
- احسنت به تو. تو کاری کردی که حتی بهترین معجون ساز قرن هم فریب بخوره. شونصد امتیاز به گروهت اضافه میشه.
صدای زمزمه ی بلند شد. هکتور خواست گریفیندوری ها را ساکت کند که متوجه شد بچه های اسلیترین هم در حال زمزمه هستند. پس موضوع چیزی غیر از اعتراض بود. هکتور سعی کرد از موضوع اگاه شود. کمی بو کشید...
- بوی معجون میاد.
خب طبیعتا در کلاس معجون سازی بوی معجون میاد! پس هکتور اضافه کرد:
- بوی معجون خوب میاد.
سر ها به سرعت طرف گوشه کلاس برگشت. الاف با دستان لرزان و استین های بالا زده، در حالی که از شدت تمرکز دندان هایش را قفل کرده بود مشغول ساخت معجونش بود. هکتور به سمتش رفت و گفت:
- ببینم اینجا چی داری؟
و بنابر عادت زشتش کل پاتیل را سر کشید. الاف ناباورانه به پاتیل خالی نگاه کرد.
- اون معجون عشق بود. برای ویولت درست کرده بودم... میکشمت!
- الاف جان.

تکلیف دانش آموزان رسمی:
در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)



فاجعه است، فاجعه. این مصیبت در قاموس کلمات نمیگنجه اصلا. بیست و چهار ساعت معجون های اشتباهی پختن برای هر پاتیلی ننگ به حساب میاد. عکس توی پروفایل هکتور مربوط به ثانیه 1 خرید پاتیه. چون هکتور از ثانیه 2 شروع به پختن معجون کرده. هم اکنون پاتیل بدین شکل تبدیل شده است.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵
#72
1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آن‌ها استفاده کنید. (30 نمره)

الاف "آتش زنه" را صدا کرد تا به او، بر روی مبل ملحق شود. همانطور که پشت گوش های گربه اش را میخاراند نگاهی به برگه ی درون دست دیگرش کرد.
- مردک روستایی! معلوم نیست مدیریت چیکار میکنه. یه روستایی بیسواد شده معلم ما. نگاه کن! 30 نمره برای یه سوال. مزخرفه.
در همین حال نگاهی به گربه ی سیاهش انداخت. آتش زنه با چشمان گرد زرد رنگش به الاف خیره شده بود.

- اخه چه قدرت جادویی ممکنه تو وجود یه حیوون ماگلی باشه؟ مخصوصا این گربه ی بدرد نخور!
بلند شد و شروع کرد قدم زدن دور اتاقش و با خودش فکر میکرد. یک خط درمیان به استاد درس موجودات جادویی فحش میداد و حواسش نبود در همان حال استرجس، از توی اتاق خواب خودش داره از اسلیترین نمره کم میکنه.
- دِ لا مصب. تو چی داری؟
آتش زنه همچنان با همان نگاه تو خالی به الاف نگاه میکرد. الاف اهی کشید و یاد صحنه ای از یکی از کارتون هایی که دیده بود افتاد. چقدر اتاق فرمان ذهن گربه ها خالی بود!
- ببخشید آتش.

لحظه ای طول کشید تا اتاق پر از صدای جیغ های گربه شد. الاف با هر دودستش گربه را تکان میداد.
- یالا لعنتی! تف کن بیرون! قدرت جادوییتو نشون بده.
گربه ی وحشت زده چنگی بر دستان الاف انداخت و روی کمد پرید و همانجا کز کرد.
- اوه!
الاف سریعا به سمت قلم و کاغذش رفت. به توجه به دستش یادداشت کرد:
1- میتواند در هر جایی فرود بیاید.
- هووم. سی نمره میده یعنی؟ احتمالا باید بیشتر بنویسم.
دوباره نگاهی به گربه ی بالای کمد انداخت. گربه که از نگاه قبلی صاحبش خاطره ای خوبی نداشت سریعا به وخامت اوضاع پی برد. دنبال جان پناهی میگذشت که دستانی با انگشتان کشیده دور شکمش حلقه شدند.

- اوه! عزیزم ببخشید. بخاطر اون تکلیف لعنتی یه ذره عصبانی بودم.
ولی آتش زنه توجهی به حرف های الاف نداشت. سریعا از دستانش بیرون جهید و خودش را در ظرف شیشه ای کنار میز جا کرد.
- اوه!
سریعا به سمت کاغذ و قلم رفت:
2- در هر ظرفی جا میشود.
الاف در حال خاراندن چانه اش به نتیجه کارش نگاهی انداخت. بنظر کافی می آمد!

2. پنج مورد از خواص اجتماعی سیاسی شیر گاومیش را نام ببرید. (5 نمره) (اختصاصی)
1- باعث لطافت پوست می شود. (نمیدونم چه ربطی داره! )
2- باعث می شود یک روستایی بر مسند قدرت تکیه زند.
3- باعث بالا رفتن فهم ملت می شود.
4- برای رنگ کردن دیوار استفاده می شود. در نتیجه شهر زیبا شده و مردم دوباره به وزیر رای می دهند.
5- هر فردی شیرگاومیش بخورد پوزیشن اجتماعی اش نیز به همان اندازه بالا می رود.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵
#73
جایگزین کنید لطفا.
--------------------------
نام: ذکر نشده است

نام خانوادگی: الاف

لقب: کنت

گروه:اسلیترین

چوبدستی:چوب درخت بلوط، ریسه قلب اژدها، بیست و دو اینچ

خصوصیات ظاهری: قد بلند، لباس مندرس، ریش نتراشیده، دندان های زرد، ابرو های پیوسته و متصل و از همه مهم تر خالکوبی چشم روی مچ پای چپ

خصوصیات اخلاقی: بد اخلاق، بدجنس، قدرت نقشه کشی، استاد تغییر قیافه، عشق آتش!

معرفی:
کنت الاف در یک صبح ابری در حومه ی شهر بیرمنگام به دنیا امد. سرنوشت پدرش نامعلوم بوده و مادرش توسط دارت های سمی به قتل رسید. از کودکی وی اطلاعات چندانی در دسترس نیست.(حالا اینکه میدونیم هوا ابری بوده به شما ربطی نداره. )

الاف در سن 17 سالگی به سازمان وی اف دی پیوست و سه سال بعد بعلت انشعاب به گروه آتش زنان وی اف دی ملحق شد.
در 27 سالگی رد کسانی که مادرشان را کشته بودند پیدا کرد و سه سال بعد با آتش زدن خانه ی آنها بودلر ها را بی سرپرست کرد. از سی سالگی تا سی و هشت سالگی مشغول نقشه کشی برای قاپ زدن ثروت بودلر ها بود.

اما فرزند بزرگتر نیرویی داشت که الاف از ان بی بهره بود. جادو! ( ها؟ فک کردی عشقه؟ نخیر اقا، عشق مال کتابای رولینگه! )
پس برای اموختن جادو به محضر لردولدمورت امد و همکنون یکی از مرگخواران آن جناب به شمار میرود.

انجام شد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۹ ۱۴:۵۸:۴۳


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵
#74
1- یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

- نمیشه اقا، جاروهاتون باید توقیف بشه. شما مجوز ندارید.
- یعنی چه؟ پس این چیه تو دستای من؟
- این مجوز برای بریتانیا هستش. نه ایتالیا.
کنت الاف همچنان داشت با مسئول فرودگاه صحبت میکرد و اعضای تیم کوییدیچ اسلیترین با غم به جارو هایشان نگاه میکردند که حالا توقیف شده بودند. خیر سرشان امده بودند اردوی اماده سازی در ایتالیا و شرکت در جام شهدای ریتزولی!

- متاسفم بچه ها. نمیتونیم سوار اینا بشیم. دولت ایتالیا اینا رو ممنوع اعلام کرده.
- خو بریم یه سری دیگه بخریم.
- حاجی ظاهرا ملتفت نیست. دفتر استر رو خالی کردم تا بتونم پول همین جارو ها رو هم جور کنم.

اعضای تیم با نگاه های خالی هم دیگر رو نگاه میکردند.
- بریم یه چیزی بزنیم بلکه مخمون وا شه!

کافه ی فرانچسکو- رم

- نمیتونیم قاچاقی جارو وارد کنیم؟
- میخوای پروانه تیم برای بقیه مسابقات هم لغو بشه؟ هوففف. بدون جارو کاری نمیشه کرد. باید برگردیم به....
- درست شنیدم؟ جارو؟
اعضای تیم به سمت صدای جدید برگشتند. در سمت راستشون فردی شنل پوش و ماسک زده ایستاده بود.

- شما؟
- فلورنزی صدام میزنن. تو کار کوییدیچم. چندتا جارو میخواین؟
- مهم نیست چندتا میخوایم. شما برای پاتیل و فندک هم جارو میسازین؟
- شرمنده اخلاق ورزشیت.
بلاتریکس با ارنجش ضربه ای به پهلوی هکتور زد و گفت:
- اونا مهم نیستن. یه کاریشون میکنیم.
- پاشین. پاشین بیاین کارگاه براتون بسازم.

دهاتی اطرف رم- کارگاه

- مطمئنی این کار درسته؟ :worry:
- اره بابا، خطری نداره. کافیه این ورد رو بخونم اونوخت...

چند روز بعد، استادیوم

- بنام مرلین ممنان. خوش امدین به مسابقه ی بین دو تیم ناپولی و پالرمو. همانطور که مشاهده میکنید اعضای دو تیم بازوبند مشکی بدست کردند تا ناراحتی خودشون رو نسبت به فاجعه ای که برای تیم کوییدیچ اسلایترین انگلستان بوجود اومده نشون بدن. مرلین بیامرزدشان!

2- چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)

شما فرض کن سوار بشکه بشی پرواز کنی. وجدانا خنده دار نیست؟ جواب درست؟
خب وقنی سوار بشکه() یا قالی پرنده میشید فضایی که اشغال میکنید بشدت بالا میره نسبت به جارو. بنابراین احتمال دیده شدن توسط مشنگ ها هم بالا میره و اون وقت خر بیارو؟ باقالی بار کن.

3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)


تصویر کوچک شده


4- آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)

پروفسور مک گونگال انیماگوس ثبت شده است و سیریوس بلک آنیماگوس ثبت نشده. متوجه شدید با بیشتر توضیح بدم آنیماگوس همان جانور نماست؟
البته جانورنما شدن کاری بس مشکله که ربطی به کلاس کوییدچ نداره!



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵
#75
1- مرلین که بود و چه کرد؟ ( هرگونه اطلاعات قابل جمع آوری. حداقل 5 سطر. از ویکی پدیا فارسی کپی نشود! در صورت کپی شدن از ویکی پدیا فارسی هیچ نمره ای تعلق نمیگیرد.) 10 نمره

واقعا شکسته نفسی تا کی؟ چقد یه جادوگر میتونه متواضع و خاشع باشه؟
عرضم به خدمتتون که مرلین در روز دوم از خلقت بصورت عریان از اسمان به زمین حلول پیدا کرد. و چون کسی دیگه ای نبود همینطوری عریان عریان می گذشت. خدا دید که اوضاع مناسب نیست گوسفندی برای مرلین فرستاد تا از پشم آن برای خودش لباس بدوزد. از قضا گوسفند هم مشکی بود و پشمش با ریش و موی سفید مرلین کاملا ست بود.
مرلین که همیشه میدانست در درونش چیزی نهفته است، در روز 7 ام خلقت شاخه ی درختی کند و درونش را با ریش خودش پر کرد. و بدین ترتیب اولین و بزرگترین جادوگر تاریخ لقب گرفت و از همانموقع " یا ریش مرلین" مد گشت!
خدمات مرلین بسیار زیاد بوده که به دلیل ضیغ وقت از انها صرفنظر کرده و فقط به سر فصل ها اکتفا میکنیم:
خواندن خطبه عقد ادم و حوا- همراهی نوح در کشتی سازی به عنوان مهندس ناظر- نابودی رم با استفاده از موش های طاعون زده- فرستادن هیتلر و بعد ها شخص به نام "ترامپ" برای عذاب مردمان دنیا فرستاد. وی هنوز در قید حیات است.

2- یک فضاسازی از حضور یک جادوگر با تجربه و با قدرت جادویی بالا در میدان جنگ و تاثیر وی در آن جنگ را بنویسید. 10 نمره

هوای پاک، خورشید تابان، صدای شرشر رودخانه. همگی از اغاز نبردی خبر میداد.
دهکده ی کوچکی در اطراف آمستردام محل تجمعی از دو گروه آدم ها شده بود. هفته ی پیش قرار جنگ... جنگ که نه! یک نبرد محلی گذاشته شده بود و حالا اینجا بودند. شرشر رودخانه ی اول داستان را یادتان هست؟ دعوا سر همان رودخانه بود. یک نفر از قبیله نیربد ها به قتل رسید بود و حالا میخواستند انتقام بگیرند. نیربد ها با لباس های معمولی و وسایل کشاورزی شان به جنگ امده بوند. کاملا شلخته پلخه بودند و ظاهرا هیچ تجربه ی جنگی نداشتند. تعدادشان به زور به 20 نفر میرسید.

در عوض نیعا ها صف در صف با زره و کلاهخود و اسب نظم گرفته بوند. در حول و حوش پنجاه جنگجو اماده بودند تا شمشیر بکشند و یکبار برای همیشه رودخانه را تصاحب کنند.
- حمله!
طبعا نیعا ها تمایل بیشتری به جنگ داشتند و می دانستند قرار است به راحت حریفشان را قلع و قمع کنند. حالا اسب های تاخته شده شان به پنج متری خط دشمن رسیده بود. که ناگهان متوقف شده اند. مانند اینکه به سد نامرئی برخورد کرده بودند. مردان فریاد کشان از زین ها به پایین پرتاب می شدند و اسب ها هراسان شیهه می کشیدند. حالا دشمن با همان بیست نفر حمله کرده بود و با داس و... زمین را با خون سربازان دشمن رنگین میکردند.
جادوگر لبخند شیطانی زد و نظاره گر پیروزی قومش شد.

3- یک نمونه دیگر از جادوگرانی که در کنار پادشاهان بودند را با توضیح مختصر در مورد آنها، بنویسید. ( انتخاب از کل دنیای فانتزی، از هر کتاب و فیلم و سریال و تاریخ واقعی و ...) 5 نمره

استاد، چقد تکالیفتون سخته.
عرضم به خدمتتون که جد من، کنت ریکاردو الاف خدمات بسیاری به پادشاهی بریتانیا کرده. از جمله اینکه در حمله به قبایل شمالی پادشاه را کمک کرده و چندین سال بعد باعث نقص پیمانی به نام "برکچیست" شده است.

4- آن دانش آموز که سومین سال حضورش در کلاس مرلین را میگذراند، که بود؟ 2 نمره

دوست داری از دوستداران مرلین که میخواست دوباره صورت مبارک را تماشا کند.

5. موضوعات پیشنهادی خود را برای این دوره از کلاس های تاریخ جادوگری بنویسید.

استاد نفرمایید. شما خودتون کتاب تاریخ هستید. بشینید کنار ما از خاطرات قدیمی تون بگید. همین می تونه خیلی مفید و اموزنده باشه!

6- ( برای دانش آموزان رسمی) تریس مریگولد که بود؟ 5 نمره

آخ آخ! بسوزه پدر عاشقی.
از بدو خلقت جناب مرلین عاشق و دلشیفته ی تریس بود. روز و شب ذکر زبانش تریس بود. توی غار ها اسم تریس رو حکاکی میکرد. که بعد ها ماگل ها این اسم رو دیدند و بردند در بازی به نام "ویچر" استفاده کردند.
بسوزه پدر عاشقی!



پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
#76
مرگخواران، خشک شده در جای خودشون ایستاده بودند. طبعا هیچ کسی جرئت برگشتن نداشت.


- تام! اینا میخوان... .
- تام؟ چه کسی جرئت کرد ما را تام خطاب کند؟
مرگخواران خیلی دیر جلوی دهن اسلاگهورن را گرفته بودند. بلاتریکس طلسم بدن بندی روی اسلاگهورن ایجاد کرد و رو به لرد برگشت به صورتی که اسلاگهورن پشت سرش بود. اما به دلیل حجم زیاد، بلاتریکس مجبود شد یقه ی رودولف را بگیرد و به سمت خودش بکشاند.
- وینکی بود سرورم!
- وینکی؟ من نب... .
و طلسم بدن بند اینبار روی وینکی به اجرا در امد!
- سرورم خاطی را گرفتم. تقدیم شما!
- افرین بلاتریکس. ولی چرا شما مرگخواران به صورت قطاری ایستاده اید؟ چی اون پشت قایم کردید؟

- مای لرد! چیزی نیست. تسترالی اسیر کرده ایم میخواهیم سر ببریم برای شما! نوش جان فرمایید، قوت بگیرید تا دستوراتتان را با جدیت بیشتری به ما عرضه بدارید!
- جدیت بیشتر؟ مگر الان جدیت کافی نداریم؟
مرگخواران باید راه حلی برای وضعیت موجود پیدا می کردند. اگر لرد به حضور اسلاگهورن پی میبرد ان وقت مجازات سختی انتظارشان را میکشید.
- مرگ!
- چه گفتی هکتور؟
- عممم! با رول زننده بودم. گفتم مجازاتمان مرگ است!
- چرا باید شما را مجازات کنم؟
-

بعله! همونطور که هکتور فداکاری کرد و گفت، مجازات در انتظار مرگخواران، مرگ بود. بدون شک و تردید.
- فرمودیم چرا باید شما را مجازات کنیم؟
- چون بلاتریکس به شما گفته که" جدیت نداری ره!"
جمله بالا از دهن باروفیو بیرون امد. بدلیل خوردن شیر گاومیش، باروفیو ذهن خوب و اماده ای داشت. البته شما جمله را با لحن باروفیو بخوانید. رول زننده بلد نیست انگونه بنویسد.
- بله! مجازات میکنیم.



پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵
#77
بعد وقفه ای که داشتم دوباره برگشتم و ادامشو خوندم. همچنان عالی.
به فکر چاپ کردنشم باشید. حیفه، بعضی فن فیکشن های چاپ شده به حدی مسخره هستند که آدم به عقل نویسنده شک میکنه.
برید چاپ کنید.



پاسخ به: ستاد انتخاباتی "باروفیو"
پیام زده شده در: ۰:۵۳ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵
#78
ما اومدیم اینجا سوالاتمون رو درباره مسائل جامعه بپرسیم که دیدیم همه سوال شخصی پرسیدن. گفتیم زشته ما نپرسیم:

آتیش باروفیو. از آتیش می ترسی؟

اگه وزیر بشی آتیش خانه راه می اندازی؟

قیمت فندک رو میکشی پایین؟

همین دیگه.

پ.ن: شما زیر چتر حمایت ما هستید.



پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۰:۴۳ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵
#79
نام: اقا نام من هیج جا ذکر نشده. باید هی به رخ بکشید؟

تاریخ عضویت:
شناسه جدید: 6 تیر سال 93
شناسه قبلی: 27 اسفند سال 91

تعداد ترم ها:
از سال 92 هرچی به این ور بوده.

شناسه قبلی: بله. لینکشم نمیدم.



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱:۰۰ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
#80
دلفی!

زمان فنگ رو نمیدونم. ولی زمان دلوروس امبریج یادمه. یکی از بهترین مدیران جادوگران و البته یکی از قدیمی هاشون.

1- چرا اینقدر برای سایت زحمت میکشی؟ چه حسی بین تو و سایت هستش که دل نمیکنی؟

2- نسل جدید چطوره؟ یه سری... . جای خالی رو خودت پر کن.

3- چرا تغییر شناسه دادی؟ تا اونجایی که حافظه ام یاری میکنه یه مدتی هم از سایت رفتی. چرا؟

4- چرا انتخابات امسال اینجوریه؟

5- امضا میدی؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.