هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
#81
قطره قطره جمع گردد وانگهی ویزلی ها شود


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
#82
هری دستش به اسنیچ نمیرسه ! میگه بو میده!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
#83
شوخی شوخی با ولدکم شوخی؟
هری پاتر دیدی ندیدی!
کوافل تو سوراخ نمیرفت جارو به سرش میبست


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: اگر قرار بود با يكي از شخصيت هاي كتاب ازدواج ميكرديد ، آن شخصيت چه كسي بود ؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۹:۳۰ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
#84
آی خدا!
چرا همه میخوان با منو جرج مزدوج شن؟ من خودم بودم (البته اگه زن بودم) با هری مزدوج میشدم (اما چون من زن نیستم دوست داشتم با هرماینی مزدوج بشم رولینگم باید یه کاری برا من میکرد خو! همه سرو سامون کرفتن من مردم! رولینگ بترکی الهی)


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳
#85
تسترال تو سوراخ نمیرفت دم اژدها به سرش میبست


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۲۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
#86
یه رول بنویسید با این موضوع: شما از هاگوارتز فارغ التحصیل شدید. سال ها گذشته و حالا یه بازیکن حرفه ای کوییدیچ هستید، بازی فینال لیگ رو پیش روتون دارید و داور پیر بازی به سختگیری شهرت داره.. همه نگران سوت زدن های بی منطقشن و شما هم همینطور، به خوبی میشناسیدش، داور بازی فینالتون جیمزسیریوس پاتر پیره که زمانی در هاگوارتز استاد کوییدیچتون بود.
روبروش کوییدیچ بازی کنین، بهش نشون بدین چی کاره این و سوپرایزش کنین!

آخه من به تو چی بگم ؟ این مثلا امتحانه تو دادی؟
----------------------------------------------
20 سال بعد مرحوم شدن فرد ویزلی...
فرد به آسمان نیمه ابری نگاهی انداخت!

-پوفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــف چه بوی گندی میاد !
-بوی منه! :ant:
-کی؟! تو کی هستی؟!
-من جیمز سیریوسم!
-جیمز سیریش پاتر؟!
-بله!
-اوستا؟!
-فرد ؟! دایی ؟! تویی؟

فرد روی نیمکت چوبی پارک تکانی خورد و با این فرمت گفت:

-آره !
-چرا؟!
-جیغ نزن! جیغ نزن! دِ میگم جیغ نزن!
-اخه چرا؟!
-از اون موی سیاهت خجالت بکش! ... امممم راستی! تو داور مسابقه ی انگلستان ، آمریکایی؟
-آره!
-جیغ نزن!

فرد با عصبانیت بلند شد و درختی پیدا کرده ، با این فرمت سرش را به درخت کوبید! خو بدبخت چی بگه؟! جیمز سیریوس هم عینکش را جابه جا کرد و به سمت فرد آمد.

-الان یادم اومد ! تو ... تو بازیکن تیم انگلستانی!
-جیغ نزن ! گوشام کر شد !

فرد ، بر عکس تمامی پیرمرد ها گوش هایش تیز تر شده بود ! (مانند شاهگوش ) چشمانش سرخ شد! دوست داشت گریه کند ، اشکی از چشم روحی مبارکش سرازیر شد! و گفت:

-نشونت میدم پاتر! نشونت میدم که اون نمره هایی که بهم داده بودی واسه پرواز کردنم حقم نبود! :sharti:
-10 روز بعد بهت میگم که حقت بود!
-باشه چقدر شرط میبندی؟
-100 گالیون !
-چی؟! 100 گالیون؟! من اینارو از کجا بیارم؟
-نمیدونم شرطو بستیم!
-وای!

10 روز بعد ...

لی جردن پشت میکروفون نشست و شروع به گزارش مسابقه کرد:

-سلام به همه ی دوستان عزیزی که اینطرف و اون طرف نشستن !

نگاهی به جمعیت کرد و متوجه شد که پروفسور مک گوناگل آن طرف ها ننشسته است!

-خب خدارو شکر پروفسور مک گوناگل خونه تشریف دارن!

زیر لب گفت :

-خدارو شکر!

ناگهان چشمانش را به سمت تماشاچیانی که مانند بز اورا نگاه میکردند برگرداند !
یکی از تماشاچیان محترم گفت:

-بوقیِ بوق ! بوقی! خجالت بکش چشم پروفسور رو دور دیدی داری گند میزنی به گزارش ؟!
-ببخشید! آها راستی داور محترم جناب آقای جیمز سیریش پاتر ! معروف به داور سخت گیر اینجا نشسه اند و به بنده با چشمانی گرد مینگرند!

و سوت داور زده شد! بازیکن ها به ترتیب بیرون می آمدند!

-خوب بازیکنان انگلستان وارد میشن : دروازه بان : ویکتوریا ویزلی ! چه جذاب!
-ببند!
-چش! حالا مدافعا ! روح مبارک فرد ویزلی و جیمی فالون! بوه چه قهرمانانه چوب هاشونو به هم میزنن و علامت ضربدر درست میکنن! بله حالا همه با هم اومدن من قاطی کردم اسمارو ! به هر حال همه نشستن دارن بازی حساسی رو تماشا میکنن ! بله جک توماس پاس میده به لوفی ، حالا لوفی ! یک موقعیت عالی! یه ضربه و گل ! 10 امتیاز برای آمریکا ! وا مسیبتا ! فرد ویزلی نمیخواد جلوی استاد قدیمیش ضایع بشه و توپ رو میگیره ! حالا بدون پاس کاری و یه دریپل جانانه ! یه ضربه و توی دروازه! آخ ببخشید یهو رفتم تو فاز یه مشنگ به نام چی چیه خیابانی ! بله لوفی به سرعت پرواز میکنه اوه ویکتوریای جذاب ...

ناگهان پروفسور مک گوناگل ظاهر شد و چوبی بر سر لی جردن زد و 40 امتیاز از فارق التحصیلان کم کرد!

-آخ ممنون پروفسور مک گوناگل بابت اون ضربه ی جانانه !آخ خدای من فرد ویزلی جای جستجوگر اومد ! وای ماجرا چیه؟! ! اوه اسنیچ؟! کی؟ فرد؟ رفت دنبال اسنیچ ؟ اوه گرفتش و انگلستان برنده!

فرد ویزلی با غرور و تکبر به جیمز سیریش نگاه کرد و زیر لب گفت :

-دیدی حق با من بود ؟

جیمز سیریوس سریعا 100 گالیون از جیب خود بیرون آورد و دو دستی تقدیم فرد کرد و اعتراف کرد که در کلاس پرواز اون خیلی خوب پرواز میکرد!


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۶ ۸:۲۲:۲۰

میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۹:۵۷ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳
#87
کلاس ریاضیات جادویی رو تدریس کنید! (۳۰ امتیاز)


-دایی فرد!
-هان؟! چیه چی شده؟
-بدبخت شدی!
-جانم؟
-میگم بدبخت شدی !
-جیمز مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی؟!
-تدی ریموس لوپین یه مخش برات فرستاده!
-حالا نمیخواد کاملشو میگفتی !(اسمو میگم باو)
-میدونی چی مخش داده؟!
-چی مخش داده؟!
-گفته که باید این جلسه رو روح مبارکت درس بده!
-جان؟!

فرد همچونان بر سر خود کوفتندندی که بعد از آن همچون این شدندندی باری دیگر خود را تسلیم ریش مرلین کردندندی .

آن بالا بالا ها اندندی!

فرد وقتی ماجرا را برای مرلین و خویشتنان توضیح دادندندی مرلین و خویشتنان به او بخندیدندی و فسوس کردندی و فرد مانند اسب رم کرده اندندی به پایین پیش جیمز جیغ جیغو آمد !

-دایی فرد؟! فکر کردم مردی!
-آخه انتر من یه روحم تو روانی شدی؟!
-باشه باو ! تاکسی اومده دم در میگه من روح نمیبرم!
-آی خدای من ! خنگ خدا من روحم ... بوقی بوق ... من میتونم برم زیر زمین یهو از جنگل های آمازون سر در بیارم ! یه جور دست به سرش کن!

جیمز رفت بیرون و با جیغ شروع به حرف زدن با راننده تاکسی شدندندی ، فرد هم از موقعیت استفاده کردندی و زیر زمین رفتندی!

کلاس ریاضیات غیر جادویی...
-ای بابا اینجا که نه فلو نشسته نه گید نه فرجو!
-عمو جون شما معلم جدید مهد کودکی؟!
-مهد کودک؟
-آره!

فرد دوباره زیر زمین رفتندندی !

کلاس ریاضیات جادویی دورمشترانگ

-ای خدا اینجا که مدرسه دورمشترانگه!

مردی گامبالو و تپل به داخل کلاس آمدندی و گفت:

-دانش آموز جدید؟!
-برو بینیم باو!

و دوباره زیر زمین رفت!

کلاس ریاضیات جادویی هاگوارتز!

-سلام کوچولو ها ... ببخشید مرحوم ها و زنده ها ، بزرگان و ...
-تمومش کن ! تدریس کن فقط!

فلو با عصبانیت به فرد این را گفت ... فرد هم با حالت ترسیده ای گفت:

-اممم... باوش ... باوشه !
-آفرین!

فرد معجون مرجان را خورد و یخورده اندندی چپ و راستندندی ، کمی بالا و پایین شدندندی ...

-خوب دوستان همونطور که میدونید امرو من معلم شما میباشم و اگر خلافی انجام بدین با این فرمت از کلاس میندازمتون بیرون! میخوام که بهتون بگم یه چیزی هست ، اون یه تک شاخه نمیدونم چند تا وجود داره ! من باید کلاسو فشرده کنم چون چند دقیقه دیگه تعطیل میشه حالا بهتون بوگویم که ازتون میخوام برین و ببینید چند تا تک شاخ در جنگل ممنوعه و کل دنیا وجود داره! با اجزتون!

- اون دیوانس؟!

همه ی نوگلان باغ دانش با فرمت این به در نگاه میکردند که فرد چگونه از آن خارج شد!

یک هفته بعد...

نو گلان باغ دانش با وسیله ای مشنگی به نام کامپیوتر به اینترنت وارد شده و آمار تک شاخ های سال 2009 را در آورده بودندندی و به کلاس تقدیم کردندندی فرد هم آن هارا بخندیدندی و فسوس کردندی !
وی گفتندندی :

-آخه بوقی های باغ دانش ! این برای سال 2009 هست ! اینجا نوشته که جمعیتشون : 122/334/001 هست اما در حال حاضر اونا 127/555/002 هستن ! حالا همتون صفر میگیرین!

و از کلاس خارج شد


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: نظرتون درباره ی ویزلی ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳
#88
رون بیچاره
شاید داداش خنگی بود
اما خیلی شجاع و نترسو باحال بود
من با اون حال میکردم مخصوصا وقتی بهش قرص حال به هم زن میدادم


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳
#89
1 و 2
فرد همچون سرعت بوق بر ثانیه به سمت یک عدد مایل به آدم رفت و شروع به صحبت کرد.

-سن؟
-2!
-نام؟
-2!
-شهرت؟
-2!
-بوقی چرا اینقدر میگی دو؟
-خوب چون اسمم 2 هستش!
-یه دفعه دیگه بگو دو!
-3!
-مگه اسمت 2 نبود؟
-چرا!
-پس چرا میگی سه؟
-باشه باو 2!

و فرد با فرمت این نه ببخشید با این ای بابا یعنی با این با آن عدد نمیدونم چیچی شروع به دعوا کرد!

-بیگی که اومد!
-تو روحت!
-هوی ! حداقل وقتی زنده بودم اینو بهم میگفتی!
-اوه ببخشید نمیدونستم روحی !
-تو روحت!

و مشتی به صورت عدد زده ، روی زمین انداختش!

یک ساعت بعد

عدد وقتی به هوش آمد فرد همچون بز او را نگاه کرد!

-بگو بینم چرا طبیعی هستی مرتیکه؟
-چون که منو وقتی که روی یه شکوفه ی گل بودم پیدا کردن!
-خدای من!
-بخشید!
-مردک دو ساعته من اینجا نشستم ! حالا به من میگی از رو شکوفه ی گل سوسن ، لاله ، سمبل، محمدی ، سرخو زهر مار پیدات کردن؟
-من چه میدونستم یه بچه منو رو برگ مینویسه بعد 200 سال بعدش یکی میاد منو همراه با برگ بر میداره میگه طبیعیه!
-چیــــــــــــــــــی؟

فرد تکه سنگی را که در اطراف بود به سر خود زده و به جای اینکه سنگ خرد شود ، روحش از وسط نصف شد.

یک روز بعد ...

پس از ترمیم روح خود درب کلاس ریاضیات جادویی (اصلا نمیدونم چرا اسمشو گذاشتن جادویی؟ جم کنین باو) را باز کرد و با عصبانیت هرچه تمام تر به تدی لوپین نگاه میکرد . کارگردان این صحنه را مانند کارتون زورو کرد که چشمان زورو در چشمان دشمنش می افتاد !

-اکسیو شیرینی ! اکسیو مشق!

گزارش فرد به دستش رسید اما با یک جا خالی شیرینی ها به سر و صورت تدی برخورد کرد!

-ایشالله بترکی ! چرا این تکلیفو دادی؟
-دایی جان به جان خودم من بی گناهم !
-هری بیجا کرد تورو به فرزندی قبول کرد !
-ای بابا ببخشید دیگه!
-ببخشم؟
ناگهان جرجی و گروه الف دال وارد کلاس شدند و آوادا سر داده ، تدی بدبخت جوان را کشتند نامردان!

مراسم تدی...

-یکی بود یکی نبود ، زیر گمبد کبود
یه کسی نشسته بود ، نومشم هم تدی بود
چشاش مثل گرگ بود ، زوزش نابود ساز
ندیدی چون تدی ، برو با اون لگو هات یکی بساز!

لی جردن در حالی که در چشمانش اشک جمع شده بود ، شعر را میخواند. فرد به سمت تابوت گرگینه یاد تدی آمد و برگه ی گزارشاتش رو سینه ی او گذاشته دستان تدی را روی برگه گذاشت.

-تدی ! آخرین جلسه بود و دیگه نمیبینمت ! حالا همه جمع شید چون میخوایم جشن بگیریم!
-چرا؟!
-بابا امتحان نمیگیره !
-بزنید بریم یوهو!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: زندگی جادویی من
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳
#90
نقل قول:
همشو خوندم...
جالب بود.
من از اون تیکه ای که با مایک درگیر شد خوشم اومد.مکالمشون باحال بود....(مثل:تو روحت....!)
خلاصه خیلی خوب بود.عکسای اول فصلا هم خوشگلش کرده
منتظر فصل 4 هستم......

ممنون از این که وقتتو گذاشتی و خوندیش
نقل قول:
فرد،فرد،فرد(ببخشید یه لحظه رفتم تو فاز ایلین)
خب ببخشید من نتوانستم به موقع برای فصل دو نظر بدم مسافرت بودم ولی حالا دوباره نقد:
فضا سازی ات بهتر شده بود ولی بازم بیشترش کن.اون یه قسمت که از خونه فرار می کنه وروی نیمکت دراز می کشه فضا سازی قابل قبولی داشت ولی یه دفعه قطع شد مثلا بهتره بود می نوشتی:

صدا غرش موتور هاگرید امد.جک که ترسیده بود به سرعت از روی نیمکت بلند شدو با این عمل کیفش افتاد و درش باز شد وتمام وسایلش روی زمین ریخت ولی جک به ان توجه نکرد ودر عوض به چشمان غول نگاه کرد.در یک لحظه هاگرید و جک به هم خیره شدند بعد هاگرید با لحن(عصبانی،متعجب و..)پرسید:
تو اینجا چه کار می کنی بچه؟
جک با(بی خیالی ترس و...)جواب داد:
من؟...فرار کردم لحظه ای به فکر فرو رفت ودوباره گفت:
اصن تو اینجا چه کار می کنی؟
هاگرید مرموزانه گفت:
اِ یه کار شخصیه!

این مثلا یه نمونه بود مال تو می تونه بامن فرق کنه ولی گفت وگو هایت را بیشتر کن هم چنین روند سریعی داری یکم کند تر داستان را ببر جلو.
یه چیز دیگه هم که فلورانسو هم بهش اشاره کرد یکم شبیه هری پاتره سعی کن شبیه نشه.
من تو ی این موندم که چرا همه جا هاگرید پیداش می شه!؟یعنی چه جوری؟غیر طبیعی هست باید یکم هاگرید را کم کنی،به نظر می اید تا حد زیادی جک وابسته ی هاگرید شده.

قبلش یه سوال:بابالنگ داز را خوندی؟
یه چیز دیگه هم هست شخصیت جکه. ما دو مدل یتیم داریم یه سری تام ریدل هستند گستاخ خشن و حرف گوش نمی دهند مسئولیت پذیر نیستند ولی یه دسته ی دیگه هم هست یتیم های پروشگاه جان گریر مثل داجودی مسئولیت پذیر با ادب مطیع.
مشخص کن جک از کدام دسته هست؛جودی ابوت یا تام ریدل .
در بعضی جا ها تام ریدل هست مثل این:

-باشه باشه من می رم ودیگه نمیام!
-برو،بروببینم تو فکر کردی برای من مهمه که تو چه کار می کنی؟
-باشه به هم می رسیم!
-می رسیم!

به غیر از اون از ضمیر تو دوبار استفاده کردی اصلا نیاز نیست از ضمیر استفاده کنی:
-برو،برو ببینم فکر کردی برای من مهمه که چه کار می کنی؟

اینم نمونه ی جان گریر:

-خانم شانگ...
-بله جک؟
-شما چه طور باور کردیدکه دنیای جادوگری وجود داره؟

راستش معلمه ما می گفت باید خیلی دقیق شخصیت اول داستانتان را بشناسید جوری که بتوانید بیست صفحه در باره ی او توضیح دهید.
خدایی 20 صفحه زیاده تازه معلم اونا بهشون 100 صفحه داده بود معلم ما به ما 20 صفحه داد تا یه هفته کامل کنیم.من 10 صفحه بیشتر نتوانستم.
یه بار امتحان کن سعی کن 20 صفحه در باره جک یا فرد ویزلی یا حتی خودت بنویسی هرچه می دونی حتی شجره نامه ی خانوادگی!مشکلت اینه که جک را به صورت کاملا روشن تصور نکردی اگه اون 20 صفحه را بنویسی به داستانت خیلی کمک خواهد کرد.

دیگه زیادی حرف زدم برم به تالار هافل برسم

با کش شلوار مرلین ممنون که وقت گذاشتی و فقط نقدش کردی ممنونم
نقل قول:
خب خوندمش
قشنگ بود ولی به نظرم یه خرده بهش اب و تاب بیشتری میدادی عالی میشد و خیلی زود داستان میره جلو یه خرده شاخه و برگ بیشتری بهش بدی خوب مشه
ولی بازم تا اینجا عالی بود ♥
موفق باشی

بفرما اینم آب و تاب تو فصل 4
نقل قول:
فرد عزيز
مرسي كه PDF ميذاري كه ما هم بخونيم.
فصل سوم و دوم، توصيف هات واقعا بهتر شده بود. به نظرم يكم زود همه چيز رو پيش مي بري و يكم هم داستانت شبيه داستان هري هستش.

اين جك زيادي بدبخت نيست به نظرت؟ باور كن كوزت انقد بدبخت نبود كه اين پسر بدبخته! اما اى کاش همه ى بدبخت ها مثل جك و هري در اخر راحت مي شدند

خوب چه بسا بهتر که بدبخت بذاریمش وسط تازه این که آخرش شبیه هری پاتر نیست حالا میبینی اما تو این فصل چقدر دعوا داریم میخواستم سانسورش کنم که دیگه کارگردان محترم نگذاشت

بانو کلن اونایی که گفتینو ببخشید چون مال فصل اوله جزو نظرات نمیذارم اما حتما از این حرفی که زدین استفاده موکونم

تقدیم با :pretty: مال خودمه مال خدم! تقدیم با
خذمت شما فصل...
نمیگما ! برو پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
فصل 4 قربون خودم بشم
همه
ببینم اگه نظر نذارین با این طرفین ! گول ظاهر زنندشو نخورین وقتی عصبانی بشه این شکلی :bat: میشه


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.