هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۸
#81
سلام دوباره کردن می شم!
من دوباره برگشتن شدم!
آمدن کردم تا دوباره یک مجرم رو معرفی کردن بشم...خودم!
دلیلش هم به خودم مربوط بودن می شه ولی گفتن می کنم! من بچه دار شدن شدم و خیلی کار ریختن کرد روی سرم و از بهترین ارباب دنیا دور بودن شدم! منو زندانی کردن بشین! پست دفاع هم زدن نمی کنم!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۸
#82
آمدن شدم تا شکایتی کردن بشم.
طبق بند ۱۴۳ قانون اساسی جامعه ی جادوگری که به قانون "منع تردد افراد بالای ۲۰۰ سال در روز های فرد" اشاره کردن می شه...من از نیکلاس فلامل شکایت کردن می شم.
من ایشون رو در روز فرد دیدن کردم که در خیابون تردد کردن می شدن و سن سنگ خودشون رو به رخ ملت کشیدن می کردن!
امیدوارد هستن می شم که به شکایت من ریسدگی کردن بشه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸
#83
همگی به سمت در خروج حرکت کردن تا اینکه کریس چیزی یادش اومد.
-ما خیر سرمون وزیریم! ما که نباید بریم دنبال زندانی...باید فکری در این مورد بکنیم!

کریس نمی خواست که ابهتش خدشه دار بشه.

دو نفر شروع به فکر کردن، کردن و یک نفر شروع کرد به بازی کردن با آتش زنه!

-من فکری به ذهنم رسید!

گابریل معاون شایسته ای بود.
-می تونیم یه گروه برای این کار جمع آوری کنیم...خوبه قربان؟

گابریل معاون خود شیرینی هم بود.

-آفرین گابریل! ...خب ایده ای برای این کار داری؟
-می تونیم آگهی بدیم.
-بازم آفرین گابریل! ...خب ایده ای برای این کار داری؟
-باید اعلامیه بنویسیم و مردم رو مطلع کنیم!
-بیشتر آفرین گابریل! ...خب ایده ا...
-میو!
-الاف این آتش زنه رو آروم کن داریم حرف می زنیم! خب ایده ای داری؟
-نه!
-صد "اوف" بر تو باد گابریل...پس تو چه جور معاونی هستی؟ حقوق الکی می گیری فقط؟ خودمان ایده داریم...باید اعلامیه بنویسیم و مردم رو مطلع کنیم...آفرین به خودمان!

گابریل چیزی نگفت و فقط به افق خیره شد.





تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
#84
تا اومدم جواب کسی رو که، باز داشت قضیه رو محفلی و مرگخواری می کرد، بدم، اینو فرستادی کریس!

شرمنده نبودم که بهت تبریک بگم...خیلی مبارک باشه. به حاشیه ها فکر نکن و کار خودتو بکن...ایده هاتو پیاده کن و به بهترین شکل وزارت کن...هر کمکی هم از دستم بر بیاد و بخوای اصلا دریغ نمی کنم!

اسم دولتت هم عالیه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۹۸
#85
نقل قول:
یک ساعت قبل


-آخه زن حسابی، این چه گیریه که به من میدی؟!
-گیر؟ من گیر می دم؟ یا ایها الآبزی بیاین بگین که من گیر می دم؟

نهنگ قاتل و همسرش دعواشون شده بود و کل دریا رو روی سرشون گرفته بودن!

-آخه زن...اون فقط یه ماهی کوچولو بود!
-اون ماهی بود؟ اون ماهی بود؟ اون اره ماهی بود.
-خب اره ماهی هم ماهیه دیگه!
-رو حرف من حرف نزنا...حالا هم مشکلی نیست...اون اره ماهی رو تنهایی خوردی نوش جونت...کوفت بشه بچسبه به تنت...الان برو از خونه بیرون! برو بیرون!
-آخه هنوز گشنمه!
-به کف اقیانوس که گشنته! برو دوباره یه اره ماهی پیدا کن تنهایی کوفت کن! برو بیرون!
-باشه باشه عصبی نباش می رم!

نهنگ قاتل از خونه پرت شد بیرون!

-حیف زنم بود وگرنه می دونستم باهاش چیکار کنم.
-من پشت سرتم!

نهنگ قاتل حتی برنگشت تا زنشو ببینه و سریع از اونحا رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کنه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۸
#86
مرگخوارا دوباره توی ذهنشون لیست کارایی که می تونستن بکنن تا اربابشون، حالش خوب بشه رو مرور کردن!

-من رفتن می شم! البته ما رفتن می شیم!
-همه به جز تو رابستن...تو فقط روی مخ ارباب راه می ری.
-ولی...
-ولی نداریم...همین که گفتم، حرفم نزن!

رابستن دلشکسته شد، غمگین شد، سرخورده شد!
-دیدن کردی بچه! نذاشتن شدن که من رفتن کنم و حال ارباب رو خوب کردن بشم...بچه؟ تو چرا انقد سبک شدن شدی؟ انگار اصلا رو سرم نیستن می شی! غذا نخوردن می شی؟ تو باید غذا خوردن بشی تا بزرگ شدن بشی.

صدایی نیومد.

-بچه؟ آهای بچه؟ دارم با تو صحبت کردن می شم! جواب دادن کن.

رابستن خواست بچه رو بگیره ولی دید که جا تره و بچه نیست!

بچه روی سر رابستن کار خرابی کرده بود و رفته بود!

صدای بسته شدن در اتاق لرد ولدمورت اومد!

-سلام کردنیم.
-ما هزار بار به رابستن گفتیم که سلام نمی کنیم تا فهمید...حالا بچه اش شروع کرده!
-سلام نکردنیم خب...شما خسته هستنین؟
-ما خوبیم بچه...برو به بازیت برس...حوصله حرف زدن با یه دختر رو نداریم!
-فس!
-منظورمون دختر راب بود، فرزندمان!
-ولی...
-عه بچه! اینجا چیکار کردن می شی؟ چرا وقتی دستشویی داشتن می شی، گفتن نمی کنی؟ کل سر من رو با کار خرابیات، کثیف کردن شدی!
-راب...سریع از اتاق من برو بیرون...یه حموم هم بکن!
-ارباب حالا که تا اینجا اومدن شدم...خواستن می شین یه کار کردن بشم که خستگیتون رفع شدن بشه؟
-نه...تو جلوی چشمانمان نباش...حالمون خوب می شه!

رابستن به همراه بچه، خوشحال از اتاق بیرون رفت!

-مگه نگفتم که نباید بری داخل؟ چرا رفتی؟
-رفتن شدم دنبال بچه...ولی این مهم نبودن می شه...کاری کردن شدم که ارباب حالش خوب شدن بشه!
-چجوری؟
-ارباب گفتن کرد که اگه جلوی چشم من نبودن بشی حالم خوب می شه...منم نبودن شدم!

رابستن با نگاهی غرور آمیز به همه نگاه می کرد.

-نفر بعدی کیه؟


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۹۸
#87
سلام دوباره آلیس!

آلیس، برخی از مسائل باید پنهان ماندن کنه...مثل پنهان شدن کردن جادوگرا! ماگلا ظرفیت وجود ما رو نداشتن شدن و ما هم اونا رو از وجود خودمون محروم کردن شدیم! این موضوع هم جزو همین بودن می شه!

با سوال های سخت، ما را گیج شدن بشین!



تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۹۸
#88
خب بالاخره خانوم کاندیدا ستاد خودشون رو فعالی کردن! می ریم که زیرآب بزنیم!

نقل قول:
چی شد؟ منم کاندیدا بودم؟ تایید صلاحیت هم شدم لابد؟

به دنیای سیاست خوش اومدن کردین، خانوم کاندیدا!

نقل قول:
این برنامه ها میتونن مفید باشن ولی وقتی بقیه هم مشارکت کنن. از طرفی هم اجرای همه این برنامه ها، علاوه بر مشارکت جامعه جادویی، اراده آهنین و برنامه ریزی دقیقی واسه اجراشون میخواد؛ اینکه دقیقا سر وقت اجرا بشن، نظارت دقیق روشون باشه، کی شروع بشه، کی تموم بشه، کسی شرکت کنه، نکنه، و... و خب طبیعیه که شاید وزیر بعد از یه مدت خسته بشه

بسیار درست گفتین خانوم کاندیدا...با این حرفاتو کاملا موافقم!

نقل قول:
وزیری که انتخاب میشه مسابقه زیاد برگزار کنه

بوی "دست به یکی" به مشامم خوردن می شه! تا کی کدر سازی؟! واقعا تا کی؟

نقل قول:
به جرم اتلاف وقت مامور دولت!

این چه جرمی بودن می شه خانوم کاندیدا؟ تمام جرم های دولت شما اینجوری بودن می شن؟ اینجوری همه افتادن می شن آزکابان که!

تا زیرآب زنی های بعد، زیر نور ستاره ها!






تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۹۸
#89
-خب بشیر جان، برنامه تا یه دقیقه ی دیگه شروع می شه...حواست هست دیگه؟ دوربین اولش روی توئه، بعد تو اون چیزایی رو که باید، می گی و بعد مهمونای برنامه رو دعوت می کنی! همه چی اوکیه؟
-این حرفای تو، منو یاد اون...
-این چرت و پرتاتم نگه دار جلوی دوربین بگو!...خب همه سر جاهاشون، برنامه تا سه ثانیه شروع می شه...1،2،3!
-سلام عرض می کنم خدمت عزیزان دلم، این شما و این برنامه "راب های پشت پرده"! این روزا بحث انتخابات داغ داغه...این داغی، منو یاد داغی تنور مادربزرگا می ندازه...ما که دیدیم این بحث داغه، گفتیم مهمونای امشبمون در این مورد باشه! این شما و این هم چهار کاندید عزیزمون!

چهار کاندید وارد صحنه ی برنامه شدن و بعد از خوش و بش سر جاهاشون نشستن!

-این کنار هم نشستناتون، منو یاد وحدت ملتمون میندازه که همیشه و در هر شرایطی کنار هم بودن! ...خب، بفرمایین و با بینندگان عزیز توی خونه حال احوال کنین!

دوربین روی کریس چمبرز بود!
-من سلام عرض می کنم خدمت شما آقای مجری و بینندگانی که از تو منزلشون با چشمای قشنگشون دارن ما رو نگاه می کنن!
-منم سلام عرض کردن می شم!
-سام علیک!
-سلام همه ی ستارگان جهان رو به شما و به بینندگان خوبتون می رسونم!

دوربین دوباره روی مجری رفت!
-واقعا از این زیبایی که توی کلام شماست، لذت می برم! خب اول برم سراغ شما، آقای چمبرز...قبل از هر چیزی، خوب هستین؟ اوضاع رو به راهه؟
-چرا نباشه آقا؟! همه چی عالیه! ستاد که شلوغه مرلین رو شکر...ارباب و بانز هم که هستن توی ستادم!
-خب مرلین رو شکر...حالا بریم سراغ سوالایی که در مورد زندگی خودتونه! ببینم، شما طلسم "بدنا سازاورا" به گوشتون خورده؟
-چی...چیز...نه! تا حالا نشنیدم همچین چیزی رو! طلسمه اصلا؟
-قبل اینکه من ادامه بدم اجازه بدین که عکسی رو با هم نگاه کنیم!

رنگ صورت کریس سرخ شد!

-هنوز هم می گین که اسم همچین طلسمی رو تا حالا نشنیدین؟ اشکالی نداره! ولی من چاقی شما رو که می بینم یاد اون مورچه ای میفتم که یه دونه رو با خودش حمل می کنه!
-چه ربطی داشت آقای مجری؟
-ربط داشت...خب بریم سراغ کاندیدای بعدی...سلام دوباره خانوم آلکتو کرو!
-سام علیک! بفرمایین، سوالی دارین؟
-نه سوالی که نه فقط خواستم حال و احوال کنم! ... خب شما خوب هستین خانوم آملیا؟
-اوهوم! خوبم! شما خوب هستین آقای مجری؟
-به مرحمت شما! خب بریم سراغ سوال شما...شما چرا انقد دیر فعالیت کردین؟
-من سرم به ستاره ها گرم بود...بعد یکی منو دید و گفت که من یکی از طرفداراتما، حتما به تو رای می دم...اون موقع بود که تازه یادم اومد که فعالیت کنم و کردم!
-خیلی هم عالی! براتون آرزوی موفقیت می کنم! خب بریم سراغ آخرین کاندید...کاندیدی که حاشیه های زیادی داشت...آقای رابستن لسترنج! قبل از اینکه برم سراغ سوالا باید بگم که، همین که وارد شدین من توجه ام به اون بچه ی قشنگی که روی سرتونه جلب شد...این دختر خوشگل کی هستن؟
-بچه ی من هستن می شه! بچه سلام کردن بشو.
-سلام کردنیم!
-یکم خجالتی بودن می شه.
-آها! بعد اسم این دختر خانوم چیه؟
-بچه هستن می شه!
-اینو که می بینم! ...گفتم اسمشون چیه؟
-بچه دیگه! اسمشون بچه بودن می شه!
-آها! بعد فامیلی این دختر خوبم چی هستن می شه؟

سه کاندید دیگه زدن زیر خنده!

-من خنده های شما رو که می بینم یاد خنده ی اون بچه ای میفتم که باباش از سر کار میاد خونه! ولی خب یه چیز رو نفهمیدم ...برای چی خندیدین؟
-خب وقتی فامیل بابا لسترنجه، فامیل بچه هم لسترنج می شه دیگه!
-اصلا هم اینطور نیستن می شه! فامیل بچه، "رابستن زاده ی اصل" بودن می شه! عوض کردن شدم...از لسترنج خوشش نیومدن می شه!

سه کاندید خنده روی لبشون خشک شد!

-خب حالا بریم سراغ سوال ها...اول اینکه چرا انقد ستاد شما حاشیه داره؟
-کدوم حاشیه؟ ستاد من یکی از کم حاشیه ترین ستاد ها بودن می شه!
-ولی خب شنیده می شه که توی ستاد شما زیرآب زنی صورت می گیره! این موضوع رو تکذیب می کنین؟
-تکذیب نکردن می شم ولی اسمش رو زیرآب زنی نذاشتن می شم...من فقط سوتی های کاندید های دیگه رو به مردم گفتن می کنم!
-خب اینو بذاریم کنار...چرا بعضی از کار هاتون دقیقا برعکس کاندید های دیگه هستش؟
-چرا نگفتن می شین که اونا برعکس من بودن می شن؟ تا کی تبعیض سیاره ای؟ تا کی؟

رابستن شروع کرد به شلوغ کاری روی صحنه!

-خب بینندگان عزیز همینطور که مشاهده می کنین اینجا یکم شلوغ شده...البته این شلوغی ها منو یاد چیزی می ندازه، ولی خب وقت نمی شه که بگم...تا برنامه ی دیگه همتون رو به مرلین می سپارم...مرلین نگهدارتون باشه!

قبل از اینکه دوربین بخواد خاموش بشه...کریس می ره جلوی دوربین!
-اگه می شه خاموش نکنین تا منم مرلینحافظی کنم!
-بفرمایین!
-خب من مرلینحافظی رو به همراه یه شعر می گم...یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه...مرلین نگهدارتون باشه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۸
#90
کنت!
قصد عوض کردن نظرت در مورد اون ایده رو ندارم ولی خب چون اینجوری گفتی، گفتم که یه چیزی در موردش بگم! دوباره باید برگردیم سراغ فردوسی!
منظور من از اون سوال این بود که ما می تونیم به جای اینکه برای قدردانی از ایشون، براشون مجسمه بسازیم، شعراشونو بخونیم و خوندنشو به بقیه پیشنهاد کنیم تا اینجوری هم این شخصیت رو به بقیه بشناسونیم و هم از کار ها و شعراشون قدر کنیم!
ولی خب این موضوع به سلیقه و زوایه دید شخص بستگی داره!

سلام کردن میشم آلیس!
دولت من دولت آزادی عمل بودن می شه!

آلیس عزیز! برنامه ای در این مورد نمی شه داد چون تعداد آدم فضایی ها توی سایت کمه و کاری نمی شه کرد!

البته تو وزارت سحر و جادو کار زیاد بودن می شه، من همه ی فضایی های گوشه نشین رو وارد وزارت کردن می شه که وزارت خونه نشین کردن بشن!
اینکه یه فضایی وزیر شدن بشه، پتانسیل داشتن می شه!

آمدن کنین، پتانسیل دار شدن بشیم!


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۳ ۲۱:۵۲:۳۴
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۳ ۲۲:۳۷:۵۶

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.