-خب بشیر جان، برنامه تا یه دقیقه ی دیگه شروع می شه...حواست هست دیگه؟ دوربین اولش روی توئه، بعد تو اون چیزایی رو که باید، می گی و بعد مهمونای برنامه رو دعوت می کنی! همه چی اوکیه؟
-این حرفای تو، منو یاد اون...
-این چرت و پرتاتم نگه دار جلوی دوربین بگو!...خب همه سر جاهاشون، برنامه تا سه ثانیه شروع می شه...1،2،3!
-سلام عرض می کنم خدمت عزیزان دلم، این شما و این برنامه "راب های پشت پرده"! این روزا بحث انتخابات داغ داغه...این داغی، منو یاد داغی تنور مادربزرگا می ندازه...ما که دیدیم این بحث داغه، گفتیم مهمونای امشبمون در این مورد باشه! این شما و این هم چهار کاندید عزیزمون!
چهار کاندید وارد صحنه ی برنامه شدن و بعد از خوش و بش سر جاهاشون نشستن!
-این کنار هم نشستناتون، منو یاد وحدت ملتمون میندازه که همیشه و در هر شرایطی کنار هم بودن!
...خب، بفرمایین و با بینندگان عزیز توی خونه حال احوال کنین!
دوربین روی کریس چمبرز بود!
-من سلام عرض می کنم خدمت شما آقای مجری و بینندگانی که از تو منزلشون با چشمای قشنگشون دارن ما رو نگاه می کنن!
-منم سلام عرض کردن می شم!
-سام علیک!
-سلام همه ی ستارگان جهان رو به شما و به بینندگان خوبتون می رسونم!
دوربین دوباره روی مجری رفت!
-واقعا از این زیبایی که توی کلام شماست، لذت می برم! خب اول برم سراغ شما، آقای چمبرز...قبل از هر چیزی، خوب هستین؟ اوضاع رو به راهه؟
-چرا نباشه آقا؟! همه چی عالیه! ستاد که شلوغه مرلین رو شکر...ارباب و بانز هم که هستن توی ستادم!
-خب مرلین رو شکر...حالا بریم سراغ سوالایی که در مورد زندگی خودتونه! ببینم، شما طلسم "بدنا سازاورا" به گوشتون خورده؟
-چی...چیز...نه! تا حالا نشنیدم همچین چیزی رو! طلسمه اصلا؟
-قبل اینکه من ادامه بدم اجازه بدین که
عکسی رو با هم نگاه کنیم!
رنگ صورت کریس سرخ شد!
-هنوز هم می گین که اسم همچین طلسمی رو تا حالا نشنیدین؟ اشکالی نداره! ولی من چاقی شما رو که می بینم یاد اون مورچه ای میفتم که یه دونه رو با خودش حمل می کنه!
-چه ربطی داشت آقای مجری؟
-ربط داشت...خب بریم سراغ کاندیدای بعدی...سلام دوباره خانوم آلکتو کرو!
-سام علیک! بفرمایین، سوالی دارین؟
-نه سوالی که نه فقط خواستم حال و احوال کنم!
... خب شما خوب هستین خانوم آملیا؟
-اوهوم! خوبم! شما خوب هستین آقای مجری؟
-به مرحمت شما! خب بریم سراغ سوال شما...شما چرا انقد دیر فعالیت کردین؟
-من سرم به ستاره ها گرم بود...بعد یکی منو دید و گفت که من یکی از طرفداراتما، حتما به تو رای می دم...اون موقع بود که تازه یادم اومد که فعالیت کنم و کردم!
-خیلی هم عالی! براتون آرزوی موفقیت می کنم! خب بریم سراغ آخرین کاندید...کاندیدی که حاشیه های زیادی داشت...آقای رابستن لسترنج! قبل از اینکه برم سراغ سوالا باید بگم که، همین که وارد شدین من توجه ام به اون بچه ی قشنگی که روی سرتونه جلب شد...این دختر خوشگل کی هستن؟
-بچه ی من هستن می شه!
بچه سلام کردن بشو.
-سلام کردنیم!
-یکم خجالتی بودن می شه.
-آها! بعد اسم این دختر خانوم چیه؟
-بچه هستن می شه!
-اینو که می بینم!
...گفتم اسمشون چیه؟
-بچه دیگه! اسمشون بچه بودن می شه!
-آها!
بعد فامیلی این دختر خوبم چی هستن می شه؟
سه کاندید دیگه زدن زیر خنده!
-من خنده های شما رو که می بینم یاد خنده ی اون بچه ای میفتم که باباش از سر کار میاد خونه! ولی خب یه چیز رو نفهمیدم ...برای چی خندیدین؟
-خب وقتی فامیل بابا لسترنجه، فامیل بچه هم لسترنج می شه دیگه!
-اصلا هم اینطور نیستن می شه! فامیل بچه، "رابستن زاده ی اصل" بودن می شه! عوض کردن شدم...از لسترنج خوشش نیومدن می شه!
سه کاندید خنده روی لبشون خشک شد!
-خب حالا بریم سراغ سوال ها...اول اینکه چرا انقد ستاد شما حاشیه داره؟
-کدوم حاشیه؟
ستاد من یکی از کم حاشیه ترین ستاد ها بودن می شه!
-ولی خب شنیده می شه که توی ستاد شما زیرآب زنی صورت می گیره! این موضوع رو تکذیب می کنین؟
-تکذیب نکردن می شم ولی اسمش رو زیرآب زنی نذاشتن می شم...من فقط سوتی های کاندید های دیگه رو به مردم گفتن می کنم!
-خب اینو بذاریم کنار...چرا بعضی از کار هاتون دقیقا برعکس کاندید های دیگه هستش؟
-چرا نگفتن می شین که اونا برعکس من بودن می شن؟ تا کی تبعیض سیاره ای؟ تا کی؟
رابستن شروع کرد به شلوغ کاری روی صحنه!
-خب بینندگان عزیز همینطور که مشاهده می کنین اینجا یکم شلوغ شده...البته این شلوغی ها منو یاد چیزی می ندازه، ولی خب وقت نمی شه که بگم...تا برنامه ی دیگه همتون رو به مرلین می سپارم...مرلین نگهدارتون باشه!
قبل از اینکه دوربین بخواد خاموش بشه...کریس می ره جلوی دوربین!
-اگه می شه خاموش نکنین تا منم مرلینحافظی کنم!
-بفرمایین!
-خب من مرلینحافظی رو به همراه یه شعر می گم...یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه...مرلین نگهدارتون باشه!