هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۶
#1
اخبار مستند از دنیای هری پاتر به تفسیر برادر حمید:

1_ روپرت گرینت اتهام مبني بر سو استفاده جنسي از يک دختر زير سن قانوني را در جشن تولد 18 سالگي روپرت رد کرد.در پاسخ به اتهامات صورت گرفته عليه جاشوا،روپرت چنين اظهار داشت:" من صراحتا نفرت خودم رو از عمل جاشوا لاج اعلام کرد اتاف رولینگ دوباره درش باز شده ! می تونید یک نگاهی بندازین !

2_الک هاپکینز،بازیگر نقش اسنیپ جوان در فیلم پنجم، در مصاحبه ای درباره ی فیلم و نقشش صحبت کرده و در مورد وجه تشابهش با کاراکتر اسنیپ گفته که "مال هردومون بزرگه!!"

متاسفانه می بایست به اطلاع شما دوستان برسانم که روز ۵ شهریور یکی از دوستان عزیز ما از این دنیا رخت سفر بر بست و دیار فانی را به قصد دیار باقی ترک کرد . . .

3_فیلمبرداری هری پاتر و شاهزاده نیمه اصیل قراره در کلیسای یک دهکده در ویلشایر انگلستان آغاز بشه که از اون برای فیلمبرداری چندین صحنه ی شب از کتاب ششم هری پاتر استفاده میشه.
در این رابطه جینی گفته من از مال هری میترسم و هری هم اعلام کرده که هرچی خدا بخواد(قبلاً هم برای فیلم ۱ و ۲ و اخیراً برای فیلم ۵ هم از ماله هری برای فیلمبرداری نماهایی از هاگوارتز استفاده شده.) کمپانی برادران وارنر در عوض مبلغ ۳۰ هزار یورو به دافهای دهکده پرداخت می کنه و به هر یک از ساکنین دهکده هم مبلغ ۲۰۰ یورو داده میشه که مال هری رو... (منبع خبر playboy)

5_طبق اعلام سایت اسکوسلاتیک دیوید تلیس(بازیگر نقش پروفسور لوپین)در دو مصاحبه ی اخیرش اشاره کرده که در فیلم هری پاتر و شاهزاده نیمه اصیل همچنان نقش خودش رو به عنوان پروفسور حفظ می کنه. دیوید تلیس به تازگی در فیلم "پسری با مال راه راه" بازی کرده و نقش یک پدر مهربون رو داره که همزمان با مال سه هیولا هم بازی میکنه!اینطور که خودش میگه کاراکتر خیلی سختی بوده و نقشی که به عنوان پروفسور لوپین در هری پاتر داره به اندازه ی نصف این یکی نقشش هم مشکل نیست. دیوید تلیس یه رمان هم نوشته که قراره ماه سپتامبر بیرون بیاد!

حالا 20 امتیاز به منم میدی؟!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۶
#2
سلام منم میخوام تو هاگوارتز باشم براتون خبر هم آوردم که با هم میخوانیم:
اخبار مستند از دنیای هری پاتر به تفسیر برادر حمید:

1_ روپرت گرینت اتهام مبني بر سو استفاده جنسي از يک دختر زير سن قانوني را در جشن تولد 18 سالگي روپرت رد کرد.در پاسخ به اتهامات صورت گرفته عليه جاشوا،روپرت چنين اظهار داشت:" من صراحتا نفرت خودم رو از عمل جاشوا لاج اعلام کرد اتاف رولینگ دوباره درش باز شده ! می تونید یک نگاهی بندازین !

2_الک هاپکینز،بازیگر نقش اسنیپ جوان در فیلم پنجم، در مصاحبه ای درباره ی فیلم و نقشش صحبت کرده و در مورد وجه تشابهش با کاراکتر اسنیپ گفته که "مال هردومون بزرگه!!"

متاسفانه می بایست به اطلاع شما دوستان برسانم که روز ۵ شهریور یکی از دوستان عزیز ما از این دنیا رخت سفر بر بست و دیار فانی را به قصد دیار باقی ترک کرد . . .

3_فیلمبرداری هری پاتر و شاهزاده نیمه اصیل قراره در کلیسای یک دهکده در ویلشایر انگلستان آغاز بشه که از اون برای فیلمبرداری چندین صحنه ی شب از کتاب ششم هری پاتر استفاده میشه.
در این رابطه جینی گفته من از مال هری میترسم و هری هم اعلام کرده که هرچی خدا بخواد(قبلاً هم برای فیلم ۱ و ۲ و اخیراً برای فیلم ۵ هم از ماله هری برای فیلمبرداری نماهایی از هاگوارتز استفاده شده.) کمپانی برادران وارنر در عوض مبلغ ۳۰ هزار یورو به دافهای دهکده پرداخت می کنه و به هر یک از ساکنین دهکده هم مبلغ ۲۰۰ یورو داده میشه که مال هری رو... (منبع خبر playboy)

5_طبق اعلام سایت اسکوسلاتیک دیوید تلیس(بازیگر نقش پروفسور لوپین)در دو مصاحبه ی اخیرش اشاره کرده که در فیلم هری پاتر و شاهزاده نیمه اصیل همچنان نقش خودش رو به عنوان پروفسور حفظ می کنه. دیوید تلیس به تازگی در فیلم "پسری با مال راه راه" بازی کرده و نقش یک پدر مهربون رو داره که همزمان با مال سه هیولا هم بازی میکنه!اینطور که خودش میگه کاراکتر خیلی سختی بوده و نقشی که به عنوان پروفسور لوپین در هری پاتر داره به اندازه ی نصف این یکی نقشش هم مشکل نیست. دیوید تلیس یه رمان هم نوشته که قراره ماه سپتامبر بیرون بیاد!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵
#3
مثل همیشه بچه های خر خونی که درس ماگل شناسی رو گرفته بودن قبل از شروع کلاس داشتن درس های قبلی رو مرور می کردن و خلاصه حال آدمو به هم می زدن!
در همین لحظه کریچر از در میاد تو و در حالی که یک قوری تو دستشه یک برگه از کیفش در میاره و شروع میکنه به خوندن:

_ سلام بچه ها! همونطور که می بینید بالاخره موفق شدم خودم رو به قوری تبدیل کنم و به آرمان ها و عقایدم برسم! همونطور که آقا کتری (ل) و لآسلامین میگفت : لیپتون هیچ غلطی نمی تواند بکند و احمد ، آن منافق هم همینطور ، چای باید متبرک باشد و .... حالا این چه ربطی داشت مهم نیست ،مهم اینه که چاییش تبرکه و درس امروز ما ، یعنی جلسه ی چهارم :

ماگل ها ، رسم ها.

رسم مهمان نوازی : قدیم بود ، معرفت بود ، خدا بود و حبیب خدا! زمانه ی امروزه نبود که مهمان را از دم در به بهانه ی مریضی خانم بچه ها پیچانده ضمناً از آنها دستی پنجاه شصت تومن هم گرفته به بهانه ی خرج بیمارستان با منزل و همسایه ها بزنند پارک ملت بستنی قافی(قیفی با یک گویش دوست داشتنی) با طعم شیر و موز نشخوار کنید! مهمان که در میزد ، (این ماله قدیمه) مرد خانه خودش از سر کار فرطی می آمد (تو فیلم قدیمیا که اینجوری بود ، منزل بیجا می کرد در را باز کند ، شرم و حیا بود و دعوت به قهوه هنوز ماله همان خارجکی های بی ناموس بود) یا اگر دیگر خیلی موضوع حیاتی و گاهی موالی می شد ، پسر خانه اگر بود می بایستی در را باز کرده یک کتک مفصل رجال مهمان را بزند که چشمشان از بادکردگی مفرط بسته شود نتوانند خانم بچه ها را احیاناً خدایی نکرده دید بزنند ! سپس اگر هنوز موالی مانده بود ، راهنمایی اش می کردند موال کند ، تازه بعد از موال از سر حبیب خدا بودن کلوچه ی خانگی با چای قند پهلوی داغ می دادند میل کند حالش را ببرد!
امروزه روز که دیگر مهمان به معنای حبیب و اینها دیگر نیست! هر چه بود قدیم بود ، امروزه روز پستچی چشم سفید در را که باز می کنند برایش با یک خرمن موی افشان و یک دریا محبت و اینها از سوی خود منزل مواجه شده قهوه هم کوفت می کند بی شرم و حیا! ای آقا ، قدیم کجا ! جدید کجا!

رسم خواستگاری و عروسی و غیرو: قدیم که بود ، خدا بود و شرم و حیا! زمانه ی امروزه نبود که پسر و دختر در موال دانشگاه برای هم مودم های اکسترنال ای دی اس ال نصب کنند اس ای وی بدهند به هم جک و صور قبیهه ببینند که! دختر هنوز سن تکلیفش نرسیده یک موبایل می دهند دستش با یک شماره ی رند ، دیگر خیلی هوایش را داشته باشند برایش کارت هم چاپ میکنند توی خیابان می دهند دست کارت پخش کن های زحمت کش برایشان پخش کنند ، تا خدایی نکرده دخترشان از سر بیکاری نرود معتاد و علاف شود و کلاً همه اش به قصد و نیت خیر و با هدف سرگرم کردن دختر و دور کردن ذهن او از نباید ها و این موضوعات است! به قول یک فیلمی کادوی تولد برایش وبکم جدید با سرعت و کیفیت دی وی دی اچ دی می خرند می گویند مواظب خودت باش ! و دختر هم می رود بالای برج و از خودش هی مواظبت های متنوع می کند! هی آقا یادش بخیر ، قدیم ، دختر هنوز زاییده نشده بود به عقد و نکاح پسر عمو یا خیلی زز بودند پسر خاله در می آمد ، تازه تا سن شانزده هیفده سالگی سر سفره ی عقد همدیگر را در خواب هم نمی دیدند احیاناً یک وقت چشم و دلشان روشن نشود بروند سراغ اچ آی وی و این کوفت و زهر مار ها! تازه بعد ازدواج تا یک هفته با پیغوم پسغوم با هم صحبت می کردند و تازه دختر بعد از یک ماه اسم آقایش را می فهمید اصلاً چه هست! تازه این رازی میشد که تا گور با خانم می ماند و پسر و دخترش تا مرگ پدر نمی رسید بابایشان را آقا جان یا خیلی صمیمیت بود و قدیمیت نبود ، می گفتند بابا یا پدر! پدر یا بابا که می مرد از روی سنگ قبر اسم آقاجان را مواجهه می شدند که آن هم دیگر مرده بود و کار از کار گذشته! امروزه روز بحث تفاهم اینقدر خوب جا افتاده دختر تا دو سال از آشنایی با پسر نگذشته باشد و جیک و پوک پسر را نفهمیده باشد آدرس نمی دهد پسر بیاید خواستگاری! خارجکی هایشان که دیگر کولاک را هم رد کرده اند همزمان با اعزام به خدمت پسر اولشان رو نمی کنند که با هم دیگر ازدواج کرده بوده اند! ایول سکرت و موساد و این حرفا!

رسم رفاقت : قدیم که بود ، خدا بود ، مرام بود و معرفت ، زمانه ی امروزه نبود که رفیق را جلو چشمت سه تا گردن کلفت می زنند ، از ترس اینکه یک وقت سراغ تو نیایند خودت هم سه بار متوالی میزنی وسط صورت رفیق به قصد و نیت چهارده معصوم که ثواب هم ببری! قدیم که بود ، هنوز یک ساعت مانده بود تا سه تا گردن کلفت بیایند شاخ و شونه هایشان را بکشند حالا دعوا بشود نشود ، خودت چاقو می کشیدی به قصد مرام رگت را میزدی جلوی رفیق آبرو می خریدی! نفله میشدی درست! ولی تا می بود می گفتند رفیق می خواهی بشوی فلانی باش! این خودش از نیت رفاقت هم بیشتر بود! امروزه روز طرف عاشق است ، هی در گوشش می خوانی عشق چیست بیا یک قرص بدهم بزنی موال می کنی در عشق یک سیفون هم روش! بعدش که طرف بدبخت می شد میروی دختره یا پسره را تور میکنی ، آن رفیق فلک زده را نیز نشانش میدهی می گویی ببین چه شانسی آوردی با وی دوست نشدی و من نصیبتش شدم ، اند شامورتی بازی و این حرفا ، قدیم طرف هنوز دل ندادی خواهرش را خودش شخصاً به عقد و نکاح رفیق در میاورد که نکند خدایی نکرده برود پی عیاشی با شهلا درازه سر و سر پیدا کند زبان همگی لال !! امروز روز پول می خواهد رفیق ، هفت جدش را جلوی چشم میاری و اینقدر از خدمات گهرباری که برایش نمودی برایش نقل مطلب می کنی ، که دستی ده هزار تومن هم میدهد می گوید این باشد ، جور میکند باقیش را هم میدهد ، تازه شما برای محکم کاری ساعت رفیق را نیز گرو میگیرید یک وقت پیچانده نشوید! قدیم که بود ، طرف هنوز رفیق نشده با شما ، برایش حساب پس انداز الحسنه با فرمت دی ودی اچ دی باز میکردید ، یک وقت خدایی نکرده دستش به روی خلق الله دراز نشود مایه ی خیسی پیشانی مبارکش گردد! خودتان هم که می مردید ، سر قبری ، دست نویس سنگ قبر را به اسم رفیق می کردید ، محتاج شد بفروشدش دوا کند بر زخمش!

رسم چهار شنبه سوری : قدیم که بود ، خدا بود ، فکر آسایش و آرامش همسایه بود ، مریض را درک میکردند ، یک شب داشتند به اسم چهارشنبه ی سوری! همینجوری به قصد سوزاندن بدی ها و این مایه ها ، آتشی می ساختند از رویش می پریدند ، خیلی دیگر می خواستند جوان پسندش کنند ملت هیجان زده شوند ، یک تق و توقی هم با پاکت ساندیس ایجاد میکردند ملت جو زده شوند ! مریض بود طرف چهارشنبه سوری از سر شوق و ذوق حالش خوب میشد از روی آتش می پرید خودش! امروزه روز ، ملت از اول مهر پولهایشان را جمع میکنند ، در پروژه های سد سازی و پل سازی قبض مشارکت می خرند ، سود و خود پول را یک ماه قبل از چهارشنبه سوری تانک ذولفغار ، توپهای شهاب 5 و 6 پیش خرید می کنند ، شب چهارشنبه سوری می زنند نصف وسایل عمومی و بیت المال را به حساب اینکه خودشان با مالیات پولش را دادند اختیارشان را دارند ، می ترکانند حالی به حولی! مریض ها در این روز البته دیگر روز نیست ، در این دو ماه (یعنی یک ماه قبل و یک ماه بعد که آخرین روزش و آخرین انفجارش همان انفجار تحویل سال نوست) می برندشان در بیمارستان های صحرایی در وسط طبس از جان و تن خود محافظت کنند! آنجا هم پرستار جوانی باشد حداقلش یک نارنجک میزنند دلش قرص باشد در این کشور به جوانان اهمیت می دهند!
آمار ها حاکی از آنست در این روز ، به اندازه ی کل زمستان ، آلودگی تولید می شود و شرایط محیطی برای زیست موجودات فرازمینی از جمله زی و دوستان فراهم می شود.
در قدیم کلاً خیلی بهتر بود ، ملت با خوردن آجیل و دانه های باددار ، آلودگی تولید می کردند ولی نه دگر تا این حد!


و خلاصه اینکه قدیم ها ملت مشنگ خیلی باحال تر بودند ، این جدیدی ها خیلی بی تربیت و بی پرستیژ شده اند ورپریده های چموش!

تکالیف :
یک رسم دیگر را شبیه همین رسم هایی که من گفتم تعریف کنید مثلاً چمیدونم رسم عاشقی ، رسم درس خواندن ، رسم های دیگر ، تکراری هم بود رسم ها مهم نیست ، مهم این است که متن تعریف کردنتان فرق بکنه! بابت تاخیر هم معذرت می خوام سرم شلوغ بود!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵
#4
ها سلام رئیس! خوبی؟ چیزه ، من شاید فردا این کلاسم تشکیل نشه ، گفتم که اگه تشکیل نشد بازرسای محترم منو نترکونن!!...

کاری باری؟
قربونت ، یا حق!

یه قسمت پستت ویرایش شد...منظورت از فردا چند دقیقه دیگس؟من گفتم یکی دو روز قبل نه چند دقیقه! چون استاد سربزیری!!! هستی اینبار عفو میشی...موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۰:۰۰:۰۱
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۰:۰۴:۲۰

<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۰:۵۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
#5
نمرات جلسه ی دوم کلاس ماگل شناسی

1- بر طبق نظریه ی فرویدون ، نظر شما در رابطه با اینکه فرویدون حرف مفت زده است یا نه ، هر چه می خواهد دل تنگت بگو( یه سه چهار خط فرویدون رو به منجلاب بکشونید حال کنید! دور هم بخندیم!)(10 امتیاز)
2_ عادت ها چرا با اینکه میدانند ماگل ها بی وفا هستند و به زودی آنها را می پیچانند باز گول آنها را می خوردند؟!(5 امتیاز)
3_ خاطره ای از پیچاندن یک عادت در هر چند سطر حتی شده یک سطر نوشته و بنویسید ( توجه نوشته و بنویسید در اینجا فرق داشته و هر کی غلط گرامری بگیره ...!)(5 امتیاز)

ریون کلاو :

وینکی : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
ادوارد بونز : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
پنه لوپه کلیر واتر : 9 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 4 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 18 امتیاز
چوچانگ : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
فنگ : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز

هافلپاف :

ارنی مک میلان : 9 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 3 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 17 امتیاز
اما دابز : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
دنیس : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 4 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 19 امتیاز

گریفیندور:

آرتور ویزلی : 5 امتیاز از سوال اول ، 4 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 14 امتیاز
پرسی ویزلی : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 4 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 19 امتیاز
مرلین کبیر : 9 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
الیشیا اسپینت : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
هدویگ : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
سارا اوانز : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز

اسلیترین:

لرد ولدمورت : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 20 امتیاز
توبیاس اسنیپ : 10 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 3 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 18 امتیاز
الستور مودی : 9 امتیاز از سوال اول ، 5 امتیاز از سوال دوم ، 5 امتیاز از سوال سوم، در مجموع 19 امتیاز
جاگسن اون : 10 امتیاز از سوال اول ، 4 امتیاز از سوال دوم ، 4 امتیاز از سوال سوم ، در مجموع 18 امتیاز


مالدبر و ادوارد جک هم در زمانی که من پستاشون رو بررسی میکردم شناسه شون بسته شده بوده... نمیدونم هنوزم بسته س یا نه...ولی چون گروهشون مشخص نبود ننوشتمشون...اگه لازمه بگید که امتیاز اونارم بزنم

ریون کلاون : 98
هافل پاف : 56
گریفیندور : 113
اسلیترین 75


ویرایش شده توسط برودريك بود در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۸ ۱:۰۲:۲۱

<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵
#6
خب بله! تگرگ! یادمه توی پست قبلی گفتم تگرگ چه ربطی به رول داره! بعدش فکر کردم با خودم و دیدم که نه! خیلی ربط داره! شما هیچ میدونستین تگرگ چقدر به رول کمک میکنه؟! نمیدونستین دیگه! البته می فهمین! حالا بیخیل!

رختکن تیم ریون - شش صبح

مدیرا که دیده بودن بچه های ریون صبح زود تو خواب و بیداری عجب ملت بی ناموسی میشن ، بچه ها رو اینبار نیمه های شب ، به رختکن منتقل کرده بودن تا جلوی صحنه های مورد دار موقع ورود به رختکن رو به خیال خودشون جلوگیری کنن!
فنگ با تخت و همه ی دم و دستگاهش گذاشته شده بود روی سکو و بقیه ی بچه ها رو هم روی نیمکت خوابونده بودن (به صورت تفکیک جنسیتی البته!) و همه چیز خیلی خوب پیش میرفت که ییهو! موبایل ققی شروع به زنگ خوردن کرد!
ققی :
_الو؟
پشت خطی:
_الوتو بخورم جیگر! خوبی؟ خواب بودی؟
ققی ییهو چشاش وا میشه و نیشش تا بنا گوش باز میشه:
_ سلام خوشگله! بخورمت! خوبم تو خوبی هانی؟!
از بس صدای ققی تابول بود همه ی بچه ها از خواب بیدار شدن و غر غر کردناشون شروع شد.

کریچر:
_ایکبیری من نمیدونم چی داره من ندارم ، هر روز به یه نفر می ترکونه! واقعاً سلیقه ی این دخترا رو باس گل گرفت! اه !
چوچانگ که گوشاشو گرفته بود :
_اه من چقدر حالم به هم می خوره از این دخترا و پسرای لوس سر صبی هم ول نمی کنن! مثل عقده ایا هی واسه هم عشوه میان! اه اه اه!!!
بری با چشای خمار ملچ و ملوچی میکنه و زمزمه کنان میگه:
_والا با این نوناشون!
و دوباره کپه ی مرگشو میزاره می خوابه!
فنگ که کاملاً بیدار شده بود و سرحال و خوشحال روی تخت واستاده بود و پیژامه رو کشید پایین وسطش یه زوزه هم کشید و بعد شروع کرد به علامت گذاری محل استقرارش تو رختکن و بعد شروع کرد به پوشیدن لباس کوییدیچش!(خب سگه! مگه من گفتم سگ باشه! به من چه! خب سگا علامت گذاری میکنن مگه من گفتم بکنن؟! خب نکن!! من هیشکیو طلاق نمیدم!)
الکسا از اونجایی که دچار عقده های سر خورده ی دوران کودکی بود با دیدن اینهمه ترکوندن از سوی ققی و عوامل پشت خط! داشت آمار کریچر رو میگرفت! (به علت نبود پسر مجرد کریچر هم خیلی خوب چیزیه!!)
الکسا رو به کریچر:
_پیس! پیس! هی کریچ!
کریچر که هنوز داشت نق میزد و از حسن های ظاهری و باطنیش میگفت یه نیگای مشکوکی به الکسا کرد و دور و برشو یه نیگایی انداخت و وقتی مطمئن شد الکسا با خودش کار داره گفت:
_تو دیگه چی میگی؟! ها ؟ چته؟
الکسا:
_ هووم... دوست نداری منو به یه صبحونه ی گرم تو یه بوفه ی مدرسه تو اون صندلیه هست! اونور بالکون! دونفرهه! اونجا نمی خوای دعوتم کنی؟!
کریچر:
_ که چه؟!
الکسا :
_هووم.. خب که اینکه در مورد آینده ، یا بچه! یا رنگ مورد علاقه ی من! یا بچه! رنگ مورد علاقه ی تو ! یا بچه! یا همین بچه حرف بزنیم!
کریچر که نمی گرفت گفت:
_ها؟! نه! مگه بیکارم! با تو بشینم در مورد بچه حرف بزنم یه قهوه هم بدم کوفت کنی که چی بشه؟! سر صبی خر گیر آوردی؟! من گوشام دراز هست ولی برو عمو! برو با برادر حمید در مورد بچه حرف بزن!
الکسا که کفری شده بود رفت خوابید تو تختش و پتوشم کشید رو سرش و شروع کرد به عر زدن!!
در همین لحظه فنگ یه واق اساسی کرد و همه رو به حالت سیخ در آورد!

فنگ سریع شروع کرد به حرف زدن و توضیح تاکتیک این بازی
فنگ : خب بروبچز صبح دل انگیزیه همچین مرطوب هم کردم هوا رو آدم یاد جنگلای شمال میفته! اتفاقاً چقدر جالب بود یادم میاد که یه بار رفته بودیم یه گردشی بکنیم تو این جنگلا
بینز مثل این عقده ایا پرید وسط حرف فنگ و گفت:
_ تاکتیکو بگو !
فنگ که شاکی شده بود یه نیگایی همچین کرد به فنگ و گفت:
_ دارم همینو میگم! گردشی! تاکتیک امروزه ما اینه! گردشی یکی از محبوب ترین تاکتیک های روزه ! هر بچه ای میدونه گردشی بازی کردن خیلی مفیده!
بچه ها که دیدن هر بچه ای میدونه گفتن لابد مثل دستشویی رفتنه و خیلی آسونه و اینا و گفتن پس اگه بچه میدونه ، ما هم که دستشویی رفتن بلدیم! (کریچر کمی در این مورد با خودش کلنجار رفت ولی بالاخره خودشو متقاعد کرد که در واقع میشه گفت که بلده!) پس اینم بلدیم و بهتره که بیشتر از این مخمونو دست این سگ توله (فنگ: من توله سگم بی هویت! سگ توله خودتی! ) بله بله ببخشید! توله سگ ندیم و بریم بازیمونو بکنیم!
در همین لحظه در رختکن باز شد و داور فنگ رو خواست تا با هم برن برای مراسم آغاز بازی (فنگ قرار بود برای مراسم یه دهن بخونه ) ...
بچه ها که هر چی فکر میکردن نمی فهمیدن این گردشی بازی کردن چیه! هی داشتن با خودشون ور میرفتن شاید بفهمن! که یکهو بینز گفت:
_ آها ! بیاین حرفه ای فکر کنیم! نیگا کنین! کارآگاه پوآرویدون ! یا همین شرلوک هلمزدون خودمون! یه حرف قشنگی میزدن که ماله فرویدون بود! میگفتن برای دست یابی به مفهوم چیزی که نمی دونید! برگردید به اولین جایی که باهاش برخورد کردید!
ققی که خیلی ترکونده بود و گیج میزد! و خیلی حواسش یه طورایی مدیریتی حیثیتی شده بود ! گفت:
_ ها؟!
بقیه هم که دسته کمی از ققی نداشتن گفتن:
_آها!!
بینز ادامه داد:
_ببینید! ما گمون کنم هممون اولین بار همین چند دقیقه ی پیش و توی حرفای فنگ فهمیدیم که گردشی بازی کردنی هم هست! درست؟! یعنی اینکه باید حرفای فنگ رو یه مروری بکنیم!
الکسا گفت:
_هووم..خب فنگ که همش داشت خاطرات گردش به شمال و جنگل و اینا رو میگفت!
همه :
_ ها؟!
بینز:
_ایول! همینه! گمون کنم هر چی هست تو همین گردشه! باس بریم گردش! باید در توی همین گردش بفهمیم این گردشی بازی کردن دقیقاً چی می تونه باشه!
همه :
_آها!!!

گردش در عمق جنگل های آمازون -برزیل!! ساعت هفت صبح

_بری بیا پایین! نترس شوخی کردیم! خرس نبود! بخدا شوخی کردیم!
بری :
_ پس این چیه داره درختو تکون میده! من نمیام!
بچه ها:
_ هیچی نیست! ماییم! بیا!
بری آروم میاد پایین و یک آن میبینه یه چیزی پاچه شو تا انتهای کمر عین آبنبات داره تو دهنش می چرخونه !!
بری در حالت خفن گریه:
_ پس این چیه؟!!
بچه ها در حالت خفن کر کر خنده! :
_ گرگه!!!

استادیوم هاگوارتز وسط زمین ساعت هشت صبج

فنگ :
یه پارس عاشقونه! یه لیس ماچگونه!
ای خدا کاشکی همینجوری بمونه!!

و الی آخر...(فنگ در حال خوندن ترانه ی جدیدش ، یه پارس ، یه لیس)


گردش در کنار دریا - سواحل نرماندی فرانسه!!!ساعت هشت و نیم صبح

_کمک کن بری! کوسه داره هممونو می خوره! الان میمیریم!!
بری:
_ ههه هه! عمراً خالی بندا!
نویسنده میره یه چهار بار میزنه به شونه ی بری و میگه:
_ الاغ! یه نیگا بنداز از اینجا! کوسهه داره پای تو رو هم لیس میزنه! نجاتشون بده !!
بری :
_ ها؟!!

استادیوم هاگوارتز وسط زمین ساعت نه صبح!
فنگ :
_ بازم عذر می خوام بابت تاخیر! همتونو دوست دارم به افتخار اون خوشگل خانمی که اون ته نشسته! یه آهنگ می خونم براتون از فیوتی سنت!!

و الی آخر...

یخچال های کوهستان اورست ، نپال ، ساعت نه و نیم!

_ بری بیا پایین! میای یا بیای بیاریمت!
بری:
_ هه هه! عمراً من قوریم! بری کدوم خریه!؟ خیال کردین زرنگید؟! می خواین چایی مفت بهتون بدم تو این سرما؟! کور خوندین!
همه :
_ بیا پاییین!! سردههههههههههه!! بازی شروع شد! بیا بریم بازی کنیم! می بازیما!!
بری :
_ قل قل قل قل قل ( نکته ی آواشناسی: دارد جوش می آید!)


زمین بازی هاگوارتز ساعت ده

بالاخره بچه ها با هر زحمتی شد بری رو خِر کش کردن و رفتن به سمت استادیوم هاگوارتز ...

وقتی رسیدن استادیوم خالی خالی بود و فنگ اون وسط چت زده بود و داشت بلند بلند اسم بازیکنای دو تیم رو می خوند:
_ خب یه بار دیگه تا قبل از شروع بازی اسامی رو یه بار می خونم!
تیم گریفیندور
مهاجمين:جسيكا پاتر - اندروميدا - هدويگ
مدافعين:استرجس پادمور - مرلين كبير
دروازه بان:سارا اوانز
جستجوگر:مریدانوس

بازيكنان ذخيره:رومسا، لوييس لاوگو
و کاپیتان تیم استرجس
و بازیکنان تیم ریونکلاو
پنی
بینز
کریچر
فنگ
برودریک
الکسا و غیرو!!
بچه ها :
_ باختیم؟
فنگ:
_ خب یه بار دیگه تا قبل از .........

و ریون باخت!!

پایان!!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
#7
راهروی هاگوارتز - ساعت هشت صبح

همه ی بچه ها دور تابلوی اعلانات جمع شدن بودن و داشتن یک برگه ی بزرگ رو که به تابلو چسبونده شده بود ، می خوندن . دوربین از بین بچه ها به سمت کاغذ حرکت میکنه و روی او ثابت میشه...

روی کاغذ:

_ سلام تو همتون بچه های من!
وقتی شما دارید این نامه را می خوانید ، من در بیمارستان بستری شده ام و گراپی عزیز دارد مرا پرستاری ، می کند! البته گراپی کارش را بلد است و من شکایتی ندارم اما خب خیلی درد دارم !
اگر یادتان بوده باشد ، دو هفته ی پیش اون خانم نه ببخشید آقای کوییرل را پیچاندم ولی نمیدانم کدام یک از شما آن نامه را برایش خوانده بودید که او فهمید و تف بر مرامتان و هر کی نامه را برایش خوانده ...!
ولی این مانع تدریس من نمی گردد و من در همین نامه شما را تدریس میکنم تا چشتون درآد .

جلسه ی سوم ، ماگل ها ، قومیت ها:

ماگلها در تمام جهان ، دارای چندین قومیت بوده که هر یک دارای ویژگی هایی بوده که آنها را از هم متمایز بوده!
اقوام ماگلی از آنجا که بسیار مغرور و بی صفت بوده ، دیگر اقوام ماگلی را سگ هم محسوب نبوده و به تمسخر و گند زنی بر دیگر اقوام سعی کرده بوده ... برای نمونه من کشور ایران رو انتخاب بوده که یکی از قدیمی ترین سرزمین های جادوگر نشین بوده را مثال زده بود!
به ترتیب از شمال تا جنوب :

1. قوم رشتی :
(در حالت راز بقا خوانده شود)
جمله ی معروف: برو عمو من دیگه حوصله ندارم باز یک تدریس دیگه بکنم
جگر طلا! بسیار شیرین زبان و موش بخورتشون! کله ماهی یکی از انگ هایی است که عده ای بی شعور به آنان میزنند وگرنه کله ماهی اصن چیست؟ بسیار غیرتی و از هر خانوار فقط یک پدر موجود می باشد! هر کی غیر از این میگه غلط مفت خورده! این مردمان بسیار با پرستیژ و دارای امگا 3 ی فراوان بوده و هستند! بسیاری از اقوام به آنان حسودی کرده چشم ندارند ببیندشان برایشان شایعات ناموسی ساخته اند ، همینجا بیایید برای اعتراض به این شایعات یک روز همگی کله ماهی خورده و ساعت دوازده شب در بالای پشت بام ها داد بزنیم : آوو آوو!!
دشمنان: جگرشون رو بخوریم! آخه نسل به این جگری دشمن داره؟ چرا حرف در میاری برادر من؟!

قوم مشهدی :
جمله ی معروف: مودونم نموگوم(میدونم نمیگم)
این نژاد بسیار خوب و امین بوده و بسیار نیکوکار و بامرام و تختی است! تختی اصن برای همین ویژگی ها شیفته ی آنان گشت و شد جهان پهلوان! اینقدر جیگر بوده اند کلی کفتر دارند! چه ربطی داشت به شما هیچ ربطی نداشته و ندارد! این قوم بسیار زعفران ها را منصفانه به توریست ها قالب کرده و در اصل اصن هدیه میکند و کلی هم ضرر می بیند بنده ی خدا! این مردم بسیار پولکی بوده البته نه از آن لحاظ بلکه به خاطر اینکه پولکی که یک شیرینی مشهدی است را دوست دارند ! پولیکشان را بخوریم! در همینجا بیایید برای اعتراض به نوشته ی قبلی من در وصف این جماعت متمدن ، هر نفر یک کیلو ارزن خریده به آنان بدهد کفترهایشان را حال بدهند! (کفتر های ضریح را میگوییم یکهو نیایید معترض شوید این به ما گفت کفتر باز! ما غلط خورده ایم چنین حرفی بزنیم!)
دشمنان : دشمن؟ مشهد؟ برو عمو بچه شدی؟!!
قوم ترک اردبیلی:
جمله ی معروف : نداریم آقا !!
این موجودات بسیار هوشمند بوده و از آنان به جای ابر کامپیوتر های آی بی ام استفاده می کنند ، بربری را دوست دارند ، مثل هر با سلیقه ی دیگری! خدا وکیلی بربری خیلی خوشمزه بوده و حال میدهد مخصوصاً داغش! در بسیاری از مراکز فساد و منافق و مفسد فالعرض برای دلخوری این قوم واقعاً هوشمند و خلاق و موفق ، شایعاتی می سازند که خیلی هم بی نمک بوده خاک بر سرشون بی کلاس های عمله! ما بسیار به این قوم افتخار ورزیده و همیشه به ایشان می گوییم یاشاسیم علی دایی یاشاسیم رضا زاده ! یاشاسیم اردبیل!
دشمنان : منافقان و هر کی جک بسازه...!!
قوم ترک آذربایجان شرقی :
جمله ی معروف : بیخیل!
این قوم هم بسیار باهوش بوده درست مثل نوع اردبیلیشان و به علت نبود ، بسیاری از دانشمندان بزرگ و شعرا و مفاخر و اینا از جمله شهریار از این خطه بر خواسته و مایه ی افتخار ما می باشند! هر کسی گفته که ایشان با برادران غربیشان مشکل دارد من بودم و خاک بر سر من! من غلط کرده باشم! بی کلاسم چقدر! عمله هم هستم! اصلاً شهریار به اون توپی کلی حیدر بابایه اش مایه ی ذوق و حال و حول روح و روان است! ممد اصفهانی هم با شعر علی ای همای رحمت وی محبوب شده اصن! هر چی قبلاً خونده خیلی هم بی کلاس بوده! من اصن تقاضا میدم ویزای تبریز بگیرم ، منو ببرید تبریز ، من تبریز رو دوست دارم! جون مادرتون!
دشمنان : آخی؟! دلت میاد؟!
قوم ترک آذربایجان غربی:
جمله ی معروف : ندارند
این قوم هم خیلی خوب و ناناز بوده جیگرشان را میل نماییم! دریاچه ی ارومیه ی شان سالانه کلی توریست به مملکتمان می آورد ، و به اقتصاد کشور کمک شایانی می کند!این قوم بسیار با پرستیژ بوده و من چشم درآد و کلی به ایشان حسودیم میشود! اگر میشه ویزای هر دوتاش رو به من بدین ! دل ما را نشکانید!
قوم سمنانی:
جمله ی معروف : بیا شوخی سمنانی بکنیم!!
این مردمان بسیار با کلاس بوده شوخی هایی لطیف و های کلاس می کنند! کلی برای خودشان طنز ظریف و عمیق هستند و سرژ یکی از طنز پردازان بزرگ دنیای جادوگری سالها بر روی طنز این مردم دقت و تحقیق کرده و همیشه به ایشان اردات داشته و دارد! ایشان بسیار هم در پشت وانت زندگی نمیکنند و هر کدام بسیار هم با کلاس بوده در توی وانت زندگی میکنند! تازه بی کلاسهایشان را میگویم که همگی از خانواده ی خود من هستند و اه اه چقدر بی کلاس! باکلاس ها و اصیل هایشان همگی در کاخ نیاوران و ناتینگهام و سفید و غیرو افتخار داده زندگی میکنند!
قوم تهرانی :
جمله ی معروف : بوق بوق بوق!!اهم اهم!
این مردم از روحیه ی بالایی برخوردار بوده و بسیار ریلکس و آرام و دوست داشتنی بوده موش ها هجوم آورده اند بخوردنشان! الهی موش ها زودتر بخوردندتان! جگرتان را! البته فقط جیگر مردهایشان را! بسیار از هوای آلوده متاسف بوده و همگی همت کرده سعی به بهبودی این آلودگی داشته رنک محیط زیست ماه سایت جادوگران را دارند! موش ها و گربه ها از گشنگی در جوب ها و فاضلاب ها یکی یکی می میریده و می میرند! به طوری که موش های اعتصاب کرده و گربه های بیچاره را نفله میکنند می خورند! گربه ها چون فرار از دست موشها وقت برایشان باقی نگذاشته فعلاً قصد اعتصاب نداشته ، ولی چشم انداز بیست ساله ی پیشی نژاد این اقدام را در دست بررسی دارد! در کل این مردمان بسیار خوب و اصیل بوده و کلی هم مهربان و صادق و درستکار می بوده سر یک دیگر را کلاه نزاشته و نمی گزارند!
دشمنان : اینقدر که دوست داشتنی هستند مردمان و نه دولت امریکا یک وقت سوء تفاهم نشود! مردمان نیویورک با ایشان دست برادری داده گفته اند ایول شُش!
قوم قمی:
جمله ی معروف : ...
این مردم بسیار خوب و مبادی آداب و بافرهنگ و معنویت ازشان سرریز می گردد ! بسیار هم با کلاس بوده و با کلاس می باشند! خیلی باکلاس هم هستند ! کلاس در خونشان بوده ، و ...
ثروتی عادی داشته و با این حال کلی کمک های مالی میکنند و دمشان گرم! قمی ها را همه دوست دارند ! هر ساله بسیاری از کارخانه جات شمع سازی به علت خرید زیاد شمع توسط مردم قمی برای خیرات و نظری تبدیل به لوستر سازی و پروژکتور سازی میشوند از بس پولدار شده اند!
دشمن: دشمنی ندارند و اگر هم داشته باشند همانا خود گردن شکسته ام است! که آن هم من دیروز وقتی پیام شخصی برادر کوییرل به دستم رسید خجلت زده شده ایشان را خیلی هم دوست میدارم و امیدوارم مرا ببخشند!
قوم زنجانی :
جمله ی معروف : هنر و ظرافت نزد ایشان است و بس!
چاقو ساز ! چاقو میسازند مامان!! تیز و برنده و به نیت سیب و خیار و سیب زمینی و گوشت دام و طیور البته! هیچ خلاف کاری دست به چاقوی زنجانی نمی زند و شرم می نماید ! بسیاری از این قوم به عنوان نوادگان الف های سرزمین میانه یاد میکنند ، چون به همان اندازه زیبا و نورانی هستند و از هنر و صنعت خیلی چیزها میدانند! این قوم بسیار ناز و ناز می باشد!
دشمنان : کسی دشمنی با ایشان ندارد از بس این قوم ناز و مامان هستند!
قوم قزوینی!!:
جمله ی معروف: یونیسف را دوست داریم!
این مردمان بسیار هم خوب بوده و هر کسی گفته بیجه از نسل ایشان است خود من بوده و اه اه! تعدادی نظیر من و امثال من که چشم دیدن این همه خوبی در این مردم را ندارند جو سازی کرده کاراکتر های برادر حمید می سازند اعمال کثیف و عقده های درونی خود را بروز میدهند بی پرستیژم چقدر من! الهی کور بشم اینقدر من حسودم! اه اه ! این قوم بسیار در شعر و شاعری زبان زد خاص و عام است و خیلی شاعر بزرگ دارد! این قوم هم از بس خوب بوده مورد سوء نظر منافقین بوده هی جک های بی سر و ته و مسخره و خنده ندار برایشان میسازند بی صفت ها! خوب شد که پلیس بین الملل دستگیری منافقین را در دستور کار خود قرار داد ، پدرشان را در می آوریم اگر گیر بیایند! من هم اخفال شدم جوانی کردم حرف مفت زدم! این مردمان خیلی هم پاک و مومن هستند خداوکیلی!
قوم اراکی:
جمله ی معروف : ندارد
قومی رنگین کمانه چه مهربانه! دوست داشتنی! از هر خطه ای در میانشان همچون الماسی خوش تراش برق میزند! بسیار زحمت کش بوده و اگر از خود گذشتگی ایشان نبود الان ما نیمی از مواد پتروشیمیته ی خود را باید از دشمنانمان می خریدیم! دمشان گرم! اینقدر هم زیبا با یکدیگر همزیستی میکنند آدم حسودی اش میشود که من خودم توی خونمون با برادر و پدر مادرم نمی تونم خوب باشم ولی اینا با همه خوب و مهربان اند! چقدر من حسود بودم که همچون چیزهایی نوشتم برایشان. باز هم خاک بر سرم!
دشمنان : نگو! دلت میاد؟!
قوم لری :
جمله ی معروف : ندارد!
این قوم را یکی از غیور ترین و تیزهوش ترین مردمان می دانند ، بسیاری از شعرای بزرگ مانند بابا طاهر از این قوم بوده اند و با لهجه ی شیرینشان نقش خاطره می زده اند! هم اکنون نیز بسیاری از دانش آموزشان در جشنواره ی خوارزمی پوز میزنند و چشم حسودان را کور میکنند! بسیار در کشاورزی موفق بوده و به کشورشان خدمت میکنند! دوستشان داریم ، امیدواریم ما را هنوز دوست داشته باشند ، قلبشان پاک تر از این حرفاست ، مگه نه؟
دشمنان : ندارند!
قوم کردی:
جمله ی معروف : بیخیال بابا دنبال دردسر که نیستیم! جمله ی معروف می خوای چیکار!؟
غیور خجالت می کشد و کوچیکتر از آن است که بر این مردمان صفت گردد! غیرت را به اوج رسانده اند! اگر آنان نبودند معلوم نبود کشورمان چه بر سرش می آمد ، در جنگ تحمیلی فرزندان کردی لیدر و رهبران اصلی جنگ های کوهستانی بودند ، هنوز هم با وجود ایشان کسی جرات هجوم به ایران را ندارد! قاچاق را جان به لب کرده اند و بسیاری از قاچاق چیان بزرگ را خودشان گرفته و تحویل نیروی های انتظامی داده اند! دمشان گرم! بسیار هم به مهمان نوازی و خون گرمی مشهورند!
دشمنان : تو غِلط کردی دشمنی با کردا! اصن کی جراتشو داره! مخصوصاً که خیلی به اقتصاد ملت کمک میکنن!
قوم سیستانی و بولچ
جمله ی معروف : ندارد.
این قوم بسیار مهربان و دوست داشتی و جگرند! حیف که موشها راه زیادی را از تهران تا سیستان و بلوچستان باید طی کنند وگرنه موش می خوردنتشان! بسیار غیور و برادر نیروی انتظامی هستند! روئسای سازمان مبارزه با مواد مخدر از خود این خطه اند که با جانفشانی سعی در حفظ پاکی و سلامتی جوانان ایرانی دارند! شیرینی لهجه شان را در تیپ سازی های ممد رضا هدایتی دیده ایم! مردمان بزرگی از این خطه سر برآورده اند که مجال توصیفش نیست!
دشمنان : قاچاقچیان و منافقین

قوم کرمانی
جمله ی معروف : ندارد
این قوم بسیار جگر و طلا است ، پسته ی ایشان شهرت جهانی داشته و دارد! فرش هایشان نشانه های هنر و خلاقیت بالای ایرانی است! تمدن و تاریخ ایران از جهاتی مدیون ارگ بم کرمان است ، موش ها این مردمان را هم دوست داشتند بخورند ولی راه دور مانع شد...
دشمنان : ندارند!

قوم اصفهانی:
جمله ی معروف : اصفهان نصف جهان!
غریب نواز! غریب دوست! اینقدر توریست ها دوستشان دارند به موش ها مجال نداده خودشان آنان را می خورند! بسیار خوش انصاف و دقیق! حساب کتاب سرشان میشود و بعضی ها که حسودیشان میشود مثل من! هی حرف مفت از برایشان میزنند که چشم درآد!
دشمنان : ندارند!
کلیه اقوام جنوبی
جمله ی معروف :
می گویند ژیمناستیک را از حرکات بندری الهام گرفته اند! همچنین سازنده ی فنر یک مخترع بندری بوده که سالها بر روی کمر این قوم مطالعه داشته ، این قوم بسیار خون گرم بوده و هستند! صیادان این خطه صیادان نمونه ی سازمان جهانی حمایت از آبزیان بوده و صید غیر مجاز را ننگ میدانند! دلشان به وسعت دریاست و ناصر عبداللهی خدابیامرز از نمونه های بارز هنر جنوبی است! در جنگ تحمیلی اگر فرزندان غیور جنوب نبودند ایران در دردسر بزرگی می افتاد ، قاچاق از دریا را نیز فلج کرده اند ! دمشان گرم! همچنین نفت و گاز را همین قوم به کل ایران هدیه میکنند و اگر نباشند ایران هم گویی نیست!
دشمنان : ندارند

تکالیف:

1- یک نژاد خارجی ، که در ایران نمونه اش یافت نمیشود ، مانند ژاپنی یا افریقایی ، امریکایی و غیره را در چند سطر(حداقل پنج سطر)تشریح کرده تشریح کنید.(5امتیاز)
2- چند جوک(حداقل دو جوک) قابل چاپ و بدون سانسور قومی ملیتی نوشته و سپس همگی آنان را با نوشتن یک الی پنج خط محکوم کنید .(5 امتیاز)
3_یک مقاله ی ده خطی در رابطه با یک قوم ایرانی خارج از قوم های اشاره شده توسط من نوشته آنان را زیر سوال ببرید بخندیم!

در آخر بگم که همه ی اینا شوخی بود از همه ی دوستان از هر قوم و نژادی که هستن عذر خواهی می کنم بابت جسارتم!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵
#8
سلام جیگر من! ببین نفس ! اگه شک داشتی ، باید میومدی از خود من می پرسیدی که کدومشه! چهارتا هم فحش بهم میدادی که آخه این چه طرز تکلیف دادنه! بعدش من مثل چی سرم رو می نداختم پایین میگفتم شرمنده! ولی شما ورداشتی رو شک و تردید حداقلش هفت هشت دقیقه وقت بچه های دیگه رو گرفتی! تقصیر اونا چی بوده!!؟
به هر حال من روی این مسئله پافشاری دارم ، ولی اینو بدون عزیز من! فکر نکنم اصن بچه ها اونقدر مثل من بی رحم و سنگدل باشن! فوق فوقشم سه چهار امتیاز ازت کم میشه! غصه نخور الان گروه شما اختلافش با بقیه بالای صد امتیازه!
در ضمن اینم بگم که اینجا من خودم رو مجاز به کثر امتیاز نکردم! از بچه ها خواستم اگه دلشون خواست می تونن کم کنن! اونم نه هر کدومشون چهار امتیاز ! میانگین پیشنهاد های همه! ازتون حداکثر یه چیزی بین یک تا چهار امتیاز کم میشه! خیالتون راحت اینجا هر کی هر کی نیست من بتونم اینهمه ازتون امتیاز کم کنم!
اگه راضی شدی که هیچی اگه نشدی برو به مدیر مدرسه بگو ببینم اون میتونه منو قانع کنه یا نه!
یا حق!

یکم آرومتر...شما مثلا استادی و الگوی دانش آموزان


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۸ ۱۷:۴۲:۴۶

<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۵
#9
جلسه ی دوم درس ماگل شناسی

همه ی بچه ها پنج دقیقه ای میشد که توی کلاس نشسته بودن و کسی نبود که دهنش با یکی از اعضای بدن (برای رفع سوء تعبیرات محتمله! فقط اعضایی مانند دست و پا و کله!) بغل دستیش پر نشده باشه!
در همین لحظه در کلاس باز میشه و یک اسموت سیاه ، با کله میاد داخل و بو می کشه!
_کو کو ، غذا کو؟! اینجا همه دهنشون پره ، غذا کو ، به منم بدین!
وقتی میبینه که غذا ها همه در حال خورده شدن و در بعضی موارد خورده شده اند! با نا امیدی پنجره ی کلاس رو باز میکنه و از اون بالا خودشو پرت میکنه پایین و خودکشی میکنه!
هدویگ در حالی که منغارش حاوی مقداری از دماغ پرسی ویزلی بود میگه:
_ ای کی بود؟!
پرسی ویزلی :
_ وزیر سابق ! کینگزلی اسموتی ! وی در سالی بر علیه وزارت کودتا کرد ولی وقتی دید هیچ وزیری وجود نداره کم آورد و مجبور شد وزیر سحر و جادو بشه ، دوران وزارت وی مصادف بود با ...
در همین لحظه در بار دیگه باز میشه و کوییرل وارد کلاس میشه ، در رو به آرومی پشت سرش میبنده و میاد روی سکو و رو به بچها از توی جیبش یک کاغذ در میاره و بدون هیچ مقدمه ای شروع به خوندن کاغذ می کنه:

ها سلام تو همتون! چطوری هدی!
هدویگ : نوکرتم!
کوییرل ادامه داد :باش تا اموراتت بگذره ، ها بچه ها میدونم که خیلی مشتاق بودین منو ببینید! میدونم! مگه نه؟
همه : نه!
کوییرل ادامه داد : هه هه ! میدونستم! خب بچه ها راستش من الان دارن توی پارتی حاجی دارک لردینا و ممل حرکت میزنم وقتی شما دارین این نامه رو میخوندی ، ولی نگران آینده شغلی من نباشید! کوییرلو خر کردم! بهش گفتم فنگ دیشب چون از عملکرد بچه های کوییدیچ ناراحت بود پاچه ی منو گرفته و من الان یه پام قطع شده و خون ازش فوران میکنه و هیچ امیدی به زندگیم نیست و برام قبر خوشگلی بخرید ازم به خوبی یاد کنید! خره دیگه! اصن آدم چقدر ابله! چقدر ساده لوح! کسی که ولدی به اون تابلویی میاد گولش میزنه! خب ابلهه دیگه! ها ولی خیالتون راحت پای تلفن کلی براش فیلم بازی کردم گریه کرد اصن!! ها ها!
خب بچه ها ، ببینید جلسه ی دومتون اینه ! ماگل ها ، عادت ها!
اصولاً ماگل ها یه سری عادتایی دارن ، تو همشون هست! دختراشون مثلاً عادت دارن خوشونو برای پسراشون عزیز کنن! پسراشون دختراشونو بزارن سر کار! ولی جادوگرا که شما باشید اصن فکرشم نکنید اینجوری نیستید! همین کوییرل! این عادتشه که گیر بده! دست خودش نیست! گیر میده ! یا مثلاً بیل! فقط بلده زیر نویس بره رو اعصاب! دست خودشم نیست دیگه! ولی دقت کنید که مدیران گلهای سایت هستند و ما اونها رو بیشتر دوست داریم و من کلاً منظورم بیل ویزلی و پروفسور کوییرل خودمون نبود! من منظورم این بود که ای تویی که عادت داری خالی ببندی! نبند! من اصلاً نمی خوام اشاره ی مستقیم بهت بکنم ویلی ادوارد! من خیلی مرام تر از این حرفام! نبند! ، ولی اینا اصن ربطی به درس نداشت! درسمون در مورد ماگل ها بود و عادت های اونا!

ماگل ها عادتها! :

بر طبق نظریه ی ماگلی به نام فرویدون! که بعضی از کسانی که باهاش پسر خاله شدند وی را فروید هم صدا میزنند ولی وی اون فروید نیست و یکی دیگه است ، ماگل ها اصولاً عادت به عادت دارند! آنها عادت ها می کنند به عادت کردن ، عادت می کنند به زندگی کردن ، آنها عادت می کنند به کار کردن ، به محبت کردن ، آنها عادت دارند که عادت کنند! آنها به حدی عادت را دارند که عادت کردند عادت کنند! (خلاصه : ماگل ها عادت کننده هستند!)(هیچ نکته ی انحرافی هم ندارد هر کسی پیدا کرد خودش منحرف است و برود خود را به منکرات تحویل بدهد)
بر طبق نظریه ی ماگلی به نام فرویدون ! که وی آن فرویدون بالایی نیست ، عادت ها از ماگل ها خسته شده اند و همیشه سعی در ترک آنها دارند! ولی چون انسان ها به عادت کم نیاوردن خیلی علاقه دارند و از وی الگو گرفته اند ، کم نمی آورده ! و سعی به ترک عادت ها می نمایند تا به خیال خودشان عادت ها را پیچانده ، مانع کم آوردن خود گردند! گراپ ، در جمعی از رفقای میتی کومون گفت : من کرد هرماینی به عادت دوست! من خواست ترک عادت کرد هرماینی را ! (خلاصه : انسانها علارغم عادت کردن ، عادت گریز هستند) (نکته ی انحرافی داشت تا دلت بخواهد!)
بر طبق نظریه ی ماگلی دیگر به نام فرویدونزکچ! که گول خوردی و این همان فرویدون اولی است که تغییر شکل داده بوده نشناسیش! ماگل ها بسی گیج و دوگانه سوز ، ها نه دوگانه هستند! این دوگانگی از آنجا بر آمده که آنها اول با کلی مهربانی عادت را گول زده و وی را راضی به ، یعنی عادت کردن می کنند ، سپس وی را پیچانده ، ترک گفته ، عملاً وی را می پیچانند! ای نامرد! بی مهر! بی عطوفت! بی کلاس! (خلاصه : ندارد )(نکته ی انحرافی هم ندارد ) (نتیجه گیری دارد!: به هیچ وجه ماشین های خود را دوگانه سوز نکنید ! )

اینم از درس ماگل ها ، عادت ها!

تکالیف :

1- بر طبق نظریه ی فرویدون ، نظر شما در رابطه با اینکه فرویدون حرف مفت زده است یا نه ، هر چه می خواهد دل تنگت بگو( یه سه چهار خط فرویدون رو به منجلاب بکشونید حال کنید! دور هم بخندیم!)(مثال : گراپی بزرگ در دفترچه ی خاطرتش نوشته بود ، ما میکرد فرویدون را صبحها ، بیدار ، شبها می کرد فرویدون را بیدار! و همچینین ادی ماکای اعظم در مقاله ای آورده بود : من یک بار داشتم جوراب های فرویدون را می شستم ، متوجه گشتم وی یک معتاد علاف بوده که سه زن را در دم طلاق داده و هشت زن را کشته و به حمید کوچولو نیز نظر سوء داشته و می خواسته تا آبنبات وی را از او به سرقت ببرد ! زیرا دچار عقده ای بوده که در بچگی یک بار مادرش برایش آبنبات خریده بود ولی وی به علت هوش سرشار آبنبات را داده بود به دختری در بغل دستش و دختر نیز آبنبات را خورده و با زبان درازی وی را مورد سوختگی ماتحت نموده ، حتی گفته شده وی با حرکت آیینه سعی در جلوگیری از سوزش بیشتر داشته که مادر دختر این صحنه را دیده و گمان برده وی در شرف اقدام خبیثانه ای به نام فحش دستی بوده! پس گوش وی را گرفته و یک نر و ماده به وی ارزانی داشته! ادی ماکای از جواب این سوال که با شستن جوراب وی چگونه به این همه اطلاعات رسیده سکوت و تقاضا وکیل کرد!)(دیگه مثال هم زدم بهونه نیارید چقدر سوالاش سخته چه کلاس بدی)

2_ عادت ها چرا با اینکه میدانند ماگل ها بی وفا هستند و به زودی آنها را می پیچانند باز گول آنها را می خوردند؟!

3_ خاطره ای از پیچاندن یک عادت در هر چند سطر حتی شده یک سطر نوشته و بنویسید ( توجه نوشته و بنویسید در اینجا فرق داشته و هر کی غلط گرامری بگیره ...!)

همین!

برید حال کنید کوچولو های من! بخورمتون! نازتو برم! برید ، برید سریعتر خودتونو نجات بدید! ، ها راستی ، یادتون نره از اون دوست خوبمون امتیاز مورد نظر برای کم شدن رو اعلام بدارید تا ببینیم چه شود! یا حق!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۰:۳۴ شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۵
#10
دوئل چيست؟

دوئل جاسمی است ، که در سر راه وی نور ممد و گیلیدی دارند کتک کاری می کنند ، و در این حالت جاسم مورد نظر به آن دو میگوید ، دعوا نکن ، لپ لپ دوتایی بخور! و گیلیدی از سوراخ یک لپ لپ دوتایی در میاورد و می دهد به دست آن دو و ان دو با هم سر لپ لپ دعوا می کنن و گیلیدی متوجه اشتباه خودش میشه و دوئل را چیست کرد!
دوئل گیلیدی است ، که در سر راه گذاشته شده و خانواده ای بدبخت در بین راه وی را بزرگ میکند و در انتهای راه بزرگ شده ی وی را پیاده و جاسم بین راهی را بر داشته در بین راه بعدی بزرگ کرده و در انتهای راه پیاده و نور ممد را دیگر بیخیل میشود چون دیگه دهنش صاف گشته بوده!

دوئل كيست؟

وقتی دو تا کور ممد با دوتا جاسم ازدواج کنن ، دوئل به دنیا میاد!
وقتی دو تا گیلیدی با جاسم و نور ممد ازدواج کنن ، دوئل اولی از دنیا میره!
وقتی سوال چرت باشه ، منم خوابم بیاد! دوئل میاد بیرون و با نور ممد و جاسم و گیلیدی لپ لپ جوجه طلایی می خرن!
دوئل كجاست؟

هر جا جاسم هست ، هر جا نور ممد هست ، دوئل و گیلیدی اونجا هست( تبلیغ اشی مشی)
به لطافت گیلیدی! به ظرافت جاسم! به سان نقش یک قالی ، دوئل ستاره ی لندن!
با کفش وارد نشوید! چرا دهنتون بو میده؟ حتی یه مو هم نباید از سرتون کم بشه! (دوئل همینجاست!)
دوئل ، ساخته ی مجید مجیدی ، با بازی تحسین بر انگیز پژمان بازغی ، دوئل ، برنده ی هفت جایزه فیلم فجر!


<خالی خواهد بود ، برای همیشه>






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.