جواب این سوال را تمام مرگخوارها میدانستند ... اما او دیگر در بینشان حاضر نبود. بدون رد و بدل شدن صحبتی، تصمیم بر این شد که دست از بازی کثیف انتخاب داوطلب بکشند و زمان را با سوال «حالا کی بره اون گاوچرون گم شده رو بیاره؟» تلف نکنند. بنابراین تمام آنها به صورت دسته جمعی راهی محل اختفای ساکن قدیمی خانه ریدل شدند. از فراز کوهها و تپهها گذشتند، روزها و شبها را گذراندند و از موانع و دشواریهای مسیر عبور کردند تا بالاخره به روستا رسیدند. سراغ روستایی پیر را از اهالی روستا گرفتند اما او آنجا نبود. مرگخوارها امیدشان را از دست ندادند و آن قدر پرس و جو کردند تا نشانی از او بیابند. عاقبت جوینده یابنده شد و یکی از اهالی به آنها خبر از مهاجرت باروفیو داد. مرگخوارها مجددا راه سفر در پیش گرفتند و در سرزمینی دور، باروفیو را در دفتر کارش یافتند.
- دفتر مرکزی حذب گِوِنیسم - حامیان حقوق برابر گاومیش و انسان - ره خوش آمدید. چه کمکی من ره ساخته هسته؟
کراب که احساس میکرد روابط عمومی قوی تری نسبت به سایرین دارد و میتواند از جذابیتهای ظاهریاش برای جلب توجه باروفیو استفاده کند جلو آمد و گفت:
- سلام باروفیو!
ما اومده بودیم که ... چیزه ... بگیم چقدر دلمون برای تو گاومیشهات تنگ شده بود!
- شما ره متاسف هستم. این حرف شما کلیشههای گونهای ره دامن میزنه! یعنی هر کی گاومیش هسته، گنده هسته و تو دل شما جا نمیشه؟
لینی جلو آمد تا گند کراب را جمع کند.
- نه!
چیزه ... ولش کن اصلا ... خودت خوبی؟
- جای تاسف ره داره! جامعه شهری همین هسته؛ تا متهم به گونیستی میشید، گاومیش ره از صورت مساله حذف میکنید و اصلا حالش ره نمیپرسید.
بلاتریکس با غضب نگاهی به لینی و کراب انداخت و پیش از این که کسی بیشتر گند بزند، سراغ اصل مطلب رفت.
- ول کن اینها رو باروفیو. نمیفهمن چی میگن!
ما اومده بودیم ازت خواهش کنیم با ما بیای خونه ریدل و تو دوشیدن یک گاو بهمون کمک کنی.
- وای بر شما ... چقدر شما شهریها عقب افتاده هستید!
امروزه در هیچ روستایی گاوها ره نمیدوشن. اختیار شیر گاو با خودش هسته.
- داری زیاده روی میکنی باروفیو! کدوم گاوی با دوشیده شدن مشکل داره؟
- همین دیگه! انقدر گاوهاره از گوسالگی دوشیدید که اعتماد به نفسشون ره از دست دادن. الان گاوهای روستایی ثابت کردن که اگر انسان اونها ره محدود نکنه و فرصتهای برابر ره داشته باشن، میتونن از سیطره انسان خارج شده و پیشرفت کنن. هرچه سریع تر دفتر من ره ترک کنید. به زودی منتظر توضیح در مورد رفتار گاوستیزانهتان در دادگاه هستم.
مرگخوارها مطمئن شدند از باروفیو که روزگاری شیر گاومیش را لیتر لیتر در حلق آنها میریخت، پس از روشنفکر شدن آبی برایشان گرم نمیشوند و دست از پا درازتر از سفر دور و درازشان به خانه ریدل بازگشتند.