لرد آهي از ته دل كشيد و با عصبانيت رو به بليز و بارتي كرد:
- تا كي بايد خرابكارياي شما دو تا رو جمع كنم؟ حتما اينم يكي از همون نقشه هاي بليزه كه به قول خودش به عقل جنم نمي رسه!
- دقيقا ارباب اين يكي از نقشه هاي بي نقص منه.
بيرون از اتاق بازجويي سه لباس سبز پوش كه دو نفرشان ديگر سبز پوش نبودند به فكر فرو رفتند.
لباس سبز پوش شماره ي يك: ما چرا به همين سادگي حرف اينا رو قبول كرديم؟
لباس سبز پوش شماره ي دو: ما هميشه به همين سادگي حرف اينا رو قبول مي كينم؟
لباس سبز وش شماره ي سه: آه..چقدر بشر دوستانه!
بليز و بارتي با هجوم سه لباس سبز پوش دوباره دستگير شده و به شدت ارشاد مي شوند ، دامبلدور هم رو به آلبوس سوروس مي كند :
- چيكار مي كني ها؟ من وقت ندارم بايد به كلاسام برسم!
- ببين آلبوس من ... من...
- من چي ؟ بگو طولش نده.
- من در حال حاظر اين تعداد سيفيد تو بساط ندارم ولي...
بعد از كمي مكث و تفكري زود گذر ، نيم نگاهي به لرد انداخت كه با چهره ي فوق العاده سيفيدش گوشه ي ميز خود نمايي مي نمود . لرد در بند ماموران كيسي حاظر و آماده به شمار مي رفت . بهتر از اين نمي شد!
- ولي فك مي كنم لرد مورد مناسبي باشه ، اون به حدي سيفيده كه بايد براي نگاه كردن بهش از فيلتر تلسكوپ استفاده كني ! ديگه چي بهتر از اين مي خواي؟ اون الان اسير منه.نظرت چيه؟
- هوم ... قابل تأمله!
در اين ميان لرد كه از قبل به صحبت هاي آنها مشكوك شده بود با قدرت ذهن خواني فوق خفنزش از ماجرا سر در آورده ، به شدت داغ كرده بود و ...بووووووم ، سقف پايين آمد و لرد خودش را آزاد كرد . او از قدرت ذهنش به شكلي خفنز استفاده كرده بود!
- پناه بر ريش مرلين ،اين ديگه چي بود؟
لباس سبز پوش شماره ي يك در جواب وزير به اصطلاح مردمي: واووو... چه ذهنه خطرناكي داره!
لباس سبز پوش شماره ي دو: آيا اون هميشه ذهن خطرناكي داره؟
لباس سبز پوش شماره سه: چه شجاعتي!
لرد كه از چشم هايش خون بيرون مي زد به طرف بليز و بارتي رفت و با دست راستش هر دوي آنها را از قسمت يقه گرفت ، و با مشت چپش كه گره شده بود از سقفي كه وجود خارجي نداشت خارج شده و به پرواز در آمد .اما قبل از رفتن به آسپ گفت:
- فك نكن راحتت مي ذارم،من برمي گردم و بالاخره گيرت ميارم .
لباس سبز پوش شماره ي يك :اون خيلي خطرناكه!
لباس سبز پوش شماره ي دو:آيا اون هميشه خيلي خطرناكه؟
لباس سبز پوش شماره يسه: اون خوده بتمنه!