- ما آمدیم کمی از شما.
یعنی ... کمی شما از ما.
یعنی ... کمی خودمان از خودمان مشورت بخواهیم.
که ...
- که وقتی خلایق اومدن پیش من دعا کنن و درد دل کنن، از شما الگوبرداری کنم و بهشون مشاوره بدم؟
- آفرین! خوب ادامه جملهمان را حدس زدی مرلین. باز هم از این معجزات بلدی؟ مثلا اگر ما به خودمان بگوییم که عاشق یک پرتقال شدهایم، خودمان به خودمان چه پاسخ خردمندانهای خواهیم داد؟
- با زبانی موجزتر و بیانی رساتر از من این موضوع رو به خودتون تفهیم خواهید کرد که «عشق یه سره، مایه دردسره»
و باید عاشق کسی شوید که عاشق شما باشد.
- آخرش را کمی خراب کردی مرلین.
باید کسی که ما عاشقش هستیم، عاشق ما بشود.
- آمممم ... خوب اون که از ید قدرت شما ... یعنی ... در ید قدرت شماست.
- خوب بشود.
- خوب به خودش ...
- اراده کردیم ... کافی نیست؟
- آهان از اون لحاظ.
اجازه بدین
... خوب فکر کنم ارادتون به وقوع پیوست ارباب.
- درست فکر میکنی.
مگر ممکن است نپیوندد؟
ما برویم فصل را به وصل بدل نماییم.
درست است که مرلین از ابتدای سوژه تا الان تغییر شناسه داده و این مرلین، آن مرلین نیست! اما همانطور که مطابق جمله کلیشهای گزارشگرهای کوییدیچ، «میلان همیشه میلانه»، مرلین هم همیشه مرلین است. همچنان کهولت سن دارد و در برآورده کردن حاجات، خطا میکند. آن هم در محوطه جریمه! داور هم سریعا سوت زد و نقطه پنالتی را نشان داد و اسطوره پنالتیزنهای دنیا وارد سوژه شد.
- صبر کن! نزن! باید برم VAR!
- نزن کیلو چنده؟ پنالتی مال خودتون. من اومدم ابراز علاقه خاص کنم.
- به کی؟
- به ایشون.
- به ما؟
شما کی باشید اون وقت؟
- بهترین فوتبالیست دنیا.
اونم به انتخاب خودم.
- چه تفاهمی! ما هم به انتخاب خودمان قویترین ارباب دنیاییم.
ول متاسفیم آقا! ما عاشق پرتقالیم.
- اتفاقا همه مردم پرتغال هم عاشق شمان! همشونم تو راهن! من جت شخصی داشتم زودتر رسیدم. بله رو بگین تا رقیب زیاد نشده.
- مرلین؟
بارگاه ملکوتی تر بود و مرلین نبود!