-
یکی یکی چمدون ها باز شد و با فکی افتاده به سرزمین پیاز محفلی ها غیر علیشون خیره میشدند.
- چی به سر اینجا اومده؟
پومانا که خطر سنجش خراب شده بود، به بچه ها استرس وارد میکرد.
-خطر تو راهه!
بچه ها از هول برخوردو هشدار خطر های پومانا، و گلوله های چمدون میدویدند و ازین رو، همین دویدند، اونایی که رسیدند به هاگوارتز رو هول میکرد و اوناهم بی دلیل میدویدند.
- چرا میدویی؟
- نمیدونم دیدم همه دارن بدو بدو میکنن گفتم منم همین کارو بکنم.
روی سر پومانا چراغ های قرمز و آبی روشن شده بود.
-خطر، خطر!
با هر رد شدن از روی باغچه، یک لگد نثار علی میشد.
-حیف که پتبغ نریعت.
رز داشت بی دلیل تو حیاط میدوید، که از روی علی رد شد. صدای خفه ایی انگار که تو دهنش پر باشه توجهش رو جلب کرد.
- بر... مازغخیس.
- صدای چی بود؟
علی متوجه شد که یکی متوجهش شده. پس شروع کرد با دهن پر خاک داد زدند.
- ایکجینجا.
- ها؟
- با نحمدیقعک.
ناگهان حس شیشم رز پیداش شد. انگار علی آرزو کرده بود حس شیشم رز، بیدار بشه.
-رز؟
-اع! تو کی؟ چرا شیش تا سر داری؟
رزِ شیش سر مثل رز شیش تا سرش میلرزید و جواب میداد. در حیاط بل بشویی به پا بود. آژیر خطر پومانا هنوز درست نشده بود، و بچه ها داشتند بی دلیل تو حیاط میدویدند.
- من حس شیشمتم.
- چرا شیش تا سر داری خب؟
- از اسمم معلوم نیس؟
- اصل بده.
- رز شیش سر، هم سنت از ذهنت. اند یو؟
- رز زلر، بچه ها میگن رز ویب، هم سنت از منزل آباد.
- خوشبختم.
- می تو!
انگار از اومدن حس شیشم رز، چیزی نصیب علی نشد. پس وجدان رز رو آرزو کرد. ناگهان بالای سر رز ها متنی اومد.
نقل قول:
vojdan roz joined the group
یک رز با سیبیل های بلند اومد.
- فکر خودتان نیستین، فکر اون بدبختم زیر زمین باشین!
ناگهان رز ها برگشتند، و با دیدن وجدان رز لرزششون بیشتر شد.
- سلام تو کی هستی؟
-س. من وجدان رز هستم.
-خب چی گفتی اون بالا؟
- گفتم که علی محدود شده آزادش کنین. اومد پیوی گفت به ادمین بگو.
- صبر کن برم چک کنم.
رز چشماشو بست و پیامی برای علی اومد.
نقل قول:
. رز زیر پاش چیزی احساس کرد ولی بیشتر فشار میداد. وجدان رز چشماشو بست و باز کرد.
-ادمین جان! الان اومد پیوی گفت پاتو از روم بردار.
- چطور مگه زیر پامه؟
و ناگهان کف پاشو نگاه کرد. بعد از چند ثانیه به حالت اول برگشت.
- زیر پام چیزی نیس که.
-
-
-خب چیه؟
- منظور زیر خاکه.
- آها خب زود تر میگفتین.
علیرضا رو آورد و زمین رو کند. علی با دهنی پر از خاک و چشمانی قرمز به رز ها خیره شده بود.
-
-
-
-
علی هر لحظه قرمز تر میشد. علی قرمز شد، قرمز شد، بنفش شد و بغضش که پر داد بود ترکید.
-یره های شل مغز قناص الاعضا. مگه تو مختان کاه جا کِردند و .....+۱۸
همینطور که از فریاد های علی موهای رز به عقب میرفت، ناگهان پیامِِ...
نقل قول:
-عیشش مرتیکه بی ادب.
Roz shesh sar left the group
- حیف که زن اینجا هست. اه مرسی.
Vojdan roz left the group.
جلوی علی و رز نمایان شد. علی ماند و رز، و بچه هایی که بی دلیل داشتند میدویدند.
- چیزی شده
- چیزی نشده؟
قالیچه اش رو از روی زمین ورداشت و شروع کرد غر غر کردند.
- خانم جان مگه مو پیازوم که خاکُُم کردی؟
- درد خانم جان!
- مو باید عصبانی یا شما...
و در حالی که زیر لب غر می زد، نگاهی که ویلبرت انداخت که دومین نفر بود که ایستاده بود و به خاطر سازش اشک می ریخت. رفت سمتش و پیامی رو به روی رز اومد.
نقل قول:
- یره چرا گریه مُکُنی؟
- سازم.
- آخ آخ. اگه این برار من اینجا بود، سازت رو درست مِکرد یدونه نو هم برات میاورد.
- کدوم برار؟
- همین برارم
اصغر باکردارو در بهت و حیرت ویلبرت، اصغر باکردار با آهنگ نمیچینوم گلی از میان پیازها بیرون پرید و یک عدد ساز جدید به ویلبرت داد. خوش و بش گرمی به زبون کرمانجی کرد با بشیر و به خواجه ربیع برگشت.
علی با دیدن پومانا به سمتش رفت و با ضربه ایی به پومانا، پومانا رو درستش کرد.
- دردِ خِطر، مرگه خطر. همرو دیوونه کردی.
همان لحظه پیامی جلوی پومانا ظاهر شد.
نقل قول:
The return to the factory was successful.
با قطع شدن آژیر خطر پومانا بچه ها دیگر به دویدن ادامه ندادن.
اما در کیلومتر ها آنطرف تر، در ایستگاه کینگزکراس
..