مرگخوار ها کمی سر های خودشان را خاریدند, بعد هم کمی سر های همدیگر را خاریدند. اما چون کار داشت به جاهای باریک میکشید, دست از خاریدن برداشتند. فکر تام به نظر زیاد بد نمیرسید.
-خب حالا چطوری باید شبیه خرگوش بشیم؟
تام آماده این سوال بود و یکی دو تا جواب توی آستینش آماده کرده بود. میخواست یکی از جواب ها را از آستینش بیرون بکشد اما جوابش گیر کرده بود.
-مگه از تو سوال نمیکنیم؟
-کار و زندگی داریما!
تام بالاخره یکی از جواب ها را از آستینش بیرون آورد و گفت:
-دندون خر!
مرگخواران با گیجی به تام و بعد به همدیگر نگاهی کردند. تام که متوجه شده بود یک جای کار می لنگد دوباره نگاهی توی آستینش کرد و متوجه شد جوابش موقع بیرون کشیدن نصف شده!
بعد بقیه جوابش را هم بیرون کشید و دو تکه را کنار هم گذاشت.
-آها! الان درست شد! گوش دندون خر!
مرگخوار ها هنوز هم به نظر کاملا گیج می رسیدند.
تام که هول شده بود با نگرانی دوباره توی آستینش را نگاه کرد اما خبری از تیکه های جوابش نبود. پس دوباره نگاه کاغذ هایش کرد و در حالی که لامپ در حال سوختنی بالای سرش روشن شده بود گفت:
-آها همینه! دندون خرگوش! به دندون خرگوش نیاز داریم.
همه اعضای بدن تام بی کیفیت بودند و زهوار در رفته... حتی لامپ ظاهر شونده ی بالای سرش.