هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
کریچ نوشت:
نقل قول:
دخترک جن رو ضد کنار


ای خداااااااااااااااااااااااا ! من فقط دو روز نبودم! آداسو که اشغال کردید هیچی ویروس دامبولیسمم همگانی شد؟
ولی نه بی شوخی به خاطر این که دوباره به فکر آداس افتادید مرسی به عنوان قدردانی منم بازی!

***

آسمون هفتم _ کاخ ونوس
ونوس روی تختش لم داده و پاشو انداخته رو پاش: میکشمش...نمی کشمش...می کشمش...نمی کشمش...می کشمش...نمی....
باد شدیدی میاد و گلی رو که ونوس مشغول پر پر کردنش بود با خودش می بره.
ونوس آهی می کشه و به این فکر می کنه که وظایف خدا بودن چقدر سخته و موقعی که تو آداس بود چقدر بهش خوش می گذشت!

ونوس با خودش: یعنی بچه ها الان دارن بدون من چی کار می کنند؟

در همین لحظه صدای ترق بلندی میاد و یه موجود خاکستری رنگ جلوی پای ونوس ظاهر میشه!

ونوس: هووووووووو کمتر گرد و خاک کن لباسم خاکی شد! کریچر!

کریچر: این دختره اصلا خجالت نمی کشه...منو به زور از آداس انداخت بیرون! یعنی که چی باید برم اعضا رو بیارم؟

ونوس: دختره؟ کدوم دختره؟ درست حرف بزن ببینم؟ !

*
یک ساعت بعد!
ونوس صندل ها شو به دستش گرفته و آروم آروم به قصد فرار دارند با کرچر به سمت دروازه ی کاخ المپ می رند!

کریچر: این یکی دختره هم با این که خداست در خلی دست کمی از اون یکی نداره!

ونوس: هیسسسسسسسسسسسس آروم باش اگه گیر بیفتیم پاپا زئوسم دیگه نمی ذاره من باهات بیام ها!

کریچر:

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم!

****

برای ادامه دادن به رنگ فونت "بوم " توجه کنید!!!!


ادامه دارد...




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
دخترک در حالی کهبه كريچر نگاه ميكرد گفت : جنگل؟؟؟ ..... مگه آتیش گرفته
کریچر : آره باو قدم نهزت ابنجا رو هم گرفت
دختر سرش رو با دو دستش میگیره ( تریپ وای چه مصیبت بزرگی) : اینا همش علامته
کریچر که معلوم بود با توضیح دادن هم چیزی متوجه نمیشه پرسید : علامت چی؟ نهزی تو
دختر بلند میشه و می یاد در رو میبنده و از اون ور در میگه: باید هر چه زودتر بقیه رو پیدا کنم , شرایط عوض شده , بوی توطئه میشنوم , اول جنگل و بعدا حتما خود ما , در ضمن یک بار دیگه ببینم پشت دردید میزنی خودت میدونی البته این تا زمانیه که بقیه بیان چون به محض ورود اونا باید اینجا رو ترک کنی
ببینم گفتی نمیدونی کجان؟
کریچر که داشت در رو هل می داد : ببین من این طوری از پشت در راحت نیستم درو باز کن تا بیام تو بهت بگم
دختر در رو باز میکنه
دخترک : چیزی میدونی که من ندونم؟
کریچر ادامه داد: وقتی اومدم اینجا یک نامه روی میز بود منم انداختمش تو شومینه , آخه میدونی هوا خیلی سرد بود باید یک جوری خودم رو گرم میکردم
دختر: چی کار کردی؟ الان من از کجا بفهمم اونا کجان
کریچر یک نگاه عاقل اندر سفیه به دختر میکنه و میگه: نامه رو قبل از سوزوندن خوندم
نوشته بود
سلام مازای عزیز من و میلی و فلی و آوی و لیلی و ................................ مادام ماکسیم وقتی دیدم تو خیلی وقته رفتی و برنگشتی و احتمالا مردی رفتیم سر زندگی هامون , همون طور که خودت میدونی عوامل نفوذی ما همه جا و حتی بین مسئولین رده بالای جامعه مثل وزرات حضور فعال دارن پس جای نگرانی نیست
به امید دیدار ونی
دختر دوباره اون قیافه ی مصیبت وارده رو به خودش میگیره و قبل از این که در رو محکم ببنده میگه: کدوم عامل نفوذی , همه چی از دست رفته
در طول شب خواب به چشم کریچر نیومد چون دختر مدام فریاد میزد و به زمین و زمان فحش می داد
صیح روز بعد کریچر برای امر خطیری از جانب دختر فراخونده شد باید به خونه ی تک تک اعضا میرفت و اونا رو از وضع جدید با خبر میکرد
تنها یک مشکل وجود داشت و اون این بود که کریچر نمیدونست وضع جدید یعنی چی


بهتره در مورد اومدن تک تک اعضا به مقر هم کار بشه یک دفعه و تو یک پست همه رو وارد نکنین
( البته اگه خواستین ادامه بدین وگر نه خودم پایه ام)

=-=-=-=-=-=-=
به دليل ويرايش پست سرژ اين پست هم مجبور شدم ويرايش كنم
لطفا رعايت كنيد!


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۱:۱۶:۵۵
ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۱:۳۳:۰۷

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
آفتاب بود غروب شد خورشيد رفت تاريك شد همه جا پر از رعب وحشت شد ، گرگينه ها در حنگل زوزه ميكشيدند و خفاش ها وقتي به دنيا ميامدند مادر خود را ميخوردند ، رعد برق زد و نصف جنگل در آتش سوخت و سفينه اي كه امپراطور سوار بر آن بود سقوط كرد در جنگل و بقيه جنگل هم در آتش سوخت!!

باران گرفت و آتش خاموش شد و دوباره تره ريهان رعنا جعفري و كلا سبزيجات در جنگل در آمد(نمونه يك فضا سازي مفيد)

كريچر كه بعد از ديدن شعله هاي آتش در جنگل به دخترك مشكوك شد كه نكنه كار دخترك باشه ، به طرف در اتاق رفت و سر راه پاش به چيزي گير كرد و با دماغ خورد زمين و انحراف دماغش درست شد!!

كريچر:مرلين پدر مادر اين چيزي كه پام بهش گير كرد رو بنمايه ، بدون جراحي پلاستيك دماغم چه خوشگل شد!!

كريچر ميره و از سوراخ كليد اتاق توي اتاق رو ديد ميزنه
ناگهان در باز شد و كريچر چسبيد به ديوار و دخترك كريچر را در آستانه در ايستاده ديد كه داره به دخترك نگاه ميكنه

دخترك:چي؟ تو خجالت نميكشي جن بي حيا هنوز كسي نيومده؟

كريچر: اين جنگل رو تو آتيش زدي؟!!

=-=-=-=-=
ويرايش شد
سرژ جان لطفا رعايت كن!
ماندانگاس


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۱:۰۷:۰۹


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
بالاخره بعد از مدتها اینجا خلوت شد و از اونجایی که از آخرین پست خیلی گزشته فکر کنم اشکال نداشته باشه موضوع رو عوض کنم موضوع برمیگرده به زمانی که تانکس (تنها ساحره ی مدیر ) از مدیریت سایت کنار رفت
و تنها پایگاه ساحره بین مدیران نابود شد
__________________________________
8 ماه قبل


دخترک در حال دویدن توی جنگل بود هم اکنون متوجه چیزی شده بود که حتما باید بقیه رو در جریان میگذاشت
چند دقیقه ایستاد و به درختی تکیه داد
هه ها هه ها هه ها هه ها(صدای نفس نفس)
زیر لب چیزی میگفت
--- خدابکشت ونی این همه احتیاط برای چی آخه *
دوباره شروع کرد به دوئیدن از دورشمایل کلبه ای چوبی دیده شد و از لبخندی که روی لبهای دختر نشست به وضوح می شد تشخیص داد که به مقصد رسیده
درپیشگاه در ایستاد و چند ضربه ی آهسته به در زد
---ونوس ........ ونوس در رو باز کن
در با صدایی آزار دهنده باز شد و چشمهای دختر از دیدن موجودی که در آستانه در ایستاده بوده گرد شد
--خدای من کریچر تو اینجا چی کار میکنی؟
-- ای خدا من چقذه بدبختم به من نیومده آرامش داشته باشم هر جا میرم یکی باید مزاحم شه
دخترک جن رو ضد کنار و وارد کلبه شد و حالی که دور خونه میگشت بلند بلند افرادی رو صدا میزد
ونوس.............میلی.............. فلور کجایید
وقتی از خالی بودن خونه مطمئن شد جن رو مخاطب خودش قرار داد و گفت
هی تو کریچ اینا کجان؟؟؟
--- من نمیدونم اینجا خالی بود اومدم اشغالش کردم
دختر: مگه خودت خونه نداری؟
کریچر: این دامبل اومده تو محفل تلپ شده منم باهاش حال نمیکنم از اونجا زدم بیرون
دختر پیش خودش زمزمه کرد: اینا کجا گذاشتن رفتن؟ اصلا حس مسئولیت ندارن
کریچر: خودت این همه مدت کجا بودی؟
دختر: ها؟؟......... چیزه .... من ماموریت مهمی داشتم در ضمن به تو ربطی نداره
کریچر پشتش رو میکنه به دختر و میره کنار شومینه لم میده
دخترک بی توجه به جن وارد یکی از اتاقا میشه و در رو پشت سرش میبنده
از آخرین حرفها یی که قبل از ورود به اتاق زد می شد فهمید پیدا کردن افراد دیگه براش خیلی مهمه
*= ونوس برای امنیت بیشتر پایگاه آداس طلسم غیب و ظاهر شدن روی اون گزاشته ومازمول برای رفتن به اونجا مجبور بوده خارج منطقه ی طلسم ظاهر بشه و بقیه رو پیاده بیاد


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۰:۵۹:۲۵
ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۱:۲۶:۲۶

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
هنوز صبح نشده که..شق!!در می خوره به دیوار و باز می شه!!(نه بابا!! )
یه ساحره که کلاه رداش روی صورتش اومده وارد می شه.یه ردای سیاهه سیاه!!کلاهش رو از روی صورتش بر می داره تا با کسانی که مثلا باید با این طرز در باز کردن ترسیده باشن روبرو بشه.با روحیه ی هر چه تمام تر :
-سلام!!
هیچ کس تو حیاط نبود!! یک نفر از پنجره سرش رو میاره بیرون.موهای سیاه و به هم ریخته ی اوریل صورتش رو پنهان کرده بود.(از توضیح بیش تر معذوریم!! )
-هوی!!چته خانوم؟..
-سلام!!
-اِ اندرو تویی؟..این جا چی کار می کنی؟
- ..اومدم آب بخورم.
-جدی؟
-قربونت بیا برو بخواب!!حالت خوش نیست!!
ونوس سر و کله اش پیدا می شه.چادر گل گلی اش زیر نور ماه می درخشد!!
ونوس : این جا چه خبره؟..
اندرو : سلام!..اومدم این جا به جمع شما ساحره های گرام بپیوندم!!
ونوس دستانش را از هم باز کرد و اندرو را بغل کرد و در حالی که به پهنای صورتش می خندید : خوش اومدی!!و اون رو به سمت داخل راهنمایی کرد.تمام مدت از اداس و فواید و اینکه باید فلان جور باشه و اون جور برایش سخنرانی کرد.بالاخره وقتی به دو اتاق خواب رسیدند حرف هایش را در مورد چگونگی تشکیل اداس قطع کرد و در یکی از اتاق ها رو باز کرد.

------------------------------------------------------------------------

به این می گن جفت پا جهیدن در تاپیک و رول!!
من همین اطلاعات رو هم که دارم از اوریل دارم!!می دونم مزخرف شد!!می خواستم ادامه بدم باحال بشه..ولی خب نمی دونستم این اتاق ها چه جورین!!.شد یک خاله بازی تمام عیار!!...نندازین منو بیرون ها!!...دفعه ی بعدی افتخار می کنید که من در این جا هستم!!( )


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
بلیز درحال رقصیدن با گراوپ انقدر به مخ خودش فشار آورده بود که چطوری فرار کنه قرمز شده بود! آهنگی که ونوس برای رقصشون گذاشته بود یه چیزی تو مایه های باباکرم هوی متال بود که معلوم نبود چطوری باید باهاش رقصید! بلیز همینطور که اینور اونور تاب میخورد یهو یادش افتاد که توی حرکات این رقص یه تیکه هایی هم هست که بیاد دو طرف رقاص هم دیگه رو ول کنن! "چراغ روشن شد!" خلاصه کلی انرژی مثبت و منفی و خنثی جمع میکنه و در یه موقعیت مناسب دست گراوپ رو ول میکنه و یه دور دور خودش میزنه بعدشم سریع برای اینکه کسی بهش مشکوک نشد میپره بقل گراوپ"آخه گراوپ وقتی میرقصه خیلی خوش تیپ میشه" خلاصه یکی دوبار بر میگرده ؛ دیگه یواش یواش داشت تصمیمشو میگرفت که ایندفعه ول کرد سریع فرار کنه که یهو میبینه سالی از دور داره میاد!
(اینو فعلا داشته باشین)

سالازار با ردای شکی رنگی در حالی که کلاهشو تا پایین صورتش کشیده جلو به آرامی به سمت اداس گام بر میداشت! گویی میلغزید! صدای گام هایش بر روی یخ ها طنین انداز بود و هر گامش هماهنگ با ریتم موسیقی رقص بود!

-=-=-
بلیز داشت از تعجب شاخ در می آورد! این سالی که تا پنج دقیقه پیش توی آداس بود حالا از کجا داره میاد! در همین حال برگشت جلوی در آداس و مادربزرگه رو در حالی که سالی رو از دم گرفته بود دید!!!!!!!!
-=-=-=-
سالازار تقریبا به درب ورودی حیاط آداس رسیده بود یک قدم مونده به در ایستاد و سرشو بالا آورد و نگاهی به افراد داخل اداس انداخت (رجوع کنید به آواتارم) !
مادربزرگه همونطور که داشت سالازار مار نما رو گره میزد چشمش به سالازار افتاد که جلوی در ایستاده و مستقیم داره بهش نگاه میکنه!
سالازار دستشو بالا میاره و اشاره کوچیکی میکنه ؛ مار در دستان مادر بزرگه به آرامی تجزیه میشه و مانند غباری همراه باد میشه! . . .
سالازار به آرامی کلاه شنلش رو عقب میزنه! و با صدای آشنای همیشگی اش میگه : توهم نیست!
. . . . .

ببخشید اینطوری اومدم ولی تا دروز میرم از سالازار تبدیل میشم به طناب دار و غیره کم مونده پس فردا به عنوان تلمبه ازم استفاده کنند!!!!!! در کل من مسافرت بودم ! هستم! خواهم بود! این چند روزه سعی میکنم آخرین نفس های رول پلینگمو بکشم! لطفا مرا طناب نکنید!!!
یا حق!


نمایشنا


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۸:۱۷ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
هوا سرد بود و آبهايي كه در گودالها بودند از شدت سرما يخ زده بودند
بليز براي كاري مجبور بود از جلوي آداس رد بشه
با اضطراب و نگراني فراوان به در آداس خيره شده بود تا مبادا در باز بشه و يه آداسي اونو ببينه!!

به آرامي يه قدم بر ميداره كه:
-بليز!!!

بليز از وحشت در جا خشك ميشه

جرات برگشتن و نگاه كردن به عقبش رو نداره


صدا باز مياد:بليز!!!

بليز همچنان خشك شده بوده سر جاش!!!

صدا:حالا نليز!!!

بليز تعجب ميكنه بر ميگرده ميبينه كه چند نفر دارن رو يخا سر ميخورن!!

بچه اولي:بليز((يعني ليز بخور!!))
بچه دومي ليز ميخوره!!

بليز نفس راحتي ميكشه:

تا روشو بر ميگردونه با ونوس رو در رو ميشه!!!
ونوس:
بليز:

ونوس:ميبينم كه جرات كردي از اينورا رد بشي!!!..چه جسارتا!!!

نيروي اداس هم اون پشت ونوسو تاييد ميكنن

ونوس:بايد مجازات بشي!!...اعدام كه قديمي شده!!....زينجرم كه فروختيم رفت!!...مادام ماكسيم هم كه الان خيلي وقته آداس نمياد چيكار كنيم؟

همه آداسي ها:

ونوس:آها مجازاتت اينه كه با گراپي برقصي!!!

بليز:

چند لحظه بعد
گراوپ:
بليز:

آهنگ نواخته ميشه: :banana:

ونوس از اون بالا اونارو نگاه ميكنه: :fan:
ونوس:چه زوج عاشقانه اي!!! ببينيد چقدر به هم ميان!!!
بعد از مدتي زمان كه بليز در حال هستش

بليز:فهميدم!!
-------------
آيا بليز موفق به فرار ميشود؟
كرام در چه حاليست؟
ادامه رو يكي ديگر مينويسد!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مکان : آداس

بازگشت همه به سوی اوست...
بدین وسیله مرگ دردناک ویکتور کرام وب مستر سایت جادوگران را به تمام عزیزان داغ دیده و عضو در حذب تبریک می گوییم!

ونوس با صدای بلند این عنوان رو برای همه آداسیا خوند .
اوریل و فلور و مادر بزرگه
کمی تا قسمتی اون ورتر پیتر و سدریک نشسته بودند و داشتند گریه میکردند .
سدریک : دیگه هرگز مردی به بزرگی کرام نمیبینیم .
پیتر که مثل فواره از چشماش اشک جاری شده بود گفت :
- تنها کسی که در مقابل این ظلم ستم ایستادگی کرد .
سدریک که ششمین جعبه دستمال رو جلوی پیتر تکون میداد گفت :
- هرگز فراموشش نمیکنم .
پیتر
آداسیا نگاه های تعجب آمیزی به هم انداختند .
مادربزرگه : ننه جون قربونت برم به اینا بگو انقدر گریه نکنن بابا سرمون رفت .
آوریل : ساکت شین دیگه بابا مادربزرگه قلبش ناراحته الان .....


ونوس : با من بودی ؟
آوریل
در همون لحظه لیلی از آشپزخونه اومد بیرون و فریاد زد :
- هووووی پیتر داری چی کار میکنی ؟ بدو بیا کمکم !
ناگهان پیتر مثل برق از سر جاش بلند شد و گفت :
- اومدم عزیزم !
سدریک : تو دیگه کی هستی ؟
فلور نگاه غضب آلودی به سدریک انداخت و فریاد زد :
- مادر بزرگ نگاه کن . پیتر چقدر حرف شنوء ! اونوقت این سدریک .....
مادربزرگه : چرا دخترمو اذیت میکنی هان ؟ بدو بدو زمینا رو بشور !
سدریک : منم باید مثل کرام دارم بزنین . من دیگه زیر بار آستکبار نمیرم !
مادربزرگه : راستی آقا یکی بره این کرامو از روی زمین حیاط جمعش کنه منظره حیاتمونو خراب کرده . دیگه بیچاره سالیم خسته شده تا الان .
فلور : سدی جون بدو برو این کرامو از روی زمین برش دار ببینم .
سدریک
فلور :
مادربزرگه : یکیتون بره حداقل این سالی رو به حالت اولیش برگردونه ما در آشپزخونه به نیروی کمکی احتیاج داریم . من که نمیتونم با این سنم سالی رو به حالت اولش برگردونم یه وقتی زبونم لال میفتم رودست شما میمونما
فلور : خدا نکنه !
آوریل : زبونتونو گاز بگیرید .
سدریک : ما از این شانسا نداریم
مادربزرگه : بله ؟
سدریک
مادربزرگه : خوب من برم ببینم این سالی در چه حاله .
مادربزرگه با زحمت از سره جاش بلند شد و به سمت حیاط راه افتاد .
مکان : حیاط آداس
مادر بزرگه از در اومد بیرون . اما اثری از کرام ندید . جایی که باید بدن بی جان کرام قرار میگرفت حال فقط ادامه دور و دراز سالی قرار داشت .
مادر بزرگه : سالی ؟ کرام کجاست ؟
سالی که دور یه شاخه پیچ خورده بود سرشو به آرامی بالا آورد و با لبخند سالی گونه ای گفت :
- رفت !
مادربزرگه : کجا رفت ما که اونو کشتیم
سالی : نه بابا کرام بهم وعده داد گفت اگر بزارم بره دوباره منو مدیر میکنه و به اضافه اون کمک های مالی هم بهم کرد منم زیاد گردنشو فشار ندادم بعدشم گذاشتم بره
مادربزرگه : سالی میکشمت !
سالی : من هیچ وقت زز نمیشم
مادربزرگه : آه ننه جون قلبم !
سالی : آخ جون !
سدریک از درون خونه : نه بابا ما از این شانسا نداریم !!!




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۵

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
خارجی آداس!

همه ی برو بچ آداسی تو حیاط برای دیدن مراسم اعدام کرام جمع شدن!

ونوس: خب طناب آوردید؟

فلور: نه آخرین سهمیه ی طنابمون رو برای دار زدن نفر قبل از دست دادیم!

ونوس جمعیت رو برانداز می کنه و به سالی لبخند می زنه!

سالی:

ونوس:

سالی: نه ونی پس آتش بسمون...

ونوس بدون اینکه به سالازار مهلت حرف زدن بده با مهارت گردنشو می گیره و سالیو که تبدیل به مار شده در یک گره ی جانانه به طناب دار تبدیل می کنه!

همه: ایول!

ونوس: خب کرام جان برات صندلی آوردیم اگه حرفی داری بزن برو بالاش!

کرام که در طول عید از دیدن فیلم زورو جو گیرشده: به هرمیون بگید خانواده م زندگیمه!

ونوس سالیو به قلاب وصل می کنه!

کرام: یعنی هیچ راهی نداره؟ تخفیفی چیزی!

ونوس: چرا که نه!

کرام:

ونوس یه کارت ویزیت می ده دست کرام: حالا مثل بچه های خوب برو بالای صندلی که ما هم بتونیم به عصرونمون برسیم!

چند لحظه بعد!

کرام بالای صندلیه...برای آخرین بار به آسمون نگاه می کنه...به گلا...به چمنا...به درختا...به بچه های آداسی که با چشمانی مشتاق بهش زل زدن و بالاخره نگاهش از لبخند شیطانی ونوس به کارت تو دستش میفته!

آداس ــ شعبه ی بهشت

کرام: نــــــــــــــــــــــه!

چند روز بعد_ مجله ی بچه ها گل آقا!

بازگشت همه به سوی اوست...
بدین وسیله مرگ دردناک ویکتور کرام وب مستر سایت جادوگران را به تمام عزیزان داغ دیده و عضو در حذب تبریک می گوییم!


و این گونه بود که کرام مرد!

*******************************
نقل قول:

کرام نوشته:
پي نوشت:اگه خواستيد مراسم اعدامو خودتون بنويسيد!!!


پی نوشت: اگه خواستید مراسم زنده شدنشو خودتون بنویسید!!!
(پیشنهاد من اینه از جایی که کرام رفته اون دنیا می برنش شعبه ی بهشت آداس ادامه بدید و بعدش اگه دیدید وجودش تو سایت لازمه _ _ برش گردونید!)

خوبی کرام جان؟ تصویر کوچک شده




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۵

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
كرام وارد آداس ميشه

صداي آهنگ بلند بود و كسي متوجه نشد كه كرام وارد شده:خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره...خونه مادر بزرگه شادي وغصه داره....

كرام پاورچين پاورچين به سمت پله ها ميره كه يهو صدايي مياد:ويكتور!!!

كرام سرخ ميشه سرشو ميندازه پايين
ونوس:پس اون لبخندك من كو؟!!

كرام لبخندي مصنوعي ميزنه و ميگه:ديدي چي شد؟!!يادم رفت!!...اين مدير انجمنا كه حواس براي من نميذارن!!

ونوس از عصبانيت داره ازش بخار بلند ميشه!!:الان چند وقته من گفتم اونو بساز!!!

كرام:

ونوس:جواب بده!!

كرام:دو ماهي ميشه!!!

ونوس:نخيرم!!دقيقا سه ماهه!!

كرام:حالا يه ماه بيشتر يا كمتر مگه فرقي ميكنه

ونوس:ديگه نميشه كاريت كرد حكمت صادر شده!!!

كرام: حكمم؟

ونوس بله!!و اون اعدامه!!!

چند نفر آداسي كرام ميگيرن ميبرن زندانيش ميكنن تا فردا صبح ققي خون!!((همون خروس خون!!)) اعدامش كنن
----
پي نوشت:اگه خواستيد مراسم اعدامو خودتون بنويسيد!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.