جلسه دوم!
پیش از درس: لطفا قبل از انجام تکالیف متنی که در پست بعدی (نمرات جلسه اول) قرار دارد را مطالعه کنید!دانش آموزان تازه وارد کلاس شده بودند اما هنوز معلمشان نیامده بود.
کم کم عده ای شروع کردند به حرف زدن با بغل دستی و همهمه ای فضای کلاس را دربر گرفت.
- ولی عجب معلم توپیه ها! من که کیف کردم.
- آره، دیدی چه قدر روی درسش مسلط بود؟!
- خیلی خوش شانسیم که برای درس به این سختی یه همچین معلم باسواد و خوبی برامون گذاشتن!
- آره، هم اخلاقش خوب بود هم درس دادنش
- وای خدای من! باور نمیکنم هری پاتر معلم ما شده باشه ... چه قدر هم معلم خوبیه
- آره من تا حالا کلی کتاب راجع به زندگی این خوندم، از قوی ترین جادوگرهای تاریخ جادوگریه.
- من شنیدم هری پاتر حتی میتونه بدون جارو هم پرواز کنه!
- این که چیزی نیست! تنها قهرمان مسابقات سه جادو گر توی قرن اخیره.
- دیدی چقدر قشنگ ذهن همه رو خوند؟
- دهن ما که چیزی نیست! من شنیدم تو جنگش با اسمشونبر با خوندن ذهنش تونسته شکستش بده! میگن هیچکس نمیتونسته ذهن اسمشونبرو بخونه به جز این!
فلاش بکهری پاتر خشمگین و عصبانی در میان قهقهه ی بی وقفه ی دانش آموزان کلاس فریاد زد: ساکت باشید! اصلا درسته، مناز چفت شدگی چیزی سرم نمیشه، ولی در عوض اصلاح حافظه رو خیلی خوب بلدم آبلیوی ایت!
دانش آموزان همه دچار بی حسی شدند و چند لحظه ای گیج بودند و هری هم از فرصت استفاده کرد و از کلاس خارج شد.
پایان فلاش بکدانش آموزان کلاس که مشتاقانه منتظر آمدن معلم محبوب و باسوادشان بودند، با بازشدن در کلاس به احترام او از جا برخواستند اما به چای هری پاتر مردی با شنل تماما سیاه وارد کلاس شد. مرد کلاه بزرگ شنلش را روی سرش انداخته بود و نمیشد چهره اش را تشخیص داد. پس از ورود به کلاس با سرعت رفت و پشت میزش نشست و پس از این که با یک اشاره ی سریع دست او در کلاس خودش بسته شد، کلاه شنلش را عقب داد و شروع به صحبت کرد: به دلیل تغییراتی که در کادر مدیریتی مدرسه به وجود اومده و احتمالا شما ازش مطلع نیستید، از این به بعد من معلم درس سخت و پیچیده ی این زنگ، یعنی ذهن خوانی و چفت شدگی هستم. اگر خواستید میتونید بقیه ی زنگ رو نشسته دنبال کنید
علی رغم جمله ی لرد ولدمورت هرچ دانش آموزیسر جایش ننشست. انگار نیرویی جادویی همه را سر جایشان خشک کرده بود.
- احترام گذاشتن به لرد سیاه خیلی خوبه ولی من خوشم نمیاد در طول کلاس دانش آموز هام ایستاده باشن! این بار دستوری بهتون میگم: بشینید!
همان نیروی جادویی دانش آموزان مبهوت را خیلی آرام سر جایشان نشاند. بعضی ها از آن بهت زدگی اولیه خارج شده بودند اما هیچ کس جرئت کوچکترین حرکتی را نداشت.
- بهتره درس رو از اول شروع کم چون با معلمی که شما داشتین بعیده کسی چیز مهمی یاد گرفته باشید
یک نفر توضیح بده ذهن خوانی چیه؟
ابتدا هیچ کس دستش را بلند نکرد اما وقتی دیدند که اخم های لرد ولدمورت در حال تی هم رفتن است یکی دو نفر با احتیاط دستشان را بلند کردند.
- بگو رز ویزلی!
- ارباب در واقع ...
- این جا کلاس هاگوارتزه رز ویزلی و من هم پروفسور هستم. دوشیزه بلک شما بگین.
-
پروفسور ... چفت خوانی ... چیزه، ذهن شدگی ... پروفسور الان میگم
- « لازم نیست شما ها بگید، خودم توضیح میدم.
ذهن خوانی در واقع یکی از پیچیده ترین و در عین حال مهم ترین شاخه های جادوئه. ذهن خوانی فرایندی کاملا ذهنیه کهدر اون شخص میتونه از افکار پرانده و پخش و پلای اطرافیانش استفاده کنه!
در واقع اگر افراد ذهن خودشون رو سازماندهی کنن و افکار پراکنده نداشته باشن خوندن ذهنشون خیــــــلی سخت تر میشه و نیاز به قدرت و تخصص بیشتری پیدا میکنه!
ذهن خوانی ذهن بسیار قوی و تمرکز نیاز داره. البته در فضایی مثل این جا که همه ی شما ذهن هایی شلوغ و پخش و پلا دارین من به راحتی و بدون کوچترین تمرکزی میتونم بگم که جرج ویزلی الان داره به این فکر میکنه که چند تا تافی تهوع آور باعث میشه من جلسه ی بعد نیام یا کینگزلی شکلبوت بدون این که به درس گوش بده در حال خواروندن قسمتی از بدنشه که زیر شلوارش قرار داره و در عین حال سخت در فکر معشوقشه و لونا لاوگود الان در حال شمردن پرلانسی های این اتاقه که البته این موجود وجود نداره و ساخته ی ذهن پدر مجنونشه و آنتونین دالاهوف داره به این فکر میکنه که امشب اربابش چه جریمه ای بهش میده اگر بفهمه ماموریتشو پیچونده ...
به جای سیخ نشستن و زیاد کردن قطر چشماتون ذهنتونو جمع کنید!دزواقع ذهن اگر یک چیز مادی بود شکل یک پیاز بود. افراد احمق و افرادی که از این هنر جادویی چیزی سر در نمیارن معمولا بدون هیچ ترتیبی افکارشون رو میریزن تو ذهنشون و فکر میکنن اگه به راز هاشون فکر نکنن کسی نمیتونه اون ها رو بخونه در صورتی که راز های بزرگی از زندگیشون تو لایه ی اول ذهنشونه و خودشون بی خبرن، راز هایی که ممکنه دودمانشونو بر باد بده! این طور نیست
خـانـم وارنر؟ »
- بله پروفسور ... ینی الان شما ...
- بله! کامل و دقیق و با جزئیات!
لینی که هر لحظه صورتش سرخ تر میشد پس از این که رنگش از کبودی هم گذشت بیهوش شد.
- چیزی نیست، سکته کرده! دوشیزه لاوگود ببرش به درمانگاه.
لردسیاه تکانی به چوبدستی سفیدرنگش داد و ادامه درس را پیش گرفت: این تصویری که روی تخته میبینید، به صورت شماتیک داره ذهن رو نشون میده. در هر لایه اسم و توضیحاتش نوشته شده که از معدود چیز هایی که شما باید حفظش کنید چون توی کلاس من کار عملیه که مهمه! با توجه به این همه توضیحاتی که بهتون دادم احتمالا باید بتونید حد اقل لایه ی بیرونی ذهنتون رو از افکار پریشان خالی کنید. پس همین الان این کارو انجام بدید چون قصد دارم به این لایه از ذهنتون حمله کنم....
1. لایه های مختلف ذهن را نام برده و توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)
2. در یک رول ادامه ی کلاس و حمله ی بدون اطلاع ولدمورت به دانش آموزان را شرح دهید. در پایان رول با استفاده از عناصر تعلیق و غافلگیری پایان متفاوتی برای کلاس ایجاد کنید!