هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
سوال 1:ققنوس چه استفاده های دیگه ای دارد؟ (هر مورد 4 امتیاز)
مورد1:به بيمارستانها داده شود تا در درمان به كار برده شود
مورد2:به جاي قو به باغ وحش ماگلي داده شود و بگن رنگش كرديم
مورد3:به يك كسي هديش بدي كه يك عالمه درخت داره تا ققنوس همشو بخوره
مورد4:به يك نفر بديش كه خيلي ترسو هستش بعدش ققنوس وقتي غيب بشه اونم........ميشه
سوال 2:ققنوس چگونه میتواند ناپدید شود؟ (10 امتیاز)
خب ققنوس با پف كردن پرهاش ناپديد ميشه و در نقطه اي ديگر پديدار ميشود.او در مواقع خطر از اين روش استفاده ميكند
سوال 3:عکسی از ققنوس (هر عکس 2 امتیاز)
عكس 1
عكس 2
عكس 3

اميدوارم جوابام كامل باشه


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
جلسه دهم (آخرین جلسه)
درس مربوطه : ققنوس
****شب قبل از کلاس****
-: میگم باید با من بیای!!
فرد با صدای کاملا دخترانه و جیغ جیغانه و .... داشت داد میزد.
-: منم برای هشتصد هشتمین بار بهت میگم نه!! نه!! نه!! بابا چرا حرف حالیت نمیشه؟
این رو فرد دیگری با صدای قوانه و قوهاهاهانه و ..... گفت.
-: من حالیم میشه....تو حالیت نمیشه......بابا موضوع فردام تویی......فاوکیز هم که گم و گور شده....اینورا هم که ققنوس گیر نمیاد....گیزر نده دیگه.
-: بابا به من چه ققنوس دیگه ای اینورا نیس....خب موضوعت رو عوض کن، چی میشه؟
-: بابا نمیشه.....میخوام جلسه آخری یه چیز باحال واسه بچه ها ببرم که یه خاطره خوب براشون بمونه و بگن آوریل چه معلم گلی بود.....
-: مرتیکه تو میخوای معلم نمونه بشی.....من چرا باید این وسط مورد استفاده قرار بگیرم؟
-: آخه مگه چی میشه؟ 90 دقیقه همش میخوای بیای سر کلاس دیگه......چیزی نمیشه که....یه بار تو عالم همگروهی بودن یه چی ازت خواستما....روم رو زمین ننداز دیگه.....دلت میاد؟
-: دلم که بعله، میاد!! ولی همگروهی بودن بحث دیگه ای داره.....من نمیتونم یه همچین کاری با دوستم بکنم....باشه ولی فقط همین یه بار......
صدای تلق و تولوق و گوپسی میاد و بعدش صدایی بگوش میرسه : ای الهی من قربونت بشم...ای درد و بلای اون بالهات دوبامپی بخوره تو سره اون سدریک....ایشالا ققی شایسته انتخاب بشی، چه همگروهی گلی دارم من به خدا!!
***صبح روز بعد***
همه دانش اموزای کلاس از تموم شدن ترم و کلاس مزخرف مراقبت از موجودات جادویی خوشحالن، در حدی که دارن بال درمیارن......کریچر تا حالا 100 دفعه همه رو مهمون کرده.......دراکو میخواد همه رو شام بده......هر کسی یه جوری داره جشن میگیره.....بچه ها وارد کلاس میشن که :
-: اینجا چرا اینجوریه؟
-: واااای....چقد خوشگل.....نکنه اشتباه اومدیم؟
-: بابا کلاس ما از این خبرا نبود....لاوین از این کارا نمیکنه.....
آوریل : چرا....لاوین هم از این کارا میکنه.....
ملت 5 متر میپرن عقب و آوریل رو میبینن که پشت میزش نشسته......با ترس و لرز جلو میان و وارد کلاس میشن.....آوریل اونا رو به نشستن دعوت میکنه.
-: بشینین عزیزانم بشینین....امروز به عنوان روز آخر کلاس یه سری تزیینات و .... آماده کردم که خاطره خوبی داشته باشین.....بشینین......
همه بچه ها میرن سر جاشون میشینن و به تزیینات دور و ورشون خیره میشن.....همه جا قشنگ شده بود.....قشنگ و زیبا......پوستر همه حیوونای قشنگ رو دیوار بود و در گوشه ای تعدادی قفس کوچولو به چشم میخورد.
-: پروفسور اینا چین؟ و با دستش به قفسا اشاره میکنه....
آوریل : اینا توپک هستن......آخر کلاس بهتون به صورت یادگاری نفری یه دونه میدم.......انقد نرم و خوشگلن.....
زمزمه شوقی در کلاس جریان پیدا میکنه.....باورشون نمیشد آوریل یه همچین آدمی باشه......
آوریل : خب....تازه یه خبر دیگه....امروز بعد از درسمون یه کیک هم اوردم که با هم میخوریم...خیلی خوشمزه اس......هانی دوک سفارش ویژه ازم گرفته....
باز هم ملت از خوشحالی پردرمیارن و بال بال میزنن.
آوریل : خب.....بریم سراغ درسمون....امروز در مورد پرنده ای قشنگ به نام ققنوس حرف میزنیم.......این شما و اینم ققنوش....
ققنوس از پشت پرده بیرون میاد و بچه ها میبیننش.

آوریل : خب بچه ها...همونطور که همتون میبینین این ققنوسه....یه پرنده استثنایی و زیبا...با پرهای سرخ رنگ و دم و منقار طلایی.......ترکیب اعضاش واقعا حیرت انگیزه.....هماهنگی خیلی جالبی بال هم دارن.......این پرنده معمولا خونه اش رو نوک قله های بلند میسازه و اکثرا توی چین و هندوستان و مصر پیدا میشن.....
ققنوس : نه اصلا اینطوری نیس......من از جزایر هاوایی اومدم!!
در کلاس هر کسی به میز پشتی میپره و دانش آموزای میز آخر با درد کمر مواجه میشن.......در چهرشون ترس به وضوح دیده میشه.......
آوریل : اااا بجه ها؟ چی شده؟
هلگا : ایی....ایین..حححرف میززززنههه.......
و همه جیغی میکشن....آوریل با مهربونی نگاهی بهشون میکنه و ققی رو ناز میکنه.
آوریل : نترسین بچه ها.....ققنوسایی که خیلی باهوشن و با انسانا بزرگ میشن کم کم توانایی حرف زدن پیدا میکنن و میشن ققیه حرف بزن!! خیلی جالبه نه؟ خوب بله.....داشتم میگفتم......عمر ققنوس خیلی طولانیه....طولانیتر از اونچه فکرشو بکنین...چون اونا میتونن چند بار متولد بشن و بدنیا بیان......ققی تو تاحالا چند بار بدنیا اومدی؟
ققی کمی پرهاش رو میخارونه و جواب میده : نمیدونم....فکر کنم حدود 200 بار شایدم بیشتر با کمتر.....
آوریل : بله.....وقتی اونا پیر میشن ناگهان شعله ور میشن و به خاکستر تبدیل میشن....بعد از چند دقیقه از بین خاکسترا جوجه ققنوس بلند میشه و به زندگیش ادامه میده....البته جوجه ققنوس زیاد قشنگ نیس ولی وقتی بالغ میشن واقعا زیبان.......ققنوسا معمولا موجودای آرومی هستن و به قتل و کشتار علاقه ای ندارن.....(زیر لب ادامه میده)...البته من نمیدونم این ققنوس حرف بزن از کجا پیدا شده که انقد روجیه جنگ طلب داره.....(و بلند ادامه میده).....ققنوسها از گیاهان تغذیه میکنن.....
از خصوصیات دیگه ققنوس میشه به ماهیت سحرامیز اون آوازش اشاره کرد......آواز ققنوس به افراد پاکدل جرات میده و در دل افراد ناپاک ترس و وحشت ایجاد میکنه...همچنین اشکش خاصیت درمانی و شفابخشی داره......البته قابل توجه که کمتر کسانی هستن که میتونن یه ققنوس رو رام کرده و برای خودشون نگهش دارن.....ققنوسها به سختی رام میشن.....
در این لحظه ققی تعظیمی به همه میکنه و منقارش رو به هم میکوبه و زیر آواز میزنه......کم کم همه بچه ها مجذوب آواز میشن.....صدای ققی در قلعه میپیچه.....دانش آموزا و معلما از کلاساشون بیرون اومده و به کلاس آوریل میان و گوش میدن....کم کم سر و کله مدیر مدرسه هم پیدا میشه.....ققی آوازشو قطع میکنه و از پنجره بیرون میره.
ملت جمع شده در اونجا : واقعا دلنشینه.....
آوریل در حالیکه قطره اشکی از چشماش سر میخورد حرفشون رو تایید میکنه : خب......حالا بهتره بریم سراغ کیک.....شکره خدا زیاده و به همه شماها میرسه...بفرمایین تو بفرمایین......
کلاس آوریل غلغله میشه....جمعیت 800 نفری وارد کلاس میشن....به هر کسی فقط مساحتی به اندازه یه کف پا میرسه.....همه منتظر کیکن..آوریل که وضع رو اینجوری میبینه تکالیف رو پای تخته مینویسه و کیک رو میذاره زیر بغلش و یه سوت میزنه که ققی میاد دنبالش و دو نفر در میرن....بارانی از فحش اون دوتا رو بدرقه میکنه!!

تکالیف :
1-ققنوس چه استفاده های دیگه ای دارد؟ (هر مورد 4 امتیاز)
2-ققنوس چگونه میتواند ناپدید شود؟ (10 امتیاز)
3-عکسی از ققنوس (هر عکس 2 امتیاز)


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
من جواب سوالا رو، از یک کتاب قدیمی، توی کتابخونه ی بابام پیدا کردم. نمیدونم اونجا چه کار میکرد!!!
1- نمونه هایی از ارزشی بازی های زاخی در دوران بچگیش رو نام ببرید (3 مورد--->15 امتیاز)
یه روز حاجی به زاخی میگه: یه چیستان بگو!!
زاخی پس از دو ساعت فکر کردن میگه:
اون چیه که....درازه....زرده....موزه!!!
----
یه روز برادر حمید به زاخی میگه: با چیپس یه جمله بساز...
زاخی دستشو میکنه توی دماغشو و میگه: چیپسر خوبی دارم.....چیپسر خوبی دارم!!!
برادر حمید هم در حالی که از خود بی خود شده بود میگه: کو....چرا من ندیدمش!!!
-----------
یه روز زاخی به اوج ارزشی یتش میرسه، میره دامبل میشه!!
2- چرا زاخی خاله باز شد؟ (10 امتیاز)
این یک دلیل اساسی داره. در زمان حاکمیت مرلین بر سایت، مغازه هایی از همه نوع درست شد. زاخی هم که داشت یک تالار رو فعال میکرد، برای تهیه ی مواد مورد نیاز هی میرفت توی مغازه ها و چیز میز میخرید. شانس بد زاخی، هر کی هم به مغازه ها می یومد، دختر بود!!! دیگه اونم نمیتونست خودشو منترل کنه، و هی با دخترا کل کل میکرد. اینقدر از این کارا کرد که از آخر با ایوانا اسمیت ازدواج کرد. پس باید دلیل این امر رو، وجود مغازه های فراوان دانست!!
3- مقاله ای کوتاه در مورد مهاجرت زاخی به قزوین (5 امتیاز)
"زاخی خسته....زاخی مونده، زاخی دلش شکسته!!!" ...این نمونه ای از دردهای دل زاخی بود. خلاصه....زاخی دیگه به اوج مایوسیت میرسه، به طوری که منتظر یه درخواست بوده تا یک کم تحول در زندگیش ایجاد بشه. که بعد از گفتگوهای فراوان، با دعوت فردی مجهول و گمنام، به قزوین دعوت میشه. اونجا هم چون بهش خوش میگذشته( به دلایلی خفن نامعلوم!!) اعلام مهاجرت میکنه!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
من جواب سوالا رو، از یک کتاب قدیمی، توی کتابخونه ی بابام پیدا کردم. نمیدونم اونجا چه کار میکرد!!!
1- نمونه هایی از ارزشی بازی های زاخی در دوران بچگیش رو نام ببرید (3 مورد--->15 امتیاز)
یه روز حاجی به زاخی میگه: یه چیستان بگو!!
زاخی پس از دو ساعت فکر کردن میگه:
اون چیه که....درازه....زرده....موزه!!!
----
یه روز برادر حمید به زاخی میگه: با چیپس یه جمله بساز...
زاخی دستشو میکنه توی دماغشو و میگه: چیپسر خوبی دارم.....چیپسر خوبی دارم!!!
برادر حمید هم در حالی که از خود بی خود شده بود میگه: کو....چرا من ندیدمش!!!
-----------
یه روز زاخی به اوج ارزشی یتش میرسه، میره دامبل میشه!!
2- چرا زاخی خاله باز شد؟ (10 امتیاز)
این یک دلیل اساسی داره. در زمان حاکمیت مرلین بر سایت، مغازه هایی از همه نوع درست شد. زاخی هم که داشت یک تالار رو فعال میکرد، برای تهیه ی مواد مورد نیاز هی میرفت توی مغازه ها و چیز میز میخرید. شانس بد زاخی، هر کی هم به مغازه ها می یومد، دختر بود!!! دیگه اونم نمیتونست خودشو منترل کنه، و هی با دخترا کل کل میکرد. اینقدر از این کارا کرد که از آخر با ایوانا اسمیت ازدواج کرد. پس باید دلیل این امر رو، وجود مغازه های فراوان دانست!!
3- مقاله ای کوتاه در مورد مهاجرت زاخی به قزوین (5 امتیاز)
"زاخی خسته....زاخی مونده، زاخی دلش شکسته!!!" ...این نمونه ای از دردهای دل زاخی بود. خلاصه....زاخی دیگه به اوج مایوسیت میرسه، به طوری که منتظر یه درخواست بوده تا یک کم تحول در زندگیش ایجاد بشه. که بعد از گفتگوهای فراوان، با دعوت فردی مجهول و گمنام، به قزوین دعوت میشه. اونجا هم چون بهش خوش میگذشته( به دلایلی خفن نامعلوم!!) اعلام مهاجرت میکنه!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
1- نمونه هایی از ارزشی بازی های زاخی در دوران بچگیش رو نام ببرید (3 مورد--->15 امتیاز)
1.همیشه تو قایم باشک بازی دخترا رو نمی گرفت چون نمی خواست روحیه ی لطیفشونو خدشه دار کنه .
2. هیچ وقت موز نمی خرید که بخوره چون می ترسید با معدش سازگار نباشه ولی اگه کسی براش می خرید برا این که بی ادبی نکرده باشه می خوردش.
3.زاخی وقتی شیش سالش بود به مدت یه ماه بی حرکت دم دستشویی وایساده بود و نمی ذاشت کسی بره دستشویی وقتی ازش دلیلش رو پرشیدن گفت یه سوسک تو دستشوییه ادب حکم میکنه اول اون بیاد بیرون بعد ما بریم دستشویی.
2- چرا زاخی خاله باز شد؟ (10 امتیاز)
زاخی یه مدت حسابی خوب می نوشت و آوازش همه جا رو پر کرده بود تا اینکه یکی ( ؟؟؟ ) از پیشگوها آینده ی درخشانی رو براش پیش بینی کرد زاخی هم چون از اون شخص خوشش نمیومد و تمام عمرشو صرف این کرده بود که بگه اون شخص کلاه برداره باز از اون ارزشی بازیاش در آورد و شد خاله باز تا ثابت کنه اون شخص دروغ میگه .
3- مقاله ای کوتاه در مورد مهاجرت زاخی به قزوین (5 امتیاز)
این مهاجرت ارتباط مستقیم داره با خاله باز شدن زاخی . مدت زیادی از خاله باز شدن زاخی نگذشته بود که ملت زاخستان اون رو مایه ی ننگ شهرشون دونستن و در اصل زاخی رو از زاخستان انداختن بیرون و چون هیچ شهری به جز قزوین خاله باز هارو نمی پذیرفت زاخی هم به قزوین رفت و مردم قزوین با آغوش باز از اون استقبال کردن !!!!!!!!!



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1- نمونه هایی از ارزشی بازی های زاخی در دوران بچگیش رو نام ببرید (3 مورد--->15 امتیاز)
1-اولین باری که زاخی وارد هاگوارتز شد یه طناب رو میبینه و از اون بالا میره بعد از رسیدن به انتهای اون یه دهن میبینه که داره تکون میخوره بعدها متوجه میشه اونی داشته ازش بالا میرفته طناب نبوده بلکه ریش مرلین بوده
2-بزرگترین آرزوی زاخی تو بچگی این بود که میخواست آلبوس دامبلدور بشه
3-زاخی وقتی بدنیا میاد چون فکر میکرد خیلی بانمکه جای خودشو تو قسمت نوزادان با هری پاتر عوض میکنه

2- چرا زاخی خاله باز شد؟ (10 امتیاز)
یکی از عمده ترین دلایلش ازدواج کردن با ایوانا اسمیت بود.ایوانا یه خاله داشت که زاخی اونو خیلی دوست داشت از اون موقع به بعد زاخی خاله دوست شد.بعد از مدت مدیدی دوست به باز تغییر کرد چون زاخی بدلیل اینکه در دوران بچگی از کمبود محبت خاله رنج میبرد علاقه شدیدی به خاله بازی داشت برای همین زاخی به خاله باز شد.

3- مقاله ای کوتاه در مورد مهاجرت زاخی به قزوین (5 امتیاز)
زاخی فهمیده بود که قدرت فقط در قزوین یافت میشود و برای اینکه این سبک خاله باز رو رواج بده اول از همه به قزوین مهاجرت کرد.از دیگر دلایلش میتوان به چخواری و آموزش بی ناموسی هم اشاره کرد





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
نمونه هایی از ارزشی بازی های زاخی در دوران بچگیش رو نام ببرید (3 مورد--->15 امتیاز)
1- یه بار زاخی یه ماهی از تو آکواریوم خونشون میگیره و می پچیدش توی پارچه. مامانش میاد میگه چی کار میکنی؟ زاخی جواب میده: دیدم صبح تا حالا تو آب بوده سردشه.
2- یه بار بابای زاخی میاد در ورزشگاه دنبالش. توی بلندگو اعلام میکنن که زاخی بره دم در. زاخی رو میکنه به بقیه بچه ها و داد میزنه: زاخی دیگه کیه؟ هر کی هست بیاد بره دم در.
3- یکی ازش می پرسه چرا تو شدی زاخیه دست؟ میگه کمبود امکانات نبود. میگه اگه امکانات بود چی میشدی؟ میگه میشدم زاخی بی دست!!!

چرا زاخی خاله باز شد؟ (10 امتیاز)
افراد زیادی در این مورد تحقیق کردن و سعی کردن دلیل این امر را کشف کنند اما تقریبا همه بر این موضوع اتفاق دارند که خاله باز شدن زاخی همزمان است با دوستی او با سرژ تانکیان و برادر حمید. همچنین بعضی از افراد از تاثیرات منفی کارآگاه ققنوس هم بر روی او سخن به میان آورده اند. البته نباید فراموش کرد که خود زاخی استعداد ذاتی فوق العاده ای در این مورد داشت. اما امان از دوست بد :poser:

مقاله ای کوتاه در مورد مهاجرت زاخی به قزوین (5 امتیاز)
همون موقع هایی که زاخی تازه خاله باز شده بود با یه فرد معلوم الحال آشنا شد به نام حاجی. هی اونو دعوت می کرد تا بره قزوین مهمونی. یه روز به شگفتن بیا چند تا دیگه از رفیقات هم هستن مثل مملی، برادر حمید، سرژ و الستور مودی. اون روز زاخی کله سحر رفت قزوین خونه حاجی و تا چند روز ازش خبری نبود. بعد یه روز زنگ زد و گفت من دیگه برنمیگردم


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
جلسه نهم
دزس مربوطه : زاخی!!
***صبح روز سه شنبه***
بچه های بازیگوش مدرسه مثل همیشه مرتب و تیمیز و عاقل!! سر کلاس آوریل نشستن و دارن چرت و پرت میگن و بازی میکنن و تو سر و مغز همدیگه میزنن و هلگا هنوز داره فحش میده که آخه بوقی، چرا امتیازای جلسه ششم رو نمیدی!!
بعد از نیم ساعت هنوز تغییری در بچه ها ایجاد نشده و به کارهای ذکر شده ادامه میدن و آوریل هنوز نیومده.
2ساعت بعد، بچه ها بازم به روی خودشون نمیارن و به کارهای مضحکشون ادامه میدن و فقط هلگا میگه وای کلاس بعدیم دیر شد.
12 ساعت بعد بچه ها بازم به این کارهای شیطانی مشغولن و هلگا غر میزنه که الان وقت ناهاره و منم گرسنه ام!!

بعد از 2روز هیچ تغییری در کلاس پدید نیومده....بچه ها دارن همدرگرو میکشن و هلگا هم از خیر غز زدن گذشته و داره درسای گذشته رو دوره میکنه که ناگهان در کلاس باز میشه و چیزی!! وارد کلاس میشه....بچه ها هر چی بیشتر نگاه میکنن کمتر میبینن و به طور حمعیتی فکر میکنن در عالم توهم غوطه ورن و دوباره شروع به حرف زدن میکنن که صدایی فرا کهکشانی کلاس رو فرا میگیره :
-: سلام بچه ها...چطورین؟
ملت کلاس 1 متر به هم نزدیک میشن و دایره ای به مساحت 50 سانتی متر رو بوجود میارن، صدای تیلیک تیلیک ناشی از برخورد دندونها در کلاس میپیچه و موها مثل فنر سیخ سیخ میشن.
-: احیانا کسی جواب سلام بلد نیست بده؟ گفتم سلام!!
ملت : سسسسلللللااااام.....
یکی : شششما؟
-: من....خب من کزتم....چطور منو نمیشناسین....این همه اون آوریل منو بهتون معرفی کرده آخرش میگین شما؟
دومی : آاخه ما شما رو نمیبینیم.....
شخصی که به نظر کزت میاد : خب معلومه منو نمیبینین..منو فقط آوریل میبینه....فقط اگه اون بخواد میشه منو دید، حالا هم که اون اینجا نیس پس شما هم منو نمیبینین....
سومی : حالا چرا شما اینجایین؟ خود پروفسور چرا نیومدن؟
صدا دقیقا از گوشه دیگه کلاس به گوش میرسه : برای اینکه آوریل سخت مریض شده.....برای اینکه غیبت نخوره موضوع درسشو به من گفته تا من بیام به جاش درس بدم....
هلگا از وسط دایره : بعدا امتیازا رو کی میده؟
صدای کزت دقیقا از 10 سانتی دایره به گوش میرسه : آوریل امتیازا رو نوشته، من امتیازا رو میدم تا بعد ..... حالا کتاباتون رو باز کنین...امروز در مورد موجودی ارزشی میخوایم صحبت کنیم...
بچه ها کمی از هم دور میشن و صدای ورق ورق خوردن کتاب به کوش میرسه، صدای پاهای کزت میاد و در جایی نزدیک تخته وایمیسته، این لیست امتیازاست :

استرجس پادمور : 10 امتیاز برای سوال دوم، سوال اول رو کامل توضیح ندادی پس 2 امتیاز، عکس 5 امتیاز
استرجس پادمور : 17 امتیاز
پروفسور کوییرل : سوال اول و دوم هر دو درست بودن، در مجموع 15 امتیاز
کوییرل 15 امتیاز
بیل ویزلی : به سوال اول و دوم درست جواب دادی، توضیحات اضافه ای هم داشتی آفرین، برای عکس هم 5 امتیاز.
بیل ویزلی 20 امتیاز
دویل : سوال اول و دوم درست بودن، آفرین، عکست کاملا تابلوئه کار دسته، خیلی ضایع کشیدیش!! برای همین 5 امتیاز
دویل 20 امتیاز
آنیتا دامبلدور : البته دلایلی که گفتی درست بودن ولی دلایل اصلی نبودن، ولی چون زحمت کشیدی و این دلایل فرعی رو هم پیدا کردی 10 امتیاز برای دوتا سوال بهت میدم.
آنیتا دامبلدور 10 امتیاز
هوکی : سوال اول رو درست جواب دادی 10 امتیاز و برای سوال دوم به نکته جالبی اشاره کردی که با اینکه دلیل اصلی نیست ولی جادگرا دارت به این نتیجه میرسن پس 4 امتیاز.
هوکی 14 امتیاز

خب این لیست امتیازا بود، میریم سراغ درسمون که همونطور که گفتم در مورد یه موجود ارزشیه!! یه موجود خیلی ارزشی، کی میدونه اون چیه؟
همه : پروفسور لاوین!!
کزت : بله؟؟ گفتم اون موجود ارزشی چیه!!
همه : پروفسور لاوین!!
کزت : تخیر!! پروفسور لاوین نیستن، آوریل شخصی به این محترمی، خجالت نمیکشین بهش میگین ارزشی؟
همه : نــــــــــخیر!!
کزت : خب خودم جوابو میدم، شماها به نظر میاد آدم نمیشین، ما امروز در مورد زاخی صحبت میکنیم!!بله زاخی....
ملت در کفی عمیق فرو میرن، کفی که بیرون اومدن ازش کاری بس شاق و دشوار بود!! کزت به درسش ادامه میده....
-: زاخی اولین بار در کشور زاخستان بدنیا اومد، کشوری که در اون افراد ارزشی مانند خودم!! زندگی میکنن...اسم پدر زاخی ذکریا بود، اونا در خونه دو طبقه کوچولویی در جنوب یه شهر غبارگرفته زندگی میکردن...
زاخی از همون دوران بچگیش ارزشی رفتار میکرد....از همون شب تولدش، آوازه اش در شهر پیچید، علتش هم این بود که زاخی در روی استقلال کشور زاخستان بدنیا اومد و اسم اون هم در واقع از اونجا برگرفته شده....از فردای اون روز هم، از بس ملت گفتن که زاخی به این عمل نیک روی اورد و رو به ارزشی شدن گذارد....نکته قابل توجه قضیه اینه که منو زاخی با هم خواهر برادریم.....بله...باور بکنی یا نکنی منو اون با هم خواهر برادریم، برای همین من این بیوگرافی دقیق رو ازش دارم، البته من حدود 2سال ازش بزرگترم....
حالا از شما تکلیف میخوایم، تکلیف خیلی جالبی که همش کار تحقیقاتیه....بفرمایین :
1- نمونه هایی از ارزشی بازی های زاخی در دوران بچگیش رو نام ببرید (3 مورد--->15 امتیاز)
2- چرا زاخی خاله باز شد؟ (10 امتیاز)
3- مقاله ای کوتاه در مورد مهاجرت زاخی به قزوین (5 امتیاز)

میتونین برین!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
( در كل اول بگم كه من احتمالا درس رو كامل نفهميدم!! پرنده وجود داره؟؟ حالا...)
سوال اول: چرا من ديوانه شده بودم...؟
جواب: د... پروفسور... شما كه از قبل ديوو... اهم اهم... ببخشيد!!! مي گفتم... خوب... مثه اين كه دير كردم! دوستان همه جواباي هم ديگه رو نوشتن و جوابا همه تكراري!!‌ ما هم يه چيزي بگيم ديگه! خوب... پاراگراف آخر از حرفاي شما جواب رو تابلو كرده... همون جا كه مي گه: من از ديشب تا صبح، داشتم به آواز قشنگ اين پرنده گوش مي دادم... اين نشون مي ده شما بر اثر اين كار زشتتون(!) ديوونه مون... ببخشيد... ديوونه شده ايد!

سوال دوّم: چرا اگه يه ماگل از اين پرنده مراقبت كنه، به طور حتم ديوونه مي شه؟
جواب: پرنده، همون طور كه از اسمش پيداست، داراي پرهاي رنگين و بسيار زيباست كه هر كسي رو محسور مي كنه... ولي همون طور كه از رفتار اعضاي کلاس معلوم بود، افراد جادويي نمي تونن اين پرنده رو ببينن و ماگل هاي كه اون ور مي بينن، به دليل رنگ خاص و مسحور كننده بال ها، به شدت تحت تاثير قرار مي گيرن و اگه حتي چند ساعت پشت سر هم به آوازش گوش ندن، به خاطر رنگش عقلشون رو از دست مي دهند!

سوال سوم: يه عكس از پرنده اي كه سر کلاس آوردم ارائه بدين!
جواب: ]عكس گذاشته شده ولي شما نمي تونين ببينينش!!![


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ جمعه ۵ اسفند ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
چرا من دیوانه شده بودم؟ (5 امتیاز)
رنگینک یک پرنده ی زشت که تنها با دیدن انسانی، با ایجاد توهمی در او، باعث میشود تا در مقابل فرد، زیبا جلوه کند. وقتی انسانی او را در قفس میکند و پرنده مطمئن میشود که مال کسی است، دوباره ترشح افسون را قطع میکند و به علت زشتی اش باعث میشود تا فرد مذبور، ناراحت شده، او را از قفس به بیرون اندازد. پرنده نیز دلش شکسته، افسونی ایجاد میکند که فرد دچار حالت پروفسور لاوین می شود!!!
2-چرا اگر یه ماگل از این پرنده مراقبت کنه به طور حتم دیوونه میشه؟ (10 امتیاز)
به خاطر اینکه جادوگری نیست تا بفمد که او توسط یک رنگینک دیوانه شده و در نتیجه تا ابد، در رویای پرنده، میماند.
3-عکسی از رنگینکی که من سر کلاس اوردم ارائه بدین.(5 امتیاز)
متاسفانه ندارم!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.