هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵

nazanin


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۱ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۶
از esf
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
yek hafte be eyd mande bood va (porfosor) macgoongal goroohe tazeen konandeye (sarsara) ra baraye (jashn) rahbari mikard.kenar panjerehaye bozorg gorohe dokhtarhaye sale shehsomi sargarme pech pech kardan boodand,be tori ke agar kasi az kenareshan rad mishod faghat sedaye (hissse)momtadi mishenid va hamin baes shod porfosor flitvik chand daghighe donbale jaye sorakh bar rooye yek toope atashine bozorg begardad.mozooe sohbate dokhtarha (viktor kram )bood,ke tooyr an havaye sard say dasht be hermine parvaz ba (jarooye parande)ra yad bedahad. dokhtar ha (motahayerane)be in (magel)zadeye khosh shans ke hala be anha (chap chap)negah mikard khire boodand.saranjam viktor az roo raft va oo ra be sarfe yek nooshidani kenare (shoomine)davat kard..

براي تاييد شدن بايد حتما فارسي تايپ كنيد!
تاييد نشد


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ ۱۴:۴۶:۲۳



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵

ليلا دفتري بشلي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۶ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۲ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵
از پيش لرد سياه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
خطر - اعتراض - سرکوب - عظیم - معلق - عطر - خاص - جوخه - خجالت - رئیس
_ سلام .
_ سلام , چي شد ؟ اعتراض كننده ها رو سركوب و دستگير كردين ؟
نفر اول با حالتي خجالت زده گفت :
_ راستش نه . جوخه ي وزارتخونه خيلي ضعيف عمل كرد .

_ اي ... كودن ها !!!
_ نمي دونم وسط ميدون چي شد كه يكي يه شيشه عطر و پرتاب كرد و بوي خاصي همه جا رو گرفت و همه براي لحظه نفله شدن .
_ اين جوخه ي وزارتخونه رو بايد در حالت معلق نگه داشت , هيچ كاري بلد نيستن .
_ نمي دونم . ولي خطر مرگ هممون از بيخ گوشمون رد شد .
_ آره . حالا اون دسته ي عظيم كجا داره مي ره ؟
_ داره به طرف وزارتخونه مي يا ...
_ چي ؟ بودو برو بقيه رو خبر كن .
_ چشم ...
از طرف خال خالي


داستانش ضعیف بود، طوری به نظرم رسید که انگار ادم سعی کنه به زور از چند تا کلمه استفاده کنه....یعنی سوژه خاصی نداشته باشه!

تایید نشد


ویرایش شده توسط خال خالي در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۸ ۱۱:۲۷:۲۲
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۵ ۰:۵۴:۵۲

http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=23221 اين شناسه ي قبلي من است .
هرگز يك اژدهاي خفته را قلقلك ندهيد .


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۵۰ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵

پوریا دفتری بشلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۴۶ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶
از یک جایی در این دنیای بی کران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 85
آفلاین
خطر - اعتراض - سرکوب - عظیم - معلق - عطر - خاص - جوخه - خجالت - رئیس
از پله ها بالا مي رفت تا خبر سركوبي اعتراض كنندگان به دست جوخه ي وزارتخانه را به رييس سازمان ملل بدهد . بوي عطر خاصي ناگهان مشامش را پر كرد و ديگر چيزي نفهميد ...
... هنگامي كه از خواب بيدار شد خود را معلق در اتاقي آبي ديد كه پرده هايي به رنگ فيروزهاي داشت . روز ها را پس از ديگري در آن اتاق گذراند تا اينكه كسي وارد اتاق شد و او را روي زمين ولو كرد . مرد هيكل عظيم و چهار شانه اي داشت . تا مرد لب به سخن گشود زنداني كه چوبدستي اش را يافته بود فرياد زد : استيوپفاي !!!
مرد كه بيهوش شد او خجالت زده از در خارج شد و ...
ارادتمند شما فرگوس فينيگان


هوووم...با اينكه قسمت اول نوشتت شبيه پست قبلي بود، به علت اينكه خوب ادامش دادي
تاييد ميشي!


ویرایش شده توسط فرگوس فينيگان در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۸ ۱۰:۰۲:۲۴
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ ۱۴:۳۸:۵۴
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ ۱۴:۴۰:۳۲

شناسه قبلي من
هرگز یک اژدهای خفته را قلقلک ندهید .


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خطر - اعتراض - سرکوب - عظیم - معلق - عطر - خاص - جوخه - خجالت - رئیس

پله ها را یکی پس از دیگری طی میکرد تا هر چه سریعتر خود را به دفتر رئیس برساند تا خبر سرکوب عده ای از اعضای جوخه آشوب طلبی را که مدتی پیش، اقدام به اعتراض بر علیه وزارت خانه کرده بودند، اطلاع دهد.
وقتی که وارد اتاق شد کمی خجالت زده به نظر میرسید شایدم بیش از حد هیجان زده.شخصی که در آنسوی میز نشسته بود به طرز خاصی به وی نگاه میکرد.کورنلیوس فاج "وزیر سحر و جادو" خوشحال بود که بالاخره خطر عظیمی از بیخ گوششان گذشته است.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۵

اش‌ویندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
شب ساکت بود و فقط گوش میداد.نوای زجل ،در میان ضجه ی ضجوران و زوزه ی گرگ هایی که نقاب انسانیت بر چهره زده بودند ؛گم میشد.
شب خجل بود چه میدید که در تاریکی،اجل را سرعت میدهند و غزل های عاشقانه را با تهدید به نزدیک بودن خطر،به بلندای یک زمزمه ی عارفانه محدود میکنند.
طنابی از درخت آویزان بود و عطری در هوای دم کرده ،معلق....
مردی بر چهارپایه ایستاده بود.
میخندید......خنده اش زجاجه ای بود که نور را بر دل ها روانه و زبونیه سرکوب را در مقابل دیدگان رئیس و جوخه اش، به پایکوبی مجبور میکرد....

میخندید.....خنده اش سلاحش بود.خنده اش اعتراضی بود که شادی گله ی عظیم گرگ ها را سرکوب میکرد.

صدای افتادن چهارپایه شنیده شد.....میخندید اما بی صدا....تبسمی بر لبهایش حکم قهقه ی بدمستان را داشت.
--------------------------------------------------
از هرگونه برداشت شخصی بپرهیزید.این پست بدون ذهنیت قبلی نوشته شده.


[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵

هانا آبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۵ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۱۹ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
از قبرستون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
خطر-اعتراض-سرکوب-عظیم-معلق-عطر-خاص-جوخه-خجالت-رئیس

باز هوای نم گرفته خیابان جوخه((خیابان بی بازگشت))خبرازاتفاق وحادثه ایی دیگررا
میداد.همیشه دراین خیابان عطر درگیری بود.همه ازشورش حرف میزدند.شورش و
اعتراض برای آزادی او.زیرا همه حتی خود رئیس نیز می دانست که حق با او ومردم
می باشد.

تا اینکه درآن شب خاص رئیس احساس خطر واو احساس خوشی میکرد.دیگر نمی شد
این اعتراض را سرکوب کرد وتوهم باز کتاب رومی خونی ورفتی توی خیالات بلند شو بیا بروهری بیا برو نون بگیر.
اما چون حالتون گرفته نشه رئیس معلق شدو...




بابا اینبار بپذیر چون ترکیدیم.


اولا كلمات رو رنگي كن از اين به بعد. دوما نوشتت بي سر و ته بود! سعي كن سوژت رو درست پرورش بدي و جملاتت رو با مفهوم تر كني.
بهت پيشنهاد مي كنم نوشته ي اوناييو كه تاييد شدن با دقت بخوني.

تاييد نشد!


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری1 در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۵ ۲۲:۵۴:۵۲
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۷ ۱۵:۱۴:۴۳

[b][size=medium][color=0000FF][font=Arial]واقعا کی جوابگوی تصمی�


معجون چکش
پیام زده شده در: ۰:۱۱ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
خطر - اعتراض - سرکوب - عظیم - معلق - عطر - خاص - جوخه - خجالت - رئیس :
احساس *خطر می کرد * میترسی *رئیس * اعضای *جوخه
*ی بازرسی سر برسد . او در حال انجام یک کار *خاص* بود .
* عطر * بد بویی در هوا * معلق * بود . او در سالن * عظیمی دنبال چیزی میگشت چیزی که میتوانست با آن مخالفان را *سر کوب * کند . تنها با استفاده از معجون چکش ! او معجون رو از اون سالن بزرگ که نمیدونست کجاست رو پیدا کرد . اونو خورد که یکدفعه یه چکش بزرگ ظاهر شد . توی سالن راه رفت و چکش به دنبالش آمد از آن سالن خارج شد و ییهو مالفوی را دید . چکش مالفوی را سرکوب کرد ........
اااااااااااا آخی تازه به قسمت مهیج ماجرا رسیدیم که هری از خواب پاشد !!!!!!!

توي جمله بنديهات يخورده مشكل داشتي. سعي كن بيشتر دقت كني. در ضمن موضوعت خيلي به واقعيت شبيه نبود..معجون چكش!؟ مسلما يه جادوگر از چيز بهتري استفاده مي كنه.

دوباره سعي كن
تاييد نشد


ویرایش شده توسط کتی جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۲ ۸:۵۸:۲۶
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۷ ۱۵:۰۸:۰۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5-و در آخر شئونات اسلامي را رعايت فرمائيد


کلمات جدید:

خطر - اعتراض - سرکوب - عظیم - معلق - عطر - خاص - جوخه - خجالت - رئیس





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵

آیدن لینچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
"هفت"هفته بود که به آنجا قدم نگذاشته بود.و اکنون در محوطه آزاد.زیر"شنل"نامرئی"خود "گوش" به آواز شب زنده داران سپرده بود.شب به طرز شومی سایه"گسترده"بود.خاطراتش را به صورت "مبهم"ی به یاد میاورد.فقط به خاطر آن دختر بود که"مدیر""وقیح"انه او را از مدرسه اخراج کرده بود.حالا زمان انتقام بود.او باید میمرد.نگاهی به درب مدرسه انداخت.بله!دخترک بالاخره بیرون آمد.این آخرین"فرصت"او بود."کلاه"ش را صاف کرد.دخترک اکنون در"چنگال"او گرفتار بود.
جلو رفت و فریاد زد:آواداکداورا!
لبخند رضایتمندانه بر لبش نقش بست.انتقام شیرین بود!

چه خشن بود! و در ضمن، خیلی خوب میشد اگه بیشتر از اینها ماجرا رو کش میدادی. ولی در هر حال تایید شدی!


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۰ ۰:۰۴:۰۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
از زماني كه وارد هاگوارتز شده بود ، درست هفت سال و هفت ماه و هفت روز گذشته بود.و اكنون كه داشت به سخنان خواهرش در وصف آن مدرسه گوش مي داد ، خاطرات آن روز ها برايش تداعي مي شد. هيچ گاه آن روزها را فراموش نمي كرد. مخصوصا روزي را كه مي خواست كلاه گروهبندي را بر سر بگذارد.ابتدا معاون مدرسه و سپس مدير فرصت سخنراني براي دانش آموزان را يافتند.وپس از آن را كه او با ترس و لرز كلاه را بر سر گذارْد و با خوشحالي آن را از سر بر داشت.هيچ گاه يادش نخواهد رفت كه چگونه توانسته بود بدعنق را باوجود آن كارهاي وقيح و زشتش ، كه فقط ازترس بارون خون آلود انجام نمي دادشان را مجبور به انجام كاري كند در حالي كه شنل نامرئي پوشيده بود طوري كه آن شبح مزاحم چيزي نفهميده بود.
صداي مبهمي شنيد. از عالم خود بيرون آمد و خواهرش ررا در مقابل خود ديد كه با ناراحتي او را صدا ميزد.جوابش را داد. خواهرش نيز با عصبانيت گفت:« ممنون از اين همه توجه!!!!!!!!!»او هم به خاطر دلداري خواهركوچولوش از او خواست تا يكي از ورد هايي را كه بلد است را به او نشان دهد.خواهرش هم با كمال سخاوت وردي را برايش اجرا كرد كه در آن چنگالي را مي توانست به قاشق تبديل كند.

خوب بود و تایید شدی! اما حواست باشه دیالوگها رو در یک سطر جداگانه بنویسی. موفق باشی.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۹ ۱۵:۵۴:۵۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.