هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ چهارشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



,:, در اتاق لارتن ,:,

اوضاع كاملا متشنج و نا به سامان گزارش ميشد ، تخت سلطنتي و گران قيمتي كه لارتن تا چند ساعت پيش روي آن خوابيده بود و خواب هاي نارنجي ملايم و خيلي هآي كلاس ميديد ، اكنون پشت رو شده و از وسط نيز شكسته شده بود. پرده ها نيمه سوخته و در همه ي كمد ها باز شده بود.
در فاصله اي كمي دورتر پيكر آش و لاش چند نفر مشاهده شد ، دراكو به همراه بليز به چارچوب در تكيه داده بودند و خون اصيلشان در حال هدر رفتن بود. همينطور استرجس و سارا پس از جنگي برابر با اسليتريني ها روي زمين ول گشته بودند.

- وااااااااااييي !! ... اينجا چه خبره ؟!؟!؟! ... من 2 دقيقه رفتم نامه رو بفرستم شما نتونستين دووم بيارين ؟!... سااااارا ، اســـتر ...

- دريكوووو ، بليــــززززز !! واي اگه پروفسور اسنيپ بفهمه !!! ... پاشين جم كنين خودتونو ! آخه اين بوقي چي داشت كه ما افتاديم دنبالش؟! ... جز اينكه يك بوقيه______ همچنين بوق______ هست ؟!
لارتن تو گوني بيخيال از دنيا : !!!
صداي آه و فغان هاي پانسي باعث شد سارا كه بيهوش بود ، هوشيار شود و به ترتيب همگي حواسشان را به دست آوردند. "به همين سادگي"
سارا با كمك جسي از جاش بلند شد و گفت:
- خب استر موافقي تا كاملا ادبشون كنيم ؟!
استر كه داشت از فرصت وارده استفاده ميكرد و عكس هاي چنگ رو تاييد ميكرد گفت:
- هوووم ؟! ... چند لحظه صبر ، از ارسالم تشكر كنم !!!


,Zz , يه چند دَقه بعد ,sS,
- نميشه ، تا ما برسيم به اونا ، تموم شده همه كاراشونم كردن !!
يكي از سوسك ها كه به حالت علامت تعجب به ديوار جسبيده بود گفت:
- نيروي كمكي ميخواييم !
- از كي تا حالا وقتي دو تا مهندس دارن حرف ميزنن ، كارگر مياد ميگه دسته بيلم شكسته ؟!؟!
- از وقتي كه گراپي كوشولو اومده !!
- wOW !! آآآآووو !!
همون سوسك رئيسه : اي ول ! برو بگو بياد تا همكاري هاي خودمون رو ادامه بديم !! اون مارو به ياد داره !! ما سوسك هاي زحمت كش و شرافتمندي هستيم كه با مهربوني به دوستامون كمك ميكنيم!! حتما يادش مياد كه زنده موندش و تهيه ي غذاش رو مديون ماست!!
و بدين ترتبب سوسك علامت تعجبه گوشيش رو در مياره و اس ام اس ميزنه به گراپ !!

بــــــوم .... بووووووووووم ... بومممممم !!
صداي مهيب زلزله مانندي به گوش ميرسيد ، همه با نگراني به اطراف نگان ميكردند. بچه هايي كه توي اتاق لارتن بودند به سبك تارزاني جهيدن سمت پنجره تا منبع صدا را ببينن.
اما قبل از اينكه گراپ مشاهده شود لاوندر و سيني جفت پا ميان تو چشاي دريكو و پانسي !!!

^*^*^*^*^(^)*^*^*^*^*^
*لاوندر عزيز من در پستم سارا و استر و جسي رو با هم گفتم! ولي شما نگفتي ! اميدوارم ناراحت نشي ولي خودم دوباره سارا رو با خودم و استر گفتم چون اون خراب دعواست!!! !
* گراپ عزيز اگه خواستي ميتوني كارات رو انجام بدي !!! !!!




Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۶:۴۳ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
ادامه ی پست جسیکا ( نمیدونم پست پروفسور گرابلي پلنك هم حسابه یا نه ! مثل اینکه یه موضوع دیگه اس ! نیدونم واقعا ! )
___________________

لارتن داره با سرعت نور (!) ناخوناشو از ته ته میجوعه .
- تو کی هستی ؟ چرا اومدی تو خوابگاه ما ...
در با صدای تهدید امیز تری به باز شدن خودش ادامه میده ()
لارتن : تروخدا زودتر خودتو نشون بده دیگه ! یا صاحب رنگ نارنجی , یا صاحب رنگ نارنجی کمک ...
در همون لحظه در بالاخره چارطاق (!؟) باز میشه .
لارتن : جیــــــــــغ !
استر : جیــــــــــــــغ !
جسی هم : جیـــــــــــغ !
هر سه نفر در حالی که دارن به همدیگه نگاه هایی به صورت میندازن سر هم داد میزنن .
لارتن : منو ترسوندین ! چقدر بی رحمیت (!) شماها !
استر به سمت تخت لارتن میره و پتو رو میکشه . لارتن رو بلند میکنه که برن بیرون ولی ...
این داستان ادامه دارد () ...

بیرو قلعه ، روی دیوار
سارا به صورت به سینی و لاوندر داره نیگا میکنه .
سینی : من به تو افتخار میکنم ! خوب زدی لهش کردی !
اونا همگی دستاشونو میذارن رو هم و بعد به خاطر یک صدای بومب آنتحارناک () همگی سرشونو بر میگردونن به سمت عقب .
دو تا جاروی فرت و فورتی داره به سمت اونا میاد .
لاوندر : اینا چیه ؟!
سارا و سینی :
در همون لحظه جارو ها جلوی اونا توقف میکنن . سارا به سر جارو اشاره میکنه . یه عربده کش به سر جارو وصله ...
سینی : یعنی از طرف کیه ؟!
لاوندر : من که میگم بازش نکنیم ، بیاین بریم !
سارا : نه نه ! اونوقت خودش میترکه ...
لاوندر و سینی :
سارا دستشو دراز میکنه و نامه رو از جارو جدا میکنه . اونو جلوی خودش نگه میداره و صبر میکنه تا بترکه .
- سلام، چطوری ؟! من استرم ! میخواستم بگم که ما، یعنی من و جسی داریم میریم لارتن رو بیاریم .. شما هم هرچه زودتر بیاین تو خوابگاه !
سارا : مگه دستم به این استر نرسه ! میمیره نامه ی معمولی بده .باید مارو دق مرگ کنه ! فکر کردماز طرف اسللی هاس ...
لاوندر : اسلی ها که نوشتن بلد نیستن !
در همون لحظه صدای فریادی دردناک از سمت برج گریف میاد . سارا و سینی و لاوندر نگاه های این طوری به هم میندازن و بعد تسترال های عزیز و غیورشون رو به سمت برج گریف هدایت میکنن ، غافل از اینکه توی برج چه خبره !


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
غيژژژژژژ

جناب آقاي پروفسور سوروس اسنيپ تشريف فرما شدند.و ناگهان.....
گريفي ها و اسلايتريني ها هر دو از ترس به خود مي لرزيدند.
اسنيپ فرياد زد وسايل مشنگي اونم PS3 گناهتون نا بخشودني.
اومد كه با چوب دستيش بگه ريداكتو همين كه گفت ريدا...
مك گوناگال در حالي كه كوبيده بود در ملاخ اقا اسنيپ گفت:سوروس جان دخالت تو كاراي گروه من به تو نيامده باشه.
در همان اوضاع دامبلدور وارد شد و...

بقيه اش با شه براي بعد


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



لارتن :
سارا : نيشتو ببند ! فعلا برو كمدي ، جايي قايم شو تا بيايم ما! نارنجي...
لارتن به سرعت باد (!) ميره و داخل زير تخت به حالت دراز كش ميخوابه !!... و با پلي استيشن 3 شروع به بازي كردن ميكنه :
راهنما : لارتن در حال بازي مرد پرتقال خور بود !!

.:. بيرون اتاق .:.
بلا و ياكسلي در حالي كه سعي داشتند حالت مرد عنكبوتي خودشون رو حفظ كنند از فرصت استفاده كرده و به تراس دومي رسيدند! آنها تنها 2 متر با اتاق لارتن فاصله داشتند.
استر و جسي و سارا همراه با تسترال هاشون تخته گاز به سمت ضلع شرقي قلعه حركت ميكردند.


- از سوسك سياه به خر مگس !!
- خرمگس به گوشم !!
- خش..خش...خسته نباشي برادر ! ... گروهان آماده ي حمله اند ، تعداد زنبورها زياده ، كبوترا دارن بهشون حمله ميكنن ، ما هم بايد حمله كنيم!...خش...خش ...
- خش...خش.. فهميدم !! ... پايان ...
راهنما 2: اين همون سوسكيه كه صبح مشغول راز و نياز با همسرش بود! ! ميخواد اهاده ي حيثيت كنه !!!

در همين حال صداي بليز شنيده شد كه فرياد ميزد:
- ورود با ما بود ،خروج با شما...وقتي حرف ميزنم سكوت لاشخورا!
سارا نگاهي خوفناك به بليز كرد و همراه با لاوندر به سمت وي يورش بود.
بليز: !!
سارا : اينو بدون ديگه حساب كار دستمه ، هر چي رو دست خوردم بسمه!

:<^>: 10 دقيقه بعد :<^>:
تعدادي از اسليتريني ها فرار را بر قرار ترجيح داده بودند ، تنها اعضاي مهم و اصلي مانند ايگور ، بليز و بلا باقي مانده بودند كه در حال مبارزه با گريفي ها بودند .

ناگهان در اتاق لارتن با صداي غيييييژژژژي باز شد !
لارتن :





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
بلا رو کرد به اسلیترینی ها پشت سرش و گفت :
_ خب...بهتره که به دو گروه تقسیم بشیم....یه گروه برن این گریفی های مزاحم رو سرگرم کنن و یه گروه هم برن سر وقت لارتن!
همه موافقت کردن!

چند متری بالاتر

استر در حالی که چوب دستیشو توی جیب پشتش جا سازی می کرد گفت :
_ خب...کار زابینی تمومه! بهتره هرچه سریع تر خودمونو به لارتن برسونیم... چون می دونید که... این اسلیترینی ها یه گروه اتحاد دارن...یه دفعه دیدید سر و کلشون دوباره پیدا شد...
گریفی ها نیز موافقت کردن و در حالی که بدجور احساس مرد عنکبوتی در آن حالت بهشون دست داده بود به سمت بالا حرکت کردند.
کمی بعد
جسی رو به سینی :
_ ببینم تو هنوز نتونستی با لارتن تماس بگیری؟
سینی با تأسف سری تکان داد و گفت :
_ نه بابا... این لارتن یا مشغول بازی پلی استیشنه که مغزش جواب نمی ده! یا دوباره رفته توی یه خواب نارنجی...توی این مورد آخری که اصلا جواب نمی ده....تازه ممکنه بزنه مودم دستگاه رو هم بسوزونه!
سارا یه چیز فلزی که اسمش دستگاه بود رو از روی پیشونیه سینی کند و گفت :
_ بدش به من! من می دونم چجوری با این لارتن ارتباط برقرار کنم!

لارتن در اتاق و زیر لاحاف!

_ نه! من قرار نیست بمیرم... تو نمی میری! تو نمی میری!
و همین جور به خودش تلقین می کرد و کم کم سرش را کمی از زیر لاحاف بیرون آورد!
_مـ ـ ـ ـ ن! نمـ ـ ی مـ ـ ـ ـی رم!
و از پشت پرده پنجره سایه های وحشتناکی را دید. به لکنت افتاده بود. داشت رو به موت می رفت که ناگهان صدای در مغزش پیچید.
_ سارا با تو صحبت می کنه. اصلا نگران نباش...ما در راهیم... اگه اسلیترینی ها وارد اتاق شدن یکم سرگرمشون کن تا ما برسیم... خودت که می دونی! نارنجی....



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۷:۳۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
لارتن که متوجه میشه هیچ راه فراری نداره با سرعت میدوعه طرف پنجره .
تق ! توق !
او تمامی پنجره ها را با همان صدای تق و توق میبنده و بعد روی تختش میره . سعی میکنه یه مقداری از ترسش کم کنه و جلوی خودشو بگیره ولی متاسفانه دیشب مقدار قابل توجهی اب پرتغال,هندونه,اب,نوشابه و خلاصه هر چی مایع هست نوشیده بوده و حالا هم که از ترس داشته سکته میکرده !( دیگه من معذورم خودتون متوجه شید !)
لارتن : ای مرگ ... هیچکسی ام توی برج نیست ! اخه این اسلیترینی ها میخوان منو بکشن ... وای نه ! وای نه !
لارتن میره زیر ملافه اش . همین طور که داره میلرزه و خودشو تخلیه میکنه (داره گریه میکنه !) با خودش میگه : " اخه من قهرمانم ! من یه قهرمان بودم , من کاریکاتور کش خیلی خوبیم !"

بیرون قلعه

استر با دست به سمت چپ اشاره میکنه : دخترا از اون طرف !
و بعد به سمت راست هم اشاره میکنه : پسرا دنبال من !از این طرف !
سینی که داشته با سوء زن به اسلیترینی ها نگاه میکرده میپرسه : ما باید چی کار کنیم ؟!
استر: محکم بزنید بهشون له بشن ! میدونم از پسش بر میاین ...
استر یه خده ی این طوری میکنه و بعد به صورت زشتی به سمت اعضا دستشو نشون میده (مثلا خواسته علامت موفقیت بده ها ). الیور :
_ وای, نه ! استر این طوریه نه اون طوری !
و دستشو درست میگیره .
استر :چه ضایع ! نخواستیم ! حمله کنید !
اهنگ جیمز باند پخش میشه و اسلیترینی ها با شنیدن صدای اهنگ از ترس شروع میکنن دونه دونه میپرن پایین ... ولی زابینی که خودشو اون بالا نگه داشته بود نمیپره در نتیجه ...
یک , دو , سه , چهار , هپ !
این تعداد ( که بالا بود) تسترال پشت سر هم به اون بر خورد میکنن و بیچاره زابینی به صورت بر چسب روی دیوار له میشه .
اما ... هیچ کدوم از گروه نجات (!) نمی فهمن که چندتا اسلیترینی دیگه از اون طرف برج داشته ان به سمت تراس اولی می رفتند !

_____________
چه هیجانی داره !


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



:.*.: قلعه ي ناتينگهام :.*.:

اتاقي زيبا و مجلل كه داخل آن با تخت هاي سلطنتي و قاليچه هاي ايراني و لوستر هاي ايتاليايي و ساعت سويسي تزئين شده بود و شكوه و جلال (!) آن را دو برابر ميكرد . ( هر كي بگه چند تا "و" اينجا هست جايزه داره! البته اگه منو ديد، 2-3 سال ديگه )
ملت خواننده : واي واي چقدر خنديديم !!

- نارنگي ، نارنجي ، نارنگي ، نارنچي ..... خر اور پف ؟.
خورشيد در حال طلوع كردن نور ، صداي خر وپف نابه هنجار يك بشر باعث شده بود تا گروهي از كلاغ ها كه نزديك پنجره نشسته بودند اعتماد به نفس خود را از دست بدهند ، زيرا رقيبي سر تر از خود يافته بودند!
كلاغ اولي : اين كيستندي ؟!
كلاغ دومي : انسان به دين سان نديدني !!! ... اه اه چه صداي بوقــيي !!
كلاغ چهارمي : بياييد برويم !! ... حالم دگرگون گشتندي!!!
كلاغ سومي رفته بود دنبال بنزين !!! ... به همين دليل در ديالوگها حضور نداشت !!


- پيشت !! پيشته !!!
- من شنيدم اين خوابش سنگينه !! بدوئين !! ... هي دالاهوف نفرين شده ي بوقي خودتو تكون بده !!
بليز و دوستان به سبك مرد عنكبوتي از ديوارهاي قلعه بالا ميرفتند و در بين سوراخها سوسك هايي كه ميديند كه در حال باي دادن به همسرشان هستند . تا براي اهل خانه آذوقه تهيه كنند.
سوسك رو به بيناموسان:
بليز زير لب فحشي نثار آنها كرد كه از ديد تصويربردار مخفي نماند ، سپس به راهشان ادامه دادند ، آنها به اولين تراس نرسيده بودند كه نزديك شدن 4 تسترال را مشاهده كردند.
استر كه جلوتر از همه بود فرياد زد :
- هي بچه ها ! اسليترينها اونجان !! بهتره لارتن رو خبر كنيم ! سينيسترا اون دستگاه هشدار دهنده رو كه توي مغز لارتن گذاشتي رو فعال كن .
سيني موهايش را از جلوي چشمانش كنار زد و قطعه اي مستطيل شكل رو فشار داد .

-----*....*-----*.....*------

لارتن همچون سيخ (!) روي تخت خواب نشسته بود. نگاهي به اطراف كرد و في الفور بادي گاردهايش را فرا خواند.
اما نگهبانان وي توسط اسليتريني ها بيهوش شده بودند...
او راه فرار نداشت .




ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۴ ۱۲:۲۸:۱۷


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
خلاصه وضع همین طور بود تا فرشته ی نجات از راه رسید !!!
فرشته ی نجات که بود ؟! من هم مثل شما خوانندم بخونم بعد میفهمم !
از اون دور دورا یه دختری اومد . اون دور دورا یعنی همون پشت کوهها !!!
ملت : این از کجا پیداش شد یهویی ؟!
دختر که گ.یا همون آماندای خودمون بود جواب داد : من آماندام دیگه ! ناجیه شما !!! :angel: دیدم تو داستان جای من خالیه گفتم خودم رو یه جوری تلپ کنم !
ملت بهت زده :
سینی : حالا چجوری میخوای ناجی ما بشی ؟!
آماندا فکری کرد و گفت : خودم هم هنوز نمیدونم ! بالاخره یه جوری میشم دیگه ....آهان ! گوشتو بیار ..
سینی گوشش را آورد .
آماندا : پچ پچ پچ من سر لیلی رو گرم میکنم براش شکلات شیرینی بستنی میخرم شما هم قایمکی فرار کنید و برید دنبال لارتن پچ پچ پچ پچ !
سینی :
و رفت که به دیگران این فکر بکر رو توضیح بده .
دو ثانیه دیگه آماندا و لیلی با هم تنها شدن .

لیلی : بقیه کوشن ؟! تو کی ای ؟ ممن کجام ؟! اینجا کجاست که منو داری نمیبری ؟!!!!!!
آماندا : بقیه رفتن دنبال نخود سیاه ! من ناجی ...اهم ...یعنی آماندام . تو اینجایی و اینجا هم جاییه که من تو رو نمیبرم !
لیلی : من شکلات میخوام ! من بستنی میخوام ! من آبمیوه میخوام ! راستی من از اون شکلات آلبالویی های رنگ وارنگ هم میخوام !
آماندا : این همه شیرینی میخوای بخوری ؟! دندون درد میشی ها !
لیلی : جییییییییییییییغ ! من از اونا میخواااااااااااااااااااام !
آماندا که ترس بی آبرویی جلو در و همسایه رو صورتش سایه افکنده بود !( ) نگاهی به جیب تار عنکبوت گرفته اش کرد و آهی کشید ! و دوباره به اون یکی جیب تار عنکبوت گرفتش نگاهی دیگر انداخت و آهی دیگر کشید ! سر انجام به حرف آمد :

ببین دختر خوبم ! ببین لیلی عزیزم ! تو که نمیدونی من چی میدونم ! من میدونم که اگه تو شکلات زیاد بخوری کرم میاد دندونات رو میخوره ! بعدش دندونات خراب میشه ! درد میگیره ! مجبوری بری دندون پزشک که همه ی دندون هات رو از ته بکشه . دندون پزشک هم اونقدر بده !!! اونقدر محکم دندون هات رو میکنه ! تازه یه آمپول هم میزنه تا بیشتر دردت بگیره ! تو دوست داری کرم تو دهنت خونه داشته باشه ؟!!!
لیلی : کرم یا موش ؟! من وقتی کوچولو بودم ...
فلش بک :
لیلی دیده میشه که داره با هزار جور زحمت از یه مبل بالا میره . البته لازم به ذکر است که لیلی انگار بیشتر از 1 یا دو سال نداشت . بالاخره موفق میشه و میره رو مبل و بعدش هم میره رو تکیه گاهش و بعد : یا آ آ آ آآآآآآآ ! ( این جا صدای تارزان که از یه شاخه رو شاخه ی دیگ ای میپره پخش میشه !) لیلی از این مبل میپره رو اون یکی مبل و بعدش از اون مبل میپره رو میز عسلی کنار یه مبل دیگه و بعدش به هدفش یعنی قندون پر قند میرسه . دستش رو تو قندون میبره و یه مشت قند برمیداره و یک جا میلمبونه ! البته اگه قند هم لمبوندنی باشه ! مشغول بود که پتونیا از راه میرسه و بنا میکنه به جیغ و داد کردن : ماماااااااانی ! مامااااااانی ! لیلی قند های منو خورد !!!! ........
مادر لیلی سر میرسه و لیلی رو بغل میکنه و باهاش حرف میزنه : ((((((............................................................................................................موش دندونات رو بخوره ؟!!!))))))
پایان فلش بک
لیلی : آه ! یادش بخیر ! چه مامان خوبی داشتم ! آه ! باشه من دیگه به خاطر مامانی هم که شده شیرینی نمیخورم ! آه ! موش ...کرم ! آآآآآآآآآآآآآآآآآآه !

با این حرف لیلی اشکی از گوشه چشمان آماندا روی گونه اش غلتید و ... .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خب دیگه گریه بسه ! صحنات غمگین بسه ! این بود پست من ...بسه ....نه بس نیست !!! نگید داستان رو پیش نبردم ! همینی که لیلی ئست از شکلات خوردن برداشته خودش کلیه !


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۶:۵۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
لارتن به همراه محافظ هاش در مسیر هاگزمید شروع به حرکت کردند ! چند متر عقب تر ملت گریفیندوری به طور کاملا نا محسوس شروع به تعقیب لارتن می کنند !
جسی : نچ نچ ... ببین هیچی نشده همه دارن ازش امضا می گیرن ! واقعا که !
در همین حین لارتن و دارودستش وارد سه دسته جارو می شن ! ملت گریفیندوری هم به دنبال لارتن حرکت می کنند .
صحنه اسلوموشن می شه ، یه گله آدم در حال نزدیک شدن به رستوران سه دسته جارو هستن ، مردم همگی پا به فرار می زارن ( گراپی کوچولو پیشاپیش همست ) کنار رستوران مغازه ی شیرینی فروشی به چشم می خوره ! همین که لیلی چشمش به مغازه می افته ، آهنگ عاشقانه پس زمینه ی صحنه می شه ! لیلی به سمت ویترین می ره و به شیرینی های گردوئی ! داخل ویترین نگاه می کنه ( سرعت سوء استفاده ده برابر سرعت نور )
لیلی : من از اینا می خوام !
ملت :
لیلی : اگه از اینا برام نخرین همه چیزو به لارتن می گم !
ملت :

نیم ساعت بعد

الیور : این لیلی دهن درد نگرفته این همه شیرینی می خوره
جسی : حالا خوبه فقط شیرینی گردوئی دیده ، اگه بستني ليمويي و از اين لپ لپ هاي شوكو بيسكويت ( ) می دین که دیگه نمی شد جلوشو گرفت !
لیلی : بستني ليمويي و از اين لپ لپ هاي شوكو بيسكويت ! وای . آخ جون ، من از اونام می خوام ! اگه برام نخرین همه چیزو به لارتن می گم !
ملت : :no:
لیلی :
ملت :
لیلی :

>>>>>%%%<<<<<
این پست فقط برای نشان دادن سرعت انتقال شایعات در گریف بود و ارزش دیگری ندارد ( )
مبدا شایعه : هرچه می خواهد دل ....


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
لارتن در حالی که یک عینک دودی ، همراه با کت و شلوار نارنجی از این براقا پوشیده با دو سه تا محافظ خفن وارد تالار می شه!
یکی از محافظ ها :
_ به احترام جناب کرپسلی از جاتون بلند شید!
همه با این حالت از جاشون بلند می شن!
اون یکی محافظه :
_ خب یکی یکی بیاد جلو... سرورم زود باید برن! وقت ندارن.. سریع تر هر کی امضا می خواد بیاد!
ملت گریفی :
لارتن با حالت خیلی خفن عینک رو از روی چشمش بر می داره و رو به همه می گه :
_ خب من دارم می رم هاگزمید... بی تابی نکنید! زود بر می گردم!
و سپس دوباره عینکشو می زنه و از تالار خارج می شه!
ملت گریفی :
سینی دنبالش می دوئه بیرون تالار!
_ بچه ها بیایید داره می ره! اینجوری که نمی شه بزاریم بره... اون داره...
و سپس همان طور که داشت رفتن لارتن رو در بیرون از تالار تماشا می کرد دستی به شانه اش خورد!
_ سینی بی خیالش... بیا بریم... باید یه فکره دیگه بکنیم!

و لیلی وارد تالار شد! سینی هم خواست برگردد که ناگهان صدایی او را از حرکت نگه داشت!
_ حالا وقتشه... این بهترین فرصته! اون پسره نارنجی داره ما رو بی اعتبار می کنه! بهترین موقعیته که بدزدیمش!
_ ولی اون چند تا محافظ داره!
_ ما بهترین ها هستیم! نترسید... بیایید دنباله من!

سینی :
_ صدای یکی شون برام آشنا بود!
و سپس شروع میکنه به فکر کردن! یعنی کی می تونه باشه پشت دیوار؟؟
_ آره...یادم اومد...خوش بوده! صدای زابینی بود... باید بچه ها رو خبر کنم!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.