هاگريد : خب ما براي اين مرحله از مسابقه سه آيتم بين المللي رو در نظر گرفتيم در سطح جهاني !آیتم اول بعد فیزیکیه جسم شما رو مورد سنجش قرار میده! آیتمهای بعدی رو هم بهتون نمیگیم تا چشتون در آد تو کفش بمونین!
کوییرل که به کناری پرت شده بود، تلو تلو خوران و درحالیکه داشت دستار مضحکش رو روی سرش مرتب میکرد جلو اومد و خیلی صمیمی کنار هاگرید وایستاد، هاگرید هم جواب صمیمیتش رو با تیریپی پشت وانتی (!) داد و محکم دستشو انداخت دور گردن کوییرل که در نتیجه اش هم دستار دوباره کج شد، هم خود کوییرل!
هاگرید همینجوری کشون کشون کوییرل رو با خودش به مکان برد و به شرکت کننده ها هم اشاره کرد تا دنبالش برن.
***در مکان***
شرکت کننده ها خیلی مرتب و تمیز به صورت چهار زانو (!) رو زمین نشستن و هاگرید داره آیتم اول رو توضیح میده : خب ببینین! آیتم اول اینجوریه که به هر کدوم از شماها یه چکش هزار و دویست کیلویی داده میشه! شما باید اونو به سمت چتر باکس پرتاب کنین! هرکی بیشتر پرتش کنه برنده اس! حله؟!
شرکت کننده ها :
هاگرید کوییرلو ول میکنه تا اسم نفر اول رو بخونه که کوییرل به علت بی حس شدن بدن، مثه خمیر نونوایی پخش زمین میشه و در همون حالت میمونه!
هاگرید : ای بابا...ای بابا...به ترتیب الفبا میرین...نفر اول آوریل لاوین!
ملت :
آوریل : فامیلی من که با «ل» شروع میشه! هنوز کلی مونده!
هاگرید : نچ! حرف اضافه موقوف! من حال میکنم ترتیب الفبا با توجه به اسم باشه نه فامیلی! پاشو برو! زود!
آوریل که یه بطری کوچولو تو دستش قایم کرده، هی این پا و اون پا میکنه که نره، و آخرشم به یه حقه قدیمی رو میاره، چون میدونه این هاگرید آیکیو نفهمتر از این صحبتاس که بخواد تشخیص بده داره گول میخوره.
آوریل : ااا هاگرید اژدها هه رو! اونجا!
هاگرید :
کوووو؟ کووجا؟
آوریل : پشت سرت....و با سرعتی عجیب بطریه رو میره بالا که در نتیجه اش یه برق خفنگ میشینه تو چشاش!
هاگرید هم که در بدر داشت دنبال اژدهاهه میگشت، با ناامیدی برمیگرده : پس کو؟
آوریل : لابد رفت! من برم؟!
هاگرید : برو دیگه!
آوریل با سرعت نور از مکان خارج میشه و قبل از اینکه حتی بتونه تشخیص بده این مکان خارج از مکان، چه جور جاییه، با دماغ میره وسط یه سنگ آهنی بزرگ و به قولی صورتش کتلت میشه!
آوریل یه خورده میاد عقب تا موقعیتش رو بسنجه و همینجوری که چشمش به سنگ آهنی بزرگ بود، میبینه که اون سنگ آهنی چیزی نیس به جز یه مکعب خیلی خیلی بزرگ که به وسطش یه دسته وصله! و لازم نبود خیلی فسفر بسوزونه تا بفهمه که این جسم حجیم که هزاران بار از خودش بزرگتره درواقع همون چکشه اس!
آوریل بیخیال قد و قواره چکش مذکور میشه و میره تهه دستههَ رو میچسبه و خیلی خونسرد، با اعتماد صددرصد به معجون دوپینگی که خورده بود، چکشو بلند میکنه و صدای جیغ تماشاچیا دیواره صوتی رو میشکونه!
آوریل چکش میگیره و دور سرش میچرخونه و میچرخونه و میچرخونه و اونو به سمت یه فلشی که چتر باکسو نشون میداد پرت میکنه، چکش میره و میره و میره و رو جایی که خارج از دید همه اس فرود میاد و فقط یه صدای «چلیک» شنیده میشه. به دنبال این صدا کل ملتی که اونجا بودن به استثنای مدیران و شرکت کننده ها و هاگرید، غیب میشن!
صدایی از همون دوردستها : مــــــــــــــــــــــا! کی اینو پرت کرده؟!
آوریل :
هاگرید :
تو چیکار کردی با خودت آوی؟!
آوریل : هیچی به خدا! خودت گفتی هرکی بیشتر پرت کنه برنده اس!
از همون دوردستها، هری با بقیه بچه های مدیر به سمت محل پرتاب میان، هاگرید در کمال ناامیدی سعی میکنه پشت آوریل قایم شده و از خشم هری دور بمونه!
هری جلوتر میاد و بدون توجه به آوریل، ریش هاگرید رو میگیره و میکشتش بیرون!
هاگرید :
به خدا من بیگناهم! من چمیدونستم این موجود (با دستش اشاره به آوریل میکنه) میتونه اینو انقدر پرت کنه!
هری : حرف مفت نزن هاگر! تو باید همه جوانب قضیه رو میسنجیدی! تمام ملت به جز خودمون حذف کاربر شدن! میدونی چقد وقت میخواد که من همشونو برگردونم؟!
هاگر : جوون مادرت! آخه به عقل جور در میاد این نیم وجبی که کل هیکلش، انگشت کوچیکه منم نمیشه، بتونه یه چکش هزار و دویس کیلویی رو انقدَر پرت کنه؟!
هری : من با عقل و مغز و منطق هیچ کاری ندارم! اشتباه از جانب تو بوده و تو باید تنبیه شی!
بعد به سمت مکان داخل مکان میره و شرکت کننده ها رو میاره بیرون. یکی یه چکش میده دستشون و بعدم هاگرید رو به یه ستون میبنده.
هری : ببینین عزیزان من! شما باید از فاصله یک متری، چکشی که تو دستتون هس رو به سمت هاگرید پرتاب کنین! هرکی که جای بهتری بزنه و داد هاگرید بیشتر در بیاد، امتیاز بیشتری میگیره! شروع کنین!
آوریل :
این نامردیه! من یه چکش هزار و دویس کیلویی پرت کردم! بعد اینا باید یه چکش یه کیلویی پرت کنن؟!
هری جوابی به آوریل نمیده و با ذوق و شوق، چکشها رو نیگا میکنه که یکی پس از دیگری تو صورت هاگرید فرود میان و فریاد هاگرید به هوا میره!
هری : :devil:
***یک ساعت بعد***
شرکت کننده ها به همراه کوییرل جلوی یه اتاق که درش سفیده وایستادن و منتظرن که کوییرل توضیحات لازمه رو بده.
کوییرل : خب ببینین بچه ها! این آیتم قراره اعصاب و صبر شما رو بسنجه! توی این اتاق به شخصی هستن بس محترم، که تا بینهایت سوال داره! شما باید یک ساعت به داخل این اتاق رفته و دربست به سوالات ایشون جواب بدین! حله؟
لونا : نچ! اگه جواب سوالاش رو بلد نبودیم چی؟
کوییرل : همه شما جواب سوالاش رو بلدین! مادربزرگ منم جواب سوالای این انسان رو بلده، بچه یه ساله هم بلده! این انسان هم کسی نیس به جز فرگوس فینیگان!
ملت :
جووون مادرت!
کوییرل :
شلوغش نکنین بچه ها! یه ساعت بیشتر نیست! نفر اول آوریل لاوین!
آوریل :
آخه چرا من! نمیخواااام! من همینجا استعفا میدم و میکشم کنار! من به همتونم یه چیزی دستی میدم ولی منو نفرستین این تو!!
کوییرل به مهربونی دستشو میذاره رو شونه آوریل و به زور اونو به سمت در میفرسته : برو عزیزم! برو! فقط یادت باشه ما این بیرون میبینیم که تو چیکار میکنی! یادت باشه که کنترل خودتو از دست ندی!
و با آخرینن فشار آوریل رو پرت میکنه اون تو و درو میبنده.
آوریل یه نفس میکشه و روشو برمیگردونه به سمت فرگوس و یه لبخند بهش میزنه!
آوریل : سلام فرگوس! خوبی؟!
فرگوس : سلام، شما؟
آوریل جلو میره و رو صندلی روبروی فرگوس میشینه : من آوریلم!
فرگوس : اها ایول! خب ببین من یه سری سوال ازت دارم، میشه جوابشونو به من بدی؟!
آوریل : حتما عزیزم...و با خوشحالی میبینه که پنج دقیقه از شصت دقیقه زجرآور گذشته.
فرگوس : .......
کوییرل : خب بچه ها! این آیتم قدرت منطق شما رو مسنجه! با توجه به ضعفهایی که هرکدوم شما دارین، برای هرکدومتون یه جور این مسابقه رو طراحی کردیم! یادتون باشه که باید منطقی فکر کنین! نفر اول آوریل لاوین!
آوریل : ...مطمئن باشین برنده ام! من خداای منطقم! : x :
کوییرل : تو کار خاصی نباید بکنی، برو توی کافه مادام رزمرتا و یه چیزی سفارش بده و بخور! همین!
آوریل :
آوریل وارد کافه میشه و یه نوشیدنی کره ای سفارش میده.
مادام رزمرتا : 5 گالیون!
آوریل :
بیخیـــــــال! قبلنا پنج سیکل بود! بیا این کارت دانش آموزیم، ارزونتر حساب کن مشتری شیم!
مادام رزمرتا : هههه! زر اومدی قورمه سبزی!
همینی که هس! عیده! تازه تحریم اقتصادی هم شدیم! قیمتا رفته بالا!
آوریل :
بابا من پول اصن همرام نیس! فقط کارت دانش آموزی دارم!
مادام رزمرتا یه «وردنه» (از همین استوانه هایی که باهاش خمیر رو پهن میکنن
) میگیره دستشو میاد جلو.
مادام رزمرتا : میدی پولشو یا پولت کنم؟!
آوریل :
رزی! بابا منو تو رفیقیم! این کارا چیه میکنی!
مادام رزمرتا : رفاقت جای خود، حساب کافه جای خود! بده پولشو!
آوریل : بابا میگم من فقط یه کارت دانش آموزی دارم....(یه خورده جیباشو میگرده)....با پنج سیکل و هووم....اها....کارت شرکت در مسابقه جام آتش!
مادام رزمرتا یهو صورتش باز میشه و کلی مهربون و اینا : خب زودتر میگفتی عزیزم! قبلا حساب شده! فقط همون پنج سیکلو بده!
آوریل :
آوریل پولشو میده و میره یه گوشه واسه خودش میشینه و نوشیدنیشو میخوره که تو خیابون چشمش میفته به ادی که داره با یه دختری راه میره.
آوریل :
یعنی کی میتونه باشه؟!
آوریل آروم آروم میره طرف پنجره و همینجوری که ادی و اون دختره رو زیر نظر داشت، کفش میبره!
آوریل :
مـــــــــــــــــــا! اینکه منم!
ادی و اونی که مثه آوریله اروم اروم به طرف کافه میان و آوریل همونجوری که بیشتر کفش میبره، لحظه به لحظه عصبانی تر هم میشه! چرا که فک میکنه یه دختر بوقی خودشو جای اون زده تا با ادی....
آوریل : جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!
ادی و دختره که متاسفانه یا خوشبختانه هیج گونه مشکل شنوایی نداشتن، صدای جیغ رو میشنون و به دنبال صدا، آوریل رو میبینن که در حالیکه داره موهاشو میکنه، بدو بدو به سمت اونا میاد!
ادی :
آوی؟
آوریل : ادیییییییییی! میکشمت!!
ادی : وایستین ببینم! اگه تو آویی، پس این کیه؟ اگه این آویه پس تو کیی؟!
دختره : اوا! خب معلومه من آوریلم دیگه!
آوریل : جیــــــــــــــــــــــغ!
ادی با یه لحن خاص : ببین! آوی منطقی باش! منطقی! (تو دلش : خاک بر سرت کنن! یه خورده عقلتو به کار بنداز!)
آوریل که به علت عصبانیت بیش از حد رو به انفجاره و یه ذره منطقیم که داشته، دود کرده و یه آبم روش و رفته فضا، به سمت دختر شبیه خودش میپره تا اونو از هستی نیست کنه!
دختره : جیــــــــــــــــغ!
ادی : آوی....منطق!!
- : آوریل آوریل! تموم شد! آیتم تموم شد! ولم کن!
آوریل که دست دختره مادر مرده، تا کتف تو دهنشه و داره بنده خدا رو گاز میگیره، استپ میکنه و جهت صدا رو میگیره که میرسه به دهن همون دختره بدبخت! که میبینه جل الخالق! اینکه دختره نیس، کوییرله!!
آوریل :
هه؟! کی تموم شد؟! تو این زیر چیکار میکنی؟!
کوییرل : متاسفم واست آوی! آزمایش تو همین بود! با یه ذره منطق میتونستی نشون بدی که اوریل هستی و این دختره، تو نیستی! ولی تو انقد عصبانی شده بودی که مغزت از کار افتاده بود!
ادی : این همه بهت گفتم منطقی باش! نگفتم؟!
آوریل : پس همش امتحان بود؟! یعنی تو بودی که خودتو شبیه من کرده بودی؟!
کوییرل : دقیقا! با یه ذره معجون همه کاره!
آوریل :
تو خیلی بدی! بد بد بد! تو از غیرت و تعصب من روی ادی سوء استفاده کردی! میکشمت!!
کوییرل و ادی :
آوریل از تو جیبش یه سیم گیتار دیگه در میاره و دور گردن کوییرل میپیچونتش (!)، زبون کوییرل بیرون میفته و چشاش وا میمونه! انا لله و انا الیه راجعون!
*این پست تا ساعت 7 ویرایش میشه!!
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù