هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جام آتش
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۶
#73

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
به نام دوست

با سلام

نقل قول:
پرفسور سينسيترا :
هووم پست باحالي بود خوشم اومد يكم نقص ويرايشي داشت و اگه مرحله ي سوم نبود خيلي متياز بهتري ميگرفتي !
27. 25


هوممم
نکته ی یک:منظور شما از نقص ویرایشی غلط های املایی بود ؟؟؟
شما پست خودتو که توی فینال زدی برو بخون خودت غلط املایی داری ...
ایشون مرحله ی سه رو برای اینکه پستشون کامل تر بشه اضافه کردن ... بعد شما کم هم کردی از امتیازش؟؟؟
خلاقیت گویا نباید به کار برد ...

امتیاز ایشون با توجه به اینکه خودتون هم غلط املایی و به قول خودتون نقص ویرایشی دارید باید 27 حساب بشه !!!



رسیدگی بشه

ممنون
استرجس پادمور


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۳ ۱۵:۲۵:۰۷

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


فينال ! داوري مرحله ي دوم !
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۶
#72

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
دوستان عزيز داوري در كمال دقت و بي طرفي بوده و دو بار پستها رو خوندم ولي بازم اگه مشكلي داره بگيد ! هووم موفق باشيد !

ريموس لوپين :
26 امتياز به علاوه ي نيم امتياز پس از بازبيني مرحله ي قبل
26.5

درك :
28 امتياز پستت تقريبآ يه چيزه معركه اي بود پسر موفق باشي !

آنيتا دامبلدور :
پست جالبي بود فقط انقدر پست زدي كلافم كردي هووم پس
28.75 امتياز

آوريل :‌
يه پست خيلي باحال و توپ پستتو سيو كردم خيلي حال كردم موفق باشي !
28.75

لودو بگمن : پست تو هم خيلي خوب بود يه ايراداي كوچيك تو جمله بندي داشت !
يه چند جاشم ميتونستي بهتر بنويسي !
28.25 اما پس از بازبيني مرحله ي اول هفتادو پنج صدم بهت اضافه شد !
پس 29 امتياز !

هدويگ :
يه پست خيلي خيلي خيلي توپ ! هدي تركونده بودي تبريك ميگم بهت !
29.5 امتياز !

سالازار اسلايترين :
هووم پستت يه كم تكراري بود از سوژه هاي قديمي استفاده كرده بودي !
هووم 27.5 امتياز !

اش ويندر :‌
پست جالبي بود و كوتاه يكم مرحله ي سوم متزلزل بود 28.5 امتياز به خاطر تاخير يك امتياز كم ميكنم
27.5 امتياز !

سارا اوانز : خب خب سارا نسبت به مرحله ي اول تركوندي باريكلله دختر پستت خيلي خوب بود
هووم به نظرم 27.5 تمام ! اما پس از بازبيني مرحله ي اول نيم نمره بهت اضافه شد !‌
پس 28 امتياز !

پرفسور سينسيترا :
هووم پست باحالي بود خوشم اومد يكم نقص ويرايشي داشت و اگه مرحله ي سوم نبود خيلي متياز بهتري ميگرفتي !
27.5

رابستن لسترنج :
خيلي خوب بود رابستن قبلآ شناسه ي قبلي هم داشتي ؟!
هوووم 28.5 امتياز !

اريكا زادينگ : پستت خوب بود . يه جاهاييش گنگ بود ولي در كل خوب بود !
27.5 امتياز !


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۳ ۱۶:۰۹:۴۲
ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۳ ۱۷:۴۵:۲۴

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۶
#71

اش‌ویندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
هاگريد : خب ما براي اين مرلحه هیچ تصمیمی نگرفتیم.
کوییرل:
هاگرید:من اینو نگفتما!.....یه چیز دیگه گفتم....تکرار میکنیم....نور بره...دوربین بره...صدا بره.....برداشت یکصد و هشتاد و پنجم....ضبط میشه.
دوربین بر هیکل ورزشکاری هگرید ثابت شده.در پشت سر او ، ملت غیور و خوش استیل دنیای جادوگری ،که سال های طولانی را به پرورش استخوان های خود هدر داده و مدال های فراوانی از مسابقات تارعنکبوت جهانی به دست آورده اند؛دیده میشوند.

هاگريد : خب ما براي اين مرلحه از مسابقه سه آيتم بين المللي رو در نظر گرفتيم در سطح جهاني !
در اولین آیتم ،ورزشکاران باید چکش1200 کیلویی را از داخل چتر باکس به منوی مدیریت پرتاب کنند

کوییرل به شکل کاملا شیرین عسلانه و بدون هرگونه پوشش کف پا (از قبیل دمپایی،کفش،گیوه و ....)به میان حرف های هاگرید میپره:
-آیا از این آیتم در مسابقات جهانی هم استفاده میشه؟

هاگرید:بله...همین الان هم گفتم که آیتم جهانیه و در مسابقات قوی ترین ارزشی های جهان نیز از این آیتم استفاده شد.
کوییرل:با تشکر از هاگرید....قبل از آماده شدن نفر اول یعنی اسکاور.....جا داره که عید باستانی را خدمت همه ی بینندگان، برای بار n ام تبریک بگم.
اسکاور با گام هایی محکم،گردنی مایل به سمت چپ و چشمی نیمه باز -از برای ریز دیدن سایرین- به سمت محوطه ی چتر میره.....

محوطه ی چتر:
در اطراف ساحت مقدس چترباکس پارچه نوشته هایی با این مفهوم نصب شده است:پیام کوتاه ((لطفا فقط پیغامهای مهم را در آن ارسال کنید))
عده ای نیز در همان محدوده ،در حال خاله بازی و،دعوا و ای اس ال گرفتن هستند.چند تا دختر با دیدن اسکاور به طرفش میدوند که با نگاه ریزبینانه اش ،ره به فرار میبرند.
اسکاور با شنیدن صدای سوت، دستش رو به سمت چکش میبره و با فریاد یا مرلین چکش رو پرتاب میکنه.اما متاسفانه موفق نمیشه و چکش به خوابگاه مدیران برخورد میکنه.دقایقی بعد عله سرش رو از پنجره میاره بیرون و همچون آتشفشان فوران میکنه.
عله:برید اون طرف بازی کنید...سری بعدی چکشتون رو سوراخ میکنم.

یک ساعت بعد:
هاگرید :متاسفانه این مرحله برنده ای نداشت.
کوییرل:بله...مشخصه که جهانیه.تا لحظاتی دیگر با شما هستیم.

آیتم دوم:
هاگرید :در مرحله ی بعدی، شرکت کنندگان باید صبر خودشان را آزمایش کنند.ایشان به یه اتاق شیشه ای و در بسته برده میشوند و باید با ظاهری کاملا آرام از آنجا بیرون بیایند.

کوییرل:اولین شرکت کننده در این مرحله،اشویندره که کمترین امتیاز رو داره و از میان نفرات حذف شده بالا آمده....اشویندر! خیلی فاصله داری با نفرات اول....به نظرت میتونی خودت رو به بالای جدول برسونی؟
اشویندر:سعیم رو میکنم.
ادوارد جک میاد و دو تا میزنه توی سر اشویندر و سپس به شکلی کاملا مربی گرایانه به درون اتاق پرتابش میکنه.

درون اتاق:
پسری مظلوم با آواتاری کاملا خز و چشمانی پف کرده،در انتهای اتاق مشغول است.سعی میکند برای خودش جفت پا بگیرد اما افلاک از یاری او دست کشیده اند و در کارش ناموفق جلوه میکند.
اشویندر خزان خزان به سمت پسر میره و با صدای ملایم شروع به صحبت میکنه:
-من الان باید با شما چیکار کنم؟...منو فرستادن اینجا و گفتن با ظاهر صبور بیا بیرون.

فرگوس:اینا از من بدشون میاد.....نمیخوان معروف بشم و رنک بگیرم....بهم گفتند که تاییدم نمیکنند.
اشویندر:آره...این مدیرا خیلی نامردند!همشون همین شکلیند.

فرگوس:مدیرا کیا هستند؟...ارادتمند شما فرگوس فینگان.....
اشویندر:مدیر ها گردانندگان سایت هستند

فرگوس:چه شکلی میشه مدیر شد؟...ارادتمند شما فرگوس فینگان...
اشویندر:باید خیلی در سایت فعالیت کنی و همچنین حداقل یه مدتی رو ناظر باشی.

فرگوس:در کدوم سایت فعالیت کنیم؟...ارادتمند شما فرگوس فینگان...
فرگوس:ناظر یعنی چی؟...ارادتمند شما فرگوس فینگان.....
اشویندر:سوال اولت:سایت جادوگران......سوال دومت:ناظر فردیه که به تاپیک ها نظارت میکنه.

فرگوس:جادوگر کیه؟.....ارادتمند شما فرگوس فینگان......
فرگوس:خواهر من خال خالی هم میتونه جاوگر بشه؟....ارادتمند شما فرگوس فینگان....
فرگوس:این تاپیک چیه؟....ارادتمند شما فرگوس فینگان.....

سه ساعت بعد:بیمارستان میلاد
کوییرل:جا داره که دوباره عید را به همه ی بینندگان تبریک بگم.....همان طور که مشاهد میکنید،هیچ کدام از ورزشکاران نتوانستند با جسمی سالم به مرحله ی سوم برسند و به همین دلیل مرحله ی سوم کنسل شد .
دوربین ردیف تخت های بیمارستان را میپیماید و از چهره های اسکاور،درک،دنیس،ماندی،آنیتا،چو،دادلی،سالازار و کلیه ی ورزشکاران که به شکلی بوق پیچ شده اند،تصویر برداری میکنه.
کوییرل:تا گروهی دیگر،خدانگهدار.....سال نو هم مبارک..


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۲ ۲۲:۰۳:۴۲

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#70

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 730
آفلاین
- بله ببنندگان عزيز... همينك شاهد مرحله ي نيمه پاياني اين دور از مسابقات رو مشاهده ميكنيد...
كوييرل در حالي كه يه دستار نو بسته بود دور سرش و به نظر تازه از حموم در اومده بود و صورتش برق ميزد، ميكروفون رو جلوي دهنش گرفته بود و صحبت ميكرد...
- شركت كننده ي بعدي... لودو بگمن!
صداي تشويق و كف و انواع صوت از قبيل كفتري، بلبلي، شيش و هشت(!)، كاميوني و... بلند شد!!!
لودو در حالي كه دوبنده ي رنگا رنگي پوشيده بود در حالي كه به دستور كارگردان برنامه دستاش رو بالا برده بود، به حالت يورتمه (منظور همون دويدن نرم! ) وارد صحنه ميشه و در كنار كوييرل قرار ميگيره!
- بله... شما خودتون رو معرفي كنيد.
و كوييرل ميكرفن رو ميگيره دم دهن لودو...
لودو: آي-كيو... تو خودت همين الان خودت اسمم رو گفتي! اين جزاير هاوايي كه رفتي آب و هواش چجوري بود؟ خيلي خنگ شدي ها!
كوييرل:
لودو:
هگر: بله... بينندگان عزيز، ايشون از يك تكنيك خاصي استفاده كردن و يك ركورد بسيار خوب به ثبت رسوندن. 1 ثانيه و 21 صدم ثانيه!
تماشاچيان يهو با علامت كارگردان شروع ميكنن به تشويق و دوباره انواع صوت و اين چيزا...!

لودو كه اصلآ نفهميد چي شده! با شنيدن صداي كات كارگردان به سمت مرحله ي دوم راهنمايي ميشه!

----
- خوب من يه توضيح بدم در مورد اين آيتم. اين آيتم دقيقآ در مسابقات جهاني هست، و در اين مرحله جادوگرا و ساحره هاي عزيزمون بايد به مدت يك ساعت اين اتاق رو تحمل كنن!

لودو كه باز هم هيچي از اين مسابقه نفهميده بود... يهو خودش رو داخل اتاق يافت!
يه نگاهي به اطراف اتاق كرد و ديد كه انتهاي اتاق يه صندلي وجود داره و ديگر هيچ! حتي پنجره اي هم ديده نميشه!!!
لودو به سمت صندلي ميره و روي اون ميشينه...
به محض اين كه روي صندلي قرار ميگيره، يه نفر جلوش ظاهر ميشه!!!
لودو يهو تا پاي سكته ميره، ولي رد ميكنه!

- سلام؛ ارادتمندم، فرگوس فينيگان هستم!
لودو: سلام...
فرگوس: ببين دوست من، من يه سري سؤال دارم... هيچكي جواب منون نميده! نميدونم واسه چي!
لودو: خوب بپرس عزيزم!
- ببينم تو ميدوني چرا عكسايي كه من ميفرستم واسه گالري تاييد نميشن؟
- خوب، ببين... يا عكس ها تكراري هستن، يا اندازشون مناسب نيست...
- آخه اندازش درسته! تكراري هم نيست!
- مگه تو همه ي عكسهاي گالري رو ديدي؟!
- آره...
لودو:
- راستي تو لودو بگمني؟!
- آره... چطور؟
- اون عكسها چيه گزاشتي تو گالري؟! (رجوع شود به پروفايل من! اين سوال رو جدي جدي پرسيد از من... )
- كدوما؟ مگه چشه؟!
- همونا ديگه... يعني چي! خيلي عكسايه بدين! صحنه داره.
لودو دوباره:
- چيه؟ يعني صحنه نداره؟!
لودو: نه باب. كجاش صحنه داره؟!
- پس اگه صحنه نداره چي داره؟!
لودو: يعني چي؟
- نه... جواب بده ديگه!
لودو: نميدونم والا... از يكي ديگه بپرس! (چي بگم به اين خوب!!! )
فرگوس: ببين راستي... به نظرت چرا نميشه مثلآ پستي كه پارسال زدم رو برم ويرايش كنم؟!
لودو: .... خوب ببين بيست و چهار ساعت بيشتر زمان براي ويرايش هر پست وجود نداره.
- چرا اينطوري كردن؟
- خوب شايد براي اين كه بعد از 24 ساعت اگر هم ويرايش كني، ديگه كسي اون پست رو نميبينه!
- يعني چي؟!
- چي يعني چي؟!
- همين كه گفتي!
- كدوم؟!
- ببين چرا اين ايگور به من گير داده؟! چرا همه به من گير ميدن!
- اي خدا... چقدر سوال ميپرسي تو! چميدونم!
- چرا نميدوني...؟
- بابا واسه اين كه قوانين رو رعايت نميكني! پست يك خطي ميزني... شونصد تا پست پشت سر هم ميزني! چميدونم! اي خدا... ببين من الان اومدم اينجا مسابقه بدم... تو رو خدا سيريش نشو.
- مگه من سيريشم؟
- نه... اصلآ! من گفتم سيريشي؟!
- اره ديگه... ببين ميرم ازت شكايت به عمل مي آورم ها! (دقيقآ جمله اي كه تو گفتگو با مديران نوشته! ) راستي، ببين من شناسه نمايشيم رو عوض كردم! من شدم تيبريوس آگدن؛ تو رو خدا ديگه به من فرگوس نگيد!
- باشه!
فرگوس: جون من ديگه نميگي؟
- نه ديگه، گفتم باشه!
- پس چرا الان خط قبلي نوشتي فرگوس: ؟
-
- من از تو شكايت به عمل مي آورم! ()
-

و لودو بلند شد و در حالي كه چشمانش سياهي ميرفت! از اتاق خارج شد...!

صداي تشويق تماشاچيان با علامت كارگردان بلند شد...

هگر: بله... يك ركورد بسيار عالي... شما تونستيد اين مرحله رو 17 دقيقه و 43 ثانيه و 11 صدم ثانيه تحمل كنيد! حالا البته ما بايد مراجعه كنيم به رنكينگ ليستي كه واسه اين مرحله داريم!

لحظاتي بعد... وسط يك زمين باير!

كوييرل: خوب بينندگان عزيز، شما شاهد سري مسابقات جام آتش از جادوگر تي-وي هستيد! هم اكنون ميرسيم به مرحله ي سوم؛ آخرين مرحله...
هگر دستي به موهاي ژل زدش ميكشه و ميگه: بله، من يه توضيح خدمت بينندگان عزيزمون بدم... در اين مرحله شركت كننده عزيزمون بايد در كورس اتل متل كوييرل رو ببرن!
كوييرل: اين چه مرحله ايه طراحي كردي... خجالت نميكشي گنده بك!
و كوييرل ميكروفون رو ميگيره جلوش و ادامه ميده: بله... همكاران اشاره ميكنن كه اين مرحله تغيير كرده...
هگر: كو...؟ كسي اشاره نكرد كه؟! كو...؟
كوييرل ميكوبه روي پاي هگر، ولي پاي خودش درد ميگيره () و يه نيش خند تحويل دوربين ميده و زير لب ميگه: هووي... هگر... دهنتو ببند! دوست نداري كه اي پيت بسته بشه؟!
و دوباره كوييرل ادامه ميده: بله... در اين مرحله دوستان عزيز بايد با خودشون مارپله بازي كنند و خودشون رو شكست بدن!
لودو:
كوييرل: بله... مسابقه شروع ميشه...
كوييرل قد بلندي ميكنه و سوت رو كه دور گردن هگره درش ميدمه!
*سوت*

لودو ميشينه پشت ميز و تاس رو ميندازه... جادوگر كوچولوي رو صفحه حركت ميكنه و ميرسه به يه پله و از پله بالا ميره!
لودو مجددآ تاس رو ميندازه... اون يكي جادوگر حركت ميكنه و ميرسه به يه باسيليسك خطرناك...
- آواداكداورا...!
جادوگره باسيليسك رو ميكشه! () و حركت ميكنه به سمت پله...

ساعت ها بعد...
لودو كه بسيار خسته شده بود: آقا اين جادوگره خيلي قويه... قبول نيست... اين دوپينگ كرده! اصلآ شما تو مسابقاتتون تست دوپينگ ميگيريد؟! اصلآ بيمه ميكنيد ماها رو؟! اصلآ ببينم مجوز داريد شما؟! من قبول ندارم! اصلآ اين پست خيلي طولاني شده (ِ) اصلآ اين چه سوژه ايه داديد؟! اين چيه آخه... اينقدر طولاني؟ آدم سردرد ميشه اين پست رو بخواد بنويسه!!! در آخر هم: بعدش هم به ريش هگر: . اينا واسه اين بود كه همينطور دور هم باشيم...!
كوييرل: هووي... بوقي... مجوز اين مسابقات رو من دادم ها! مواظب حرف زدنت باش!
لودو: اِ... به خدا نميدونستم! %%%
كوييرل: اصلآ شما از مسابقات حذفي! اين چه طرز رفتاره... اون از اون تيكه اي كه اول انداختي آبروي من رو بردي! اين هم از الان! مديري گفتن... كاربري گفتن... پاشو برو بيرون! يالا!
لودو: نه نه نه... ببخشيد... به خدا همش تقصير اين هگره! اينه كه مسابقات منظور دار برگذار ميكنه... اين منو اغفال كرد!
كوييرل زير چشمي يه نگاه به هگر ميكنه كه داره يواشكي به ريش كوييرل ميفرسته...
يهو كوييرل برميگرده و هگر هم يهو اينشكلي : ميشه و كوييري داد ميزنه: تو آي پيت بسته شد! دو رو بر سايت هم ببينمت ميدم بارون قورتت بده (!) ميدم يه كروشيو بهت بزنه تا ده سال به خودت بپيچي!

و اين گونه بود كه هگر بلاك شد... و لودو نيز به دليل خدمت به مديران، به عنوان نفر اول مسابقات برگذيده شد...

-------------------------------------
آخيش... بلاخره تموم شد!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#69

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
یه آهنگ راک-پاپ با ته مایه رپ از خواننده خز و خیل جامعه جادوگری سرژ تانکیان !
...
مجری : هگرید
...
داور : کوییرل آسلامیان
کمک داور : قاسم هلاک با سابقه پنج دوره قهرمانی پیاپی مسابقات جام آتش و آب و مابقی !
...
پزشک تیم : دکتر حمید قزوینیان !
...

سوووووووووووت (صدای خوشحالی های ارزشی و تشویق های ورزشی-لرزشی !)

دوربین روی صورت کوییرل زوم می کنه ... کوییرل لبخند کریهی() به دوربین می زنه در نتیجه کارگردان هنری به دلیل بی جنبه بودن ایشون دوربین رو عوض می کنه ... قاسم هلاک نمایان می شه .

قاسم کلشو می خارونه ... نگاهی به اطراف می کنه و وقتی می بینه خبری نیست مشغول بازی با چماقش می شه ... روی چماق آرمی دیده می شه که شکل یه جزیره خیلی کوچیکه با یه درخت نخل وسطش ... یه حرف B بزرگ هم زیر این آرم خودنمایی می کنه !
(زیرنویس : این چماق بالاک نشان! است ... ساخته جزایر بالاک می باشد .)
هگرید : با سلام خدمت همه حضار و بینندگان عزیز ... و عرض سلام ویژه ای خدمت خا... ببخشید آقای کوییرل آسلامیان و دستیار خوبشون آقای هلاک !
قاسم رو به تماشاگرا نود درجه خم می شه و با تشویق ملت روبرو می شه ... در اثر تغییرات جوی! مشغول شنا رفتن می شه تا قدرتشو دوباره به نمایش بزاره .

هگرید : دوستان عزیز لازم به ذکره که از شرکت کنندگان گروه شونزدهم سه تاشون به دلیل نامعلومی قبل از شروع مسابقه مصدوم شدن و فقط هدویگ باقی مونده ! ... از پزشک مسابقات خواهش می کنیم اینجا بیان و توضیحات اضافی رو بدن .

حمید دست در دست بچه کوچکی وارد صحنه می شه !
حمید : بله هر سه بازیکن از ناحیه قزوینگاه! مورد هجوم واقع شدن و قادر به ادامه مسابقه نیستن ... بنده در حال انجام مداواهای لازم هستم تا ببینم شاید بتونم با تزریق داروهای معالج! اونا رو به مسابقه برسونم .

هگرید : ممنون از آقای دکتر ... بله جغد آهنین! هدویگ با پیراهن آبی وارد شدن .

سوووووووت ...

هگرید : همونطور که گفتم به غیر از هدویگ باقی اعضای گروه مصدوم شدن .
هدویگ نیشخندی می زنه ... دوربین وارد چشم چپش می شه ... تصویر سیاه سفیدی از رختکنی نامعلوم نمایان می شه !

--- فلش بک ---
هر چهار بازیکن روی کمد ها خم شدن تا وسایلشونو از توش در بیارن ... دوربین روی هدویگ زوم می کنه که سرشو از تو کمد در میاره و چیزی شبیه اسپری از نوکش آویزونه .
روی اسپری نوشته : "قزوینی اتک تضمیمی !"
هدویگ با نوکش دکمه اسپری رو فشار می ده و یکی یکی اونو روی بازیکنا می پاشه ... بعد از اینکه همه نقش زمین می شن اسپری رو دوباره توی ساکش می زاره و از رختکن خارج می شه !...
--- پایان فلش بک ---

هگرید : می رسیم به آیتم اول ... از ع...ببخشید کوییرل عزیز تقاضا داریم این آیتم رو توضیح بدن !
کوییرل : به نام آسلام و آسلامیون ... همونطور که می بینید چکش 300 کیلویی ای جلوی هدویگ قرار داره که ایشون باید این چکش رو به سمت منو مدیریتی پرت کنه که صد متر جلوتر از دیوار آویزونه ...تنها یک فرصت برای پرتاب داره و اگه چکش به منو برخورد نکنه ایشون پنج امتیاز منفی می خوره !!!
هگرید : ولی ع...ببخشید کوییرل جان فکر نمی کنید این یه خورده نامعقول و غیر ممکنه ؟
کوییرل با صدای آروم : خب ما که مغز سانتور نخوردیم منو رو دستی دستی به فنا بدیم که ! ... هه هه هه هه !
و جمعیت و هگرید هم برای پاچه خواری این خنده رو همراهی می کنن !

قاسم : هزار و یک ... () ... هزار و دو ... () .... () .... هزار و ... هییییییییییی ... () ... () ... هزار و .... هییییییییییییییییییییییییییییی !
هگرید : آقای هلاک شوخیشون گرفته !
کوییرل به سمت قاسم برمیگرده ... قاسم در حال شنا رفتنه و داره تقلا می کنه هزار و سومین شناشو بره !!!
قاسم : هه هه هه(نفس نفس) ... هزار و سه !
تماشاگرا کف و سوت رو می رن و هدویگ هم وزنه رو بلند می کنه و شروع می کنه به چرخیدن ... بعد چند ثانیه وزنه رو رها می کنه و صدای شکستن چیزی به گوش می رسه !!!
کوییرل که چشماش از تعجب باز مونده در سوتش می دمه :
- هدویگ تونست این آیتم رو ده پنج ثانیه و پنج صدم ثانیه تموم کنه !
صدای تشویق ملت شنیده می شه ... هدویگ به سمت ملت برمیگرده و یه بازو می گیره !

دقایقی به تشویق سپری می شه ... ناگهان کسی از پشت دم هدویگ رو می گیره و اونو از دم رو هوا آویزون می کنه .
مردی بسیار هیکلی و بس خفن با یه سیگار گوشه لبش ! ... در حالی که داره وزنه رو با یه دست جلوی چشم هدویگ تکون می ده می گه :
- تو بودی با این زدی شیشه خونه ما رو شیکوندی ؟!!

---------------

کوییرل و قاسم و هگرید دور یه میز ایستادن ... صدای کف و سوت ملت شنیده می شه و هدویگ که بال چپ و پای راستش باندپیچی شده با یه عصا زیر بال راستش وارد می شه !!!
هگرید نگاهی به هدویگ می کنه و می گه :
- از خا...ببخشید آقای کوییرل می خوام که این آیتم رو هم توضیح بدن .
کوییرل : این آیتمیه که جدیدا اضافه شده و برای سنجش میزان آمادگی ذهنی شرکت کننده هاست ... بنده یکی از بهترین کاربرای سایت رو گلچین کردم تا شرکت کننده ها زیاد اذیت نشن ... تایم این آیتم پونزده دقیقه است و هر کسی زودتر از پونزده دقیقه از پای میز بلند شه هیچ امتیازی نمی گیره .
هگرید : خب مثل اینکه هدویگ هم آماده است .
کوییرل : سوووووووووووت !

فرگوس : سلام ... خواهر من خال خالی است !
هدویگ : خب ؟
فرگوس : آیا خواهر من می تواند در سایت عضو شود ؟ ... چرا شما باندپیچی شده اید ؟!
هدویگ : شما خواهر داری ؟
فرگوس : خواهر من خال خالی است !
هدویگ : یعنی چی پس چرا خودت خال خالی نیستی ؟
فرگوس : چرا مقاله هایی که من می فرستم تایید نمی شود ؟!
هدویگ : چه مقاله ای ؟
فرگوس : شما چرا من را مسخره می کنید ؟!
هدویگ : یکی یکی بپرس جواب بدم .
فرگوس : آیا خواهر شما خال خالی است ؟
هدویگ : من خواهر ندارم .
فرگوس : پس چرا عکسهایی که می فرستم تایید نمی شوند ؟
هدویگ : چه ربطی داشت ؟!
فرگوس : چرا در چت باکس من را مسخره می کنند ؟
هدویگ : مسخره نمی کنن !
فرگوس : چرا ایگور و سالازار می خواهند مرا بلاک کنند ؟
هدویگ : چه کارا !
فرگوس : شعر من در اشعار جادویی خوب بود ؟
هدویگ : نخوندمش !
فرگوس : پس چرا چو چانگ مرا تایید نمی کند ؟
هدویگ : نمی دونم !
فرگوس : چرا خواهر من خال خالی است ؟!
هدویگ : از من می پرسی؟
فرگوس : من در ایفای نقش شخصیت هدویگ را می خواهم ... چرا مدیرها من را تایید نمی کنند ؟
هدویگ : هووو پا رو دم من نزارا !
فرگوس : چرا کوییرل همیشه آنلاین نیست ؟!
هدویگ : نمی دونم
فرگوس : شما خواهر خال خالی من را می شناسید ؟!
هدویگ : مرلینا !
فرگوس : به می گویید چرا ؟!
هدویگ : چرا چی؟
فرگوس : چی چرا چی ؟
هدویگ :
هدویگ سرش رو محکم به میز می کوبه !

فرگوس رو به کوییرل می کنه :
- ارادتمند شما فرگوس فینیگان !
و پا می شه میره .

------

صدای کف و سوت ... هگرید و کوییرل و قاسم کنار همدیگه ایستادن ... هدویگ در حالی که کلش و پای راستش و بال چپش باندپیچی شدن و یه عصا زیر بال راستشه وارد می شه و به سختی کنار بقیه میره و می ایسته .
هگرید : چه تیپی زدی هدویگ ... هه هه هه هه !
و ملت همراهی می کنن !
هدویگ زیر لب : با نمک !
کوییرل : توی این آیتم آقای هلاک با چماقشون روی این قسمت چوب می کوبن و از اونور چوب یه وزنه به هوا پرت می شه ... شما قبل از اینکه اون وزنه به زمین بیاد باید از زیرش رد شی و بری اونور اون وزنه دویست کیلویی رو برداری و به اینور بیاری .
هگرید : خب مثل اینکه هدویگ هم آماده است ... آقای قاسم شروع کنید !
هدویگ آماده می شه که حرکت کنه ... پای چپشو یه مقدار جلوتر می بره تا سریع استارت بزنه ... قاسم به چماقش به چوب می کوبه ولی چماقش درمیره و به پای چپ هدویگ می خوره !

هدویگ عربده ای تاریخی می کشه ... دوربین وارد حنجره هدویگ می شه و صفحه سیاه می شه ...

----

هگرید : به دلیل مصدومیت هدویگ ایشون قادر به ادامه مسابقه نیستن ... تا برنامه بعدی خدانگهدار ...

دوربین زوم اوت می کنه و هدویگ کنار هگرید درحالی که کل هیکلش تو گچه! نمایان می شه و پشت سر اونا هم قاسم در حال خاروندن کلش و کوییرل در حال مرتب کردن عباش دیده می شن ... تصویر سیاه می شه ...


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۱ ۱۹:۲۱:۱۴



Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#68

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
صدای هیاهوی جمعیت گوش را کر می کرد! در میانه زمین بازیکنان در حال گرم کردن خود بودند!
بچه های اسلی نگران و با چهره هایی پر از اضطراب سعی می کردند تا چکش 200 کیلویی را به حرکت در آورند ولی تا آن زمان که در این کار بی نتیجه بودند!
بروبچس راون مانند همیشه سبک بال و بی خیال دور ورزشگاه را در حالی که برای هم جک تعریف می کردند طی می کردند و گه گاهی دستی برای تماشاچیان تکان داده و تعظیمی می کردند در حال طی کردن بودند!!
بچه های هافل که به نظر می رسید از آمادگی جسمانی خوبی برای این حرکت سنگین برخوردارند بروی صندلی های از قبل آماده شده در گوشه ایی از ورزشگاه نشسته اند و در حال خوردن یک لیوان شربت مقوی هستند!
اما بروبچس گریف...مثل اینکه هنوز در کف کاری که باید انجام می دادند مانده بودند! به نظر می رسید که در جستجوی راهی برای حل این مشکل اند! زیرا قبولاندن اینکه چوب جادو این مشکل را حل می کند برایشان کمی مشکل بود!

مرحله اول مسابقه " مرحله فیزیکی "

صدای گزارشگر در ورزشگاه می پیچد!
_حالا می تونید بازیکنان رو ببینید که وارد زمین می شن! چقدر استوار راه می رن! مشخص نیست که کی در این مسابقات اول میشه! من که نمی تونم پیش بینی کنم! شما چطور ؟
ناگهان فریاد جمعیت که مشخص هم نیست که چی می گن همه جا رو به لرزه در آورد!
_خب بله! این هم ابراز وجود تماشاچیا! حالا می ریم سراغ مسابقه! نفر اول می آد جلو...در پشت چکش گم شده! نفر اول کی هست؟؟
دوباره فریاد ها به هوا بلند شد!
_بله مثل اینکه هدویگ یگانه جغد سایت پشت چکش ایستاده! یعنی اون می تونه؟؟ چشم ها خیره خیره دارن اونو نگاه میکنن! و سوت داور....
هدویگ با یک دست ( با یک بال ) اونو بالای سر برد و حالا اونو پرتاب می کنه! داره چکش مستقیم می ره به طرف چتر باکس...اوه نه مسیرشو عوض کرد! خدای من...بدبخت شدیم....
بــــــــــوم!
عله به این صورت از اتاق مدیریت با یک منوی سوخته خارج میشه!
هدی و سه یار گریفی که به تازگی از زیر شنل نامرئی خارج شدند:
داوران رو به سوی اون سه نفری که از زیر شنل در اومدن :
اون سه نفر : خب رفیقمونه نتونستیم تهناش بزاریم برای همین رفتیم زیر شنل تا کمکش کنیم!!!
گزارشگر با عصبانیت :
_وارد مرحله دوم میشیم....

مرحله دوم مسابقه " مرحله صبر و اعصاب "

در را به آرامی باز کرد و قدم به قدم و آهسته آهسته وارد اتاق شد! هنوز چند سانتی نرفته بود که :
_دالی!
فرگوس با قیافه ی اینجوری گفت :
_سلام...
سارا که از شدت ترس بد جور کپ کرده بود با صدای آرامی پاسخ داد :
_سلام! شما فرگوس فینیگان؟
فرگوس بسیار سر حال گفت :
_آره بابا خودمم . بیا..بیا بشین!
اما به محض اینکه فرگوس نشست ناگهان تکانی خورد و بیهوش شد! چند دقیقه بعد :
_دالی...
و سپس :
_سلام!
سارا که به شدت از این رفتار متعجب شده بود دوباره پاسخ داد :
_سلام...ببخشید شما حالتون خوبه؟
فرگوس با لبخند :
_من خوبم! شما خوبید؟ پدر و مادر ...خانواده...دوستان...آشنایان...اهل محل...رفقا...همسایه ها ... دورو بریا! اینا همگی خوب هستن؟
و ناگهان قبل از اینکه سارا به سوالاتش پاسخ دهد قیافه ایی جدی به خود گرفت و رو به دوربین :
_طبق اخبار رسیده غولی عظیم الجثه وارد ورزشگاه 5505 نفری شده و قصد آدم ربایی دارد از کارشناس این برنامه خواهش مندیم تا در این مورد توضیح دهد! جناب کارشناس چه اقداماتی برای جلوگیری از این خطر به کار گرفته شده است؟!
سارا :
_شما حالتون خوبه آقای فینیگان؟
فرگوس دوباره تغییر قیافه داد و با حالتی اینجوری گفت :
_بله من خوبم...شما خوبید؟ پدر و مادر...خانواده...دوستان...آشنایان..
و هنوز جمله قبل رو تمام نکرده بود که ناگهان دوباره چهره اش عوض شد! چوب دستی را بیرون کشید و گفت :
_تو مادرمو کشتی! تو پولامو بالا کشیدی! تو منو بیچاره کردی! تو منو آواره کردی! بگو بگو چرا این کار رو کردی! زود باش جواب بده؟
سارا که بد جور شوکه شده بود از جا بلند شد و گفت :
_اگه شما حالتون خوب نیست من می رم یه موقعه دیگه می آم ها...فکر میکنم شما نیاز به استراحت دارید!
فرگوس چوب دستی را روی شقیقه ی سارا گذاشت و گفت :
_آهان...می خوای در بری از دستم! من حالم کاملا خوبه...من الان خیلی سرحالم...من...
دوباره تغییر کرد! حالا قیافه ایی مظلوم به صورت داشت! چوب دستی را داخل دهانش برد و گفت :
_من پفک می خوام...برام گوشولات بخر...من رو باید ببری پارک! منو می بری؟ مامان...منو ببر!
سارا :
فرگوس همان طور که اشک در چشمانش حلقه زده بود و با چوب دستی به دهان به سارا خیره شده بود دوباره تکانی خورد! بیهوش شد و روی زمین افتاد!
چند دقیقه بعد :
_دالی.....
و سپس :
_سلام....
فرگوس :
سارا :
_یکی منو از دست این دیوونه نجات بده!
و فریاد کشان از اتاق بیرون رفت!
فرگوس :
_دالی.....


مرحله سوم مسابقه " "

بازیکنان منتظر در گوشه ایی از ورزشگاه ایستاده بودند تا ببینند مرحله بعدی که مرحله آخر بود چیست! پس از اندی انتظار ناگهان کوییرل با ورق کاغذی به دست پشت میکروفون ایستاد!
_خب...بله...مرحله بعدی مشخص شده است! من چیزی که عینا در این کاغذ نوشته شده است رو براتون قرائت می کنم!
" بازیکنان عزیز در این مرحله باید استعداد خودشونو در زمینه تیر اندازی با تیر و کمان به نمایش بگذارند! هدف روبیوس هاگرید می باشد که امتیاز زدن به هر یک از اعضای این موجود بدین شرح است :
سر هاگرید 100 امتیاز...
چشم هاگرید 150 امتیاز
دست هاگرید 200 امتیاز...
پای هاگرید 250 امتیاز ...
و شکم هاگرید که از امتیاز ویژه ایی برخوردار است 300 امتیاز می باشد!
با تشکر از شرکت کنندگان و سایر حضار محترم!
ریاست سایت
عله کبیر! "
هاگرید :
گزارشگر :
_خب مثل اینکه به دلیل اتفاقی که در مرحله اول افتاد مدیر اول سایت تصمیم به انتقام گرفته و چون این حادثه رو زیر سر هاگرید یکی از داوران این مسابقه می دونه این کار رو کرده! خب بله حالا هاگرید رو دارن می برن به سمت یکی از دیوار ها ... حالا روی دیوار بسته می شه تا تیر اندازی راحت تر انجام بشه!

نیم ساعت بعد!

هاگرید :
عله :
تماشاچیا :
بازیکنا :



Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#67

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
از پایان...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
هگر: خب آیتم اول مرلحه دوم اینه که شما باید یه چکش 1200 کیلویی رو بندازیم تو منوی مدیریت...
ملت اسلی: بوقی...مرلحه غلطi مرحله درسته
هگر: خب بیخیال...نفر اول سالازار اسلیترین!!
سالی: هه هه هه...عمرا...میخوام ضایعت کنم!!
هگر: بیا روی سکو
سالی: عمراراستی...پست من تو هالی کو؟!
آنیت و هدی: تو بی ناموسی نوشتی...تو بد نوشتی...به حزب گیر دادین برای بی ناموسی...خودتون بدترین
صدای بینز: دعوا داری؟بیا بریم نحوه ببینم!!

اش ویندر عربده میکشه:
اختلاف گروهی توی سایت بیداد میکنه||پروفایل کاربرو زخمی و بیمار میکنه
همه کنار همن فرگوس و مدیرای خفن||توی نحوه همه میخوان پست بزنن

یک دفعه صدای اش قطع وصل میشه و اش غیب میشه!!

---------------مرلحه اول--------------

هگر سالی رو از گردن نگه داشته جلوی چکش...سالی داره با چشمانی پر از هوس و عشق و علاقه به دسته چکش نگاه میکنه...یهو بر میگرده میگه: ببینم...میشه به جای جایزه اینو بدین به من؟!
هگر: تا ببینیم چی میشه...
و گردن سالی رو ول میکنه و سالی از ارتفاع دو متری پرت میشه پایین.
- ببین توپولی...دفعه بعد خواستی ملتو انتحاری ول کنی یه ندا بده!!من به عنوان خسارت این چکش رو میخوام
- نمیدیم!!

سالازار یک آن جو میگردش و چکش رو بلند میکنه و با تمام سنگینیتش(دومبولیسم)اونو با خودش بلند میکنه و در حالی که اینطوری چکش رو تکون میده(اینطوری: ) به طرف در خروجی میره.
کوییرل که در حال خوردن نوشیندنی های غیر مجازه، شیشه نوشیدنی رو پرت میکنه طرف سالی و شیشه میخوره به زانوی سالی و سالی میخوره زمین و همراه با چکش هوا میره!!(ع.ت.ف)

-------------روی هوا------------
سالی داره از بالای یه دسته ابر طوفان زا رد میشه و هر از گاهی به رعد برق به شکل مردی که در حالی خندیدن به ریش مردم است زده میشود.
یه هواپیما از بالای ابرا رد میشه که روش نوشته: Balack Air Lines
متوجه میشه که درک داره اون تو براش دست تکون میده!!
یهو متوجه میشه که شیشه نوشیدنی غیر مجاز هم داره همراهش میاد...ور میداره و یه کم میخوره!!!
به شیشه یه نگاهی میکنه و میبینه روش نقش و نگار انگور های سفیده و وسطش تو مایه های رنگ بنفش،زرشکی دو خط چیز نوشته!!
سالازار همونطور گیج و منگ متوجه میشه داره به یه دژ نارنجی،خاکستری نزدیک میشه،،روی بالاترین برج دژ یه چیزی تو مایه های ویتامین ث نوشته....سالازار محکم با دژ برخورد میکنه و دژ مثل ارگ بم میاد پایین و یه زلزه نیم میلیون ریشتری به وجود میاد...سالی در آخرین لحظه یه هیپوگریف رو میبینه که سه چهار نفر سوارشن!!!

--------------مرحله دیوم---------------

سالی چشماشو وا میکنه و متوجه میشه که هنوز هم دژ داره فرو میریزه!!
هگر: فایل admin.php به کلی پاک شده و کم کم کل فایل های سایت دارن پاک میشن!!حالا باید بری و توی درک این مساله به فرگوس کمک کنی؟!
سالی: چی؟!!مااااااا!!فرگوس؟!جون مادرت منو بیخیال شو!!من میرم گفتگو به مدیران به فحش میکشم ملتو...من لهتون میکنم...دانگی...کجایی؟!!
دانگ: نگران نباش...بچه ها رو دم نحوه جمع کردم...شاید قبل از پاک شدن کل سایت بتونیم یه کم دعوا کنیم!!
هگر: بسه دیگه!!
هگر اینو گفت و سالی رو بی رحمانه توی اتاق پرت کرد...

فرگوس: سلام...من چندتا سوال دارم!!
سالی: به من چرت و پرت میگی؟!اینجا یه سایته جو گیزر!!
فرگوس:سایت چیه؟
سالی: ارزشی بازی در میاری؟!
سالی پا میشه و میره جلوی دوربین مدار بسته اتاق وایمیسه و عربده میکشه که چرا فرگوس بلاک نمیشه!
فرگوس: اعتراض نکن...منو اخراج میکنن!راستی چطوری اخراج میشیم؟
سالی: برو پی کارت...برو بچه پررو!!!
فرگوس: قول میدم آدم بشم!راستی آدم چیه؟!
سالی:
فرگوس: راستی...پسر دایی عمه خاله دایی بابابزرگ دوستم هم میخواد عضو بشه...چرا تاییدش نمیکنین؟!
سالی:
فرگوس: راستی...ما کل خاندانمون از این آی دی استفاده میکنن!الان داری میسوزی که من تایید شدم؟!
اینبار سالی کنترلش رو از دست میده و از توی جورابش یه چکش ضامن دار در میاره و میوفته به جون فرگوس...

-------------------------توی تیمارستان------------------------

هگر: خب سالی...الان میفهمی من چی دارم میگم...اوووی...یارو!!
سالی یه گوشه نشسته و داره سرشو به دیوار میکوبه و با چکش ضامن دارش داره به یه جایی میزنه
داره زیر لب یه چیزایی تو مایه های این میخونه:
میخوای بلاک شی تو کاربری سایتو ببین||بیا با هم به این سایت فحش ناموس بدیم
بینز عربده میکشه: هی...آهنگ ملتو تغییر نده...خودش شعر بساز!
هگر: اووی سالی...مردک...
یه دفعه یه صفحه سفید میاد که وسطش یه علامت خطر زرده و یه چیزایی نوشته!!!!

هگر: خب ببین...توی این مرحله باید سایتو دقیقا به طور مساوی تقسیم کنید!!
دانگ از پشت صحنه میدوئه بیرون و یه چیزی در گوش سالی میگه و میره!
هگر در گوش سالی: البته برای یه عده ای یه وجب بیشتر از همه...حله؟!
سالی: آهین!ولی سایت که داره داغون میشه...قلعه هنوزم داره میریزه!!

سالی میره و میره و روز ها و سال ها و ماها و شماها و بقیه() طول میکشه تا سایتو دقیقا برای همه به یه اندازه بکنه...تا حالا اصطلاح از سر وا کردنو شندیدن؟...حالا اینو ولش کن...خودت چطوری؟!


[b]The sun enter


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#66

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
هاگريد : خب ما براي اين مرحله از مسابقه سه آيتم بين المللي رو در نظر گرفتيم در سطح جهاني !آیتم اول بعد فیزیکیه جسم شما رو مورد سنجش قرار میده! آیتمهای بعدی رو هم بهتون نمیگیم تا چشتون در آد تو کفش بمونین!
کوییرل که به کناری پرت شده بود، تلو تلو خوران و درحالیکه داشت دستار مضحکش رو روی سرش مرتب میکرد جلو اومد و خیلی صمیمی کنار هاگرید وایستاد، هاگرید هم جواب صمیمیتش رو با تیریپی پشت وانتی (!) داد و محکم دستشو انداخت دور گردن کوییرل که در نتیجه اش هم دستار دوباره کج شد، هم خود کوییرل!
هاگرید همینجوری کشون کشون کوییرل رو با خودش به مکان برد و به شرکت کننده ها هم اشاره کرد تا دنبالش برن.

***در مکان***
شرکت کننده ها خیلی مرتب و تمیز به صورت چهار زانو (!) رو زمین نشستن و هاگرید داره آیتم اول رو توضیح میده : خب ببینین! آیتم اول اینجوریه که به هر کدوم از شماها یه چکش هزار و دویست کیلویی داده میشه! شما باید اونو به سمت چتر باکس پرتاب کنین! هرکی بیشتر پرتش کنه برنده اس! حله؟!
شرکت کننده ها :
هاگرید کوییرلو ول میکنه تا اسم نفر اول رو بخونه که کوییرل به علت بی حس شدن بدن، مثه خمیر نونوایی پخش زمین میشه و در همون حالت میمونه!
هاگرید : ای بابا...ای بابا...به ترتیب الفبا میرین...نفر اول آوریل لاوین!
ملت :
آوریل : فامیلی من که با «ل» شروع میشه! هنوز کلی مونده!
هاگرید : نچ! حرف اضافه موقوف! من حال میکنم ترتیب الفبا با توجه به اسم باشه نه فامیلی! پاشو برو! زود!
آوریل که یه بطری کوچولو تو دستش قایم کرده، هی این پا و اون پا میکنه که نره، و آخرشم به یه حقه قدیمی رو میاره، چون میدونه این هاگرید آیکیو نفهمتر از این صحبتاس که بخواد تشخیص بده داره گول میخوره.
آوریل : ااا هاگرید اژدها هه رو! اونجا!
هاگرید : کوووو؟ کووجا؟
آوریل : پشت سرت....و با سرعتی عجیب بطریه رو میره بالا که در نتیجه اش یه برق خفنگ میشینه تو چشاش!
هاگرید هم که در بدر داشت دنبال اژدهاهه میگشت، با ناامیدی برمیگرده : پس کو؟
آوریل : لابد رفت! من برم؟!
هاگرید : برو دیگه!
آوریل با سرعت نور از مکان خارج میشه و قبل از اینکه حتی بتونه تشخیص بده این مکان خارج از مکان، چه جور جاییه، با دماغ میره وسط یه سنگ آهنی بزرگ و به قولی صورتش کتلت میشه!
آوریل یه خورده میاد عقب تا موقعیتش رو بسنجه و همینجوری که چشمش به سنگ آهنی بزرگ بود، میبینه که اون سنگ آهنی چیزی نیس به جز یه مکعب خیلی خیلی بزرگ که به وسطش یه دسته وصله! و لازم نبود خیلی فسفر بسوزونه تا بفهمه که این جسم حجیم که هزاران بار از خودش بزرگتره درواقع همون چکشه اس!
آوریل بیخیال قد و قواره چکش مذکور میشه و میره تهه دستههَ رو میچسبه و خیلی خونسرد، با اعتماد صددرصد به معجون دوپینگی که خورده بود، چکشو بلند میکنه و صدای جیغ تماشاچیا دیواره صوتی رو میشکونه!
آوریل چکش میگیره و دور سرش میچرخونه و میچرخونه و میچرخونه و اونو به سمت یه فلشی که چتر باکسو نشون میداد پرت میکنه، چکش میره و میره و میره و رو جایی که خارج از دید همه اس فرود میاد و فقط یه صدای «چلیک» شنیده میشه. به دنبال این صدا کل ملتی که اونجا بودن به استثنای مدیران و شرکت کننده ها و هاگرید، غیب میشن!
صدایی از همون دوردستها : مــــــــــــــــــــــا! کی اینو پرت کرده؟!
آوریل :
هاگرید : تو چیکار کردی با خودت آوی؟!
آوریل : هیچی به خدا! خودت گفتی هرکی بیشتر پرت کنه برنده اس!
از همون دوردستها، هری با بقیه بچه های مدیر به سمت محل پرتاب میان، هاگرید در کمال ناامیدی سعی میکنه پشت آوریل قایم شده و از خشم هری دور بمونه!
هری جلوتر میاد و بدون توجه به آوریل، ریش هاگرید رو میگیره و میکشتش بیرون!
هاگرید : به خدا من بیگناهم! من چمیدونستم این موجود (با دستش اشاره به آوریل میکنه) میتونه اینو انقدر پرت کنه!
هری : حرف مفت نزن هاگر! تو باید همه جوانب قضیه رو میسنجیدی! تمام ملت به جز خودمون حذف کاربر شدن! میدونی چقد وقت میخواد که من همشونو برگردونم؟!
هاگر : جوون مادرت! آخه به عقل جور در میاد این نیم وجبی که کل هیکلش، انگشت کوچیکه منم نمیشه، بتونه یه چکش هزار و دویس کیلویی رو انقدَر پرت کنه؟!
هری : من با عقل و مغز و منطق هیچ کاری ندارم! اشتباه از جانب تو بوده و تو باید تنبیه شی!
بعد به سمت مکان داخل مکان میره و شرکت کننده ها رو میاره بیرون. یکی یه چکش میده دستشون و بعدم هاگرید رو به یه ستون میبنده.
هری : ببینین عزیزان من! شما باید از فاصله یک متری، چکشی که تو دستتون هس رو به سمت هاگرید پرتاب کنین! هرکی که جای بهتری بزنه و داد هاگرید بیشتر در بیاد، امتیاز بیشتری میگیره! شروع کنین!
آوریل : این نامردیه! من یه چکش هزار و دویس کیلویی پرت کردم! بعد اینا باید یه چکش یه کیلویی پرت کنن؟!
هری جوابی به آوریل نمیده و با ذوق و شوق، چکشها رو نیگا میکنه که یکی پس از دیگری تو صورت هاگرید فرود میان و فریاد هاگرید به هوا میره!
هری : :devil:

***یک ساعت بعد***
شرکت کننده ها به همراه کوییرل جلوی یه اتاق که درش سفیده وایستادن و منتظرن که کوییرل توضیحات لازمه رو بده.
کوییرل : خب ببینین بچه ها! این آیتم قراره اعصاب و صبر شما رو بسنجه! توی این اتاق به شخصی هستن بس محترم، که تا بینهایت سوال داره! شما باید یک ساعت به داخل این اتاق رفته و دربست به سوالات ایشون جواب بدین! حله؟
لونا : نچ! اگه جواب سوالاش رو بلد نبودیم چی؟
کوییرل : همه شما جواب سوالاش رو بلدین! مادربزرگ منم جواب سوالای این انسان رو بلده، بچه یه ساله هم بلده! این انسان هم کسی نیس به جز فرگوس فینیگان!
ملت : جووون مادرت!
کوییرل : شلوغش نکنین بچه ها! یه ساعت بیشتر نیست! نفر اول آوریل لاوین!
آوریل : آخه چرا من! نمیخواااام! من همینجا استعفا میدم و میکشم کنار! من به همتونم یه چیزی دستی میدم ولی منو نفرستین این تو!!
کوییرل به مهربونی دستشو میذاره رو شونه آوریل و به زور اونو به سمت در میفرسته : برو عزیزم! برو! فقط یادت باشه ما این بیرون میبینیم که تو چیکار میکنی! یادت باشه که کنترل خودتو از دست ندی!
و با آخرینن فشار آوریل رو پرت میکنه اون تو و درو میبنده.
آوریل یه نفس میکشه و روشو برمیگردونه به سمت فرگوس و یه لبخند بهش میزنه!
آوریل : سلام فرگوس! خوبی؟!
فرگوس : سلام، شما؟
آوریل جلو میره و رو صندلی روبروی فرگوس میشینه : من آوریلم!
فرگوس : اها ایول! خب ببین من یه سری سوال ازت دارم، میشه جوابشونو به من بدی؟!
آوریل : حتما عزیزم...و با خوشحالی میبینه که پنج دقیقه از شصت دقیقه زجرآور گذشته.
فرگوس : .......





کوییرل : خب بچه ها! این آیتم قدرت منطق شما رو مسنجه! با توجه به ضعفهایی که هرکدوم شما دارین، برای هرکدومتون یه جور این مسابقه رو طراحی کردیم! یادتون باشه که باید منطقی فکر کنین! نفر اول آوریل لاوین!
آوریل : ...مطمئن باشین برنده ام! من خداای منطقم! : x :
کوییرل : تو کار خاصی نباید بکنی، برو توی کافه مادام رزمرتا و یه چیزی سفارش بده و بخور! همین!
آوریل :
آوریل وارد کافه میشه و یه نوشیدنی کره ای سفارش میده.
مادام رزمرتا : 5 گالیون!
آوریل : بیخیـــــــال! قبلنا پنج سیکل بود! بیا این کارت دانش آموزیم، ارزونتر حساب کن مشتری شیم!
مادام رزمرتا : هههه! زر اومدی قورمه سبزی! همینی که هس! عیده! تازه تحریم اقتصادی هم شدیم! قیمتا رفته بالا!
آوریل : بابا من پول اصن همرام نیس! فقط کارت دانش آموزی دارم!
مادام رزمرتا یه «وردنه» (از همین استوانه هایی که باهاش خمیر رو پهن میکنن) میگیره دستشو میاد جلو.
مادام رزمرتا : میدی پولشو یا پولت کنم؟!
آوریل : رزی! بابا منو تو رفیقیم! این کارا چیه میکنی!
مادام رزمرتا : رفاقت جای خود، حساب کافه جای خود! بده پولشو!
آوریل : بابا میگم من فقط یه کارت دانش آموزی دارم....(یه خورده جیباشو میگرده)....با پنج سیکل و هووم....اها....کارت شرکت در مسابقه جام آتش!
مادام رزمرتا یهو صورتش باز میشه و کلی مهربون و اینا : خب زودتر میگفتی عزیزم! قبلا حساب شده! فقط همون پنج سیکلو بده!
آوریل :
آوریل پولشو میده و میره یه گوشه واسه خودش میشینه و نوشیدنیشو میخوره که تو خیابون چشمش میفته به ادی که داره با یه دختری راه میره.
آوریل : یعنی کی میتونه باشه؟!
آوریل آروم آروم میره طرف پنجره و همینجوری که ادی و اون دختره رو زیر نظر داشت، کفش میبره!
آوریل : مـــــــــــــــــــا! اینکه منم!
ادی و اونی که مثه آوریله اروم اروم به طرف کافه میان و آوریل همونجوری که بیشتر کفش میبره، لحظه به لحظه عصبانی تر هم میشه! چرا که فک میکنه یه دختر بوقی خودشو جای اون زده تا با ادی....
آوریل : جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!
ادی و دختره که متاسفانه یا خوشبختانه هیج گونه مشکل شنوایی نداشتن، صدای جیغ رو میشنون و به دنبال صدا، آوریل رو میبینن که در حالیکه داره موهاشو میکنه، بدو بدو به سمت اونا میاد!
ادی : آوی؟
آوریل : ادیییییییییی! میکشمت!!
ادی : وایستین ببینم! اگه تو آویی، پس این کیه؟ اگه این آویه پس تو کیی؟!
دختره : اوا! خب معلومه من آوریلم دیگه!
آوریل : جیــــــــــــــــــــــغ!
ادی با یه لحن خاص : ببین! آوی منطقی باش! منطقی! (تو دلش : خاک بر سرت کنن! یه خورده عقلتو به کار بنداز!)
آوریل که به علت عصبانیت بیش از حد رو به انفجاره و یه ذره منطقیم که داشته، دود کرده و یه آبم روش و رفته فضا، به سمت دختر شبیه خودش میپره تا اونو از هستی نیست کنه!
دختره : جیــــــــــــــــغ!
ادی : آوی....منطق!!

- : آوریل آوریل! تموم شد! آیتم تموم شد! ولم کن!
آوریل که دست دختره مادر مرده، تا کتف تو دهنشه و داره بنده خدا رو گاز میگیره، استپ میکنه و جهت صدا رو میگیره که میرسه به دهن همون دختره بدبخت! که میبینه جل الخالق! اینکه دختره نیس، کوییرله!!
آوریل : هه؟! کی تموم شد؟! تو این زیر چیکار میکنی؟!
کوییرل : متاسفم واست آوی! آزمایش تو همین بود! با یه ذره منطق میتونستی نشون بدی که اوریل هستی و این دختره، تو نیستی! ولی تو انقد عصبانی شده بودی که مغزت از کار افتاده بود!
ادی : این همه بهت گفتم منطقی باش! نگفتم؟!
آوریل : پس همش امتحان بود؟! یعنی تو بودی که خودتو شبیه من کرده بودی؟!
کوییرل : دقیقا! با یه ذره معجون همه کاره!
آوریل : تو خیلی بدی! بد بد بد! تو از غیرت و تعصب من روی ادی سوء استفاده کردی! میکشمت!!
کوییرل و ادی :
آوریل از تو جیبش یه سیم گیتار دیگه در میاره و دور گردن کوییرل میپیچونتش (!)، زبون کوییرل بیرون میفته و چشاش وا میمونه! انا لله و انا الیه راجعون!



*این پست تا ساعت 7 ویرایش میشه!!


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۱ ۱۲:۱۸:۱۲
ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۱ ۱۲:۲۹:۰۷

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۹:۱۳ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#65

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
چونکه لونا نتونست به دلایلی بپسته، بنده با اجازه ی هگر، دارم می پستم!
-----

_ نمیخوام آقا... همممم.... عجب گیزری... اممم... !
_ نه دخترم! تو باید تقویت بشی! الان نمی فهمی! بخور بابایی!

بادراد و آوریل، دستای آنیت رو گرفتن و اش هم دور مچ پاهای آنیت پیچیده که تکون نخوره؛ و اسکی داره همینجوره غذا توی حلقوم انیتا می چپونه!
تقریبا آنیتا باد کرده و از شدت اینکه دیگه جا نداره تا غذا بخوره، اشکاش به حالت رودخانه ی فصلی، طغیان کرده!

10 دقیقه بعد...

_ آفرین آنیت، تو موفق میشی! برو برو! ما از پشت ساپورتت میکنیم!
در ضمن آوریل سریعا و قبل از هر گونه سو برداشت، یک کاغذ میگیره جلوی دوربین که در اون حاج کالین و برادر حمید استشهاد داده بودند که این چهار نفر قزوینی نیستن!

آنیتا که خیلی غذا خورده بود وخوابش گرفته بود، سعی داشت چشماش رو به زور باز نگه داره! همینجوری همش تلو تلو میخورد و ملت منحرف فکر میکردند که آنیتا انگور خورده، رفته توی آفتاب خوابیده!
آنیت میره چکش رو بر میداره، نگاهی به چتر باکس میکنه، نگاهی به منوی مدیریت! سرش داشت گیجی ویلی میرفت. چشماش تار شده بودن، هگر دو تا شده بود! آنیتا با همون چشمای خواب آلودش گفت:
_ اِِ ! این ورپریده رفته سر خودش هووو آورده؟! عجب بوقیه ها!
چکش رو میبره هوا، ملت دچار کف زدگی میشن! اون رو می چرخونه، ملت دچار جسوف میشن! و در آخر چکش رو پرت میکنه طرف چتر باکس و ...
جریننگگگگگ !
خر... پف!
خب چون صداها خیلی تابلو بودن و اگر نفهمیدین واقعا باید به بالاخونتون شک کرد، از توضیحشون خود داری میکنیم!

حدود 4 ساعت بعد...
_ پاشو بوقی! همه مسابقه دادنا، الان تعطیل میکنن!
آنیتا خمیازه ای میکشه و در حالی که سعی میکنه چشماشو به زور چوب کبریت هم که شده، باز نگه داره میگه:
_ اونا از اولشم تعطیل بودن!
ملت ریونی دست به کمر:
_ یعنی نمیخوای بری مرحله بعدی؟
آنیتا در حالی که پتو رو میکشید روی سرش:
_ نوچ!
ملت غیور و قهرمان پرور ریونی:

حدود 00001/0 ثانیه بعد...
آآآآ ها ها ها هــــــــــا!( نکته صداشناسی: این صدای آنیتا بود که وقتی توسط ملت غیور ریونی مورد الطفاتات زیاد قرار گرفته بود و مثل تارزان ادا شد!)

اندر اتاق مرحله دوم:
آنیتا خیلی هوشیار و بیدار جلوی روی فرگوس که داشت به حالت گیجانگولی نیگاش میکرد، نشسته! حدودا 20 دقیقه می گذره و انیتا که دیگه حوصلش سر رفته بود، میگه:
_ نمیخوای سوال بپرسی؟!
_ چرا سوال بپرسم؟!
_ خب تو که همیشه سوال می پرسی که! از همونا بپرس که جواب بدم!
_ راجع به چی؟!
_ ببین، راجع به اینکه مثلا چرا عکسات تایید نمیشن! خب؟!
_ نه! من فکر میکنم راجع به ناظرا باشه، بهتره!
_ خیله خب! بپرس!
_ چی رو؟!
_ اینکه چرا ناظرا ...
_ تو حالت خوبه؟! چرا اینقدر به ناظرا گیر میدی آنیتا؟!
_ مـــــــــــــا ! نه بابا! حالا دیگه من گیر میدم؟!
_ ببین، چرا این سوالای الکی رو می پرسی؟! پس پرسشهای همگانی برای چیه؟!
آنیتا در این لحظه دچار یک شوک ناگهانی میشه! اما فرگوس همچنان ادامه میده:
_ ببین، درست نیست که تو دم به ساعت بری شخصیت عوض کنی! هدفت چیه واقعا؟! بلاخره می خوای خواهرت عضو بشه یا نه؟! من نمیدونم تو واقعا چی میگی، فقط میدونم که اصلا خوب نیست آدم این جور کارا رو بکنه!
_ هن؟!
_ ببین، تو نباید دم به ساعت پست بزنی آنیتا! چرا اینقدر ناظرا رو اذیت میکنی؟!
_ ها؟!
_ نه واقعا! بشین سرجات بچه! تو هدفت چیه؟! تو ...
فرگوس می یاد نزدیک و انگشت سبابه اش رو می گیره طرف آنیتا و با خشانت هر چه تمامتر میگه:
_ تو نباید توی مسنجر به سالی، چرت و پرت بگی! دفعه آخرت باشه!
آنیتا که ناجور تحت تاثیر قرار گرفته شده بود:
_ باشه! قول میدم دختر خوبی بشم! قول میدم درسامو خوب بخونم! خدایا، من دیگه شخصیت عوض نمیکنم! دیگه ناظرا رو اذیت نمیکنم! قول میدم!

بعد از اتمام یک ساعت...
بی بو با بو! بو بو بیق بیق بوق دوغ اهم!
ماشین آمبولانس تیمارستان نزدیک محل مسابقه میشه و پس از درمان موقتی آنیتا، اون رو روانه ی قسمت بعد میکنه!!


چشمای انیتا رو می بندن و هگر بهش میگه:
_ اینا 4 تا جادوگر هستن، تو باید بگی کودومشون بابات هست، کودومشون نیست!!!

آنیتا میره جلو و با دو تا دستش کله ی یکی رو لمس میکنه! احساس میکنه طرف ریش داره، بنابراین مترشو در می یاره و ریششو متریوس میکنه! و اعلام میکنه:
_ 5 متر و 17 سانتی متر و 3 میلیمتر! این بابای من نیست! ریش بابا آلبوسم، 5 متر و 17 سانتی متر و 2 میلی متره!
صدای هگر که داشت از تعجب شاخ در می آورد اعلام میکنه:
_ درستــــــــــــــه!

آنیتا میره سراغ نفر بعدی! کلشو لمس میکنه و احساس میکنه یه مشت پر اومدن زیر دستش! یاد بابا ققیش می یفته و سریعا نوک پرنده ی مذکور رو لمس میکنه و احساس میکنه 100 تا سوراخ روی نوک پرندست و سریعا داد میزنه:
_ این بابا ققیم نیست! عطار گفته بوده که نوک ققنوس 100 تا سوراخ داره، در صورتی که بابا ققی من، اصلا نوکش سوراخ نداره!!!
هگر فریاد میکشه:
_ درستــــــــــــــــه!!!

آنیتا میره سراغ نفر بعدی. هی دستشو می بره جلو، ولی چیزی حس نمیکنه! یاد بارون می یفته و بعد از کمی فکر می پرسه:
_ هووومکیوس! بگو ببینم، داور جشنواره تابستانی کی بود؟!
طرف من و من میکنه و بعد میگه:
_ چیز بود دیگه... من بودم دخترم! من بودم که برندت کردم دیگه!
آنیتا فریاد میزنه:
_ اشتباهه! تو بابا بارون من نیستی! اون بهم گفته بود، داورا رو حتی خودشم نمی شناخته!

هگرید در عین ناباوری فریاد می زنه:
_ درستـــــــــــــــه!

آنیتا میره طرف نفر بعدی و وقتی کلشو لمس میکنه، میبینه طرف یک انسان عادیه! و میفهمه باید اسکی باشه. یه کم فکر میکنه و میگه:
_ اگه تو بابا اسکی منی، بگو ببینم دوست داری با چی اسکی کنی؟!
_ با تیوپ!
_ خب درست گفتی! هوووم! فکر کن بهم میگن، بیا مدیر بشو، و من جواب میدم: نمیتونم! اونوقت تو چی میگی؟!!
_ من میگم: غلط خوردی!
_ درسته! ولی بذار یه سوال دیگه هم بکنم! من اوایل عضویتم، فکر میکردم چند سالته؟!
_ 30 سال!
_ درستـــــــــه! تو بابا اسکی منی!

هگرید داد میزنه:
_ کاملا درسته! آفرین به تو آنیت دومبلی!

ملت ریونی:
آنیتا:
هگرید:( نکته شکلک شناسی: هگر از اینکه مجبور بود امتیاز کامل بده، ناراحت بود! ای خسیس بخیل!)


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۹:۱۲ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#64

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
چونکه لونا نتونست به دلایلی بپسته، بنده با اجازه ی هگر، دارم می پستم!
-----

_ نمیخوام آقا... همممم.... عجب گیزری... اممم... !
_ نه دخترم! تو باید تقویت بشی! الان نمی فهمی! بخور بابایی!

بادراد و آوریل، دستای آنیت رو گرفتن و اش هم دور مچ پاهای آنیت پیچیده که تکون نخوره؛ و اسکی داره همینجوره غذا توی حلقوم انیتا می چپونه!
تقریبا آنیتا باد کرده و از شدت اینکه دیگه جا نداره تا غذا بخوره، اشکاش به حالت رودخانه ی فصلی، طغیان کرده!

10 دقیقه بعد...

_ آفرین آنیت، تو موفق میشی! برو برو! ما از پشت ساپورتت میکنیم!
در ضمن آوریل سریعا و قبل از هر گونه سو برداشت، یک کاغذ میگیره جلوی دوربین که در اون حاج کالین و برادر حمید استشهاد داده بودند که این چهار نفر قزوینی نیستن!

آنیتا که خیلی غذا خورده بود وخوابش گرفته بود، سعی داشت چشماش رو به زور باز نگه داره! همینجوری همش تلو تلو میخورد و ملت منحرف فکر میکردÙ%


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.