هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱:۳۷ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴

گبریل دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۲ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۷:۵۹ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹
از محبت خار ها گل می شود
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
به نام خدایی که آراگون را افرید

1 - چرا شما می خواهید از حق حیوانات جادویی دفاع کنید؟

1-ترویج امر به معروف و نهی از منکر
2-کلا اعتقاد دارم که به حقوق حیوانات ظلم شده. مثلا چرا حیوانات حق گرفتن ویزا ندارند و بی ویزا در آسمان کشور ها به پرواز در می آیند, یا چرا گوشت خوک خورده می شود اگه واسه حیوانات ایستگاه بازرسی گذاشته بودیم الان ملت مملکت توسط انفولانزا نوع h1n1 پرپر نمی شدنواسه همین که من همیشه می گم النظافه من الایمان

من از انفولانزا می ترسم

2 - آیا با نگه داشتن حیوان خانگی موافقید؟ اگر آری در چه صورت و با چه شرایطی و اگر نه چرا؟

خیر, اصلا و ابدا و به هیچ وجه حیونی را تو یه اپارتمان یا خونه حبس می کنن تاز جفتشم خودشون پیدا می کنن,نه شما خوشتون میاد به زور شوهرتون بدن یا به زور زنتون بدن
90 درصد حیوانات جادویی صاحب دار بی بخت شدن:
جغد هری که مرد.
آرگون که به قتل متهم شد.
نجینی که سر زده شد.
ققنوسم که هی مرد زنده شد هی مرد زند شد. (خو مثل بچه ققنوس یا بمیر یا زنده شو دیگه!!!!!)

و مهم تر از همه انفولانزای خوکی می گیرین .بعد ذات الریه می گیرن بعد برونشیت می گیرین,بعد به قتل می رسین بعد واسه این که وحشت عمومی نشه تو امار ثبت نمی شین.


و من همچنان از انفولانزا می ترسم

3 - در رول کوتاهی شرح دهید باری را که یک حیوان را نجات دادید.

هوای جادویی سرد و زمستانی بود, ننه سرما با عمو فیروز دعواش شده بود طلاقش داده بود و دیپورتش کرده بود خونه باباش و قصد رفتن نداشت چون عمو فیروز مهریشو نداده بود .

من از پنجره به زمین سفید که انگار لباس عروس تنش بود نگاه کردم با خود فکر کردم فردا هاگوارتس تعطیل که یهو برف قطع شد, بارون زد بعد بارون بند امد فقط موند بود نصفه شبی خورشید طلوع کنه .
که یهو خوکی رو دیدم که به پنجره می زنه؛ خوک بیچار اول یخ زده بود, بعد یخش اب شده بود, بعد خیس شده بود, بعد خیسیش بند امد بود و فقط موند بود نصفه شبی طلوع کنه:pretty: الانم داشت دم در خونه ما بندری می رفت.

و من در واز کردم و خوک کوچلو تو امد البته خوک روش زده بود من حاوی ویروس انفولانزا نوع h1n1 هستم ولی انسانیت والا تر از این حرف هاست -البته بعد از راه دادن خوک 32 تا از هم اتاقی هام به طرز عجیبی فوت کردن و علتش هیچ وقت معلوم نشد- در اون لحظه من به خودم افتخار کردم چون انسانیت را به انسان ها ترجیح داده بودم.

و من هنوزم از انفولانزا می ترسم


4 - آیا شما قسم می خورید که به حق و حقوق حیوانات جادویی پایبند باشید؟ و آیا قبول می کنید که در صورت دیدن رفتاری ناشایست با حیوانات - در رولها - با شخص خاطی برخورد کنید؟

قسم می خورم- اگه حیون مورد ازار مبتلا به انفولانزا نوع h1n1 باشه چی؟
اخه من هنوز از انفولانزا می ترسم
5 - اگر مشاهده کردید که کسی در حال بد رفتاری با حیوانی است چه می کنید؟
1-صحبت.
2-رعفت.
3-عطوفت.
4-لطافت.
5- می دمش دست دامبلدور با نیروی عشق درستش کنه.
6- دیگه جواب نداد میدیمش تحویل لرد سیاه می گیم داشت گربه ازاری می کرد دیگه خود به خود درست می شه.
سخن آخر این که دستاتون بشورید,من از انفولانزا می ترسم.


[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۰:۲۹ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
1 - چرا شما می خواهید از حق حیوانات جادویی دفاع کنید؟

اول انکه حیوانات جادویی علاوه بر آنکه بخش اصلی محیط زیست دنیای جادوگری را تشکیل میدهند،بلکه باعث پیشرفت علم و به ویژه علم زیست شناسی در دنیای جادوگری شده و محرک اذهان جادوگران برای ترقی در کسب علوم جانور شناسی اند.که البته این خود باعث پیشرفت در زمینه ها و شاخه های مرتبط با این مقوله میشود،از جمله:معجون شناسی،دامپزشکی جادوگری و زیست شناسی جادوگری.و در مواردی نیز بهره برداری از قابلیت های کشف شده موجودات جادویی.
و دوم انکه به غیر از مزیت های دفاع از حیوانات جادویی در مبحث علوم طبیعی و تجربی دنیای جادوگری،باید به جنبه انسانی و منطقی ان نیز توجه کرد.چرا که حیوانات جادویی از انجایی که هریک موجوداتی زنده اند و از حیاطی گاه نیمه عقلانی و گاه فاقد عقل برخوردارند،حق زندگی و ادامه حیاط در دنیای جادوگری را دارند.و در جایگاه خود از اهمیت ویژه ای از این لحاظ برخوردارند.

2 - آیا با نگه داشتن حیوان خانگی موافقید؟ اگر آری در چه صورت و با چه شرایطی و اگر نه چرا؟

نگه داشتن یک حیوان،به خصوص یک حیوان جادویی به عنوان حیوان خانگی اساسا عملی پسندیده نیست.چرا که به عقیده اینجانب،ازانجایی که بایستی از حق حیوانات جادویی دفاع نمود،علاوه بر ان باید به غریزه طبیعت دوستی و ذات وحشی انها نیز توجه کرد و زندانی کردن یک حیوان در هرگونه تنگنا و یا عادت دادن ان به زندگی ای در میان انسانها از انجایی که از ذات طبیعی انها خارج است میتواند اثاری مختل کننده ای در طبیعت غریزی انها داشته باشد.و یک موضوع قابل توجه دیگر انست که یک حیوان به مکان و نحوه زندگی که از بدو تولد در ان بسر میبرده است حتی اگر طبیعتی مغایر با ان داشته باشد عادت میکند.
برای مثال بارها و بارها مشاهده کردید که اگر تخم یک طوطی در یک قفس زاده شود و ان جوجه طوطی از بدو تولد در ان مکان بزرگ شود،بدون انکه اجازه و شرایط اموختن پرواز را داشته باشد یا با تلاش خود برای خود غذایی پیدا کند،اگر انرا از قفس رها کنید خواهید دید که او حتی قادر به پرواز کردن نیز نخواهد بود!.

3 - در رول کوتاهی شرح دهید باری را که یک حیوان را نجات دادید.

تیله کوچک در عرض کمتر از 1 ثانیه از میان دو شاخه نازک درخت انار رد شد و به نقطه ای نامعلوم برخورد کرد.
ایلین نوجوان در حالی که دستش را بالای پیشانی اش گرفته بود سعی در تعقیب مسیر تیله داشت اما تیله در نقطه ای نامعلوم ناپدید شده بود.پس دست از تعقیب تیله کشید و در حالی که نی مخصوص پرتاب تیله خود را در دستش میغلتاند و با چند تیله شیشه ای دیگر در دست دیگرش بازی میکرد،لبخند پیروزمندانه ای زد.
اما خیلی کنجکاو شده بود که بداند تیله اش درواقع به چه چیزی برخورد کرده است؟
بنا براین مسیر تیله را دنبال کرد.
او رفت و رفت و رفت و همچنان در جنگل تاریک که محل تفریح همیشگی اش بود بی هیچ ترسی پیش رفت.
وقتی به انتهای جنگل رسید،توقف کرد.چرا که صدای خش خشی را از بوته کناریش شنیده بود.
درحالی که چوبدستی اش را به سمت بوته نگه داشته بود انرا کنار زد.
اما تنها چیزی که دید یک(ورورجادو)ی کوچک بود که در تلاش بود پرواز کند اما نمیتوانست.چرا که مجروح شده8 بود.
دل ایلین به حال پرنده بیچاره سوخت.اگرچه ان پرنده یک ورورجادو بود و ایلین اولین بار بود که همچین پرنده ای را میدید.
پس بی درنگ چوبدستی خود را کشیده و باوردی انرا درمان نمود.
و پرنده کوچک ابی رنگ بی درنگ پرید و تا میتوانست از انجا دور شد.

4 - آیا شما قسم می خورید که به حق و حقوق حیوانات جادویی پایبند باشید؟ و آیا قبول می کنید که در صورت دیدن رفتاری ناشایست با حیوانات - در رولها - با شخص خاطی برخورد کنید؟

قسم میخورم _ قسم میخورم.

5 - اگر مشاهده کردید که کسی در حال بد رفتاری با حیوانی است چه می کنید؟

ابتدا با تذکر،سپس با تهدید و نهایتا با طلسم کروشیو جوابش را میدهم.


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۰:۱۰ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
1 - چرا شما می خواهید از حق حیوانات جادویی دفاع کنید؟

حوصلم سر رفته نه چیزه من از بچگیام که نه... تو این صدو سی سالیم که عمر کردم نه... ولی از چند روز پیش به حیوانات و موجودات جادویی علاقه مند شدم. دقیقا از همون وقتی که فهمیدم همه یه جایی عضون و من سرم بی کلاه مونده.

2 - آیا با نگه داشتن حیوان خانگی موافقید؟ اگر آری در چه صورت و با چه شرایطی و اگر نه چرا؟

بستگی داره خب دادا. تا وقتی حیون اسیر نباشه و به خواست خودش پیشت بمونه و همه شرایط لازم براش فراهم باشه، می تونه مثل یه دوست خوب کنارت بمونه.
ولی وقتی شرایط برعکس باشه مطمئنا نه! :vay:

3 - در رول کوتاهی شرح دهید باری را که یک حیوان را نجات دادید.

به آرامی در جنگل تاریک قدم می زد. این یک هفته را به خود استراحت داده بود. شورای خون آشامان به زودی برپا می شد و دای باید به راه می افتاد.

عوووووووو

ایستاد. صدا از آنطرف جنگل می آمد. صدای یکی از پسرعموهایش بود. شاید رابطه خونی نزدیک گرگ ها و خون آشامان تنها چیزی بود که همه شبح ها و شبح واره در آن اتفاق نظر داشتند. اما این صدا فرق می کرد. از روی درد بود. ایستادن دیگر جایز نبود. با آخرین سرعت خود را به گرگ بیچاره رساند.
- آروم باش پسر! الان درستش می کنم.

گرگ بیچاره روی زمین غلت می زد. پایش در یک تله گیر کرده بود و با ترحم انگیز ترین حالت ممکن زوزه می کشید.


با تمام زورش تله فلزی را شکست و آن را به کناری پرت کرد. پای گرگ به شدت زخمی شده بود و خون از آن می رفت. سریع چوبدستیش را کشید. شاید یک خون آشام بود، اما دای هیچوقت جادو را کنار نگذاشته بود. ورد را زیر لب زمزمه کرد. از زخم تنها چند رگه ی بنفش و قرمز روی پای گرگ ماند. دای لبخند زد.
- بهتری پسرعمو؟

عوووووووو

این یکی از روی خوشحالی بود. درد تمام شده بود.

4 - آیا شما قسم می خورید که به حق و حقوق حیوانات جادویی پایبند باشید؟ و آیا قبول می کنید که در صورت دیدن رفتاری ناشایست با حیوانات - در رولها - با شخص خاطی برخورد کنید؟

بعله چرا برخورد نکنم؟ اصن شما دستور بده با شمشیرم به سیخ می کشم. می رم شکارش می کنم. مگه کسی جرئت داره به حیوونا چپ نگا کنه؟

5 - اگر مشاهده کردید که کسی در حال بد رفتاری با حیوانی است چه می کنید؟
با شمشیرم به سیخ می کشم. مث سوزان بهش ضربه می زنم دو شخصیته بشه. شکارش می کنم. در یک جمله: منم باهاش بدرفتاری می کنم.



ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۳ ۰:۱۶:۰۸

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین

-بونــــــــــــــــــــــــــــــــــز...
-یا دمپایی قهوه ای کهنه مرلین،همونی که مورگانا اتیش زد.بلــــه وزیر؟
-این چه وضعشه؟ من این سازمانو به تو و لاکرتیا سپردم. شما دوتا کجایید؟ چرا سازمان سرپا نشده؟ هنوز نرفتی پست عضو گیری رو بزنی!

آملیا سوزان بونز، خبردار که نه - بالاخره وقتی کسی یک خرگوش در دست و سرش جای گربه ای باشد و گرگی پشت سرش شنلش را بکشد خبردار نخواهد بود - جلوی میز وزیر ایستاده بود. آب دهانش را با افکت صدایی کارتون تام و جری قورت داد و سعی داشت چیزی رو سرهم کرده و تحویل وزیر ممکلکت دهد.
-اخه وزیر! میدونید...اصلا من نمیدونم لاکرتیا کجاست! اره اره! اصلا این بلک کجاست؟
-از من می پرسیــــ؟ من وزیر مملکت می تونم حواسم به لاکرتیا بلک باشه؟ من باید حواسم باشه که کسی در مقابل وزارت شورش نکنه! باید حواسم باشه که معلم ها در مدرسه به خوبی تدریس کنن. و تو در مدرسه که فعالیت نمی کنی هیچ سازمانم راه اندازی نمی کنی! حالا هم زودتر این برگه رو بگیر و بزن سر در سازمان تا اون روی من کاملا لود نشده.

سوزان با ترس و لرز دوباره آب دهانش را قورت داد و فکر کرد اگر آن روی وزیر لود شود چه می شود.بعد از چند ثانیه کوتاه دستش - آنی که خالی بود - را جلو برد و برگه را گرفت. سپس با شدت سرش را تکان داد - که باعث شد گربه اش روی سر وزیر مملکت بیافتاد و نقابش را کمی یا کمی بیشتر از کمی خط خطی کند - و از اتاق خارج شد.

در راهرو همان طور که سعی می کرد خودش را از گرگش - یا گرگش را از خودش - جدا کند برگه را نگاه کرد. گویا چیزی که در دست داشت فرم ثبت نام اعضا بود.

نقل قول:
به نام مورگانا و مرلین


به دفتر حمایت از حیوانات جادویی خوش آمدید.
این سازمان که توسط لاکرتیا بلک و آملیا سوزان بونز اداره می شود، برای دفاع از حقوق حیوانات جادویی است.
در این سازمان ما در نظر داریم که با عضوگیری و انجام فعالیت های منظم، جدید و خلاقانه حیوانات بی دفاع را از دست جادوگران و ساحره هایی نجات دهیم که با آنها مانند زیر دستانشان رفتار می کنند.
برنامه های ما در این سازمان در راستای رسیدن به هدف والایمان، یعنی بهتر شدن وضعیت حیوانات جادویی در محیط جامعه صورت خواهد گرفت.
ما می خواهیم دست در دست هم و با چوبدستی هایی یکسو، به همگان ثابت کنیم که حیوانات نیز دارای حق و حقوقی هستند. آنان نیز جان دارند و زندگی را درک می کنند. پس با این تفاسیر چرا ما باید آنها را قربانی خواسته های خودخوانه ی خود کنیم؟
این حیواناتی که به کسی بی دلیل آسیب نمی رسانند و برای ما مفید نیز هستند، حق دارند که نفس بکشند و زندگی کنند.
اگر شما نیز با ما هم نظر هستید این فرم را پر کرده به درون صندوق دفتر بیاندازید.

1 - چرا شما می خواهید از حق حیوانات جادویی دفاع کنید؟

2 - آیا با نگه داشتن حیوان خانگی موافقید؟ اگر آری در چه صورت و با چه شرایطی و اگر نه چرا؟

3 - در رول کوتاهی شرح دهید باری را که یک حیوان را نجات دادید.

4 - آیا شما قسم می خورید که به حق و حقوق حیوانات جادویی پایبند باشید؟ و آیا قبول می کنید که در صورت دیدن رفتاری ناشایست با حیوانات - در رولها - با شخص خاطی برخورد کنید؟

5 - اگر مشاهده کردید که کسی در حال بد رفتاری با حیوانی است چه می کنید؟

با تشکر از همکاری شما.


سوزان که متن را کامل خوانده بود آرام با خود گفت:
-چه حماسی نوشته! همچین آدم ترغیب می شه بیاد و عضو شه! البته خب همین طوری هم تونست وزیر بشه دیگه!

خوشحال می شیم که شما رو کنار خودمون داشته باشیم.


من وراج نیستم!
من فقط با وسواس شرح میدم!

اسبم خودتونید!
اسیر شدیم به مرلین!



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
با سلام.

این سازمان با ریاست لاکرتیا بلک و آملیا سوزان بونز بازگشایی شد.

با آرزوی موفقیت.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
فلش بک - شورای آسمانی زوپس

سه شخص مجهول الهویه گرداگرد میز کوچکی نشسته بودند و تنها منبع روشنایی چند مشعل کم فروغ بر روی دیوار بود.

صدای زنانه یکیشان گفت: خب پس جامعه رو به سقوط کشوندین و وزارتو دادین دست این مرتیکه موتاد! ها؟
صدای دخترانه ای با اضطراب جواب داد: ما؟ به ما چه؟ مردم بهش رای دادن! اگر مخالفان و معترضان ذره ای انصاف داشته باشند ، باید بپذیرند که شورای زوپس ،‌دموکراتیک ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه ای نمی توانند به آن وارد کنند.

صاحب صدای زنانه ستون فقرات نفر سومی را که تا بحال سکوت کرده بود بیرون کشید! و بر سر صاحب صدای دخترانه کوبید: واسه من میتینگ نیا دلو! من خودم یه زمانی واسه همه میتینگ می اومدم. مثل اینکه یادتون رفته شورای آسمانی ویزنگاموت رو کی پایه ریزی کرد؟! واسه چی وزارتو دادین به این بی صلاحیت؟

دلوروس که از شدت ضربه گیج میزد جواب داد: آخه بابا! زندگی خرج داره! حقوق زوپس که کفاف نمیده. خب این یارو مفنگی گفت در عوض پیروزی در انتخابات، همه جوره تامینمون می کنه.

ساحره مجهول الهویه پرسید: این همه پولو از کجا میاره؟ وزارتو واسه چی می خواست؟

این بار جمجمه ی نفر سوم که بعد از بیرون کشیده شدن ستون فقراتش تبدیل به کپه ای از استخوان شده بود جواب داد: یارو قاچاقچی چیزه! حسابای گرینگاتز شعبه سوییسش دیگه جا نداره! وزارتو هم برای تامین امنیت مرزها برای قاچاق و پخش آزادانه ی چیز بین مردم می خواست!

ساحره با انگشتانش روی میز ضرب گرفت: پس که اینطور! یارو اونقدر پول داره که می تونه شورای آسمانی و در نتیجه وزارت رو بخره و منبع درآمدش هم تجارت چیزه؟ خب... چرا این منبع درآمد دست خودم نباشه؟! پاشو خودتو جمع کن ایوان! میری آزکابان و به فایرنز میگی تا می تونه حیوانات جادویی مجرم برای توزیع چیز جمع کنه. به مسئول آزکابان هم دستور میدی تا فردا خودش و نیروهاشو آزاد کنه. منم میرم یکمی چیز مورفین نشان تهیه کنم!
دلو و ایوان:
- خجالت بکشین بی تربیتا! چرا اینجوری نگام می کنین؟ من یه ساحره ی جنتلزنم! بیام چیز بکشم؟! میخوام بدمش آزمایشگاه زوپس تا از کیفیتش مطمئن بشم. به وقتش زیرآب این یارو موتاده رو هم می زنم و اون وقت لیلی اوانز کبیر، ثروتمندترین و قدرتمندترین ساحره در تمام دنیای جادویی خواهد بود!لوهاهاهاهاهاهاها!

پایان فلش بک

آزکابان

فایرنز که شوق حیوانات جادویی برای آزادی را دید، عضوگیری اش را شروع کرد: کار سختی نی دائاشای من! شوما فقط باهاس یه سری بسته های کوچول موچول رو برسونین دست صاحابش.
موجودات جادویی: همین؟
فایرنز: همین! حالا کدوماتون حاضرین همکاری کنین؟
همه ی دست ها، سم ها، بال ها، پنجه ها و چنگک ها بالا رفت.
صدایی از گوشه ی سلول گفت: ما تسترالا رو هم می بینی؟ دستمون بالاست ها!
- آره دائاش! به من میگن فایرنز سم قرمز! خیلیا رو با همین جفت سم های عقبم فرستادم اون دنیا! می تونم ببینمتون. هماهنگه، فردا همتون آزادین!
ملت موجود جادویی: :yoho::hungry1:


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۵ ۲۳:۲۱:۴۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
اتاق وزیر:

- چـــــــــــــــــــــــی؟ بگو که شوخی میکنی؟

دابی سرشو تند تند تکون میکنه و جواب میده: دابی چگونه توانست به ارباب دروغ گفت؟ نه هرگز نتوانست.

ارنی که انگار آسمون رو سرش خراب شده بود رو زمین ولو میشه و فریاد میزنه: بدبخت شدیم رفت!

در باز میشه و مورفین در آستانه ی در ظاهر میشه و ارنی رو میبینه که رو زمین زانو زده. قبل از اینکه بخواد چیزی بپرسه ارنی از جاش بلند میشه و سمت وزیر میاد.

- لیلی! لیلی اوانز! اون همین یه ساعت پیش از دابی چیز خواسته!

برخلاف تصور ارنی، صورت مورفین از خوش حالی رنگ و بویی تازه(!) به خودش میگیره و با شوق میپرسه:

- جدی میگی؟ یعنی بالاخره تبلیغات چیز من رو شخص شخیصی همچون بانو لیلی اوانژ تاشیر گذاشت؟ اوه مای گاش! این یک پیشرفته بژرگه ارنی! خوش حال باش ارنی! باز چته ارنی؟

ارنی با جدیت یک قدم به جلو برمیداره و میگه: آخه وزیرجان، چطور ممکنه اون بخواد مواد بکشه؟ حتما کاسه ای زیر نیم کاسه س! شاید نقشه ای داره!

مورفین با بیخیالی میگه: تو خبر نداری! این تازه یکی از پروژه های عژبم من در راشتای جهانی کردن چیزه. روژی میرسه که شعار هر جادوگر و شاحره، یک تن چیز، همه جا میپیچه .

مورفین بعد از بیان این جملات، دستی به شونه ی ارنی میزنه و برای رسیدگی به کاراش به اونور اتاق میره.

زندان:

زندانی شماره1: کی میارتت بیرون؟ میشه مارم با خودت ببری؟ راه نداره؟ اصرار میکنیما! التماس کردن چی، خوبه؟

فایرنز با غرور جواب میده: همین طوریام که نیست. باید یه سودی برسونین!

زندانی شماره 2 التماس کنان میگه: نگاه کن، ما هم مث تو حیوون جادویی هستیم دیگه. هرکار تو براشون میکنی ما هم میکنیم. مارو بیار بیرون، هرکار بگن واسشون میکنیم.

برقی تو چشمای فایرنز شروع به درخشیدن میکنه!




پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱:۴۹ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲

فایرنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۵۰ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۰۶ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 31
آفلاین
اطراف کوچه ی ناکترن

دابی که کلاه سوییشرت خاکستری اش را روی سرش کشیده بود دوان دوان به انتهای کوچه ی تاریک رفت و آنجا فرد مورد نظرش را دید.

- قبلیا خوش قول تر بودن! چقد دیر کردی!

دابی که از این اعتراض اشک در چشمانش جمع شده بود با حسرت به دیوار نزدیکش خیره شد، اما به محض اینکه به یاد تهدیدات گانت افتاد جرات نکرد تا سرش را به آن بکوبد.

فرد مرموز که هنوز درون سایه ها قرار داشت جلو آمد و گفت: «من سال هاست که آبنبات چوبی هامو بدون دردسر تهیه کردم!*»

دابی که با وجود تغییر شکل بسیار هنوز هم چشم های بزرگ و گردش تابلو بود، چشمانش باز هم گردتر شدند و با لکنت گفت: «تو .... تو ..... تو لی لی اوانزی! ...... ولی ... »

- فضولیش به تو نیومده! جنس من کجاست؟


بازداشتگاه سازمان مبارزه با مواد مخدر جادویی


- دوستــــــــی، با هر که کردم، خصم مادر زااااااد شد!

- ناز نفست عمو فایرنز!
- دوباره! دوباره! دوباره!

- من آن مرغ سیه بالم! گریزان آشیااااااان از من! .......

الستور مودی که از دریچه بازداشتگاه به داخل نگاه می کرد فریاد زد: « ساکت! اینجا مگه خونه خاله ست!؟ فردا که رفتین پیش قاضی می فهمین دنیا دست کیه!»

زارپ! (صدای بستن دریچه!)

فایرنز که دستی به پشت موی نارنجی رنگش می کشید گفت: «من که پارتیم کلفته! فردا می رم بیرون! بگو خب! »


_______________________
* سوژه ی آبنبات چوبی که نوعی از دخانیات است، در سنه های گذشته در جادوگران مطرح بوده است!




پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۲

دابی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۷:۱۰ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 152
آفلاین
سوژه جدید

مورفین گانت وزیر تندرست ملت جادوگر، پشت میز سفید رنگی که روی آن پر از لوله های آزمایش پیچ در پیچ بود، نشسته و سیگار برگی را مدام از گوشه ای به گوشه ی دیگر لبش می برد.
- اینم از جنش های ژدید!
روی قرص های صورتی کوچک، مهر وزرات سحر و جادو ضرب شده بود. مورفین چوبدستی اش را تکان داد و قرص ها درجعبه های کوچک با بسته بندی زیبایی قرار گرفتند. روی بسته ها شعار "وزارت سحر و جادو به شما بال می ده..!" با فونت طلایی رنگی نوشته شده بود.
- ارنــــی! افراد جا به جا کننده ی چیژ رو شدا کن!بگو بیان این جنشای تاژه رو آب کنن!
ارنی دوان دوان وارد شد.
- جناب وزیر! باب، کاراگاه ها همه ی افرادمون رو دستگیر کردن! آخرین نفرمون فایرنز بود که گفتین چون اسبه کسی بهش شک نمی کنه. ولی وقتی تو پارک داشته جنساشو می فروخته، انگار خیلی ضایع بوده که سُم ها شو می کرده تو جیبش تا پودرها رو تحویل بده! کاراگاه ها هم درجا میگیرنش!
رنگ صورت وزیر کبود و کبودتر می شد...
- یعنی هیچ کش نمونده؟
ارنی که با دیدن چهره ی غضبناک مورفین رنگش پریده بود، سرش را به علامت نفی تکان داد.

چند دقیقه بعد
وزیر و ارنی سوار آسانسور وزرات شده و به طبقه ی چهارم بخش نظارت بر امور موجودات جادویی رفتند. در سالن حیوانات مختلفی نشسته و منتظر رسیدگی به کارشان بودند. چند سانتور، دو چمدان حاوی لولوخرخره، سه قنوس و دو جوجه نهنگ!
وزیر به سمت اتاقی که درش بسته بود رفت.با چوبدستی اش "شیش شیخ ژیگر شیخی شیش هژار" را که رمز ورود به دفتر بود را در هوا رسم کرد. در باز شد. اتاق تاریک تاریک بود.
وارد شدند و در را پشت سرشان بستند. بالای در روی تابلوی کوچکی نوشته بود:
اداره ی حمایت از حیوانات جادویی
اتاق پر از حیوانات جادویی بود که به طرز فجیعی کشته شده بودند و یا بی رمغ دست و پا میزند. کف اتاق از خون جانوران مختلف خیس بود.
ارنی که از شدت بوی تعفنی که میامد چشمانش پر از اشک شده بود، بینی اش را گرفت و گفت:
- جناب وزیر این تو چه غلطی می کنین؟!
مورفین با خونسردی نگاهش را از ققنوس های یخ زده، گربه های بدون سر، جغد های بدون نوک، تک شاخ هایی که به صورت استیک درآمده بودند و سانتور های با دو دست آمیزاد و دو پا به شکل سُم، بر گرفت و گفت:
- اینجا آژمایش های مخشوشم رو انجام میدم.
سپس روی زمین نشست و سرش را درون شومینه کرد. ارنی صدایش را شنید که گفت:
- شلام شالژار! یه جن خونگی برام بفرشت. نه بابا دیگه شرشون رو نمی خوام، اتاقم دیگه جا نداره، برای یه ماموریت کارش دارم. اوکی منتظرم.
ارنی: وزیر...
- شاکت باش! مگه نمی گی دیگه چیژ جا به جا کن نداریم؟! همه ی افرادمو اون کاراگاه های لعنتی دستگیر کردن.
تـــق!
با صدای تق بلندی جن خانگی با چشم های بزرگ سبز، بینی دراز و نوک تیز و کرواتی بر گردن در اتاق ظاهر شد.
- سلام وزیر قربان! مدیر گفت شما با دابی کار داشت قربان!
مورفین لبخندی زد و دندان های یک درمیان زرد و سیاهش را به نمایش گذاشت و گفت:
- شلام جن! ما میخوایم تربیتت کنیم که برای وژیر ماموریتی رو انجام بدی. باید حرف ژدن، رفتار و اژ همه مهم تر قیافه ات عوژ بشه!
دابی و ارنی: :worry:
سپس وردی را زیر لب زمزمه کرد.
چند ثانیه بعد به جای دابی، مردی لاغر، با چشم های سبز و بینی کشیده و موهایی بور، نشسته بود!
مورفین با خنده آینه ای جلوی مرد گرفت.
فریاد مرد بلند شد:
دابی بد! دابی بد!
سپس به سمت میز رفت و سرش را با تمام قدرت بر روی میز کوبید!
- ارنی این احمق رو کنترل کن!تمام پیشونی اش رو خونی کرد! تو هرچه زودتر باید تربیت بشی که مواد مو جا به جا کنی جن!
دابی::worry:


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۳ ۱۳:۱۴:۰۴


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۲

دابی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۷:۱۰ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 152
آفلاین
سر پل هاستون

مرگخوارها نزدیک انباری که ققنوس در آنجا زندانی شده ایستاده، و منتظر رفتن اولین نفر به داخل انبار بودند.
ایوان با خشم بسته ی حاوی جنس مرغوب را از مورفین گرفت و به سمت انبار حرکت کرد.
- من میرم تو، اما اگه مُردم....اگه مُردم...
بلاتریکس در حالی که قهقهه می زد گفت:
- اگه مردی برات یه زن میگیریم و بهش میگیم خیلی دوسش داشتی!مواظب باش گند نزنی بچه سوسول!
ایوان :
با قدم های لرزان وارد انبار شد. ققنوس درون قفس بزرگ شیشه ای نشسته بود و برای سرنوشت غم انگیزش اشک می ریخت. ایوان چند قدم که جلوتر رفت ناگهان تبری به اندازه ی هیکلش از سمت راست وگرزی دو برابر هیکلش از سمت چپ مقابل او ظاهر شدند.
غول بی شاخ و دمی عربده زد:
- اینجا چی می خوای جوجه؟!
ایوان که هم رنگ یخچال شده بود، بسته ی چیز را با دست لرزانش به غول داد.همین که دستش را دراز کرد آستین ردایش که چند روز پیش فلور آن را در لباسشویی انداخته و آب رفته بود، عقب رفت و لوگوی مرگخواری روی ساعدش نمایان شد!
- چه چیز مرغوب و خوبی! فقط ما موتاد نیستیم مرگخوار زپرتی!
سپس گرز را بالا برد و با ضرب پایین آورد. ایوان دیگر چیزی نفهمید.

چند ساعت بعد، اتوبوس شوالیه

- پسره ی بی دست و پا حتی نتونست از غول ها رد بشه، چه برسه بخواد به طلسم های دزدگیر محفلی ها برسه!
- این محفلی ها از کجا پیداشون شد؟
- ارباب عصبانیه..ما رو به غبار صورتی تبدیل می کنه...
ایوان ناله ای کرد و گت:
- چه خبر شده... ما کجاییم؟
صدای جیغ بلاتریکس به گوش رسید:
- به خاطر شاهکار تو، توی اتوبوس شوالیه ایم!مستقیم میره آزکابان!
در همین لحظه فریاد همه ی مرگخوارها با هم بلند شد و همزمان دست شان را بر روی ساعدشان گذاشتند.
- یا کش تنبون مرلین! ارباب برگشته! فهمیده گند زدیم!
- راننده سریع تر برو به سمت آزکابان! اونجا از دست راباب در امانیم!
صدای فریاد لرد ولدمورت از دوردست ها به گوش می رسید...

پایان سوژه








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.